و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۶

پادشاهی مطلق و مطلقگرایی روشنگرانه

هرچند نظريه اجتماعي و سياسي روشنگري انديشه هاي راديکال و نويني همچون کنترل و تعادل سياسي، قرارداد اجتماعي و آزادي فردي را معرفي کرد اما بيشتر فلاسفه به دولت پادشاهي باور داشتند. قرن هفدهم شاهد نظريه پردازي مفصلي درباره ماهيت پادشاهي و توجيه پادشاهي مطلق بود. طبق اين باور شاه حاکم مطلق کشور بوده و تنها در برابر خداوند پاسخگوست. نظريه پرداز اصلي مطلق گرايي چنان که پيش از اين از او نام برديم بوسه بود. او بر اين باور بود که شاهان بوسيله خداوند در مقام قدرت قرار مي گيرند؛ نافرماني در برابر شاه به معناي سرکشي در برابر خداوند بود. از جايي که شاهان بوسيله خداوند در قدرت نصب شده اند اين به آن معنا نيز بود که شاهان به هيچ کس جز خداوند در امور مربوط به حکومت کشور پاسخگو نخواهند بود. به اين ترتيب قدرت يک شاه مطلق بود. بوسه بر اين باور بود که در راستاي تضمين مطلق بودن قدرت پادشاهي، دولت يک پادشاهي بايستي به شدت تمرکزگرا شده باشد. قدرتها و اشراف محلي بايستي تحت کنترل کارگزاران پادشاه قرار گيرند. به طور خاص در فرانسه نظريات بوسه درباره پادشاهي مطلق به طور کامل طي حکومت لويي چهاردهم اعمال شدند. فوريترين تأثيرات تفکرات اجتماعي و سياسي فلاسفه در هيچ حوزه اي که منجر به تغيير در پادشاهيهاي استقرار يافته شود احساس نشد بلکه در عوض باعث شد عده محدودي از شاهان تعليم يافته و متعهد روشي را تحت عنوان مطلقگرايي روشنگرانه پيش گيرند: جوزف دوم و ماريا ترزا از اتريش و کاترين کبير از روسيه

در حالي که لويي چهاردهم اقتدار مطلق خود را با تمسک به حق الهي شاهان توجيه مي کرد، مطلقگرايان روشنگري اقتدار مطلق خود را با معرفي کردن خود به عنوان خدمتگزاران دولت يا مردم توجيه مي کردند. قدرتهاي سياسي روشنگر با پيش بردن اصلاحات در دولت براي متوقف ساختن برخوردهاي ناعادلانه و غيرقانوني و تضمين حقوق و اموال مردم، خود را در خدمت دولت مي دانستند. اولين شاهي که اين نظريات را به نحو فعالي عملي ساخت فردريک دوم از پروس با لقب کبير (1740-1785) بود. او نظام رعيتي را که طي آن کشاورزان استيجاري به طور مادام العمر بر روي املاک مشخص شده اي به کار گرفته مي شدند لغو کرد و قدرتي را که در اختيار اشراف بود با يک دستگاه اداري بسيار گسترده که متشکل از خدمتگزاران شهري تعليم يافته بود جايگزين نمود. پدرش فردريک ويليام اول ( 1713-1740) توان خود را صرف توسعه نظامي پروس کرد و در اين مسير يک دستگاه اداري خدمات شهري ساخت که به طور کامل مبتني بر شايستگي بود. با اين حال فردريک دوم خود را نيازمند ديد که اشراف را نيز مشارکت دهد و ايشان را به طور فعالانه اي در خدمات شهري به کار گرفت. از جايي که فردريک بيش از هر چيزي يک پادشاه روشنگر عملگرا بود خود را نيازمند مي ديد که تمامي طبقات اجتماعي را از خود راضي نگه دارد

فردريک به تبعيت از سزاره بکاريا استفاده از شکنجه را در روندهاي قضايي و مجازاتهاي قضايي حذف کرد، مجازات اعدام را کنار گذاشت و فساد دستگاه قضايي را به نحو قابل توجهي کاست. او به تبعيت از ولتر که با او آشنايي شخصي داشت مجموعه اي از ترتيبات را مقرر ساخت تا از حقوق اقليتها از جمله مسلمانان حمايت کند. او با اين حال يهوديت را تحمل نکرد و مالياتهاي گزافي بر يهوديان بست تا ايشان را مجبور به ترک کشور کند

ماريا ترزا و جوزف دوم

به قدرت رسيدن فردريک در پروس با مرگ چارلز ششم (حکومت 1711-1740) از اتريش در سال 1740 مصادف شد. چارلز بي آن که ميراثبري مرد برجاي گذاشته باشد درگذشت اما او توانسته بود اتريشيها و قدرتهاي اصلي اروپايي را متقاعد سازد تا اجازه دهند دخترش ماريا ترزا (حکومت 1740-1780) پس از مرگ او امپراطور شود. فردريک دوم که به تازگي به عنوان شاه پروس منصوب شده بود از تشويشي که در نتيجه مرگ چارلز بوجود آمده بود استفاده کرد، به سوي اتريش تاخت و سرزمين سيلسيا را متصرف شد. به اين ترتيب جنگهاي جانشيني در اتريش (140-1748) آغاز شد زيرا فردريک اين رفتار خود را با اين عنوان که مشروعيت قدرت امپراطور زن اتريش را به رسميت نمي شناسد توجيه کرد

ماريا ترزا فوراً از مجارها و انگليسيها درخواست کمک کرد. مجارها با سرباز و انگليسيها با پول از او حمايت کردند. او با اين کمک توانست مقام پادشاهي خود و باقيمانده سرزمينهاي اتريش را حفظ کند هرچند اتريش هيچ گاه دوباره سيلسيا را به دست نياورد

اتريش سنت حکومتي پادشاهي مطلق نداشت اما جنگهاي جانشيني اتريش امپراطور را مصمم ساخت تا الگوي دولت مرکزي کشورهاي مطلقگرايي همچون فرانسه و پروس را اخذ نمايد. اتريش برخلاف ديگر دول قدرتمند اروپا در آن زمان متشکل از يک جمعيت کاملاً متفرق بود. هيئت حاکمه که سلسله هاپسبرگ بودند با ثروتي که به دست آورده بودند کار چنداني به عنوان حکومت کشور انجام نمي دادند. ماريا امپراطوري اتريش را به ده واحد تقسيم نمود و در هرکدام از آنها سازمان مديريتي متشکل و با انضباط سخت گيرانه اي پياده نمود. هر واحد مديريتي بوسيله يک کارگزار نظامي اداره مي شد که بوسيله دولت مرکزي در وين منصوب و کنترل مي شد. امپراطور همچنين ارتش خود را به نحو قابل توجهي توسعه داد و حرفه اي کرد و از اين جهت مالياتها را به شدت افزايش داد

ماريا ترزا علاوه بر متمرکز کردن دولت خود و تثبيت قدرت خود، پاره اي اصلاحات را در پيش گرفت تا کيفيت زندگي دهقانان اتريشي را افزايش دهد. به خصوص او به نحو جدي مقدار کاري را که يک زميندار مي توانست به يک دهقان تحميل کند کاهش داد

در سال 1765 جوزف دوم پسر ماريا ترزا امپراطور اتريش شد و در اشتراک با مادرش تا زمان مرگ او در سال 1780 حکومت کرد. جوزف تا سال 1790 به عنوان امپراطور باقي ماند. جوزف حتي بيشتر از مادرش مشتاق افزايش قدرت خود و استفاده از قدرت خود براي افزايش رفاه کشور اتريش بود

جوزف در متمرکز کردن دولت از ماريا ترزا بسيار پيشتر رفت. به عنوان مثال مجارستان بخشي از امپراطوري اتريش بود اما يک پادشاهي خودمختار محسوب مي شد. جوزف درصدد بود اين خودمختاري و حقوقي که مجارها از آن برخوردار بودند را از بين ببرد. او براي رسيدن به اين هدف دولت محلي مجار را بازسازماندهي کرد تا خدمتگزاران شهري و مأموران خودش قدرت محلي بيشتري به دست آورند. با اين حال هيچ کدام از اين اهداف عملي نشدند زيرا اشراف مجار حاضر نبودند تحت چنين قوانيني زندگي کنند

جوزف همچنين درصدد بود کليساي کاتوليک را تحت اداره خود در آورد. او ابتدا اعلام کرد ارتباط مستقيم روحانيت با پاپ يا واتيکان غيرقانوني است. او بيش از ششصد صومعه را تعطيل کرد و زمينهاي آنها را در اختيار گرفت. او همچنين تمامي مدارس ديني را تعطيل کرد و آنها را با مدارس خود جايگزين نمود. در اين مدارس جديد کشيشان آينده آموزش مي ديدند که به جاي تبعيت از پاپ از او تبعيت کنند. اين سياستها به طور مؤثري هرگونه تأثيري را که کليسا کاتوليک بر مردم اتريش داشت پايان داد

او همچنين براي افزايش رفاه عمومي سرزمينهاي اتريش کوشيد. او در ارتباط با نظام رعيتي خيلي فراتر از اصلاحات ماريا ترزا اقدام کرد و به طور کامل قانوني بودن اين نظام را لغو کرد. علاوه بر اين او تعدادي آزاديهاي جديد به جمعيت دهقانان اعطا نمود: حق آموختن مهارت، حق ازدواج و حق آموزش دادن فرزندان. او همچنين بسياري از اختيارات زمين داران در مورد دهقانان را حذف کرد. او با اين حال اين کارها را تنها براي راحتي وجدان خود نمي کرد. نظريات اجتماعي جديد روشنگري درباره خودخواه بودن افراد انساني به طور ضمني بيان مي کرد که مردم زماني که سود شخصي بيشتري از کار خود کسب کنند بيشتر و سازنده تر کار خواهند کرد. جوزف اميدوار بود با ساده تر کردن زندگي و پرداخت بيشتر براي دهقانان از اين خودخواهي بشري سود جويد. او بر اين باور بود که در عوض اين اقدامات کار سخت تر و توليد بيشتر از نيروي کاري که بر روي زمين، کشاورزي مي کند دريافت خواهد کرد

جوزف تا حدي در امتداد تلاشهايش براي کاهش قدرت کليساي کاتوليک رم و تا حدي در امتداد انديشه هاي جديد روشنگري برخي از تأثيرگذارترين اصلاحات قرن هيجدهم که عدم تحمل مذهبي را از بين مي برد وضع کرد. او در سال 1781 اعلاميه امتياز تحمل را منتشر کرد که طبق آن اعلام مي کرد تمامي لوترانها، ارتودوکسهاي يوناني و کليساهاي کالويني مي توانند آزادانه و بدون آزار مأموران دولتي به عبادت بپردازند. اين فرقه هاي گوناگون همچنين مجاز بودند کليساها، مدارس و بيمارستانهاي مخصوص به خود را تأسيس کنند و مي توانستند در دستگاه اداري رسمي به کار گرفته شوند. جوزف همچنين تنها پادشاه اروپايي بود که در سرزمينهاي خود از شدت سرکوب يهوديان کاست. هرچند او هيچ گاه آزاديهاي مذهبي يکسان با آنچه که به مسيحيان داده بود به آنها اعطا نکرد اما به نحو مشخصي از بار مالياتي و شدت آزارهاي مأموران حکومتي کاست. او همچنين به آنها اجازه داد به طور خصوصي و نه به طور عمومي با آزادي به عبادت بپردازند

کاترين کبير

کاترين کبير که به عنوان امپراطور روسيه در سالهاي 1762-1796 حکومت کرد يکي از آن قدرتهاي تسهيل کننده تاريخي بود که از طريق تجربيات سخت، هوشي مرزناپذير و عملگرايي بي حد و حصر چهره يک کشور را عليرغم تمامي موانع تغيير داد. او يک شاهزاده آلماني بود که با پيتر، برادرزاده اليزابت ازدواج کرده بود. اليزابت به عنوان امپراطور روسيه در سالهاي 1741 تا 1762 حکومت کرده بود. اليزابت، دختر پيتر کبير، يک حاکم زيرک و ماکياولي گرا بود که کاترين را دوست نداشت. کاترين از زمان ازدواجش با پيتر در سال 1745 تا زمان مرگ اليزابت در سال 1762 به طور مداوم در معرض تهديد بود. پيتر به طور عمومي فردي ديوانه تلقي مي شد و در حقيقت فردي ضعيف و ساديستي بود. کاترين در اين ازدواج بدون عشق رنج زيادي متحمل شد و شايد مورد سوءرفتار نيز قرار گرفت. زماني که اليزابت در سال 1762 درگذشت پيتر به عنوان امپراطور پيتر سوم جانشين او شد. او در زماني که به نظر مي رسيد روسيه آماده شکست پروس است با فردريک دوم از پروس صلح کرد و در نهايت از سوي اشراف تنها چند ماه پس از امپراطور شدنش به قتل رسيد. مشخص نيست کاترين در خلع موقعيت و قتل پيتر چقدر دخالت داشته است ولي ممکن است درباره آن اطلاع داشته و آن را تأييد کرده بوده است

کاترين طي حضور طولاني و دردناکش در دربار رومانوف با شوهري ديوانه و عمه اي خطرناک که امپراطور بود زمان خود را به مطالعه گذرانيد. نويسندگان مورد علاقه اش فلاسفه روشنگري بودند و او با اشتياق تمامي انديشه هاي جديدي که از فرانسه و بقيه قسمتهاي اروپا مي رسيد مورد استفاده قرار مي داد. پيش زمينه او به عنوان يک شاهزاده آلماني و تعليم او در ادبيات فلاسفه روشنگري او را به اين نتيجه رسانده بود که روسيه يک کشور وحشي و عقب مانده است. او پادشاهي خود را صرف درآوردن روسيه به عصر مدرن اروپا کرد

او در سال 1767 براي بازبيني قانون و دولت روسيه فراخوان تشکيل هيئت قانونگذاري داد. در حالي که هيئت مقننه بايستي کار اصلاح کردن دولت را انجام مي داد، اصول مورد استفاده آنها از طريق خود کاترين اعلام مي شد. او براي هيئت مقننه سندي نوشت که دستورات نام گرفت. لحن عمومي و بيشتر انديشه هاي اين سند از ادبيات فلاسفه روشنگري و فلسفه اخذ شده بود. با اين حال هيئت مقننه کار چنداني از پيش نبرد. تنها اصلاحاتي که آنان به انجام رساندند حذف شکنجه قضايي و افزايشي بسيار مختصر در تحمل مذهبي بود. اما يک کار مفيد انجام شد: اين هيئت کاملترين اطلاعات را درباره روسيه که پيش از آن بي سابقه بود جمع آوري نمود. کاترين درصدد بود با استفاده از اين اطلاعات روسيه را مدرن کند

با اين حال کاترين براي پيشرفت تلاش مي کرد. او با در اختيار گرفتن اقتدار مطلق شروع کرد تا بتواند قانون و دولت را اصلاح کند. او به طور قابل توجهي دولتهاي محلي را در سال 1775 بازسازماندهي کرد. اما برخلاف پروسيها او چنان تشکيلات اداري شهري ساخت که در آن تنها از اشراف استفاده شده بود. او در هر حال از موقعيت متزلزل خود در قدرت مطلع بود زيرا اين قدرت را از طريق کودتاي درباري و بوسيله اشراف به دست آورده بود

تأثيرگذارترين اصلاحات او در حوزه اقتصادي بود. او به شدت در جهت موانع تجارت از قبيل مالياتها و تعرفه هاي دولتي کوشيد و به سختي براي بوجود آوردن طبقه متوسط روسي کوشيد. او براي تحريک توليد و رشد ثروت بخشنامه هايي منتشر ساخت که طي آنها حقوقي را که به هر شهر اعطا مي نمود مشخص شده بود

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: