و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، دی ۳۰، ۱۳۸۴

جنگ صلیبی اول 5

ساير صليبيون

چند لشکر صليبي ديگر در سال 1096 به حرکت در آمدند. آن که خيلي زودتر از ديگران حرکت خود را شروع کرد بوسيله کنت هوگ از ورمندوا، برادر شاه فرانسه رهبري مي شد. وي وقتي حرکت خود را شروع کرد نامه متکبرانه اي به امپراطور آلکسيوس فرستاد که طي آن حرکت خود را اعلام کرده و پذيرايي مناسبي از جانب او خواست. هوگ از طريق ايتاليا پايين آمد و پرچم ويژه سنت پيتر را از خود پاپ در لوکا تحويل گرفت. به سمت باري پيش رفت و در آنجا در ماه سپتامبر از آدرياتيک گذشت. بسياري از سپاهش بوسيله يک طوفان پراکنده شدند. هوگ نجات يافت و در کنف حمايت برادرزاده آلکسيوس، جان کامننوس قرار گرفت. وي با منابع غذايي و پوشاک براي کمک به بازماندگان و فرستادن تحت حمايت آنان به کنستانتينوپل فرستاده شده بود.
رابرت کنت فلاندر نيز از راه ايتاليا به صليبيون پيوست. وي بوسيله دوک رابرت از نورماندي (يکي از پسران ويليام فاتح و عموزاده کنت رابرت) و کنت استفان از بلوا (عموزاده ناتني دختر فاتح، آدله) همراهي مي شد. پس از کلرمونت يکي از اولين نامه هاي پاپ اوربان براي فلمينگ نوشته شده بود، بنابراين پاسخ اينجا متعجب کننده نبود. رابرت از فلاندر نمونه خوبي از بارونهايي بود که عمدتاً به خاطر شوق مذهبي راهي جنبش صليبي شدند. رابرت از نورماندي نورماندي را به گرو در اختيار ويليام دوم از انگليس گذاشت تا بتواند هزينه مشارکت صليبي خود را تأمين کند. سپاهيان اغلب اهل فلاندر بودند و لردهاي نورمن چندان در قيد تبعيت از دوک خود نبوده و علاقه اي به همراهي وي نداشتند. فلاندريها از رم به مونته کاسينو رفتند تا صومعه سنت بنديکت را زيارت کنند و سپس به باري رفتند. رابرت از نورماندي و استفان از بلوا تصميم گرفتند تا تمام شدن زمستان صبر کنند زيرا در زمستان آدرياتيک رهگذر خطرناکي بود. با اين وجود رابرت از فلاندر بدون حادثه اي عبور کرد. رابرت از نورماندي و استفان بهار آينده او را دنبال کردند. سپاه در 5 آوريل به کشتي نشست اما دچار فاجعه شد. يکي از کشتيهاي بزرگتر در برابر چشمان ساحل نشينان در هم شکست. حدود چهارصد نفر به اضافه اسبها، منابع و پول از دست رفتند. بسياري از زائران در اين نقطه تصميم گرفتند به خانه بازگردند. بقيه به سلامت گذشتند و بدون درگير شدن با بوميان محلي خود را به سرزمينهاي بيزانس رساندند. سپاه فلاندري در 14 ماه مه 1097 به کونستانتينوپل وارد شدند. حال تمامي صليبيون در کونستانتينوپل جمع شده بودند. برخي از زمستان گذشته انجا بودند و براي راهي جنگ شدن بي تابي مي کردند. علاوه بر اين روابط بين لاتينها و يونانيان در کشش قرار گرفته بود

آلکسيوس کامننوس

امپراطور يوناني آن زمان آلکسيوس کامننوس يکي از بزرگترين امپراطوران بيزانس بود. او مؤسس سلسله کامنني بود که پس از جنگ داخلي و شکستي وحشتناک در منزيکرت به قدرت رسيده بود. او بود که برخي از بقاياي امپراطوري را در آسياي صغير حفظ کرد. آلکسيوس بود که بر عليه نورمنها جنگيد. و آلکسيوس بود که نامه اي به اسقف رم نوشت و درخواست ارسال سرباز به کونستانتينوپل براي کمک در جنگ بر عليه ترکها را نمود. تا آغاز جنگ صليبي اول موقعيت امپراطوري نسبتاً تثبيت شده بود. او امپراطوري را دوباره بر بنيانهاي مستحکم اقتصادي تحکيم کرد و با اعتماد به نفسي منطقي اين توانايي را داشت که در آينده قسمتهايي از آسياي صغير را بازپس گيرد. او سپاه خوبي داست و سياستمداري منعطف بود. او موقعيت ترکها و رقيبانشان را درک مي کرد. در واقع به نظر مي رسيد همه چيز در نهايت آماده بود تا امپراطور از موضع تدافعي به وضعيتي تهاجمي سير کند. جنگجويان فرانسوي که از سوي پاپ فرستاده شده بودند البته پذيراي وحشياني که از غرب آمده بودند نيز بودند. اما امپراطور بطور جدي درگير در وضعيتي نااميد شده بود

تعارض بين امپراطور و صليبيون

اولين برخورد آلکسيوس با سپاهيان عادي جنگ صليبي اول، با هوگ از ورمندوا پسر جوانتر شاه فرانسوي پيش آمد. او آدرياتيک را از راه باري پشت سر گذاشت و ناوگان کوچکش در طوفان آسيب ديد. امپراطور مجبور بود دسته اي حفاظتي براي آوردن بازماندگان به پايتخت به محل بفرستد. بدنبال هوگ، گادفري از بولون که در دسامبر وارد شد از راه رسيد. گادفري و آلکسيوس به زودي با يکديگر مشکل پيدا کردند. بخشي از مشکل ناشي از رفتار بد مردان گادفري بود که باعث منازعاتي در بازار و خيابان مي شد. يونانيان و فرانسويان نسبت به يکديگر بدبين شدند. مردان پيتر زاهد مدت زماني قبل از اين مسير گذشته بودند و خاطره خوشي باقي نگذاشته بودند. بايستي گفت مردان گادفري هم به بهبود اوضاع کمک نکردند. آنان متکبر و خواهان بودند و نمي فهميدند چرا يونانيان تمامي شهر را به ايشان وانمي گذارند. ارتباط بين رهبران بهتر از اين نبود. آلکسيوس صليبيون را چيزي شبيه مزدوران يا حداقل مرداني که براي خدمت به او در راه آرمان رهاسازي سرزمينهاي بيزانسي آمده بودند مي ديد. اما او با اين لاتينها به خوبي آشنا بود و مي دانست آنها علاقه مند خواهند بود فتوحات خود را براي خود حفظ کنند. بنابراين او کوشيد بر پيماني وفاداري اصرار ورزد. طبق اين پيمان صليبيون سوگند خواهند خورد هر سرزمين بيزانسي که بوسيله آنان آزاد شود حتي اگر دهه ها قبل از دست رفته باشد به امپراطور بازگردانده خواهد شد. گادفري هيچ تصميمي براي چنين سوگند خوردني نداشت

روابط بدتر مي شود

در حالي که ساير سپاهيان صليبي وارد مي شدند _بوموند، ريموند و ديگران_ قضيه سوگند بيشتر و بيشتر آزار دهنده مي شد. برخي از جمله نورمنها به هيچ وجه مصالحه نمي کردند. از سوي ديگر ريموند از تولوز حداقل براي مذاکره بر سر اين موضوع علاقه مند بود. بنابراين آلکسيوس در عوض مي بايست با هر شاهزاده متناسب با مشخصات و نيازهاي خاص خودشان برخورد مي کرد. در جاي خود، لااقل برخي از رهبران غربي فهميدند بايستي از حمايت بيزانسيها برخوردار باشند در غير اين صورت شانس بسيار کمي براي گذر از آناتولي خواهند داشت و اين خود خيلي کمتر از تمام راهي است که بايد تا اورشليم بپيمايند. اما آنها نمي خواستند پيشاپيش فتوحات بالقوه خود را از دست بدهند بنابراين آنها نياز يونانيان را با نيازي مضاعف پاسخ دادند. در تمامي اين مدت سپاهيان صليبي خارج از ديوارهاي کونستانتينوپل اردو زده بودند و بوميان منطقه را کمي بيشتر از حد آشفته مي کردند. در حالي که همه شان پول براي هزينه کردن نيازهايشان نداشتند، بسياري از آنها در اين انديشه بودند که يونانيان قيمتهايي ناعادلانه بر آنها تحميل مي کنند. شورشها بيش از يک بار به وقع پيوستند. امپراطور حکم صادر کرد که غربيها تنها با تعداد اندک و تحت حفاظت دسته هاي نگهبان مي توانند وارد شهر شوند. در حالي که هفته ها مي گذشت آلکسيوس شروع به جستجو براي راهي کرد که اين صليبيون را از دست و پاي خود جمع کند قبل از اين که خود خطري جدي براي شهرش شوند. در نهايت او نسبت به چيزي که اول قصد داشت مجبور به کوتاه آمدن شد تا حداقل فشار را از شهر بردارد. اوضاع در حال ترسناک شدن بود. در يک حادثه مشهور تانکرد در گرماگرم يک بحث، حقيقتاً با پسر امپراطور درگير شد. در حالي که همگي عصبي شده بودند مطمئن ترين چيز انتقال صليبيون به بوسپروس بود

فتح نيشيا

در حدود اواخر آوريل صليبيون در گروههاي مختلف شهر را ترک کردند. اولين ايستگاه عمده آنها نيشيا بود؛ پايتخت خليج ارسلان. پس از يک محاصره کوتاه شهر سقوط کرد. ابتدا بيزانسيها وارد شدند و پرچمشان را برافراشتند و به صليبيون اجازه ندادند شهر را غارت کنند. از جايي که غارت کردن منبع عمده درآمد بوده، اين جنگ صليبي بسيار پر مخارج بود و غارت کردن يک شهر اقدامي سنتي بود، غربيها دليل ديگري براي رنجيدن از خيانت يونانيان پيدا کردند. اختلاف نظرات بسيار مشخص بودند، در واقع صليبيون در ماه ژوئن بدون کمک يونانيان تنها با همراهي راهنماياني اندک نيشيا را ترک کردند. آنان به سمت داخل ترکيه جايي که با عنوان انطاکيه شناخته مي شد حرکت کردند. به نظر مي رسيد خليج ارسلان درصدد تلافي کردن از دست دادن شهرش بود. زودتر از چيزي که صليبيون انتظار داشتند خليج ارسلان جنگي را در نزديکي شهر کوچک دوريليوم در شمال آناتولي پيشنهاد کرد. پس از جنگي يک روزه، با توجه به اين که صليبيون بسيار پرشمارتر بودند ترکها شکست خوردند

اين نوشته ترجمه اي از اين پنج متن است: يک و دو و سه و چهار و پنج

هیچ نظری موجود نیست: