و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۴

امپراطوری صفوی 4

پس از درگذشت شاه عباس اول در 1629 پسرش شاه صفي اول که از 1629 تا 1642 حکومت کرد و در ستمگري و بيدادگري شناخته شده است بر تخت نشست. او اولين شاه صفوي بود که در باغهاي قصر بزرگ شده بود. با جلوس خود تعدادي از رقيبان احتمالي خود براي تخت سلطنت اعم از اقوام و خويشان زن و مرد خود را محکوم به مرگ کرد. او اغلب فرماندهان نظامي، دفترداران و مشاوراني را که از پدرش بر جاي مانده بودند اعدام کرد. تأثير غالب ميرزا طاغي که با عنوان سارو طاغي شناخته مي شد و وزير بزرگ دربار صفوي بود اجازه داد تا دولت عليرغم بي علاقگي شاه در امور مملکتي به آرامي در جريان باشد. در هفدهم ماه مه 1639 توافقنامه صلح با عثمانيان جبهه عثماني صفوي را پايدار کرد و براي بيش از يکصد سال درگيريهاي پراکنده نقطه اي پاياني قرار داد. اين معاهده شاه صفي را مجبور ساخت تا در نهايت بپذيرد بغداد را که دوباره بوسيله عثمانيان در 1638 اشغال شده بود رها سازد و در عوض ايروان در جنوب قفقاز به ايران واگذار شد. دوران شاه عباس دوم که از 1642 تا 1667 حکومت کرد آخرين دوره حکومتي کارساز و مؤثر يک شاه صفوي بود. شاه عباس دوم در امور حکومتي نقش فعال داشت. تحت حکومت وي ايران احيا شد و برخي از درخششهاي ايران در چشمان جهان خارجي بازگشتند. او با افزايش املاک سلطنتي اقتدار مرکزي را تقويت کرد و اغلب در امور استاني به نفع رعايا دخالت مي کرد اما با برقراري صلح در جبهه ها ارتش از نظر اندازه و کارايي پسرفت داشت. او بر اين عقيده بود که حاکمان صفوي مقدس و کامل هستند و با گستردگي با اعضاي تشکيلات مذهبي تشيع که در سرآغاز نظريه پردازي درباره حقانيت تعلق موقتي اقتدار به مجتهد در غياب امام زمان قرار داشتند بحث مي کرد. مجتهد يا آيت الله کسي بود که لياقت تقليد از سوي فرد ديندار را داشته باشد. تشيع صفوي پادشاهي را به عنوان يک تشکيلات حکومتي تأييد نکرد و در عوض حکومت را به عنوان تئوکراسي به رسميت شناخت. علما يا رهبران مذهبي شاهان را سرزنش مي کردند و مشروعيت قدرت آنان را زير سوال مي بردند و ادعا مي کردند مجتهدين شرايط بهتري براي حکومت دارند. پس از مرگ شاه عباس دوم در سال 1667 همزمان با روي کار آمدن شاه سليمان (شاه صفي دوم) که از 1667 تا 1694 حکومت کرد دوباره دوران انحطاط آغاز شد. بنا بر باورهاي خرافاتي که داشت به علت فاجعه آميز بودن يک و نيم سال اول حکومتش وي نام جديد سليمان را براي خود انتخاب کرد. شاه سليمان حاکم قدرتمند و کارايي نبود و مدت کوتاهي پس از جلوسش قيمت غذا به شدت بالا رفت و قحطي و بيماري سراسر کشور را فراگرفت. با بيشتر شدن فشار مشکلاتي که با آنها مواجه بود او بيشتر و بيشتر به داخل حرم عقب نشيني مي کرد و وزيرش را براي سامان دادن به اوضاع حکومتي باقي مي گذاشت. شاه سلطان حسين که از 1694 تا 1722 حکومت کرد به عنوان بي لياقت ترين شاه صفوي توصيف مي شود. او مثل کساني بود که قدرت را به علت تصادف در تولد به ارث برده اند. او که نسبت به امور مملکتي بي اعتنا بود به طور مؤثري امپراطوري صفوي را به پايان ناگهاني و نامنتظره خود دچار ساخت. او روحيه اي مذهبي داشت و به خصوص تحت تأثير تشکيلات مذهبي شيعي بود. با اصرار آنان شاه احکامي صادر کرد و مصرف الکل و صوفيگري را در اصفهان ممنوع ساخت. در سال 1694 شاه سلطان حسين محمد باقر مجلسي مرثرترين عضو تشکيلات مذهبي شيعي را با عنوان جديد ملاباشي منصوب کرد. مجلسي بحارالانوار را که دايره المعارفي براي حفظ سخنان و اعمال پيامبر بود نوشت. او تمام تلاش خود را صرف تبليغ شکل قانوني و فقهي تشيع و ريشه کني صوفي و اسلام سني در ايران کرد. با راهنمايي و هدايت او مخصوصاً مراسم مردمي شيعي مانند عزاداري براي شهادت امام سوم شيعيان (وفات 680) در عاشورا تبليغ شد و مورد حمايت قرار گرفت و نيز زيارت مقابر شخصيتهاي مقدس شيعي ترويج شد. سياستهاي مجلسي همچنين شامل تحت تعقيب قرار دادن غيرمسلمانان از جمله زرتشتيان، يهوديان و مسيحيان در ايران مي شد. مجلسي و روحانيت شيعي که تحت کنترل دولت صفوي قرار نداشتند در طول قرون هفدهم و هجدهم با قدرت و استقلال افزايش يافته اي که از دولت زمان خود استقلال داشت ظهور کرد. امپراطوري صفوي همچنين به لحاظ نظامي پسرفت کرد و در برابر تهاجماتي که از جانب شرق به انجام مي رسيدند آسيب پذير شد. مهاجمان افغان در سال 1722 تحت فرماندهي محمود که سابق بر اين رعيت شاه صفوي در افغانستان بود اصفهان را گرفتند و شاه سلطان حسين را به قتل رساندند. تهاجم افغانها براي ايران نتايج فاجعه آميزي داشت به نحوي که در سال 1723 عثمانيان با سود جستن از تجزيه صفوي از غرب حمله ور شدند و تا اعماق غرب ايران تا همدان را ويران ساختند. در همين زمان روسها سرزمينهايي را در اطراف درياي مازندران در اختيار گرفتند. در ژوئن 1724 دو قدرت براي تقسيم مسالمت آميز استانهاي شمال غربي ايران به توافق رسيدند.
نادر خان (نادر قلي) که فرمانده نظامي قدرتمندي از قبيله ترکمن افشار در شمال خراسان بود سپاهي را گرد آورد و کار تحکيم مملکت را زير کنترل خود آغاز کرد. او اگر چه فرزند سلطان حسين، طهماسب دوم را که از افغانها گريخته بود به رسميت مي شناخت حاکم توانمندي براي ايران شد. نادر طهماسب دوم را تا سال 1732 و فرزندش عباس سوم را تا سال 1736 به رسميت مي شناخت اما در اين سال خود را به عنوان شاه ايران اعلام کرد. او تا سال 1730 افغانها را بيرون ريخت و کشور را از آنان پاک کرد. در سال 1730 کنترل دوباره استانهاي شمال غربي را از عثمانيان پس گرفت و سرزمينهايي که در اختيار روسها قرار داشت را تا سال 1735 به ايران بازگرداند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام و خسته نباشي.
مبحث صفويه رو اجمالي خوندم. به نظرت خيلي خلاصه نيست؟ يعني فقط در حد تير و گزارشي از تغيير حكومتها..؟
البته شايد فعلا منظورت چيزي بيش از اين هم نباشه

ناشناس گفت...

تيتر رو بالا تير نوشتم.

الف. قائم پناه گفت...

سلام
البته شاید به نسبت حجمی که قراره به عثمانیان اختصاص بدم کم باشه. من در هر حال نقش فعالم محدود به پیدا کردن و ترجمه متون با موضوعاتیه که به نظرم متناسب با بحث و علاقه مندیمه. یعنی متن بهتری پیدا نکردم و البته به خاطر وسعت موضوع کاری محدودیت زمانی هم دارم. کدوم قسمت و چه منظری از صفویه به نظر شما بهتره بهش بیشتر پرداخته بشه؟

ناشناس گفت...

سلام. خسته نباشی جیگر
در مورد جنگ های صلیبی خیلی یه طرفه مطلب میاری
یه کم بیشتر از تحرکات مسلمین بنویس
بای

الف. قائم پناه گفت...

دوستي در بخشي که براي نظر سنجي درباره
FAQs
اختصاص داده بودم گويا به اشتباه درباره مطلب من درباره صفويان اظهارنظر کرده اند. ايشون گفته اند خلاصه نوشته ام و درباره چگونگي غلبه يافتن شيعه در جامعه ايراني توضيح نداده ام و خواسته اند که با بحثي تاريخي روشن کنم آيا اساساً شيعه قبل از صفويان مبناي تاريخي مشخصي داشته. در پاسخ بايد عرض کنم از توجه شما دوست عزيز ممنونم. عليرضاي عزيز بخشي رو که شما کامنت گذاشته ايد براي اظهارنظر درباره
FAQs
اختصاص داده ام. براي نظردادن درباره هر مطلب بهتره از بخش کامنتهاي همون پست استفاده کنيد. ديگه اين که من بيشتر پيگير يک بحث عمومي تاريخي در يک حوزه وسيع زماني و مکاني هستم و اونقدرها براي صفويان وقت ندارم. ديگه اين که پرداختن به اصالت تاريخي شيعه در امتداد هدف بررسي تاريخي من نيست. علاقه مندي و پرسشگري شما در اين زمينه ارزشمند و قابل پيگيريه ولي به حوزه اي که من فعلاً در اون دارم کار مي کنم ربطي نداره. تنها به عنوان نظري حاشيه اي عرض مي کنم گذشته از تأثير و فعاليت اجتماعي تاريخي شيعي که قابل بررسيه، کنکاش درباره نويسندگان بزرگ شيعي مثل شيخ طوسي شيخ مفيد کليني و ديگران که آثار و بيوگرافي مستند ايشان موجوده و مدتها قبل از صفويه مي زيسته اند مي تونه بخشي از ابهام موجود رو برطرف کنه. دستگاه حوزوي شيعي خودشو مفتخر به چنين تکيه گاه تاريخي و علمي مي دونه.

الف. قائم پناه گفت...

آبي عزيز
سلام
در استفاده انحصاري از ترجمه متون انگليسي تعمد دارم و اين براي من محدوديتهايي پيش آورده. سايتي که داستان جنگهاي صليبي رو ازش ترجمه مي کنم هرچند نويسنده منصفي داره ولي تنها وقايع کشورهاي غربي رو شرح مي ده. لااقل از اين مسير با شرايط کشورهاي غربي در اون دوران مختصري آشنا مي شيم. اگه دفعه اول در اين باره منبعي مسلمان پيدا مي کردم و منصف مي ديدمش از همون ترجمه مي کردم. درباره جنگ سوم قراره متني اختصاصي درباره صلاح الدين ترجمه کنم.