و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۶

خاطرات پزشکی 9

يک روز که انترن اتاق سي پي آر اورژانس بودم مرد جوان تصادفي رو به سرعت وارد اتاق کردند که در حال مرگ بود و نبض و تنفس نداشت و هر دو مردمکش گشاد و غيرواکنشي (نشانه مرگ مغزي) بود. عمليات احياي قلبي ريوي آغاز شد. در حالي که يکي از رزيدنتهاي اورژانس ماساژ قلبي رو شروع کرده بود و رزيدنت ارشد اورژانس در حال تلاش براي انتوباسيون بيمار بود و پرستاران براي رگ گيري و وصل کردن سرم و تجويز داروهاي احيا اقدام مي کردند، من با تعجب قسمتهاي مختلف بدن بيمار رو بررسي مي کردم تا ببينم محل جراحتي که چنين وضعيت وخيمي رو براي بيمار بوجود آورده مربوط به کجاست. تنها گوشهاي بيمار خونريزي داشت و هيچ صدمه ديگه اي در ظاهر بيمار ديده نمي شد. وقتي لوله داخل تراشه اي تعبيه شد بلافاصله پر خون شد و رزيدنت ارشد مجبور شد فوراً لوله رو ساکشن کنه. تعجب من بيشتر شد. در واقع بيمار پيش از ورود به اورژانس فوت کرده بود و عمليات احيا براي بازگرداندن او ناموفق بود. خاتمه عمليات اعلام شد و کادر پزشکي و پرستاري از اطراف برانکارد بيمار متفرق شدند. بدن مرد جوان همچنان وسط اتاق روي برانکارد افتاده بود و دستهاش از دو طرف آويزون بود. خوني که همچنان بعد از مرگش از گوشهاش جريان داشت بعد از اين که کاملاً ملافه برانکارد رو رنگين کرده بود به روي زمين مي چکيد و کف اتاق جمع مي شد. قفسه سينه بيمار رو بدنبال شواهدي از شکستگي دنده بررسي کردم. عليرغم اين که در ظاهر بيمار هيچ چيز مشاهده نمي شد در لمس، چند دنده فوقاني شکسته بود و با فشار دست کاملاً فرو مي رفت. علت خونريزي ريوي بيمار و پرخون شدن لوله تراشه همين شکستگي بود. من قبلاً موارد زيادي از صدمات ناشي از تصادفهاي موتور و ماشين ديده بودم اما چنين مورد به ظاهر سالم ولي وخيمي رو نديده بودم. شکستگي قاعده جمجمه که در ظاهر هيچ نشانه اي ازش وجود نداشت و تنها باعث خونريزي از هر دو گوش شده بود و نيز شکستگي شديد دنده اي صدمات مرگباري بودند که اين مرد جوان رو از پاي درآورده بودند. بعداً زماني که نگهبان بخش براي صورتجلسه کردن، لباسهاي متوفي رو براي پيدا کردن داراييهاي همراهش مي گشت، يه هند فري پيدا کرد و رو تخت انداخت و گفت گوشي طرف موتورولا بوده. به اين فکر مي کردم که اين مرد جوان درست يک ساعت قبل و پيش از اين که تصادف کنه در ماشيني که سوارش بوده در چه حالي بوده و به چي فکر مي کرده. مثلاً چه برنامه اي براي گذروندن اون شب داشته. همون روز و ساعتي بعد زن جواني رو به اتاق سي پي آر آوردند که با مرد جوان فوت شده، سرنشين يک ماشين بودند. در اين فاصله اين زن در بيمارستان ديگه اي تحت مداواي اوليه قرار گرفته بود و سپس به مرکز اصلي و مورد ارجاع جراحي عمومي و جراحي مغز تبريز يعني بيمارستان امام خميني انتقال يافته بود. در واقع از قرار معلوم دو نفر ديگه از سرنشينان همون ماشين در صحنه تصادف فوت کرده بودند. چند سرنشين ديگه ماشين تصادفي هم وضعيت بهتري داشته اند و به بيمارستانهاي ديگه تبريز منتقل شده بودند. اين زن هرچند فعاليت قلبي و ريوي داشت اما در حال شوک و ناهوشيار بود و دچار مرگ مغزي بود. سرش پانسمان بود و اطلاع داده بودند عمق آسيب جمجمه به مغز هم رسيده. پانسمان رو که باز کرديم ديديم به اندازه کف دست جمجمه خرد شده و مغز بيرون ريخته. احتمال زنده موندن بيمار ناچيز بود و تنها براي بهتر شدن ظاهر سر بيمار تا زماني که فعاليت قلبي و ريويش ادامه داشته باشه، پارگي پوستي روي مغز بيمار بخيه زده شد. بيمار با يک جنين شانزده تا بيست هفته هم حامله بود و سونوگرافيهاي اوليه زجر جنيني رو هم نشون مي دادند. انتهاي رحم کمي پايينتر از ناف مادر لمس مي شد. اين موضوعي بود که با توجه به وضعيت شوکه بيمار قابل پيش بيني بود. مريض به طور تشريفاتي در بخش تروما پذيرش داده شد و من بيمار رو تا بخش همراهي کردم. طي چند ساعتي که بيمار تو اورژانس بود نبضهاش ضعيفتر شده بود و مرگش قريب الوقوع به نظر مي رسيد. چند ساعت بعد خبر مرگ بيمار رسيد. جنين شايد دقايقي قبل از مادر در شکمش فوت شده بود. ياد فيلمهايي مثل طالع نحس افتادم که درشون اتفاقاتي نحس و شيطاني و رعب انگيز رخ مي ده. اين چه اراده مقتدريه که در اين هستي کار مي کنه و اين چنين بي رحم و بي اعتنا به برنامه ها و افکار ما آدمها، اين چنين در کمين نشسته و با چشمهايي تيزبين از يک لحظه بي احتياطي و رفتار غلط ما غافل نمي شه و دقيق و فوري و قاطع به رفتارهاي ما پاسخي کوبنده و برگشت ناپذير مي ده

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بالاخره راهي پيدا كردم كه بتونم هم مطالبت رو بخونم هم پيام بذارم.اين نوشته ات خيلي تاثير گذار بود.چند خط آخرش مهمه .خيلي مهم.

الف. قائم پناه گفت...

سلام
پس خیلی خوب شد
از توجه و اظهارنظرتون هم متشکرم