و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۶

در برهوت ملی گرایی اسلام ستیز

آريوبرزن گرامي

در عصري که از هر شهر و آبادي که پيشينه تاريخي مختصري برايش سراغ داريم انبوهي از نويسندگان و شاعران و فقها و قضات و اهل ادب برمي خاسته اند چنان که فراوانند روستاها و شهرهايي که ما در ايران حتي نامشان را يکبار نشنيده ايم اما شرح مختصري از اسامي و آرا و فعاليتهاي بزرگان بومي آنها نيازمند چندين مجلد وزين است و تتبع و واکاوي و ردگيري آثار و انديشه هاي آنها در ميان انبوه منابع ادبي و ديني و تاريخي در مدت چندين قرن حيات شکوفاي اسلامي و پهنه گسترده سرزمينهاي اسلام از ترکستان و ماوراءالنهر و خراسان و قندهار و لاهور و دهلي و بنگال و گوجرات و سيستان و کرمان و اصفهان و طبرستان و آذربايجان و قفقاز و فارس و عراق تا بحرين و يمن و حجاز و شام و مصر و افريقيه و حبشه و سودان و مغرب و مالي و غنا و سونگاي و آندلس نيازمند سالهاي متمادي صرف وقت از سوي پژوهشگران خبره است و در عصري که رد اهالي فرقه خارجي اباضيه را همزمان در کانتون چين و موگاديشو جنوب صحرا گرفته اند و در روزگاري که حاکمي محلي در جاوه (اقيانوسيه) به ابن بطوطه مغربي کنيزکي پيشکش مي کند گلستان نام که فارسي سخن مي گويد و در دوره اي که نه فقط بغداد که قرطبه و غرناطه و تونس و قاهره و دمشق و ري و شيراز و اصفهان و مرو و نيشابور و بخاراي شريف هم دعويها داشتند و آن رشته هاي استوار فکري و فرهنگي و سياسي که اسلام پديد آورد سرنوشت اين کلانشهرهاي اسلامي را چنان به هم مي پيوست که طالبان علم در پي حديث پيامبر از بخارا به قدس مي رفتند و از غرناطه به بغداد مي آمدند، فيلسوفي از قرطبه بر متفکري از خراسان رديه مي نوشت، مردي از شيراز زبان عرب را سامان مي داد، بزرگ داعيان فيلسوف فاطميان افريقيه و مصر از ايران برمي خاستند، مرداني از بلخ زمام دولت خلافت را به بغداد، در اوج سطوت و قدرت در اختيار مي گرفتند، خانداني از ري به وزارت قرطبه مي رفت، شرارتهاي صليبيان شام را مردم خراسان پاسخ مي خواستند داد، خواجه وزير برات کشتيبان را بر لب جيحون، حوالت به شام مي کرد و جبهه روم سپاهيان از ترکستان فرا مي خواند و يک سلطان واحد در دربار فرهنگ پرور خود 290 نويسنده و اديب و تاريخ دان و اهل هنر داشت، انصاف دهيد چگونه مي توان با ارائه دادن چند نام و اتکا به برداشتي بسا ابتدايي و ناپخته از انديشه آن بزرگواران چنين ادعاي مهيب و سترگي داشت که دوران تمدن اسلامي در اين پهنه وسيع تنها عرصه مقاومت ايرانيان در برابر عنصر عربي بوده است. چطور ممکن است بتوان قبول کرد انبوه و تنوع و پيچيدگي اين افراد و آرا و عرصه هاي انديشه به اين گزاره واحد فروکاستني است که آنچه در عصر جنبش اسلامي شاهديم پايمردي ايراني در برابر هجوم عرب است. واقع اين است که چنين انديشه زمخت و زننده اي چنان که شما عرضه مي کنيد حتي در نگاهي عمومي با چنين آميزش و تنوع و همخويي که تاريخ ادب و علم و فرهنگ اسلامي مي نمايد ناهمخوان است. و اين البته انتخاب شماست که در برهوت پاسارگاد و تيسفون در عزلت و نااميدي، زانوي حسرت و اندوه بغل بگيريد و آرزومند بازگشت تاريخ باشيد يا با شکوه و نعمت و عشق و ادب و شعر و موسيقي و علم و معني آشتي کنيد و در وادي رنگارنگ و پيچ در پيچ بغداد و قاهره و دمشق و اصفهان و ري و قندهار و هرات و مرو و دهلي و لاهور و تونس و قرطبه و ايشبيليه قدم گذاريد و دست اندر کار آينده اي روشنتر باشيد

نوشته ای که حدود شش ماه قبل در گزاره قرار دادم. بخشی از متن نوشته خودم نیست

هیچ نظری موجود نیست: