و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۴

جنگ صلیبی سوم 2

دو شاه

ريچارد شيردل در تمامي جنبه ها نمونه کاملي از شواليه هاي بزرگ قرون ميانه بود. او قدرتمند و باشهامت بود، وضعيت فيزيکي مناسبي براي جنگاوري داشت، به خوبي مي راند، به خوبي مي جنگيد، و خود را به عنوان يک نمونه خوب از فرماندهان ميداني به اثبات رسانده بود. بلند قامت و زيبا بود. و قريحه اي از شعرسرايي داشت و عموماً متعهد به اصول جوانمردي بود. با اين حال او براي سياست، مديريت يا ساير کارهاي معمول روزانه يک شاه شکيبايي نداشت. سي و سه ساله بود و به تازگي شاه انگليس شده بود. گرچه شايد درست باشد که او شواليه بهتري بود تا يک شاه خوب، معاصرانش او را به اين علت ملامت نمي کردند. فيليپ آگوستوس همپايه ريچارد بود اما مخالف او هم بود. او با ديپلماسي خانگي و دسيسه بازي درباري، يک مدير عالي بود. او از طلسم و عشقبازي متنفر بود و از جنگ حتي بيشتر از اين بدش مي آمد. خوش ترکيب بود اما زيبايي آنچناني نداشت و از يک چشم نابينا بود. هرچند تنها بيست و پنج ساله بود اما ده سال پادشاهي کرده بود و تسلط خوبي بر امور سلطنتي داشت. در حالي که حرم و دربار ريچارد تابان و پررونق بود، دربار فيليپ کساد و تار بود. به اين ترتيب فيليپ خود را به عنوان رقيب مناسبي براي شير پير، هنري دوم ثابت کرده بود و از اين که با شيرچوان نيز درگير شود هراسي نداشت. فرانسويها و انگليسيها در ژوئيه 1190 در وزلاي جايي که پنجاه سال قبل جنگ صليبي لوئي شروع شده بود جمع شدند. آنان تا ليون در همراهي با يکديگر بودند ولي از اينجا فرانسويها به ژنوا رفتند و انگليسيها به سمت مارسي معطوف شدند. هر دو شاه در ماه سپتامبر به مسينا در سيسيلي وارد شدند

سيسيلی

ويليام دوم شاه سيسيلي ناوگاني را براي همراهي صليبيون اختصاص داد. اما او در نوامبر 1189 درگذشت و بر سر جانشيني اختلاف در گرفت. وقتي شاهان وارد سيسيلي شدند انجا در اختيار تانکرد از لسه بود. او ملکه جوانا را در نوعي توقيف خاتگي در دربار محبوس کرده بود. وي همچنين منابعي که ويليام براي جنگ صليبي اختصاص داده بود را ضبط کرد. و با اظطراب نگران تهاجم آلمانيها بود زيرا عمه اش کنستانس با هنري ششم شاه آلمان ازدواج کرده بود و او از سوي همسرش ادعاي تخت سيسيلي را داشت. به اين علت تانکرد در جستجوي هم پيماناني بود. ريچارد موفق شد به زودي براي خود دشمناني بتراشد. سربازان انگليسي او با بوميان درگير شدند. او به يک جزيره کوچک حمله کرد و راهبان يوناني آن را خلع يد کرد تا جاي کافي براي سربازانش فراهم کند. تانکرد که مي ديد انگليسيها جاي مطمئني خارج از مسينا براي خود فراهم کرده اند بسيار وحشت کرد. وقتي شهروندان عليه انگليسيها شورش کردند او با ساختن قلعه اي در مجاورت شهر (اکتبر 1190) پاسخ داد. تانکرد با اضطراب با ريچارد به توافق رسيد. در معاهده اي که بوسيله سه پادشاه در هشتم اکتبر امضا شد ريچارد بيست هزار اونس طلا دريافت کرد. در همين جلسه ريچارد و فيليپ درباره نظم پيشرفت جنگ صليبي خود از جمله در اين باره که هر دستاورد و گشايشي بايد به طور مساوي بين آنان تقسيم شود مذاکراتي انجام دادند. آنان همچنين درباره برنامه ازدواج ريچارد بحث کردند. باور بر اين بود که آليس خواهر فيليپ با ريچارد ازدواج خواهد کرد. اما او از اين دختر متنفر بود و زمزمه هايي از اين که پدرش با او خوابيده است در ميان بود و مادرش اليانور براي او شخص ديگري را در نظر داشت. ريچارد که هميشه نزديکترين کس به مادرش بود براي مادرش اعلام کرد که شهرت و آوازه آليس به شکلي است او نمي تواند با او ازدواج کند. او براي فرا رسيدن برنگاريا شاهزاده اي از ناواره صبر خواهد کرد و وي سپس در معيت اليانور خواهد بود. اين واکنش باعث عزيز شدن ريچارد براي فيليپ نشد. شاهان چنان تأخير داشتند که آب و هوا مانع از حرکت آنان شد و هر دو در مسينا زمستان را گذراندند. روابط به اندازه کافي دوستانه بود. ريچارد همچنان درگير بعضي جدالها مي شد اما اينها در حدي نبود که بوسيله ديگران قابل رفع و رجوع نباشد. فيليپ نهايتاً در سي ام مارس 1191 و ريچارد در دهم آوريل سفر دريايي خود را از سر گرفتند

قبرس

در حالي که فيليپ مستقيماً به سمت تاير رفت، اما ناوگان ريچارد از طوفانها به ستوه آمده بود. او خودش ابتدا در کرت توقف کرد و سپس در رودز سفر خود را به تعويق انداخت. ناوگان متشکل از سه کشتي بود که يکي از آنها ملکه جوانا و برنگاريا عروس آينده ريچارد را حمل مي کرد. دو تا از اينها در حالي که از طوفان صدمه ديده بودند در قبرس پهلو گرفتند اما کشتي که ملکه و برنگاريا بر آن نشسته بودند با ايمني به ليماسول رسيد. در قبرس از انگليسيها به خوبي استقبال نشد. جزيره تحت حاکميت ايزاک دوکاس کامننوس بود که برعليه کونستانتينوپل شورش کرده بود و اکنون استقلال داشت. او از تمامي فرانسويان متنفر بود، توجهي به اصليت واقعي آنان نداشت و با جوانا به نحوي بي ادبانه برخورد کرد. ملکه نپذيرفت به ساحل بيايد زيرا مي ترسيد به عنوان گروگان گرفتار خواهد شد به همين دليل کشتي او يک هفته تمام قبل از اين که ريچارد در نهايت در هشتم ماه مه وارد شود بر لنگر بود. ريچارد از سلسله اي از طوفانها گذشته بود و گرفتار بيماري دريا شده بود. و اکنون خواهرش و عروس آينده اش بوسيله يک يوناني آداب نشناس از خشکي دور داشته شده بودند. ريچارد شيردل براي علل بي اهميت تري هم درگير جنگ شده بود بنابراين در تهاجم خود تعلل نکرد. ايساک به ليماسول گريخت اما در همان حوالي موضع گرفت. دريازدهم مه دو مرد وارد مذاکره شدند. در همان روز شمار زيادي از شواليه ها از فلسطين وارد شدند که شامل شاه گوي، جوفري از لوزينان (يکي از مهمترين فرماندهان ريچارد)، بوموند از انطاکيه و گروهي از شواليه هاي معبد مي شدند. آنان براي دريافت کمک از جانب ريچارد آمده بودند زيرا فيليپ از فرانسه بلافاصله در موضوع پادشاهي اورشليم جانب کونراد را گرفته بود. با اين نيروهاي تقويتي غيرمنتظره حال ريچارد تصميم گرفت قبرس را براي خود فتح کند. روز بعد، دوازدهم مه ريچارد با برنگاريا در ليماسول ازدواج کرد. باقي مانده ناوگان انگليسي در سيزدهم سررسيد و ريچارد فتح خود را آغاز کرد. مردم قبرس چندان براي ايساک اهميتي قائل نبودند و او دو جنگ مختصر را باخت. او تا اواخر ماه مه تسليم شد. او سريعاً قراردادهايي به امضا رساند و غنيمتهاي بزرگي از ان خود کرد و سپس با ناوگان انگليسي در پنجم ژوئن به راه افتاد. قبرس کم و بيش در اختيار ريچارد قرار داشت. او به زودي آن را هم رها کرد اما ثروت آن براي تأمين مخارج جنگ صليبي به او کمک کرد. حال قبرس بخشي از منطقه لاتين بود و سالها پس از اين که سوريه و فلسطين از دست رفته بودند لاتين باقي ماند

شاهان در آکر

قبل از اين که ريچارد حتي وارد قبرس شود شاه فيليپ در تاير پهلو گرفته بود و در آنجا با کونراد از مونفرات که حال خود را شاه اورشليم مي خواند ملاقات کرد. دو مرد پسر عموي يکديگر بودند و طبيعي بود در اين ادعا فيليپ برعليه گوي جانب او را بگيرد. اين دو با يکديگر در بيستم آوريل براي محاصره آکر راهي شدند. فيليپ دستور داد تعدادي برج محاصره اي ساخته شود و علاوه بر اين کنترل عمومي اردو را نيز بر عهده داشت. اما پيشرفت خاصي وجود نداشت. آنان به اين توافق رسيده بودن که بايستي قبل از تهاجم سنگين بر عليه شهر بايد منتظر انگليسيها بمانند. ريچارد در هشتم ژوئن فرا رسيد و فيليپ مجبور نشد زياد منتظر بماند. تقريباً از لحظه ورودش، ريچارد فرماندهي محاصره را به دست گرفت. هرچند از نظر فني هر دو شاه سربازان خود را تحت کنترل داشتند اما ريچارد بود که مشخصاً انگيزه مندتر بود. به عنوان مثال وقتي دو شاه بيمار بودند حتي اگر ريچارد خيلي ناخوشتر بود خيلي زودتر از فيليپ به ميدان جنگ باز مي گشت و همين که مي توانست سر پا بايستد از سربازانش بازديد مي کرد. اين همان گونه رهبري فعالي بود که محاصره کنندگان به آن نياز داشتند. با اين حال ابتدائاً توفيقات محدودي عائد شد زيرا صلاح الدين با سپاهش در همان حوالي بود. هرگاه محاصره کنندگان فشار خود را بر شهر سنگين مي کردند صلاح الدين به اردوي مسيحي تهاجم مي کرد. او به اندازه کافي قدرتمند نبود تا خطر جنگي تمام عيار با لشکري به بزرگي آنچه که فرنگيها در اختيار داشتند را قبول کند اما به اندازه کافي قدرتمند بود تا مانع از تمرکز نيروهاي آنان بر روي مواضع شهري آکر شود. به اين ترتيب شهر براي مدتي طولانيتر دوام آورد اما با سپري شدن ژوئن روشن شد که صلاح الدين قادر نخواهد بود شهر را نجات دهد. ديوارهاي شهر در اوائل ژوئيه مورد نفوذ قرار گرفتند و در يازدهم ماه پادگان شهر پيشنهاد مصالحه کرد. آنان موافقت کردند شهر را تسليم کنند، دو هزار اسير بدهند، دويست هزار سکه طلا بپردازند و صليب حقيق را بازگردانند. لاتينها قبول کردند و پادگان شناگري را براي رساندن اخبار به صلاح الدين گسيل کرد. شهر خودش به تنهايي قادر نبود مواد توافق را برآورد. شهر آن اندازه اسير در اختيار نداشت اما صلاح الدين داشت. شهر صليب واقعي و پول کافي نيز در اختيار نداشت. متأسفانه صلاح الدين هم چنين چيزي در اختيار نداشت

اين نوشته ترجمه اي از اين 4 متن است: يک و دو و سه و چهار

هیچ نظری موجود نیست: