و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--ظهور دانشگاهها

شما به عنوان دانشجويان يک دانشگاه بخشي از يک سنت بزرگ هستيد. لغاتي را که مورد استفاده قرار مي دهيد ببينيد: پرديس، شهريه، کلاسها، دوره ها، خطابه، دانشکده، دانشجويان، مديريت، معاونت دانشگاه، رياست دانشگاه، استاد، دانشجوي سال دوم، دانشجوي سال سوم، دانشجوي ارشد، اجاره کردن، تکاليف درسي،آزمايشگاه، خوابگاه، مقررات، پيش نيازها، امتحانات، کتب، درجات، جلسات عمومي، فارغ التحصيلي، جشن فارغ التحصيلي، ارتقا، دانشنامه، اتحاديه فارغ التحصيلان، اهدا و کلماتي از اين قبيل. اينها ادبيات دانشگاه هستند و همگي از لاتين اخذ شده اند و تقريباً نسبت به اشکال اصلي قرون وسطايي خود بدون تغيير مانده اند. تشکيلات اين دانشگاه، فعاليتها و سنتهايش، همگي ادامه همان سروصداي شرابفروشي است که اولين بار حدود هشتصد سال قبل در پاريس اتفاق افتاد

اصلاحات آموزشي کارولينيان

شارلمان (درگذشت 814) دريافت که امپراطوريش به بدنه اي از افراد آموزش ديده نيازمند است تا برجا بماند و از اين جهت توجه خود را معطوف به کليساها کرد. آنها تنها منابع اين حرکت آموزشي بودند. او فرماني صادر کرد مبني بر اين که هر کليساي اعظم و صومعه بايستي مدرسه اي راه اندازي کند که در آن براي هر پسري که هوش و توانايي لازم براي دنبال کردن دوره دروس را داشته باشد به طور رايگان امکان آموزش ديدن وجود داشته باشد. از جايي که هدف بوجود آوردن بدنه بزرگي از روحانيوني بود که بوسيله آنان هم امپراطوري و هم جوامع محلي رهبري شوند، دختران مورد بي توجهي قرار گرفتند. شارلمان درگذشت، جنگهاي داخلي شروع شد، و قبل از اين که طرح او عملي شود حملات مجارها، وايکينگها و ساراسنها شروع شد

مدارس کليساهاي اعظم و صومعه ها

با اين حال برخي مدارس راه اندازي شدند و در طي بدترين زمانهاي پس از آن به کار خود ادامه دادند. هدف آموزش دادن روحانيون بود و برنامه درسي براي همين هدف طراحي شده بود و بيشتر از اين کار چنداني انجام نمي داد. دوره آموزش از دو بخش تشکيل شده بود؛ مدرسه گرامر که در آن طرح درسي سه بخشي متشکل از دستور زبان، علم معاني و منطق اموزش داده مي شد. دستور زبان به دانشجويان مي آموخت لاتين را بخوانند، بنويسند و صحبت کنند. لاتين زبان فراگير طبقه آموزش ديده اروپايي بود. علم معاني هنر سخنراني عمومي را مي آموخت و به عنوان مقدمه اي براي آشنايي با ادبيات و متون مورد استفاده قرار مي گرفت. منطق ابزاري براي اثبات کردن اعتبار فرضيات فراهم مي کرد و همچنين به عنوان درآمدي بر برنامه درسي چهارگانه مشتمل بر حساب، هندسه، نجوم و موسيقي محسوب مي شد

حساب به عنوان پايه استدلال کمي مورد استفاده قرار مي گرفت. هندسه براي معماري، ارزيابي کردن و محاسبه اندازه ها که همگي براي مديريت اموال و درآمدهاي کليسا اهميت اساسي داشتند مورد استفاده قرار مي گرفت. نجوم براي محاسبه تاريخ عيد پاک، پيش بيني کردن گرفتگيها و مشخص کردن زمان تغيير فصلها مورد نياز بود. با گذشت زمان، تقريباً همه مدارس کليساهاي اعظم و صومعه ها توانستند روحانيون کافي به عنوان رهبران آموزش ديده محلي تربيت کنند

تا حدود سال 1000، اين شرايط شروع به تغيير کرد و برخي مدارس مواد درسي برنامه درسي چهارگانه خود را در حدي بيشتر از آن که براي آموزش روحانيون لازم بود توسعه دادند. برخي متون استانداردي از قبيل تسلي فلسفه از بوتيوس يا متون خلاصه ديگري را در برنامه درسي خود وارد کردند. مشهورترين اين متون بوسيله کاسيدوروس، مارتيانوس کاپلا يا ايزيدوره از سويل نوشته شده بودند. اساتيد در برخي از مدارس ديگر رويکرد منعطفتري نسبت به مفهوم آموزش پيش گرفتند تا اطلاعات خود را در امتداد آموزش به دانشجويانشان توسعه دهند

يکي از مدارس دسته اخير، مدرسه کليساي اعظم ريمز بود که يک آموزش ديده اسپانيا، گربرت از اوريلاک در آنجا با معرفي عددنويسي عربي، استفاده از چرتکه در محاسبات عددي جنبه هاي رياضياتي برنامه درسي چهارگانه را توسعه داد. او همچنين از اسطرلاب براي رصد نجومي استفاده کرد. تحت رهبري يکي از دانشجويان گربرت، مدرسه صومعه فلوري در همان حوالي، اين روند توسعه را ادامه داد. مدارس ديگر در زمينه هاي مختلف توسعه يافتند؛ اورليان در مطالعات کلاسيک بطور تخصصي کار کرد، چارترز در نظريه رياضي موسيقي پيشرفت کرد. مرکز ديگري براي چنين آموزشهاي تخصصي صومعه کوچک نورمن در بک بود که تحت رهبري لانفرانک و آنسلم در تمامي اروپاي شمالي براي تعليم قانون شناخته شده بود

گرگوري هفتم و حرکت بزرگ احياگر در امر آموزش

بسياري از متون تنها در زمينه تعارض کليسايي درباره پاپ گرگوري هفتم بحث مي کنند، اما او در تاريخ دانشگاه بسيار مهم بود. در سال 1079 او فرماني صادر کرد مبني بر اين که تمامي کليساهاي اعظم و صومعه هاي بزرگ بايستي مدارسي را براي آموزش دادن طبقه روحاني برپا سازند. نتيجه اين فرمان توسعه بزرگي در امر آموزش بود و در برخي مناطق که در آنها تعدادي صومعه متمرکز شده بودند تبديل به مراکز آموزشي شدند. از اين جهت هيچ مصداقي بهتر از پاريس نبود

پاريس

پاريس قرون وسطي تحت اشراف کليساي اعظم نوتردام و قصر سلطنتي مقابل آن در ايل دلا سيت بود. اين منطقه جزيره اي در سين بود که قلب شهر را تشکيل مي داد. نوتردام محل سکونت صدراعظم، منشي اجرايي اسقف اعظم بود. تنها او بود که قدرت صدور مجوزهاي ضروري را براي انجام موعظه و آموزش در حوزه تحت اختيار اسقف در دست داشت. به طور طبيعي کليساي اعظم و ساختمانهاي اطراف آن تعداد قابل ملاحظه اي از معلمان و دانشجويان مرتبط با مدرسه کليساي اعظم را در خو جاي مي داد. قصر سلطنتي در آن سوي ميدان، محلي بود که شهردار در آن کار مي کرد. او که خود فرماندهي نيروي پليس را در اختيار داشت، در حکم قائم مقام سلطنتي بود که مسؤول اداره شهر بود. از جايي که شاه و اسقف اعظم امور مهم کشوري را در اختيار داشتند، شهردار و صدراعظم کليسا رهبران عرفي و روحاني دولت پاريس بودند و عموماً به طور نسبتاً نزديکي با يکديگر کار مي کردند

در جانب چپ سين، چندين صومعه قرار داشتند که هرکدام مدرسه خود را داشتند: سنت جنويه، سنت جرمن دپره و سنت ويکتور. هرچند هرکدام از اين مدارس يک مدير مدرسه داشت اما او تنها معلم آنجا نبود. اين موضع درباره بسياري از مدارس اوليه کليساهاي اعظم و صومعه ها صدق مي کرد. آموزگاران باتجربه مي توانستند از صدراعظم کليسا يا يکي از راهبان اعظم درخواست عضويت در مؤسسه آنها را بکنند و از اين طريق حق عضويت را به دست آورند. بدين ترتيب آنان بخشي از هيئت تدريس مدرسه آن مؤسسه را تشکيل مي دادند. برخي آموزگاران در خود صومعه سکونت مي کردند و برخي در خارج آن ساکن مي شدند. اين موضوع مبنايي ماندگار براي افتراق بين استادان و استادياران بوجود آورد. اساتيد کمک کاراني اجاره مي کردند (استادياران) که ممکن بود روزي خود تبديل به استاد شوند. ممکن بود دانشجويان قابل براي آموزش دادن موضوعات اساسي در مدرسه دستور زبان به عنوان آموزگار اجاره شوند. اساتيد معمولاً يک دوره درسي را ارائه مي دادند که خود مشتمل بر مجموعه اي از سخنرانيها بود. در اين سخنرانيها آنان از روي يک متن که اثري بود که به طور عمومي براي دانستن دانشجويان مهم تلقي مي شد مي خواندند تا دانشجويان بتوانند سخنان آنان را بنويسند. سپس سخنران توضيحاتي درباره متن ارائه شده مي داد و دانشجويان نکاتي از اين توضيحات را در حاشيه وسيعي که به اين منظور در اطراف نوشته هاي خود باقي مي گذاشتند يادداشت مي کردند (تحشيه نويسي). در کنار اين، رسم بر اين بود در پايين صفحه، در يادداشتها ارجاعاتي به آثار ديگري که مرتبط با متن بودند انجام شود. اين عمل امروزه به عنوان زيرنويسي برجاي مانده است. زماني که دوره سخنرانيها کامل مي شد، دانشجويان نيز کار نسخه برداري متن و يادداشت توضيحات و تحشيات سخنران را در کتاب نسخه برداري شده خود تمام مي کردند. زماني که دانشجو احساس آمادگي مي کرد مي توانست براي امتحان دادن در برابر صدراعظم کليسا حاضر شود. اگر تأييد مي شد، دانشنامه اي به او اعطا مي شد که سندي رسمي بود که اجازه مي داد دانشجو پس از آن در قلمرو اسقف پاريس به موعظه بپردازد يا آموزش دهد

دانشجويان مي توانستند در هر دوره آموزشي که مي خواستند از برنامه درسي هر يک از استادان و در هر کدام از مدارس شرکت کنند. نکته مهم اين بود که دانشجويان مي بايستي در نهايت صدراعظم کليسا را از بابت کارداني و کارامدي خود متقاعد مي کردند. به اين ترتيب آنان علاقه مند بودند جاهاي خالي را در مراکز آموزشي موجود در حوزه شهر پيدا کنند و گرايش داشتند دوره هايي مورد علاقه اي را که براساس متن مورد علاقه شان ارائه مي شد انتخاب کنند. آموزگاران شروع به کرايه کردن اماکني در اين منطقه کردند تا در آن دوره هاي درسي خود را ارائه دهند. اين بخش از پاريس مرکز آموزش شد و از جايي که زبان عمومي براي مردم مختلفي که آنجا زندگي مي کردند و آموزش مي ديدند لاتين بود، به عنوان منطقه لاتين شناخته شد. مدرسه کليساي اعظم نوتردام پايگاه محترم ترين و شناخته شده ترين اساتيد بود و اوايل بر مدارس منطقه لاتين سايه انداخته بود اما اين موضوع شروع به تغيير کرد. صدراعظم نوتردام ديد که تمامي اساتيد (و نيز تمامي دانشجويان) در سلسله مراتب مقدس قرار دارند به اين معني که در طبقه روحاني قرار داشتند هرچند نه کشيش بودند و نه راهب بودند. صدراعظم احساس کرد به عنوان نماينده اسقف، تمامي اعضاي طبقه روحاني در پاريس بايد تابع او باشند و کوشيد به آموزگاران اعلام کند چه چيزي بياموزند و چگونه بياموزند

اين برخورد بين صدراعظم و اساتيد تنها آغاز بحراني بود که تا امروز ادامه يافته است. درست همان گونه که صدراعظم نوتردام ادعا کرد ازجايي که آموزگاران اعضاي کليسا بودند، قدرت رهبري و فرمان دادن به اساتيد را در همه زمينه ها در اختيار دارد، در بسياري از دانشگاههاي دولتي امروزه، کارگزاران حکومتي و رؤساي جمهور تلاش مي کنند اقتدار خود را بر هيئت مدرس دانشگاهها تحميل کنند زيرا استادان در استخدام دولت هستند. در پاريس قرون وسطي، اين تعارض باعث شد بسياري از اساتيد بکوشند به منطقه لاتين نقل مکان کنند و به هيئت تدريس مدارس صومعه هاي آن بپيوندند. مرکز فکري شهر به منطقه اي دورتر از کنترل مستقيم صدراعظم منتقل شد و اساتيد صدراعظم را به عنوان دشمن خود مي ديدند و ديگر او را به عنوان رهبر مدير خود تلقي نمي کردند

جنبشهاي جديد در منطقه لاتين

تا اوائل سده 1100 جنب و جوش بزرگ فکري در منطقه لاتين بوجود آمد. ترجمه هاي لاتين از آثار منطقي يوناني ارسطو از مراکز ترجمه در اسپانيا و سيسيلي از راه مي رسيدند و دانشمندان پاريس ابزارهاي جديد قدرتمندي براي استدلال در دسترس ديدند. پيتر آبرالد دانشجويي در منطقه لاتين بود که براي استادي در مدرسه نوتردام بازگشته بود، دانشجويان و اساتيد را براي شنيدن درباره کتاب خود با عنوان بله و خير فراخواند. او در اين کتاب نشان داد که اقتدارهاي مذهبي مورد قبول که همگي به مطالعه آن اشتغال داشتند تقريباً در هر زمينه اي که افراد مي توانند درباره آن بينديشند در تضاد و ناهماهنگي با يکديگر قرار دارند. او نتيجه گرفت که بايستي آراي اقتدارهاي مذهبي را جمع آوري کرد اما براي تشخيص دادن اين که کدام يک از اين آرا صحيح است بايد از منطق سود جست

روش آموزش به زودي تغيير کرد. دانشجويان به جاي گوش فرا دادن به استاد که متني را بر آنان مي خواند و آن را تفسير مي کند، علاقه مند بودند طريقه استدلال را بياموزند. بحث عمومي به زودي توجه دانشجويان را به جاي سخنراني اساتيد به خود جلب کرد. آنان به خصوص علاقه مند بودند شنيدار مباحثه اساتيد خود با يکديگر باشند. در همان زمان که اشراف مراسم مربوط به تقابلهاي نظامي را در مسابقات قهرماني توسعه مي دادند، دانشمندان طريقه مجادله منطقي را در بحثهاي عمومي گسترش مي دادند

در همين زمان نياز کليسا و شاهزادگان براي مديران و وکلاي آموزش ديده در حال رشد بود و دانشجويان دريافتند مهارت در مباحثات، نسبت به توانايي در تعيين تاريخ عيد پاک يا توضيح مشخصات رياضياتي صداي آهنگين و غير آهنگين کليد مطمئنتري در موفقيت خواهد بود. يک دانشجو به نام جان از ساليسبري پيشنهاد کرد مطالعه هنرهاي فاخر (برنامه درسي سه گانه و چهارگانه) رها شود و در عوض به آموزش حرفه اي پرداخته شود

تولد دانشگاه

يک روز در پاييز 1200، يک دانشجوي آلماني تصميم گرفت در محل اقامت خود با چند نفر از دوستانش جشني بگيرد و خدمتکارش که يک پسربچه ده ساله بود را به شرابفروشي فرستاد تا کوزه بزرگ شرابش را پر کند. شرابفروش شراب ترشي به پسربچه داد و وقتي او شکايت کرد شرابفروش و برخي از شرابخواران کودک را زدند و او را با کوزه شکسته اش به خيابان انداختند. چرا؟ من واقعاً نمي دانم. شايد به خاطر اين بود که امپراطور آلمان انگليسيها را براي آغاز جنگي طولاني و خونين با فرانسه تحريک کرده بود. يا شايد به خاطر اين بود که شرابفروش پول دانشجوها را دوست داشت ولي از خودشان بدشان مي آمد

در هر حال پسر خود را نزد اربابش کشاند و دانشجو با دوستانش به شرابفروشي رفتند و همگي را قبل از اين که با کوزه اي پر از شراب مرغوب به خانه بازگردند، کتک زدند. شرابفروش از شهردار خواست دانشجويان را تأديب کند. شهردار مردانش را در همراهي با تعدادي داوطلب جمع کرد و تمامي خيابانهاي منتهي به منطقه لاتين را مسدود کرد. آنها سپس براي شکار کردن دانشجوي آلماني حرکت کردند و مردمي را که در اطرافشان حرکت مي کردند را مي زدند. تعدادي از اساتيد و دانشجويان با اين حرکت تحريک شدند و به خيابانها آمدند و يک درگيري سخت شروع شد. شهردار و مردانش در نهايت پس کشيدند اما اين کار را پس از کشتن پنج دانشجو از جمله دانشجوي آلماني که تمامي قضايا را آغاز کرده بود و به عنوان شاهزاده-اسقف ليژ (در بلژيک امروزي) انتخاب شده بود، انجام دادند

صدراعظم کليسا کمک به اساتيد و دانشجويان منطقه لاتين را رد کرد و درنتيجه آنان خيابانهاي منتهي به منطقه لاتين را سنگربندي کردند و اساتيد در آن شب جلسه اي برگزار کردند. آنان تصميم گرفتند خود را در قالب يک اتحاديه سازمان بندي کنند، چيزي که در زبان لاتين آن زمان يک يونيورسيته خوانده مي شد. از جايي که دانشجويان در حال تحصيل خود تبديل به اساتيد آينده مي شدند، اتحاديه دانشجويان را نيز به عنوان اعضاي کم و بيش رده پايين شامل مي شد. روز بعد نمايندگان اتحاديه نزد شاه فرانسه رفتند و خود را به عنوان سخنگويان اتحاديه (يونيورسيته) اساتيد و دانشجويان پاريس معرفي کردند

آنان از شاه درخواست تعدادي از حقوق، امتيازات و حفاظتهاي هماهنگ را داشتند. وقتي شاه پرسيد آنان چه خواهند کرد اگر او پاسخ منفي بدهد آنان با اين عبارت مشهور پاسخ دادند: آنگاه ما گرد و خاک خيابانهاي پاريس را از لبه جامه هاي خود خواهيم تکاند. در واقع آنان تهديد مي کردند که پاريس را ترک خواهند کرد و در جاي ديگري مشغول به کار خواهند شد. شاه فيليپ دريافت اگر اساتيد، دانشجويان و تمامي کساني که در منطقه لاتين پاريس خدمت مي کنند شهر را ترک کنند، پاريس بسياري از جذابيتهاي خود و شاه ماليات قابل توجهي را از دست خواهد داد و از اين بابت براي محافظت کردن از اعضاي اتحاديه (يونيورسيته) موافقت کرد. اتفاقات بسيار بيشتري در سالهاي بعد رخ داد. درگيريها با صدراعظم کليسا و شهردار ادامه يافت. دانشجويان و اساتيد حتي با همديگر درگير شدند اما در نهايت اتحاديه اساتيد و دانشجويان از طرف همگي به رسميت شناخته شد. آنان قدرتهايي به دست آوردند: حق سازماندهي برنامه درسي، پيش نيازها و استانداردهاي تکميل دوره، حق مباحثه درباره هر موضوع و مطرح کردن هر موضوعي در طي مباحثات، حق انتخاب اعضاي خود، حفاظت در برابر پليس محلي، حق هر عضوي که به عضويت کامل در آمده باشد براي حفظ گواهينامه خود براي آموزش دادن و ساير موارد. اين حقوق اغلب در جنگهاي تمام عياري بدست مي آمدند که در آن مردم _اساتيد و دانشجويان_ مي مردند اما اينها حقوقي هستند که هيئتهاي تدريس هنوز امروز هم با علاقه فراوان از آن محافظت مي کنند

گذشته از اينها براي کمک کردن به شما تا نسبت به دوستانتان که تاريخ قرون وسطي را نخوانده اند اطلاع بيشتري داشته باشيد به شما مي گويم که چرا به جشن فارغ التحصيلي، کامنسمنت گفته مي شود. اين به خاطر اين که زندگي واقعي شما پس از اين جشن آغاز مي شود نيست. در تالارهاي بزرگي که دانشجويان و هيئت تدريس غذا مي خوردند، هيئت تدريس بر سر ميزي که بر سکوي بلندتري قرار داشت غذا مي خوردند. اين سکو در انتهاي امتداد طولاني ميزهايي قرار داشت که دانشجويان آنجا غذا مي خوردند. وقتي دانشجويان دوره خود را به اتمام مي رساندند و فارغ التحصيل مي شدند، آنان اعضاي کامل دانشگاه مي شدند و همسان با هيئت تدريس مي شدند. به اين ترتيب در مهماني بزرگي که در آن فارغ التحصيلي خود را جشن مي گرفتند هيئت تدريس و و دانشجويان سابق (هم دانشجويان تازه فارغ التحصيل و هم فارغ التحصيلان قديمي) همسان با يکديگر غذا مي خوردند. آنان سر ميز يکديگر مي نشستند و در زبان لاتين آن زمان بر سر يک کامنسا (يک ميز مشترک براي همه) غذا مي خوردند. به اين علت بود که در زماني نه چندان دور فارغ التحصيلي و اتحاد مجدد در يک زمان رخ مي داد و شام دانشگاه نقطه اوج رخدادهاي فارغ التحصيلي بود

گويا فعلاً منبع اصلي نوشته هايي که در حال ترجمه کردنشون هستم روي اينترنت در دسترس نيست. فعلاً اگر کسي خواست متن اصلي اين نوشته رو ببينه برام پي ام بزنه تا براش ايميل بزنم.

هیچ نظری موجود نیست: