و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۸۵

افسانه معنویت--فمینیسم و آینده معنویت

در پنج قسمت گذشته از افسانه معنويت، اصول کلي وجوه مختلف ايده فراگير معنويت رو چنان که در طول زمان در ذهنم شکل گرفته بود مطرح کردم. از اين پس بر همين مبناي عمومي بيشتر حاشيه نويسي مي کنم

احساس عمومي که درباره بعضي گرايشهاي فکري جديد و رو به آينده دارم اينه که اينها به نحوي با ايده معنويت در ارتباط هستند يا لااقل شيوه نقد اينها نسبت به جامعه مدرن مي تونه در راستاي ايده معنويت توجيه بشه و مورد استفاده قرار بگيره. پست مدرنيسم و فمينيسم از اين بابت ممکنه به عنوان نقاط روشن اميد در درون جريان فکري جامعه غربي تلقي بشن. در اين نوشته به فمينيسم مي پردازم و اميدوارم به زودي امکاني دست بده تا ديدگاه جامعي درباره پست مدرنيسم ارائه کنم و بيشتر از پتانسيلهاي فکري احتمالي اون در راستاي ايده معنويت استفاده کنم

طبق چيزي که من برداشت کرده ام سخن اصلي فمينيسم اينه که جامعه فعلي بشري مطابق با قالبهاي فکري، رويکردهاي عملياتي و ساختارهاي مردانه شکل گرفته و امکان رشد و ترقي زنان رو محدود کرده. آرمان نهايي فمينيسم حذف کامل و قطعي هرگونه انديشه، رفتار، سنت اجتماعي و ساختار تشکيلاتي تبعيض آميز جنسي از جامعه بشريه. فمينيستها معتقدند به خاطر محدوديت اجتماعي زنان در طول دوره هاي تاريخي طولاني گرايشهاي فکري و رفتاري عمومي جامعه مطابق خصوصيات و علايق مردانه شکل گرفته و ناگزير در برابر زنان رويکردي محدود کننده و خصومت آميز نشون مي ده. به اين ترتيب غير از جنبشهاي اجتماعي سياسي بايستي تلاش فکري و آگاهي بخشي عمومي براي از بين بردن چنين تبعيضهايي و برقراري نظم عمومي اجتماعي جديدي بوجود بياد. فمينيستها براين اساس و در همراهي با ايده هاي پست مدرن، همچنين دست اندرکار تشکيک در اصول فکري و بنيانهاي شناختي جوامع مدرن هستند. قبل از اين که به بعضي مواضع فکري اونها اشاره کنم يادآوري مي کنم که داستان تاريخي و هدف آرماني دو ايده فمينيسم و معنويت خيلي شبيه هم هستند. چنان که فمينيستها معتقد هستند محدوديت تاريخي زنان در فعاليت اجتماعي به ضعف و ناتواني اجتماعي زنان از يک طرف و بوجود آمدن انديشه ها، ديدگاهها و رفتارهاي تبعيض آميز ضدزن در جامعه از طرف ديگه منجر شده. داستان تاريخي معنويت هم به همين شکله. دين هم در طي دورانهاي تاريخي اخير از صحنه جامعه رانده شده و ايده معنويت، اخلاق و انسانيت در نتيجه دوري از صحن جامعه به شکلي تحليل رفته، حداقلي و مغشوش برداشت مي شه. و از طرف ديگه ايده هاي غالب اجتماعي، سياسي و اقتصادي با بدبيني و تحقير به حضور مجدد دين و معنويت در عرصه عمومي نگاه مي کنند. نظم فکري و ساختاري اجتماعي موجود به طور اصولي برعليه حضور مجدد دين و معنويت تنظيم شده. از طرف ديگه فمينيستها براي رفع تبعيضهاي عميق جنسيتي در عرصه هاي مختلف فکري و رفتاري افراد و جوامع پيگير برنامه هاي مختلف تبليغاتي، آموزشي، ايده پردازي و نيز برنامه هاي مختلف اصلاحي در روند قانونگزاري، قضايي و امور اجتماعي ديگه هستند. اونها فکر مي کنند نظم عمومي اجتماعي و تلقيهاي اساسي جهانشناختي موجود ظرفيت پذيرش مجدد زنان رو در عرصه جامعه نداره و براي اين کار نظم موجود و طرز تلقي جنسيتي معمول اجتماعي بايستي ويران بشه و با حضور پررنگ تر و معني دارتر خواسته ها، خصوصيات و انتظارات و اقتضائات زنانه مجدداً شکل بگيره. براين اساس مي شه پيش بيني کرد حضور مجدد و پررنگ و قدرتمند دين و معنويت نيازمند ساختارشکنيها و ايده پردازيها و الگوسازيها و تبيينهاي جهان شناختي متفاوت، جديد و منسجمي است تا فضاي اجتماعي را براي حضور مؤثر و معني دار مجدد دين و معنويت آماده کنه. ايده معنويت بي شک براي شروع کار نيازمند نوعي کار تبليغي و آموزشيه تا بتونه پتانسيلهاي فکري اجتماعي احتمالي رو از توده مردم جذب کنه و به نوعي جنبش اجتماعي با حمايت مردمي و بنيه فکري مقتدر تبديل بشه. مي دونيم از برنامه هاي حقوقي قضايي فمينيستها در ايران تغيير قوانين تبعيض آميز مدني و کيفري برعليه زنانه. اونها مثلاً حساسيت زيادي روي قانون سنگسار زنان نشون مي دهند. پيگيري تساوي ارث، ديه، حق شهادت، حق طلاق و حضانت بچه ها هم از برنامه هاي قضايي اونها در ايرانه. گاهي اوقات هم کارهاي تبليغي مثل تلاش براي قانوني کردن ورود زنان به ورزشگاهها و بعضي برنامه هاي تبليغي آموزشي ديگه رو اجرا مي کنند. البته اين که چنين اقداماتي چقدر با تمهيد متناسب اجتماعي فرهنگي بومي انجام مي شوند نکته انتقادي مهمي است که در ارتباط با اين گونه فعاليتها قابل ارائه و پيگيري است که فکر نمي کنم فعلاً در حوزه بحث ما باشه اما هدف من از ذکر اين مسأله اين بود که به عنوان اولين قدم براي رفتن به سوي ايده جامع و سرتاسري معنويت هم مي شه از برخي نابهنجاريهاي اجتماعي سياسي اقتصادي در دسترس و مشخص استفاده کرد. مثلاً فعاليتهاي بشردوستانه مختلف بين المللي اگرچه مورد درخواست توده هاي مختلف مردم هستند اما از سوي قدرتهاي مسلط سياسي اقتصادي با اهمال کاري دنبال مي شوند. چنين فعاليتهايي و شايد در رأس آنها برنامه هاي حفاظت از محيط زيست که بيش از ساير برنامه هاي بشردوستانه تشکل يافته است مي توانند به عنوان مثال در صدد فراهم آوردن تضمين قانوني، اقتصادي و سياسي براي پيگيري جدي برنامه هاي خود برآيند. آنها مي توانند ضمن تلاش براي همگرايي بيشتر بين گروهها و سازمانهاي غيردولتي مختلف، تلاش کنند براي دسترسي به منبع اقتدار اجتماعي يعني توده هاي مردمي، ساختارهاي سياسي اقتصادي حدواسط را دور بزنند و ارتباط خود را با مردم هرچه گسترده تر فراگيرتر و منسجم تر کنند و مثلاً در سطح سياسي در صدد تغيير قوانين مدني برآيند و در سطح اقتصادي فکري براي مقابله منسجم با غولهاي اقتصادي و تشکيلات و کارخانجات زنجريه اي آنها بکنند. رسيدن به هدف طولاني مدت تابع کردن قدرتهاي اقتصادي بين المللي خود به اندازه کافي هدفي بزرگ و جامع هست که نيازمند به انواع تمهيدات فکري، ساختاري، اجتماعي، سياسي و اقتصادي باشد

در اينجا نمونه اي از ايده هاي راديکال فمينيسم رو براي تغيير نظم موجود اجتماعي ذکر مي کنم. هدف از اين کار نشون دادن اين نکته است که براي رسيدن به يک هدف عمومي ظاهراً ساده و روشن چه پيچيدگيها و تغييرات بنيادي مورد نيازه. در مورد ايده اجتماعي معنويت هم بيشک هدف کلي و ساده نبايد خيال ما رو از انبوه پيچيدگيها و جزئيات و تغييرات ريشه اي فکري و ساختاري در زندگي روزمره اجتماعي راحت کنه. يکي از ايده هاي فمينيسم تغيير شکل فعلي عشق رومانتيکه. متفکران فمينيسم در اين انديشه اند که رومانس به شکل فعلي براي زن و متقابلاً براي مرد آسيب رسانه. عشق در شکل امروزي خودش موجب وابستگي زن به مرد مي شه و از اين بابت زن رو در برابر مرد آسيب پذير مي کنه. ساختار فکري اجتماعي امروزي به زن و مرد اجازه نمي ده به رابطه اي برابر و مبتني بر همکاري دوجانبه فکر کنند بلکه بيشتر در صدد رقابت و بهره جويي از يکديگر برميان. رقابت و فردگرايي در جامعه امروز در نهايت رابطه رومانتيک رو مختل مي کنه و به اون شکلي نابرابر و سودجويانه مي ده. من در واقع در اين انديشه ام که فمينيسم براي رسيدن به چنين تغييرات راديکال فکري و اجتماعي بر چه نيروي قابل توجه اجتماعي متکيه؟ چه ساختار و تشکل هماهنگ فکري و اجتماعي داره؟ هرچي باشه خيلي از گرايشات حاشيه اي اجتماعي امروز يه نقاط اشتراکي با هم دارند. اخلاقگرايي، انسانيت و معنويت، عدالت اجتماعي، فمينيسم و حفاظت از محيط زيست همگي گرايشاتي هستند که با واسطه گري قدرتهاي بزرگ اقتصادي سياسي در حاشيه مانده اند و در عوض عليرغم مخالفتهاي عمومي جنگ افروزي و توسعه طلبي، قاچاق اسلحه و مواد مخدر و بسياري گرايشات تبليغي همچنان از سوي آنها پيگيري مي شود. چه وقت زمان آن خواهد رسيد که جامعه انساني به آن حد از رشد برسد که به جاي شرايط و الزامات محيط مادي، اراده و خواست دروني او بر روح و قوانين جامعه مسلط باشد؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
با
لینک اتوماتبک فهرست وب ایرانی : نمابه ها

..............
وب - آ - ورد
http://web-award.blogspot.com/