و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۵

تاریخ اروپا--کلونی و اصلاحات کلیسایی

ما قبلاً توجه کرده ايم که يکي از عواملي که موجب از هم پاشيدگي امپراطوري کارولينيان شد ناتواني آن در گسترش مرزها بود که در نتيجه آن اشتهاي زمين در طبقه زمين داران جنگجو به داخل خود امپراطوري منتقل شد. طرفهاي درگير در جنگ داخلي در آن زمان نياز به کمک داشتند و اين کمک را از ديگران خريداري مي کردند. دوکها و کنتها، مارگراوها و کارگزاران محلي ابتدائاً علاقه مند بودند که مالکيتشان بر زمين و عناوين اعتباريشان به صورت ارثي درآيد. و پس از اين که به اين خواسته مي رسيدند اغلب درصدد بودند از تشکيلات امپراطوري زمين را در قالب هدياي سلطنتي دريافت کنند. به زودي مدعيان قدرت در نوستريا (فرانسه) چنان انبوهي از زمين را واگذار کردند که خود نسبت به برخي از زمين داران خود از ثروت و قدرت کمتري برخوردار شدند. با زمينها و عناوين ارثي، اين زمين داران جنگجو شروع به تشکيل ائتلافي در قالب يک طبقه کردند که اغلب اشراف فئودال خوانده مي شود

اسقفها (صاحبان کليسا) و رهبران رهبانيت (صومعه داران) ديگر از قدرت دولت مرکزي براي حفاظت از کارکنان و اوقاف خود برخوردار نبودند و کليسا به طور ناگزير به ابزاري براي خدمت رساني براي حاکمان دنيوي تنزل پيدا کرد. اين دوره گاه با نام فئودالي شدن کليسا خوانده مي شود. اين موضوع از راههاي مختلفي اتفاق افتاد. اشراف محلي اغلب کليساها، صومعه ها و اماکني مي ساختند که بعداً آنها را جزو اموال خانوادگي خود قلمداد مي کردند، از محل آنها کسب درآمد کرده و دوستان و اقوام خود را براي خدمت رساني در اين مؤسسات منصوب مي کردند و وظايفي را مقرر مي کردند که اين مردان و زنان بايستي به انجام مي رساندند. سؤال اين بود که آيا کليسا بايستي از حمايت قدرتهاي عرفي برخوردار باشد اما مشارکتي در هزينه هاي چنين محافظتي نداشته باشد. اين سوال معمولاً به صورت مثبت جواب داده مي شد. انتظار بر اين بود که زمينهاي کليسا در خدمت مردان جنگي باشد. اين اتفاق گاه به دست اسقف يا صومعه دار محلي مي افتاد. آنان خود تبديل به مردان جنگي مي شدند و در کليساي اعظم و صومعه هاي خود از کارکنان نظامي استفاده مي کردند. نيازي به گفتن ندارد که از لحاظ روحي در چنين شرايطي خود ناراضي بودند. گاه اصحاب کليسا با اجاره کردن يک جنگجو از زمينهاي کليسا به او اعطا مي کردند. اين جنگجو مقام و زمين خود را ارثي مي کرد. در مواردي ديگر يک اشرافي مقام يک اسقف را دريافت مي کرد و آن را تبديل به يکي از اموال خانوادگي مي کرد و به اين ترتيب برخي مناطق تحت کنترل افرادي به نام شاهزاده-اسقف بودند

مهمترين رفتاري که در اين زمينه انجام مي شد در سرزمينهاي ژرمنها مرسوم شد. به دلايل متعدد از هم پاشيدگي در اوستراسيا (سرزمينهاي ژرمنها) تا آن حد که در نوستريا پيشرفت کرده بود پيش نرفت و در حد واحدهايي از قبايل بزرگ که تحت حاکميت دوک _مقام وراثتي_ اداره مي شدند باقي ماند؛ ساکسوني، لوتارينژيا، تورينژيا، فرانکونيا و باواريا. دوکهاي ژرمن که از هر سمت تحت تهديد بودند درصدد برقراري نوعي اتحاديه بودند. هنري فولر، دوک-شاه ساکسوني (912-936) قبول کرد به عنوان رهبر اين اتحاديه عمل کند به شرط اين که کنترل کليسا را در تمامي سرزمينهاي ژرمن در اختيار داشته باشد. اگرچه بسياري از حاکمان در طلب چنين قدرتي بودند، تنها در سرزمينهاي ژرمن اين اتحاديه بود که چنين قدرتي براي انتخاب و انتصاب رهبران کليسا داشت. بسياري از اين اصحاب کليساي ژرمن شاهزاده-اسقفهايي بودند که مناطق گسترده و ثروتمندي را _کولون، ترير، منز، استراسبورگ و ديگر مناطق_ در اختيار داشتند. حاکمان ژرمن که وارثان عنوان امپراطور روم مقدس بودند به حمايت اين اصحاب کليسا نياز داشتند تا بتوانند اتحاد امپراطوري را حفظ کرده و از آن دفاع کنند

هيچ کس الزاماً از يان وضعيت خشنود نبود. مردم آن زمان به جهنمي واقعي و بسيار ترسناک معتقد بودند و کليسا را به عنوان تنها پناهگاهي که مي توانست آنها را از چنين عذاب ابدي نجات دهد مي شناختند. يک کليساي فئوداليزه و فاسد از اين جهت هيچ فايده اي نداشت و برخي علاقه مند بودند راهي براي خروج از اين تناقض پيدا کنند. جرالد از اوريلاک يکي از اين اشرافيهاي ديندار بود. پيش از درگذشت او در سال 907 او يک صومعه در اوريلاک برپاساخت و منشوري را براي آن مقرر ساخت که آزادي آن را از هر اقتدار محلي اعم از روحاني و عرفي تضمين مي کرد و آن را تنها تابع پاپ قرار داد. شايد به خاطر موقوفات اندک، شايد به خاطر تعداد اندک راهبان، ياشايد به خاطر حمايت اندک محلي صومعه اوريلاک رونق مشخصي نگرفت. با اين حال اين صومعه براي دوک ويليام از آکي تان (935-963) الهام بخش بود. ويليام قطعه يا زمين در بورگوندي به دست آورده بود که چنان از وي دور بود که نمي توانست آن را نگه دارد. او به جاي رها کردن، آن را به عنوان صومعه اي طبق الگوي صومعه جرالد در اوريلاک ساخت. با در نظر گرفتن اين که آلپ در حد فاصل بين فرانسه و ايتاليا جايي خطرناک و صعب العبور بود و پاپ نيز با همه اهداف و آرزوها عروسکي در دست سياستمداران محلي رم بود، صومعه جديد ويليام در کلوني کاملاً مستقل بود

ما در صحبتهاي خود درباره جرالد از اوريلاک گفتيم که چگونه شناخت اودو از کلوني از جرالد و تلقي کردن وي به عنوان يک قديس او را به اين نتيجه مي رساند که اين پيشنهاد را بپذيرد که تهديد آخرالزمان وجود ندارد و جهان مستعد اصلاحات مي باشد. وقتي وي به عنوان راهب کل کلوني شد او براي تبديل کردن آن به يک مرکز اصلاحي اقدام کرد. اولين قدم تحميل يک انضباط سختگيرانه بر اجتماع بود به طوري که ديدار کنندگان عامي از صومعه حيرت زده مي شدند. خانواده هاي محلي شروع به حمايت از کلوني با پسران و هداياي خود مي کردند و در عوض از دعاي راهبان بهره مند مي شدند. به زودي اشراف و اسقفها از کلوني مي خواستند تا به ساماندهي کليساها و صومعه هاي آنها نيز اقدام کند. کلوني اين کار را مي کرد اما به اين شرط که تشکيلات اصلاحي پس از آن متعلق به کلوني باشد و از کارگزاران محلي استقلال داشته باشد. اين خانه هاي اصلاحي و تشکيلات تازه تأسيس بوسيله کلوني راهب کل نداشتند و رهبران آنها تحت امر و در مرتبه دوم نسبت به راهب کل کلوني بودند. اين افراد به طور منظم گردهمايي هايي در کلوني داشتند که در آن درباره مشکلات خود صحبت مي کردند و پيشنهاداتي درباره اين که راهب کل بايستي سياستهاي رسمي بوجود آورد ارائه يم دادند. به اين ترتيب اصلاحات در سراسر اروپاي غربي تحت نظارت کلوني شروع شده بود و تمامي تشکيلات کلوني در حمايت از افرادي که براي چنين حمايتي ارزشمند تلقي مي شدند به کار مي افتادند. کلوين از بسياري جهات تبديل به دينامي شده بود که موتور اصلاحات را براي نجات دادن کليسا از فئوداليسم و نيز براي نجات دادن جامعه عرفي توان مي بخشيد

نظريات آرامش خداوند و صلح خداوند اگرچه از خود کلوني نشأت نگرفته بودند و مربوط به کاتالونا مي شدند، به طور قدرتمندي از اين جنبش حمايت مي کرد. تحت رهبري يک اسقف محلي و با حمايت لااقل تعدادي از اشراف محلي يک گردهمايي تشکيل شد که در آن از بزرگان منطقه خواسته شد تا براي حفظ صلح و آرامش سوگند ياد کنند تا بدين وسيله آرامش و صلح خداوند مراعات شود. آرامش خداوند به اين معني ساده بود که آنان که از جنگ فئودالي سودي نمي برند نبايستي بوسيله جنگجويان فئودالي آسيب ببينند. اين موضوع که افراد غيرجنگجو بايستي از آسيب مصون باشند اگرچه تنها هنگام نفوذ به سرزمينهاي دشمن با افتخار همراه بود اما هميشه در انديشه غربي تا بروز جنگهاي بزرگ قرن بيستم تداوم داشته است. صلح خداوند به اين معني که جنگهاي فئودالي نبايستي در روزهاي مقدس و از جمعه تا دوشنبه پيگيري شوند کمتر عملي مي شد و به طور نسبي تأثير اندکي برجاي گذاشت. از جايي که نظارت براي اجراي اين اصول مشکل بود کليسا به زودي تلاش براي اعمال آن را متوقف کرد. از سوي ديگر، هر دو اصل آرامش و صلح خداوند اصولي را بنا نهاد که در محافظت از تاجران و بازار و محلهاي تجمع آنها تأثير زيادي داشتند و از اين طريق بود که اين مسأله در احياي تجارت و بازرگاني در قرنهاي يازدهم و دوازدهم مؤثر بود

ايده اسپانيايي ديگري که از سوي کلوني مورد حمايت زيادي قرار گرفت جنگهاي صليبي بود. مفهوم اسلامي جهاد (جنگ مقدس) برتري قابل توجهي از نظر اخلاقي و سربازگيري به آنان مي داد و مسيحيان به چيزي قابل مقايسه با آن نيازمند بودند، اما اين کار ساده اي نبود که در مسيحيت نوعي الزام نظامي يافت شود. مسيحيت لااقل تا جايي که نشوته هايش نشان مي دهد اصولاً يک مذهب صلح دوست بود. اروپاييان به فکر چاره افتادند. حرکت زيارتي به سوي اماکن مقدس يک رفتار مذهبي بود و هيچ کس مجاز نبود مسيحيان را از انجام دادن يک رفتار مذهبي باز دارد. بنابراين نظريه آزاد کردن سرزمين مقدس از دست مسلمانان با عنوان سفر زيارتي به اماکن مقدس و در صورت نياز کشتن هرکسي که مي خواست مانع اين کار شود قابل توجيه بود. اين مفهوم قابل دفاع و پايدار بود. مردان و زنان قرون وسطي درباره جنگهاي صليبي صحبت نمي کردند بلکه آن را "زيارت بزرگ" مي خواندند و صليبيون زائر خوانده مي شدند. کلوني از چنين لشکرکشي حمايت کرد براين مبنا که توان طبقه اشراف فئودال بايستي بر عليه دشمنان مذهب به کار رود و نه اين که بر عليه يکديگر اعمال شود

مي توان بسياري از اصلاحات ديگر که بوسيله کلوني انتشار يافت را مطرح کرد ولي بايستي کافي باشد بگوييم کلوني مواد قانون سنت بنديکت را برآورده مي ساخت و نمونه اي مثالي از زندگي رهباني بود و در انتشار رهبانيت بنديکتي و ظهور آن به عنوان رويکرد اساسي به زندگي زاهدانه در غرب، مشارکت داشت

علاوه بر اين، کلوني مفهومي جديد از کارکرد و جايگاه صحيح کليساي مسيح ارائه داد. تشکيلات کليسا از زمان قانوني شدن در سال 313 خود را با اين مفهوم تطابق داده بود که کليسا به عنوان شريکي هر چند نامتعادل براي امپراطوريهاي عرفي عمل مي کند. با اين حال روشن بود که کليسايي که براي هميشه هست نمي تواند وابسته به حمايت يک ساختار سياسي گذراي انساني باشد. نتيجه تکيه کليسا بر امپراطوري کارولينيان اين موضوع را ثابت کرده بود. بدين ترتيب اصحاب کلوني و ساير مردان کليسا شروع به فکر کردن در چهارچوبي متفاوت کردند

آنها به سنت يک گله، يک چوپان، يک کليسا معتقد بودند. در اروپايي که اقتدار سياسي در آن براي هميشه قطعه قطعه شده بود، آنان براي يک تشکيلات مترکز فراگير کليسايي کار مي کردند که تحت اقتدار اسقف رم بود که طبق متون "کليدهاي پادشاهي" به وي به عنوان اقتدار برتر مذهبي اعطا شده بود. اين کليسا بايستي مستقل از اقتدار عرفي مي بود و براي مستقل بودن رهبر عالي آن بايستي بر خاکي ايستاده مي بود که به هيچ کس جز خودش بدهکار نمي بود. پاپ بايستي قادر مي بود اموالف کارکنان و حقوق کليسا را کنترل کند و نيازمند اين بود که حاکم عرفي تابع و تقويت کننده تصميماتي که مي گرفت مي بود. جستجوي مداوم براي رسيدن به اين اهداف هرگونه مقاومت از سوي حاکمان عرفي را پشت سر گذاشت که در هر حال بسياري از آنها در اين جنبش اصلاحي با آن احساس همدلي مي کردند. تا اواسط قرن يازدهم پاپ از دستگاه حاکمه سياسي رم آزاد شده بود و تشکيلات او پر از افرادي بود که خود را کاملاً متعهد به اين حرکت اصلاحي مي دانستند و بدين ترتيب اصلاحات کلوني تبديل به اصلاحات دستگاه پاپ شد

اين جنبش در بسياري از بخشهاي اروپاي غربي موفقيت آميز بود اما در سرزمينهاي ژرمن اين طور نبود. اينجا قدرت امپراطور روم مقدس وابسته به توانايي گزينش و سوگند ياد کردن او در مجامع بزرگ کليسايي منطقه بود. امپراطوري نمي توانست با فقدان قدرت امپراطور ادامه يابد و پاپ قادر نبود اقتدار خود را اعمال کند مگر اين که قدرت خود را از امپراطور نمي گرفت. اين تعارض مستقيماً به مبارزاتي انجاميد که آن را با نام تعارض انتصاب مي شناسيم. اين يک تقابل مرگ و زندگي بين مفهوم جديد کليسا و مفهوم کهنه امپراطوري رم مقدس بود
گويا فعلاً منبع اصلي نوشته هايي که در حال ترجمه کردنشون هستم روي اينترنت در دسترس نيست. فعلاً اگر کسي خواست متن اصلي اين نوشته رو ببينه برام ایمیل بزنه تا براش ايميل بزنم

هیچ نظری موجود نیست: