و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۶

گزارشی از تبریز 5

وقتي قرار باشه کم کاري وبلاگي خودم رو به خاطر فشردگي ساعات کاري بخش اورژانس در شبهاي محدودي که استراحت دارم جبران کنم وضعيت اين جوري مي شه که چندين نوشته رو يکجا منتشر کنم و چندين چهار و پنج پي در پي در پستها رديف کنم. واقعيت اينه که تو اين چند روز که فرصتي براي نوشتن نداشتم احساس مي کردم هر روزي رو که در اون چيزي نمي نويسم به بطالت گذرونده ام و ازش استفاده اي نکرده ام. حالا کسي نيست بگه مگر وقتي مي نويسي چه استفاده اي به خودت يا ديگران ممکنه رسيده باشه! حداقلش اينه که ترک عادت موجب مرضه. توحيد رو که چند پست قبل از اين منتشر کرده ام در عرض سه چهار روز نوشته ام به نحوي که هر روز حوالي اذان مغرب و افطار چند خطي رو ازش مي نوشتم. اين مورد رو بايستي به رفتارهاي غيرطبيعي که در ماههاي رمضان سالهاي گذشته داشته ام اضافه کنم. اون سالهاي ابتدايي که تو تبريز صاحب کامپيوتر شده بودم يادم مياد پاي کامپيوتر افطار مي کردم و کليپهاي ترکي که اون زمان زياد تماشا مي کردم هنوز هم هر وقت مي بينمشون من رو به حس و حال اون شبها مي بره. در همون سالها يک بار که براي مرخصي به مشهد برگشته بودم يک شب قدر، والدينم سر شب به مقصد حرم خونه رو ترک کردند و قرار بود ما پسرا بعداً بهشون بپيونديم اما اون شب با برادراي ديگه ام تا صبح نشستيم و تورنمنت ان اف اس دو رو با هم بازي کرديم. والدينم براي سحري که برگشتند در برابر بازخواستشون هيچ توضيحي نداشتيم. اون سال البته شب بيست و هفتم جبران کردم و تنهايي براي احياي اون شب به حرم رفتم و موقع سحري برگشتم. سالهاي بعد براي قبل از اذان مغرب و موقع افطار خوره کليپهاي رامشتاين شده بودم و در اون لحظات معنوي با حرکات عجيب غريب تماشاگراي اجراهاي رو صحنه اش همدلي مي کردم. يک شب نوزدهم ماه رمضان هم به جاي اين که برم مراسم حرم رو شرکت کنم نشستم تا صبح يک نفس مطلبي رو از اينترنت درباره جهان الکتريکي ترجمه کردم و صبح هنگام تو وبلاگ گذاشتم. امسال هم که چند شب اول به جاي اين که نواي ربناي شجريان رو که از بلندگوهاي سالنهاي خوابگاه پخش مي شد بشنوم، هدفونو رو سرم مي ذاشتم، کليپهايي از مريلن مانسون رو تماشا مي کردم و از خلقت خداوند در شگفت مي شدم! اين چند شب اخير هم متوجه شده ام ترانه هاي حامد هاکان، بنيامين و محسن يگانه هم بد نيستند

اين شبها بعد از اين که به سرعت بعد از اذان مغرب غذاي خوابگاه رو شامل افطاري و سحري يکجا مي خورم خودم رو به زحمت براي ساعت نه به بيمارستان مي رسونم تا شيفت رو از بچه هاي قبلي تحويل بگيرم. در اين شبها به ازاي تعداد کارکنان هر بخش، بيمارستان اقدام به پخش چاشت و ميوه مي کنه. بچه هاي انترن اهل حال همگروه هم يک فلاسک چاي همراه ميارن. در ساعات خلوت نيمه شب و قبل از سحري با بقيه بچه هاي انترن و احياناً گاهي آسيستانهاي سال پايين تو ترياژ اورژانس جمع مي شيم و مي شينيم چاي و چاشت مي خوريم و پشت سر آسيستانهاي سال بالايي و اساتيد اورژانس غيبت مي کنيم. شانس آورده ايم که نيمه اول مهر ماه که شامل قسمت اصلي ماه رمضان مي شه شيفت شب به ما افتاده و مجبور نيستيم در طول روز با فشار کاري سنگين اورژانس، گرسنگي و تشنگي رو هم تحمل کنيم. بلکه در عوض در طول روز بايستي براي جبران کم خوابي شب قبل بخوابيم و اين رفتاري پسنديده و مطلوب در طول روزهاي ماه رمضانه. براي چنين وضعيتي سحري سلف بيمارستان هرچقدر هم مختصر و سردستي باشه کفايت مي کنه. تجربه جالبي که اين شبها برام مکرر شده اينه که تغيير وضعيت روز به شب و تمام طول شب و سپس تغيير وضعيت شب به روز رو همه در حال بيداري شاهد هستم. اين تجربه با اون تکرار عادت شده شب و روز که هر روز بعد از بيدار شدن به طور طبيعي شاهد آمدن صبح و روشن شدن هوا هستيم قدري فرق داره. اين که روز شدن شبي رو ببيني که تمامش رو بيدار و فعال بوده اي با روز شدن شبي که به خواب گذرونده ايش متفاوته. اين که يکبار که از پنجره اورژانس به بيرون نگاه کني برخلاف دفعه هاي قبل که نگاه کرده بودي و تنها تاريکي و سياهي شب رو ديده بودي اين بار تلألؤ اشعه خورشيد رو از روي سطح برگهاي درختان مي بيني، حس جديدي از درک تفاوت شب و روز و اين تکرار لمس مي کني. بي اختيار از خودم مي پرسم چطور شد که روز شد؟ نمي دونم چطور مي شه که اين بار آمدن روز برخلاف تمام اون روزهاي پيش از اين سؤال برانگيز مي شه. شايد برام عاديتره شب براي هميشه ادامه پيدا کنه تا اين که شب به روز تغيير وضعيت بده. گويا نمي تونم باور کنم اين يک پديده اتوماتيک و خوبخود و ماشينيه. انگار اراده و تصميم جديدي با آمدن هر روز و هر شب براي رخ دادن اين تغييرات دست اندر کاره. شب کردن چنين روزي که با اراده مشخص و فعالي ايجاد شده مشکلتر و حساستر از شب کردن روزهاييه که با حرکات ماشيني بوجود اومده اند. بايد به اين سؤال جواب بدي که امروز براي چي از راه رسيده و تو اين روز چه کاري مقرره انجام بدي

هیچ نظری موجود نیست: