و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۶

تکه هایی از ارتفاع پست

کاپيتان

اوايل سوار شدن مسافران به هواپيما گفتگوي كوتاهي بين خلبان كه كنار دخترش نشسته با قاسم اتفاق مي افته كه در واقع مي شه گفت از اين طريق خلبان به تماشاگر معرفي مي شه. سكانس بعدي كه حضور خلبان در اون به طور جدي تو ذوق مي زنه جاييه كه تازه قاسم محافظ اول رو خلع سلاح كرده و هنوز اوضاع آروم نشده، در اين حال صداي خلبان پخش مي شه كه بي اطلاع و بي خيال از اين جريانات درباره آبهاي نيلگون خليج فارس و خصوصيات مردمي كه در سواحلش زندگي مي كنن داد سخن مي ده. اين تضاد واضح موقعيتي آدم رو به اين فكر مي ندازه كه اين خلبان از نظر كارگردان نقش مهمي در داستان فيلم بايستي داشته باشه

اين بي اطلاعي مشخص و زننده خلبان از اوضاع واقعي داخل هواپيما و سير كردنش در آرمانها و ذهنيات شخصيش اين سوال رو در ذهن بوجود مياره كه اين خلبان نمادي از چه طبقه يا افرادي در جامعه ايرانيه؟ دختر خلبان وضع بهتري نسبت به پدرش نداره. او حتي قادر نيست فارسي صحبت كنه. و بنابراين در موقعيتي كه قرار گرفته كاملاً ساكت و منفعله

خلبان در قسمتهايي قصد داره _اون طور كه به نظر مياد_ صادقانه به قاسم كمك كنه و در جهت حفظ منافع قاسم اونو از عملي كردن قصدش مبني بر تغيير مسير هواپيما منصرف كنه. در گفتگوها متوجه مي شيم خلبان خارج ديده، منطقي و تا حدود زيادي خونسرده. حضور قوي ديگه خلبان در فيلم مربوط به زمانيه كه با محافظ اول هواپيما در تقابل قرار مي گيره و نسبت به تحت فشار گرفتن خودش از سوي او اعتراض مي كنه. به نظر مي رسه هدف از اين سكانس نوعي سرزنش و تحقير رفتار و بينش محافظ اول هواپيماست كه با تحت فشار گذاشتن خلبان هواپيما براي تيكاف مجدد، رفتاري غيرحرفه اي و غيرمنطقي داشته

به نظرم حاتمي كيا نظر ويژه اي نسبت به خلبان داشته و او عنصر مهمي در داستانش هست. حالا اين كه دقيقاً معادل اجتماعي اين تيپ چه كساني مي تونن باشن نظرات ممكنه متفاوت باشه

فرزندان

به نظر مي رسه وضعيت و احوالات فرزندان قاسم و نرگس به دقت از طرف فيلمنامه نويس و كارگردان مورد توجه قرار گرفته و هدفمند و معني دار هستند. برخلاف فرزندان كاظم و فاطمه در آژانس شيشه اي، سلمان و ابوذر، كه بچه مثبت و جاافتاده هستند بچه هاي فيلم ارتفاع پست چندان از وضعيت آرماني برخوردار نيستند

فرزند اول اين زوج، از انحراف چشمها، تكلم نارسا، فلج عمومي بدن و عقب ماندگي ذهني رنج مي بره. به خصوص با اشاره نرگس در طول فيلم، اين كودك و وضعيتش رو بايستي محصول شرايط جنگ دونست. نرگس ادعا مي كنه اگر يك آمپول بود كه به اين بچه بزنند الان وضعش اين طور نبود. ناگزير، وضعيت اين كودك استعاره اي از همه كمبودها و نارساييهايي است كه اجتماع ايراني به خصوص در قالب نسل جنگ متحملش شده

اما حاتمي كيا در اين زمينه اميد خودش رو از دست نداده. فرزند دوم اين زوج با تصويري كه از دستش مي بينيم بايستي پيام آور سخني تازه باشه. تولد اين كودك همزمان با برهه اي پرخطر و حساسه. كودكي كه ممكنه نمادي از دوران اجتماعي تازه ايران باشه

زنان

زنان در ارتفاع پست نقشي چند لايه و پيچيده دارند. چه در جبهه قاسم(نرگس) چه در جبهه مقابلش(مهماندار) و چه در جبهه حد واسط(ننه مالك) اونها نمايندگان ارزشمندي از زنها حضور دارند

به موازات پركار بودن نقش قاسم، شخصيت اول فيلم، نقش زن همراهش هم فعالتر از دو جبهه ديگه است. نرگس در چند مرحله پي در پي با ابتكار خودش قاسم رو براي ناكام گذاشتن در اقدام مسلحانه تحت فشار مي گذاره. قاسم ديرتر از همه به فرودگاه مي رسه. چون مشخص شده بود كه نرگس كه قرار بوده اسلحه رو بياره نياورده و در نتيجه قاسم مجبور بوده دوباره برگرده و اسلحه رو برداره. بعد كه قاسم به فرودگاه مي رسه متوجه مي شيم نرگس آدرس جاي اسلحه رو هم اشتباهي داده بوده. نرگس متوجه مي شه كه قاسم اسلحه رو پيدا كرده و قصد داره به نحوي اونو براي رد كردن از پست كنترل وسايل همراه مسافرين جاسازي و بسته بندي كنه. اون با قاپيدن اسلحه، قاسم رو مجبور مي كنه كه قبول كنه اسلحه رو خودش به هواپيما بياره. داخل هواپيما مهماندار پذيرايي مي كنه. قاسم فرصت رو مناسب تشخيص مي ده و از نرگس مي خواد كه اسلحه رو بهش تحويل بده. ولي نرگس ادعا مي كنه كه اسلحه رو با خودش نياورده. با اين كار قاسم عملاً مجبور مي شه از مسير مشكلتري كنترل هواپيما رو بدست بگيره. اما همين نرگس بعد از موفق بودن همسرش، جايي كه رضا در غياب قاسم در شرف تحويل اسلحه قرار داره، سنگر قاسم رو بيدريغ حفظ مي كنه. اما نرگس نقشش فقط "بازدارندگي فعال" يا "حفظ وضعيت موجود" نيست. اون حتي اين قدرت و اعتماد به نفس رو هم داره كه با مسؤوليت خودش وضعيت مهره ها رو عوض كنه و بنايي نو دراندازه. اگر چه ديگه وضعيت خيلي با موقعي كه مسافرا تازه سوار هواپيما شده بودن فرق داره و خيليها مجروح شدند، اما باز هم در نهايت اين جبهه قاسمه كه كنترل هواپيما رو در دست داره. نرگس همچنين نقش مهمي در مورد تبيين اهداف اين پروژه هواپيماربايي براي مسافران و محافظان هواپيما داشت؛ جايي كه وقتي قاسم بازداشت شده بود در مقابل حرفهاي محافظ اول هواپيما احساس كرد بايد از شوهرش دفاع كنه

جبهه حد واسط در منازعات هواپيما ربايي هم نمونه ارزشمندي مثل "ننه مالك" داره. اون زني باتجربه و مسلط به شرايطه. در شرايط مختلف نظر مي ده اقدام مي كنه و خواسته هاي خودش رو پيش مي بره. در واقع در جبهه حدواسط مردي نيست كه با ابتكار عمل و فعاليتهاي اين زن بتونه رقابت و مقابله كنه

در جبهه مقابل قاسم هم زني مثل مهماندار هواپيما حضور داره. اگر اين زن نبود طي روندي كه باعث مشكوك شدن و بازرسي محافظ دوم هواپيما شد اسلحه اش لو مي رفت و عملاً خنثي مي شد. اما اختفاي اسلحه نزد مهماندار اين فرصت مجدد رو به محافظ دوم داد كه كنترل رو از دست قاسم خارج كنه. اگر يكي از زنان فاميل قاسم با او همكاري مي كردند و مهماندار و دختر خلبان رو مي گشتند، جبهه مقابل باز اين فرصت رو از دست داده بود

محافظان هواپيما

از سرنشينان هواپيما فقط دو نفر هستند كه اختصاصاً و مستقيماً براي خنثي كردن و ناكام گذاشتن اقدامات قاسم آموزش ديده اند و در هواپيما حضور دارند. يكي از اونها حضوري ملموس داره و ديگري نامحسوس، اوضاع رو كنترل مي كنه. و مي بينيم كه قاسم نسبتاً به سادگي اولي رو شناسايي و خلع سلاح مي كنه اما بنا به عللي ناتوان از شناسايي دومي است و از جانب او نفوذپذيره

چون معادل اجتماعي محافظ اول هواپيما همان طور كه در فيلم هم مي بينيم در جامعه مون كم و بيش شناخته شده است، نيازي نمي بينم بيشتر در مورد او بنويسم ولي شخصيت چندكاره و چندپهلوي محافظ دوم ارزش تأملي هر چند كوتاه داره. اون مي گه كه كارش بزينسه(business) و مسيرش هم بيشتر همين مسير بندعباس دبي هست. بعداً ادعا مي كنه اين كارش يه پوشش سازمانيه و هدف اصليش كمك كردن به آدمهايي از قبيل قاسمه. "حاضرم براي خلق جونمو فدا كنم". خصوصيت بارز فكري كه از خودش نشون مي ده مخالفت جدي و ريشه دار با تيپي از قبيل محافظ اول هواپيماست. در راه مخالفت با جمهوري اسلامي از اسرائيل هم ممكنه سر در بياره. با قاسم و آدمهاي معمولي هواپيما اگر مقايسه كنيمش، واضحاً كاسه داغتر از آشه. و مي بينيم عليرغم اين كه تنها كسيه كه از جمع مسافرا قصد داره قاسم رو راهنمايي كنه، همزمان، دقيقاً برعكس، تنها مسافريه كه درصدد پيدا كردن فرصتي براي ناكام گذاشتن قاسمه. و خوب مي بينيم كه موفقه. مي بينيم كه تفاوت ظاهري و فكري كه اين دو نفر محافظ با هم داشتند در اصل داستان و اهداف اونها تغييري بوجود نياورده. بعد از برگشتن روي سكه، باز هم اين محافظ دوم هواپيماست كه سعي مي كنه عليرغم اقدامات تحريك كننده محافظ اول شرايط رو كنترل كنه

محافظ اول و دوم هواپيما(و تيپهاي معادل اجتماعي اين دو) استعاره اي از لبه هاي قيچي يا بازوهاي انبر هستند كه به تنهايي چندان كارا نخواهند بود ولي وقتي با هم كار كنند قادر خواهند به اهداف مشترك خودشون برسند

از بابت داشتن خصوصياتي غيربومي محافظ دوم هواپيما و خلبان خيلي شبيه هم هستند. كارگردان آنچنان كه فردي بومي همچون قاسم رو جدي مي گيره، شخصي غيربومي از قبيل خلبان رو در محور داستانش قرار نمي ده

حق و باطل

محافظ اول هواپيما دستگير شده و به صندلي بسته شده. در حين صحبت كردن قاسم، چند بار با جملاتش سخنان قاسم رو قطع مي كنه و مسخره اش مي كنه. قاسم چندبار اونو تهديد مي كنه و مي گه كه با اعصابش بازي نكنه. اما در نهايت جمله اي مي گه كه از لحاظ درك نحوه نگاه قاسم ارزش دقت رو داره

قاسم كنار محافظ مي شينه و به آرامي تو گوشش مي گه
ببين... نه تو امام حسيني نه مو يزيدُم
پس سر راه ما واينستا
مي فهمي چه بهت مي گُم؟ ها؟
با اعصاب مو بازي نكن قاطي مي كنم ها

قاسم نه خودشو در جبهه حق مي دونه و نه فردي كه مقابلش ايستاده رو در جبهه باطل تلقي مي كنه. اين تقابل شايد تنها زاييده شرايط باشه. قاسم در ذهن خودش حكمي كلي صادر نكرده كه مثلاً هركس مقابل من بايسته و با اهداف و آرمانهاي من مشكل داشته باشه در اشتباهه و بايد كنار زده بشه بلكه با وسواس، تنها مي خواد راهي براي عبور خودش از اين مخمصه پيدا كنه و در مورد افراد اطرافش قضاوت يا هر تصميم خاص ديگه اي نداره

زیرنویس: این نوشته مجموعه ای از چند نوشته است که اولین بار حدود دو سال و نه ماه قبل در فوروم گفتمان منتشر کرده بودم

هیچ نظری موجود نیست: