و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۶

اصل تصادم

مدتهاست به اين موضوع فکر مي کنم که اين آشفتگي چيست که در اسلوبهاي رفتاري و هنجارهاي اخلاقي ايرانيان رخ داده است؟ چرا کمتر کسي احساس تعلق به جامعه مي کنه و هرکس دنبال اينه که به وقيحترين وجه ممکن گليم خودشو از آب بيرون بکشه و کاري به کار مسؤوليتهاي اجتماعي و انساني خودش نداره؟ چرا محتواي انساني و اخلاقي زندگي اجتماعي ما اين قدر پوک و خالي شده و يک لايه سست از ظواهر و تعارفات بي ارزش، ارتباطات انساني ما رو به هم پيوند مي ده؟ در اين باره روايتهاي ايدئولوژيک و سياسي و اخلاقي مختلفي رو که از سوي طيف وسيعي از بلاگرها ارائه شده بود خونده بودم و راضي نشده بودم. هم در فضاي وب ايراني و هم در محيط زندگي واقعي به وفور شنيده ام از اين وضعيت به سقوط اخلاقي ايرانيان تعبير کرده اند. اين نامگذاري و قضاوت سنتي و ناکاراي اخلاقي رو مناسب نمي بينم و عنوان از هم گسيختگي هنجارهاي اجتماعي و رفتاري فکر مي کنم مناسبتر باشه. البته دوستاني از نسل اول و دوم انقلاب که قصد دارند به تلافي دهه شصت با نامگذاريهاي اخلاقي، از اين وضعيت به نتيجه گيريهاي سياسي و ايدئولوژيک برسند تا از نظام سياسي حاکم انتقام بگيرند، وضعيتشون قابل درکه اما تصور مي کنم لااقل براي نسلهاي سوم و چهارم شايسته نيست با تداوم اين سيکل معيوب، اين سلسله رفتارها و واکنشها و انديشه هاي بيمار و معيوب رو تداوم بدهند. براي اين نابساماني و پريشاني در هنجارهاي رفتاري و رويکردهاي فکري جامعه امروز ايران، به نظرم شايسته تر خواهد بود قدري به تأمل توقف کنيم، از بازي احساسات فاصله بگيريم و رويکردي منطقي و فني پيش بگيريم. از رويکردهاي اخلاقي سنتي و متهم کردن متقابل همديگه دست برداريم، کمي بر خودمون مسلط بشيم و براي بهبود عيني شرايط با رويکردي فني و تحليل گرايانه چاره انديشي کنيم. به نظرم حقيقت اينه که اگر کمي از فضاي سياسي و ايدئولوژيک شبه روشنفکرانه فاصله بگيريم و نگاهي منصفانه و بيطرفانه به چگونگي رفتارها و تعاملات اجتماعي اطرافمون بيندازيم، براي ريشه يابي اين وضعيت نامطلوب شايد دلايلي عميقتر و فراگيرتر از علل سياسي خواهيم يافت. بنيانهاي اخلاقي و سنتي گذشته که پيش از اين به تنظيم رفتارها و تعاملات اجتماعي مي پرداختند اکنون در مقياسهاي وسيعي متزلزل و ضعيف شده اند و هنوز هيچ هنجار و الگوي فراگير و قابل قبول جديدي جايگزينش نشده. اين اتفاق در هر حال با توجه به تغيير ساختار اجتماعي و مدرن شدن روش زندگي ايرانيان دور از ذهن نبوده. با چنين تغييراتي ديگه نمي شه با استفاده از الگوهاي اخلاقي سنتي رفتارهاي افراد رو سنجيد و ارزشگذاري کرد. و در واقع هيچ مقياس و الگوي مشخص و مطمئن ديگري هم براي اين کار وجود نداره. بلکه شايد لاجرم بايد تا زماني که چنان سيستم ارزشي جديد و کارايي شکل بگيره اين عدم توازن و عدم قطعيت اخلاقي و ارزشگذاري اجتماعي رو پذيرفت. براي رسيدن به چنين الگوي جديدي از هنجارهاي اجتماعي شايد قدم اول دل کندن از سيستم اخلاقي سنتي کهنه گذشته و رها شدن از بند قيدهاي محافظه کارانه اونه. تعارف رو کنار بذاريم و دست از انکار اتفاقي که افتاده برداريم. با احساس اميدواري کردن و توصيه هاي اخلاقي و وساطت ريش سفيدانه اين بحران رو نمي شه فيصله داد. اين شايد مقدمه اي باشه براي درگير شدن و چاره انديشي جدي براي شرايط جديدي که اتفاق افتاده. مطلوب و شايسته است فضا رو براي درگيري آزادانه طيفهاي مختلف فکري و هنجاري اجتماعي باز کرد تا از طريق تصادم اينها سيستم اجتماعي فراگير و قابل قبول جديدي بتدريج شکل بگيره. بپذيريم که طرز تفکر، جهان بيني، الگوهاي اخلاقي و مدلهاي انساني، اجتماعي، سياسي و اقتصادي در بين ايرانيان گوناگوني فراواني پيدا کرده و جايگاه مناسب اجتماعي هرکدوم از اين طيفهاي فکري هنوز به درستي تنظيم نشده. تنظيم صحيح اين ايده هاي فکري مختلف، اهميتي اساسي در شکل دادن و روان کردن زندگي تک تک افراد و نيز کليت سازمان اجتماعي جامعه داره و اين موضوعي پيش پا افتاده نيست که با رويکردهاي محافظه کارانه و سرسري بشه حل و فصلش کرد. پايه هاي يک برج بلند رو نمي شه با نخ قرقره به هم بست و برپا نگه داشت

براي اين که مشخص بشه در بين آلترناتيوهاي مختلف فکري و اجتماعي کدوم يکي بيش از ديگران مطلوب جامعه است بايستي از قضاوت پيشيني درباره هرکدوم از اين آلترناتيوها خودداري کرد و قضاوت رو به نتيجه تعامل و تصادم آزاد اجتماعي اينها سپرد. به نظرم تصادم و برخورد و تماس بين ايده هاي فکري مختلف قويترين و ارزشمندترين ابزار براي ارزشگذاري درباره اونهاست. اين تماس و برخورد همچنين باعث تأثير و تأثراتي مي شه که مي تونه هر کدوم از ايده هاي فکري ابتدايي رو کاملتر و پخته تر کنه. در اين جا بر روي اهميت اصل تصادم و برتري اون بر قضاوتهاي اوليه اخلاقي بيش از پيش تأکيد مي کنم. اين موضوع نکته ايه که بارها با مشاهده واکنشهاي افراد در برابر يک برخورد و درگيري اجتماعي و ايدئولوژيک به ذهنم خطور مي کنه. نمونه اخيري که در اين باره به ياد دارم در ارتباط با برخورد نيروي انتظامي با پوششهاي نامتعارف زنان بود. در اون ايام موجي در بلاگشهر به پا خاست که طي اون اغلب نويسندگان به طرفداري از يک طرف و محکوم کردن طرف ديگه اقدام کردند و هرکدوم براي اين موضعگيري خود دليلي اقامه کردند. عده اي استدلالهاي ديني و اخلاقي سنتي رو پيش کشيدند و عده اي دلايل عرفي و سکولار رو مطرح کردند. من در نوشته اي که در بازگشت به آينده در اون ايام منتشر کردم به طور کامل جانب يک طرف رو نگرفتم و اظهار اميدواري کردم نتيجه اين برخوردها و تعاملات اجتماعي و فرهنگي براي کليت جامعه و در درازمدت مفيد خواهد بود. اعتقاد به اصل تصادم به اين معنيه که پيش از روشن شدن نتيجه تصادم و برخورد، درباره هيچ کدوم از طرفهاي درگير اظهارنظر اخلاقي نکنيم و لااقل بپذيريم اسلوب اخلاقي کار اجتماعي ايجاب مي کنه از رد کامل يک طرف و قبول مطلق طرف ديگه خودداري کنيم. به نتيجه مثبت و سازنده تصادم اعتقاد داشته باشيم و حدي از تفاهم و درک متقابل نسبت به افرادي داشته باشيم که در هر يک از جبهه هاي درگير قرار دارند و براي پيشبرد اهداف جبهه خود تلاش مي کنند. اعتقاد نظري به اصل تصادم البته مانع از فعاليت عملي در هر کدوم از جبهه هاي درگير نمي شه ولي باعث مي شه درکي عميقتر از برخوردهاي معمول و ابتدايي که رخ مي دهند داشته باشيم و فراتر از سرنوشت جبهه فکري خودمون، به کليت روند تطور جامعه هم نظر داشته باشيم. يکي از پيش نيازهاي ديگه عملي شدن اصل تصادم کنار گذاشتن شکل عوامانه و قبيله اي احساس تعلق اجتماعي است. به اين معني که براي اين که با همشهري يا هموطن خود احساس نزديکي کنيم و خودمونو متعلق به يک جامعه بدونيم نيازي به اين نداشته باشيم که با يکديگه دقيقاً هم عقيده و همسو باشيم. سخن گفتن به زبان مشترک، يا تعلق به گروه قومي يا مکان جغرافيايي واحد هم بهانه خوبي براي شکل گيري احساس تعلق جمعي نيست. پيوندهاي اجتماعي خودمونو نبايد براساس اصول اعتقادي تنظيم کنيم بلکه اصول عمومي تري بايد مورد توافق قرار بگيرند تا امکان تنوع و تفاوت و تصادم عقيدتي رو در عين حفظ يکپارچگي اجتماعي و احساس تعلق به يکديگر حفظ کنيم

هیچ نظری موجود نیست: