و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، دی ۳۰، ۱۳۸۴

جنگ صلیبی اول 4

گادفري از بولون

شايد مشهورترين رهبر در جنگ صليبي اول گادفري کنت بولون و مارگراو آنتورپ باشد. گادفري اشرافي نسبتاً مهمي در شمال فرانسه بود که از ميراث افتخارآميز انتساب مستقيم به شارلمانها برخوردار بود. با وجود اينها گادفري چندان ندرخشيد و مجبور شد براي مخارج لشکرکشي خود بيساري از املاک خود را در گرو بگذارد. ما واقعاً نمي دانيم چرا دست به چنين اقدامي زده است. بعداً تاريخ نگاران او را با عنوان دينداري و اعتقاد مذهبي به شهرت رساندند اما شواهدي معاصر براي اين ادعا وجود ندارد. در بين کساني که گادفري را همراه کردند برادر جوانترش بالدوين از بولون بود. گادفري برادر بزرگتري به نام اوستاش داشت که او هم از صليبيون بود اما مشخص نيست که در همراهي با گادفري بوده است. شماري از ساير اشرافهاي شمالي نيز در ميان نيروهاي گادفري وجود داشتند اما با داشتن لقب دوک گادفري به عنوان رهبر انتخاب شده بود. سپاه حدود ميانه اوت 1096 از مسير راين - دانوب حرکت کرد. وقتي وي به مرز مجارستان رسيد شاه کولومان در حالي که هنوز نگران وارد شدن يک سپاه صليبي ديگر از غرب بود، گادفري را براي سه هفته معطل کرد. گادفري همان مسير گاتشالک ولکمر و کنت اميکو را پيموده بود. صلبيبون از اين که به ايشان شک شده بود ناراحت بودند و شاه و کنت شخصاً چندين بار با هم بحث کردند. گادفري داوطلبانه برادرش را به عنوان گروگاني که رفتار مناسب صليبيون را تضمين مي کرد در اختيار شاه قرار داد. بالدوين از اين بابت چندان شاد نبود اما با کراهت قبول کرد. سپاه با همراهي قواي نگهبان قدرتمندي در مجارستان پيش رفت اما اتفاقي رخ نداد و بالدوين در مرز امپراطوري بيزانس بازگردانده شد. بلگراد هنوز از قبول آنها امتناع مي کرد پس سپاه به سوي نيش حرکت کرد. در آنجا بازار خوبي در اختيار آنها قرار گرفت. از آنجا آنها به صوفيه و فيليپوپوليس رفتند. وقتي گادفري متوجه شد هوگ از شمپان بوسيله امپراطور بيزانس زنداني شده است وضعيت ملتهب شد. اما با ورود سپاه به کونستانتينوپول درست پيش از کريسمس 1096 اوضاع مرتب شد

بوموند از تارنتوم

هرچند يک اشرافي از جنوب ايتاليا در مقياس يک فرانسوي چون گادفري و ديگران کوچک و کم اهميت به نظر مي رسيد اما بوموند از آن دسته نورمنهايي بود که يک نسل قبل تمامي سيسيلي و جنوب ايتاليا را اشغال کرده بودند. او پسر بزرگتر رابرت گيس کارد بود که پدرش را در تهاجماتي به سرزمينهاي بيزانسي در دهه 1080 همراهي مي کرد. بوموند زماني خبر جنگ صليبي را شنيد که شهر آمالفي را تحت محاصره گرفته بود. او بلافاصله براي گرفتن صليب حرکت کرد. بسياري از مردانش در اين حرکت از او تبعيت کردند و بنابراين بايستي محاصره برچيده شده باشد. مانند گادفري گروهي از بزرگان بوموند را همراهي مي کردند که قابل ذکرترين آنها برادرزاده اش تانکرد، برادرش ويليام و عموزاده اي به نام ريچارد از پرينسيپات بودند. آنها در دسامبر درياي آدرياتيک را پشت سر گذاشتند و هنگام کريسمس هنوز در آلباني بودند. کمي پس از اين مختصري با قواي بيزانسي درگير شدند. بوموند به دستور تانکرد پيش از بقيه سپاه به کونستانتينوپول رفت و در دهم آوريل به شهر وارد شد. يونانيان با در ذهن داشتن حملات گيس کارد بطور طبيعي بر اين باور بودند که نورمنها دشمنان آنها هستند. بوموند در صدد بود تأثير مثبتي بر نظر امپرطور بگذارد اما در عوض بوسيله يونانيان مورد شک بود. آنها هيچ وقت موفق نشوند به توافق برسند. آنا کومننا که درباره تاريخ حکومت پدرش نظرگاهي کاملاً بي ارزش داشت هيچ وقت از اين باور خود که بوموند به چيزي کمتر از فتح امپراطوري بيزانس راضي نمي شود دست برنداشت. او فکر مي کرد براي آنان تمامي اين تبليغات صليبي چيزي بيشتر از يک پوشش راحت طلبانه نيست

ريموند از تولوز

مطمئناً متشخصتر از تمامي بارونهايي که در جنگ صليبي اول درگير شدند کنت ريموند از تولوز بود. در آن زمان مردي تقريباً پنجاه و پنج ساله بود و با جنگ عليه مسلمانان در اسپانيا جنگجويي با تجربه برعليه کفر بود. او همسر و کوچکترين پسرش را با خود همراه کرد و گزارشات بعدي مي گويند که بيشتر داراييهاي خود را فروخت و نذر کرد هيچ وقت برنگردد. تولوز ايالتي ثروتمند و مرفه بود و سپاه ريموند بزرگترين نيروهاي صليبي بود. اين حقيقت که اسقف ادهمر ريموند را همراهي مي کرد و جنگ صليبي اول در جنوب فرانسه تبليغ شد بايستي به سربازگيري کمک کرده باشد. سپاه ريموند همچنين بزرگترين بخش غيرجنگجو را با خود همراهي داشت و بنابراين مخارجش بسيار بالا بود. از جايي که تاريخ نگاران تا ورودش به دالماتيا به او اشاره اي نکرده اند مجبوريم قبل از اين نقطه مسير او را حدس بزنيم. با احتمال بيشتر از جنوب فرانسه و شمال ايتاليا گذشته است. گذر آنان از صربستان به علت فقدان منابع کافي مشکل بوده است. وقتي به سرزمينهاي بيزانس وارد شدند دوباره منازعات و جدالهايي بوجود آمد. طي يکي از اينها اسقف ادهمر شديداً مجروح شد و طي درگيري ديگري، در يک کمين خود کنت ريموند نزديک بود از دست برود. آنها در اوايل اوريل به تسالونيکا رسيدند. در روسا يونيان فرانسويان را چنان برآشفتند که سپاه شهر را در هم نورديد و آن را غارت کرد. با توجه به اين که نورمنها تنها دو هفته زودتر از اين مسير گذشته بودند ممکن است شهر چنان خالي از منابع شده بود که قادر به تأمين مايحتاج سپاه فرانسوي نبوده است و فرانسويها اين موضوع را باور نکرده اند. ريموند نيز مانند بوموند پيش از سپاهش در 21 آوريل به کونستانتينوپول وارد شد. در حالي که او و آلکسيوس با الفاظي دوستانه با هم صحبت مي کردند خبر آمد که پروونشالها بوسيله سربازان بيزانسي سرکوب شده اند. ريموند عصبي بود و بايستي بوسيله لردهاي همراهش آرام مي شد. سپاهش حداقل در 27 آوريل وارد شدند

اسقف ادهمر

نماينده پاپ در جنگ صليبي اول ادهمر، اسقف له پوي بود. ادهمر اسقفي از مکتب قديم بود و قادر بود اسب براند و زره بپوشد. او مي توانست بيش از يک يکبار تواناييهاي نظامي خود را در جنگ صليبي نشان دهد. نماينده پاپ کسي بود که بوسيله پاپ انتخاب مي شد تا در يک موضوع ويژه از طرف او عمل کند. يک نماينده ممکن بود براي مذاکره درباره يک قرارداد فرستاده شود يا براي به سرانجام رساندن يک مناقشه يا حتي براي تاجگذاري يک شاه در شرايطي که خود پاپ نتواند اقدام کند ارسال شود. پاپ اوربان با فرستادن يک نماينده در جنگ صليبي مشخصاً اين پيغام را اعلام مي کرد که دستگاه پاپ بايستي در تمامي دستاوردهاي جنگ صليبي جايي داشته باشد. بيشتر از اين نمي دانيم. آيا اوربان بر اين باور بوده است که جنگ صليبي بايستي به جاي نيروهايي لائيک بوسيله کليسا رهبري شود؟ آيا مقصود او اين بوده که بايستي ادهمر اسقف بزرگ اورشليم باشد؟ منابع چيزي نمي گويند و از جايي که ادهمر در انطاکيه درگذشت براساس رفتارهايش هم نمي توانيم اظهارنظري بکنيم. تمامي سپاهها با روحانيون همراهي مي شدند. شايد باتوجه به اين که پاپ تشکيل چنين سپاهي را فراخوان کرده بود بتوان خود او را روحاني بزرگ اين لشکرکشي دانست. نمي توانيم به اين سوال پاسخ دهيم اما سوال بزرگتر در قرن دوازدهم دوباره مطرح مي شود: چه کسي بايد يک جنگ صليبي را رهبري کند؟ جنگ صليبي آن است که تنها بوسيله يک پاپ فراخوان شود؟ اين جنگ تنها بايد به سمت اهدافي که او تعيين مي کند هدايت شود؟ چه خواهد شد اگر صليبيون از اين اهداف متفرق شوند؟ ما به اين سوال بازخواهيم گشت. در مورد جنگ صليبي اول لردها فرمان را اطاعت کردند و آن را در تمامي ماجرا محترم داشتند

این نوشته ترجمه ای از این 4 متن است: یک و دو و سه و چهار

هیچ نظری موجود نیست: