و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۶

زندگی در روستا

برای من که از لحاظ محیط خانوادگی و اجدادی ارتباط نزدیکی با محیطهای روستایی و شهرهای کوچک داشته ام نحوه برخورد بچه های شهرهای بزرگتر با این طور محیطها جالب و تأمل برانگیز جلوه می کنه. وقتی می بینم مثلاً در وبلاگها درباره طرز نگاهشون به روستاییها و محیطشون و کمکی که ممکنه بهشون کرده باشند چطور می نویسند یا از افکار خودشون درباره این که اگر چند روزی در روستا زندگی کنند چطور خواهد شد، وقتی مثلاً در تلویزیون می بینم بچه های بسیجی در ایام تابستون که از شهرهای بزرگتر به روستاها می روند درباره این که روستا چه کمبودهایی داره اظهارنظر می کنند و درباره این که چطور این کمبودها باید از سوی این دانشجوها برطرف بشه با هم بحث می کنند، یا زمانی پیشتر وقتی که دوستی از نحوه کمک رسانی به زلزله زدگان بم و طرز تلقی و نحوه نگاه غیرانسانی امدادرسانهایی که از شهرهای بزرگ به بم رفته بودند نسبت به مردم بم، شکایت می کنه، در هر کدوم از اینها بیش از هر چیزی نحوه نگاه از بالا به پایین اهالی شهرهای بزرگ نسبت به اهالی روستاها و شهرهای کوچک آزار دهنده است. از جمله نمونه های جالب در این باره یک برنامه تلویزیونی شبکه اول سیماست که برای معرفی جاذبه های گردشگری پخش می شه و مجریش به طور همزمان به سفر در مناطق مختلف ایران و حضور در استودیوی برنامه می پردازه. با برخورد توهین آمیز و بی اعتنایی که نسبت به افراد محلی و حتی کارشناسان محلی از خودش نشون می ده که از جمله به خوبی توی طرز راه رفتن متکبرانه اش مشخص می شه، این آقای بزرگوار نمونه ای آرمانی از گردشگرانی جلوه می کنه که گویا تنها به هدف خوش گذروندن و تفریح چند ساعته یا چند روزه با استفاده از امکانات محلی و زیباییهای طبیعی و تاریخی منطقه و بدون این که احترامی حقیقی برای مردم محلی قائل باشند در محیطهای روستایی و شهرهای کوچک حضور پیدا می کنند. البته اینها فقط نمونه هایی عمومی و رسانه ای از این وضع هستند. نمونه های ظاهراً پیش پا افتاده از این دست شاید اصولاً هیچ وقت توجه کسی رو برنینگیزه؛ خانواده ای که تو جاده از ماشینشون پیاده می شن و برای عکس برداشتن بی محابا به داخل مزرعه گندمی می دوند که معلوم نیست کشاورز صاحب زمین با دستهای پینه بسته و صورت خاک و آفتاب خورده اش برای شخم زدن و کاشتن و آب دادنش چقدر جون کنده. همین خانواده ممکنه بعداً تو ماشینشون چند کیلومتر اونورتر درباره این موضوع که فرهنگ شهرنشینی چیه و روستائیان به چه نیازهای فرهنگی نیاز دارند بحثشون بالا بگیره! این مطلب رو زیاد طولانی نمی کنم و بیشتر به عنوان نوعی مقدمه و نوعی شکایت تلقیش می کنیم

شاید بشه این طور گفت که زندگی روستایی ارتباط نزدیک و عینی با پایه های اقتصادی و انسانی یک جامعه داره. ارتباط زنده و ملموس زندگی روستایی با تولیدات کشاورزی و تأثیرگذاری روشن و صریح عوامل محیطی مثل میزان بارندگی و گرم و سرد شدن هوا بر روی میزان محصولات کشاورزی و در نتیجه اوضاع معیشتی روستائیان درس خوبیه که می شه درباره اهمیت اساسی کشاورزی و وابستگی قطعی انسان به طبیعت از زندگی در روستا آموخت. زندگی در روستا ارتباط تنگاتنگ و روشنی با فعالیت داره و رمز بقا در روستا تداوم و توفیق فعالیت تولیدی افراده و این موضوعیه که باعث می شه زندگی مصرفی و لذت جویانه شهری در برابر زندگی در روستا که تنها از طریق فعالیت سرسختانه تولیدی امکان پیدا می کنه، مبتذل و بچه گانه جلوه کنه. در واقع این طور باید گفت که زندگی در روستا شکل اصیل زندگی ارزنده بشریه و ما اگر در شهر شکل فعالیتهای معیشتیمون تغییر می کنه، پیچیده می شه و توسعه پیدا می کنه، اما روح و معنا و هدف اصلی زندگی همونیه که به نحو روشن و اصیلی در یک زندگی روستایی نمود پیدا می کنه. برای این که این معنای درونی و عمیق زندگی به خوبی به افراد منتقل بشه پیشنهاد این که افراد قبل از وارد شدن به زندگی جدی اجتماعی (مثلاً اواخر دبیرستان) لااقل چند ماهی رو در روستا حتی الامکان مطابق شرایط روستائیان محلی زندگی کنند و کار کنند و از محصول کار خودشون بخورند پیشنهاد غیرقابل تأملی نمی دونم. زندگی در روستا همچنین شکل ساده شده ای از ارتباطات اجتماعی و دغدغه ها و آرمانهای انسانی رو به نمایش می ذاره. در واقع انواع درگیریها و اصطکاکهایی که بین واحدهای انسانی در جوامع بشری رخ می دهند به شکل ساده شده ای در جوامع انسانی کوچکتر در روستاها و شهرهای کوچک وجود دارند. برخورد با این تعاملات انسانی ملموس و قابل درک در روستاها می تونه درک ابتدایی روشنی از ماهیت و چرایی درگیریها و آرزوهای بشری حتی در پیچیده ترین و پوشیده ترین اشکال خودش در واحدهای اجتماعی فوق پیچیده امروزی انسان مدرن به دست بده. بی جهت نیست افرادی که از جوامع انسانی کوچکتر مانند روستاها و شهرهای کوچک به امکان و قابلیت مراتب بالاتر رشد و پیشرفت اجتماعی می رسند معمولاً نسبت به همترازان ابرشهری خود که تجربه جدی از زندگی در روستا و شهرهای کوچک نداشته اند مصممتر و هدفمندتر در زندگی عمل می کنند

کاش این مقدار تأمل و شاید تأملاتی که بعد از این نوشته برای نویسنده و خواننده این نوشته تداعی می شه راهی رو باز کنه که بتونیم خارج از کلیشه های سطحی و ابتدایی، رابطه انسان روستایی/انسان شهری رو مورد توجه قرار بدیم و وقتی امکان حضور در چنین محیطهایی برامون مهیا می شه به جای این که ناگهان به این فکر بیفتیم که به کلیشه روستائیان مفلوک چطور باید کمک کنیم و اونها رو نجات بدیم، به فکر اون دسته از نیازها و کمبودهای خودمون باشیم که می تونیم در چنین محیطهایی اونها رو بررسی و مورد ملاحظه قرار بدیم و براشون فکری بکنیم

هیچ نظری موجود نیست: