و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶

گزارشی از تبریز 6

امروز در حال فکر کردن به مشاهداتم در شهر تبريز بودم که فرضيه اي به ذهنم خطور کرد. طبق تجربيات چند سال حضورم در اين شهر، مردم تبريز رو نسبت به تهران و مشهد سنتي تر يافته ام. يکي از معاني اين گفته اينه که اونها وابستگي بيشتري به فرهنگ و ارتباطات شفاهي دارند. مردم شهر تبريز به واسطه اختلاف زبان محليشون با زبان رسمي و نوشتاري کشور از فضاي نوشتاري و رسانه اي غالب کشور فاصله اي نسبي پيدا کرده اند. اين در حاليه که رسانه هاي محلي که با زبان محلي با طيف وسيعتري از مخاطبين در تبريز ارتباط برقرار مي کنند محدود و ابتدايي و توسعه نيافته اند. تصور مي کنم اين وضعيت باعث شده فضاي عمومي ذهني و فکري مردم در تبريز که من از نزديک باهاشون برخورد داشته ام بيشتر در قالب اون انديشه ها و تصورات و الگوهاي فکري محدود شده باشه که در حوزه کوچک ارتباطات شفاهي خودشون با اطرافيان باهاش تماس برقرار مي کنند

در اون چند سال اول که به عقب ماندگيهاي تبريز نسبت به مشهد فکر مي کردم، با تعجب از خودم مي پرسيدم چنين شهر مهم و پرسابقه و تأثيرگذاري در تاريخ ايران چرا امروز اين طور در مقايسه با شهر کم اهميت تر و تازه به دوران رسيده اي مثل مشهد عقب مونده. اولين پاسخي که به ذهنم مي رسيد اين بود که اين شهر و اين قوم از سوي حکومت مورد تبعيض قرار گرفته و به طور برنامه ريزي شده اي از رشد و توسعه اين شهر جلوگيري به عمل مياد و اين بخشي از ضعف حکومت مرکزي در تعهد به اصول دموکراتيک و حقوق انسانهاست. در واقع اين طور تصور مي کردم که دولت مرکزي با وحشت از قدرت گرفتن گرايشات قوميت گرايانه مردم آذربايجان پايتخت اونها رو در تبريز ضعيف نگه داشته. اما چند وقتيه که به اين برداشت رسيده ام که اين عقب ماندگي ممکنه با فرهنگ و رشد اجتماعي خود مردم هم ارتباط داشته باشه

در اين يک ماه اخير در بخش اورژانس بيش از هر زمان ديگه اي ضعف مردم تبريز و حومه در برقراري ارتباط با زبان فارسي مورد جلب توجهم قرار گرفته. تعجب مي کنم وقتي هم از زنان و هم از مردان، افراد ظاهرالصلاحي رو مي بينم که اصولاً بايستي ارتباطات اجتماعي گسترده اي در زندگيشون داشته باشند اما در فهم زبان فارسي مشکل دارند. گاهي اوقات نه تنها نمي تونن منظور خودشونو به فارسي ابراز کنند بلکه گفته هاي فارسي طرف مقابل رو هم درک نمي کنند و واکنشي حداقلي نشون نمي دهند. در موارد زيادي هم تنها درکي کلي و عمومي و ابتدايي از موضوع رو در گفتگوها مي فهمند. به اين موضوع فکر مي کنم که وقتي درباره موضوع روشن و مشخصي مثل ناراحتي و بيماري يکي از اطرافيان اين گونه با اشکال با زبان فارسي ارتباط برقرار مي کنند چگونه ممکنه در موضوعات پيچيده تر و گسترده تري مثل موضوعات مختلف اجتماعي و انساني، ارتباط روان و خوبي با رسانه ها و نوشته هاي فارسي داشته باشند

يکي از مصاديق روشن و آزار دهنده رفتارهاي ناهنجار اجتماعي در تبريز، عدم رعايت مقررات راهنمايي و رانندگي در اين شهر و فقدان نظم و انضباط ترافيکيه. يکي از دوستان مي گفت براي اين که اين موضوع به خوبي ملموس بشه فقط کافيه نيم ساعت تو چهار راه آبرسان توقف کني و رفتار رانندگان و عابران رو تماشا کني. رفتارهاي رانندگان و عابران در اين ابرشهر ميليوني به خوبي قابل مقايسه با روش رانندگي بي نظم و اخلاق ترافيکي سليقه اي شهروندان کم تجربه در شهرهاي کوچک و روستاهاست. يا به عنوان مثال معابر مختلف شهر حتي در باکلاسترين مناطق به طرز حيرت انگيزي کثيف و پرآشغاله. نمونه ديگه اي از رفتارها و فرهنگ تجربي و توسعه نيافته مردم تبريز در ارجحيت و غلبه ارتباطات کلامي و شخص مدار، بر موازين قانوني و اصول منطقي کار در حوزه هاي مختلف اجتماعيه. رفتار منطقي و اصولي و نظم پذير در حرکات و سکنات غالب مردم نمود کمي داره و اغلب اوقات افراد سليقه اي و مقطعي و تحت فشار اهرمهاي بيروني رفتار مي کنند. براي حل اختلاف نظرها گفتگوها اغلب کوتاه و سطحي و غيرمؤثر هستند و در موارد جدي، داد و قال ابزار بهتري براي پيگيري کردن خواسته هاي طرفين ارزيابي مي شه

شايد بشه مجموعه وضعيت شهر و مردم رو تحت عنوان رفتار و فرهنگ سنتي خلاصه کرد. آداب و انضباط و منطق زندگي جديد شهري در تبريز رسوخ و نفوذ جدي نداشته. براي علت يابي اين وضعيت شايد بشه بهتر از هر عامل ديگه اي چنان که پيش از اين اشاره کردم از فرهنگ شفاهي مردم نام برد. ورود به دنياي نوشتاري و رسانه اي و برخورداري از فرهنگ نوشتاري يکي از الزامات بهبود و توسعه فرهنگ شهرنشيني جديده. چنان که گفته شد ضعف و تزلزل مردم آذري تبريز در برقراري ارتباط با محتواي فارسي رسانه هاي نوشتاري و غيرنوشتاري يکي از موانعيه که مي تونه براين اساس عقب ماندگيهاي شهر رو در مسير توسعه توجيه کنه. در اين وضعيت حضور زنده فرهنگ شفاهي شهر تبريز در عمل تبديل به لاک دفاعي شده که مردم در اطراف فضاي ذهني زندگي خودشون کشيده اند و خود رو بي نياز از بازبيني و تجديدنظر در ارزشها و روشهاي زندگي خود احساس مي کنند. به اين ترتيب مردم تبريز در عمل با فاصله گرفتن از فضاي غالب فرهنگي و فکري رسانه اي کشور و با فرورفتن در فضاي فرهنگي شفاهي بومي خودشون در وضعيتي ايستا و نامناسب راکد مونده اند. براي غلبه بر اين وضعيت پيشنهاد مي کنم زبان رسمي کشور به نحو ملموستر و مؤثرتري براي مردم آذري زبان ارائه بشه و شرايطي بوجود بياد که ارتباط نوشتاري و گفتاري بهتري در عامه مردم منطقه با زبان فارسي ايجاد بشه. اين موضوع مي تونه ارتباط نزديک و تنگاتنگي با شتاب گرفتن منطقه در مسير توسعه انساني و فرهنگي داشته باشه. هرچند البته توسعه کشاورزي، صنعتي و بهداشتي پزشکي منطقه نسبت به خيلي از مناطق فارسي زبان کشور جلوتر و موفقتر بوده

در اين بند پاياني چند ملاحظه در ارتباط با آنچه گفته شد مرور کنيم. اول اين که کل موضوعي که در اينجا مطرح شد يک فرضيه ابتدايي بود که همين امروز به ذهنم رسيد. شايد با مشاهدات بهتر و طولانيتر و دقت بيشتر در تفسير مشاهدات، اين فرضيه نقض بشه. دوم اين که از همه گزاره هاي گفته شده در اين نوشته معنايي نسبي و محدود مدنظر بوده. از هر بعدي که در نظر بگيريم مردم تبريز البته فاصله و اختلاف جدي و عميقي با بقيه مردم ايران ندارند. تبريزيها هم به وفور روزنامه هاي کشوري رو مي خونند و با علاقه اخبار و تحولات مختلف سياسي اجتماعي کشور رو دنبال مي کنند. سوم اين که وضعيت فرهنگ ترافيک، نظافت معابر و قانون مداري و سطح منطقي روش زندگي در شهرهايي مثل تهران و مشهد هم آش دهن سوزي نيست و براي بهتر شدن جا براي کار کردن زياد داره

هیچ نظری موجود نیست: