و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۵

کلکسیونرهای بزرگ کتاب

مسلمانان کلکسيونرهاي بزرگ کتابها بودند و در تمامي شهرهاي بزرگتر تجارت شکوفايي براي کتاب در جريان بود. استفاده از کاغذ به جاي پاپيروس و پوست آهو کتابها را نسبتاً ارزان قيمت کرده بود. علاوه بر اين کتابخانه هاي بزرگ ملحق به مساجد و مدرسه هاي بزرگتر بودند و شاهزادگان، اشراف و بازرگانان مجموعه هاي بزرگ خصوصي داشتند که معمولاً آمادگي داشتند تا آنها را در اختيار دانشمندان شايسته قرار دهند

ما درباره يک کتابخانه خصوصي در بغداد در حدود قرن نهم شنيده ايم که به صد و بيست شتر نياز بود تا آن را از جايي به جاي ديگر منتقل کنند. دانشمندي ديگر در بغداد پذيرفتن مقامي در جاي ديگر را رد کرده بود زيرا به چهارصد شتر نياز بود تا کتابهايش را جابجا کند. صورت کتابهاي اين کتابخانه خصوصي ده کتاب را اشغال مي کرد. اين موضوع زماني حيرت انگيزتر خواهد بود که بدانيم کتابخانه شاه فرانسه در سال 1300 تنها حدود چهارصد عنوان داشت. در قرن سيزدهم قبل از اين که تاتارها شهر را غارت کنند (1258) بغداد سي وشش کتابخانه عمومي و حدود صد کتابفروشي داشت که برخي از آنها خود با هدف انتشار کتاب دسته هايي از رونويسان را استخدام کرده بودند. توصيفات درباره کتابخانه هاي عمومي و خصوصي درباره تقسيم بندي کتابها و مرتب کردن آنها در صندوقهاي جداگانه و حتي اتاقهاي جداگانه سخن مي گويند. صورت مفصل کتابها نگه داري مي شدند و کتابخانه هاي بزرگتر با کارکناني از کتابدارهاي آموزش ديده، رونويسان و صحافان اداره مي شدند

بزرگترين کتابخانه عمومي که از آن سندي در دست است يک تشکيلات قرن دهم در قاهره است که در اصل داراي صد هزار کتاب بود. اينها بعداً به تشکيلات بزرگتر پژوهشي با نام بيت الحکمه منتقل شدند و ادعا شده است تا قرن يازدهم بيش از يک ميليون جلد در قفسه هاي آن چيده شده بوده است. تا سال 1250 ارزشمندترين مواد تأليفي کتابخانه هاي اسلامي به شکل ترجمه در اختيار دانشمندان اروپايي قرار گرفته بود. چنين نقل و انتقالي درست به موقع صورت گرفته بود زيرا مدت کوتاهي پس از نيمه قرن سيزدهم مغولان از شرق و مسيحيان در اسپانيا با رويکردي عمده فروشي آغاز به نابودي کتابهاي اسلامي کرده بودند

اسپانيا چنان از کتابهاي مسلمانان برهنه شده بود که وقتي فيليپ دوم در قرن شانزدهم کتابخانه اسکوريال را تأسيس کرد نتوانست کتابهاي عربي زيادي در اسپانيا بيابد. برخي از اين کتابها در مراکش بازمانده بودند و بتدريج مجموعه اي از آنها فراهم شد. با اين حال صورت اسامي کتابهاي کتابخانه اسکوريال در قرن هفدهم که بزرگترين کتابخانه اسپانيا بود تنها چهار هزار عنوان اسلامي را نشان مي داد. اينها تنها بازماندگان يکي از بدترين همه سوزيهاي کتاب در تاريخ بودند. خوشبختانه تعداد زيادي از کتابهاي اسلامي در مصر، ايران و هند باقي ماندند که بسياري از اطلاعات ما درباره تمدن اسلامي از طريق آنها تأمين شده است

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

زنان و تعلیم در اسلام

درجات برجسته اي بوسيله بسياري از زنان در حرفه ادبي به دست آمد. زنان وابسته خلفا و درباريان در حمايت و پرورش ادبيات با يکديگر رقابت و همچشمي مي کردند. عايشه، دختر شاهزاده احمد در نظم و سخن پردازي به تفوق رسيده بود. سخنرانيهاي او فلاسفه موقر کوردوبا را به اشتياق آورده و جمعشان را به همهمه مي کشيد. او يکي از بهترين و کاملترين کتابخانه ها را در پادشاهي در اختيار داشت. ولده شاهزاده اي از المهاد که شيرينيها و جذابيتهاي شخصي او کمتر از استعدادهايش نداشت از بابت اطلاعاتي که در زمينه شعري و بلاغت داشت مشهور بود. گفتگوهاي او با عمق و درخششي که ارائه مي کرد قابل توجه بودند. و در رقابتهاي دانشگاهي پايتخت که دانش آموختگان و سخنوران را از هر گوشه شبه جزيره جذب مي کرد هرگز مردود نشد. هم در قطعات نثر و هم در ترکيبات نظم تمامي رقيبان را پشت سر مي گذارد

الگزانيا و صفيه هر دو از سويل بودند و به خاطر نبوغ شعري و سخنوري از ديگران تشخيص داده مي شدند. صفيه در زيبايي و کامل بودن خطاطي هايش مورد غلبه قرار نگرفت. شکوه و درخشندگي دست نوشته هاي او مايه نااميدي پرکارترين هنرمندان عصر بودند. تواناييهاي ادبي مريم، دختر مستعد الفيصولي در تمامي شبه جزيره مشهور بودند. گفته مي شود بذله گويي نيش دار و طنزآميز او در قطعات هجويش رقيبي نداشت. ام السعد از جهت آشنايي که با سنت اسلامي داشت مشهور بود. لبنه از کوردوبا در علوم دقيقه کاملاً مهارت داشت. استعدادهاي او براي حل پيچيده ترين مسائل هندسي و جبري قابل اعتماد بود و آشنايي وسيع او با ادبيات عمومي او را در حرفه مهم منشي خصوصي خليف الحاکم دوم مشغول به کار کرد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

کوردوبا ؛ جواهر اروپایی قرون میانه


کوردوبا جواهر اروپا بود که ديدارکنندگان شمالي را خيره مي کرد. دانشمندان و کتاب فروشان در شهر ازدحام مي کردند تا آن را تا قرن دهم تبديل به مرکز فکري غرب کنند. طبق نظر ترند کوردوبا متمدن ترين شهر اروپا و مورد حيرت و ستايش جهان بود. خيابانهاي آن سنگفرش بودند و به خوبي روشن شده بودند. مي توانستي ده مايل در روشنايي چراغهاي خيابان پياده روي کني بي آن که توالي ساختمانهاي شهر از يکديگر قطع شود. بر روي رودخانه آرام گادلکوير مهندسان مسلمان يک پل سنگي عظيم با هفده طاق که هر يک پنجاه تا عرض داشتند ساختند. يکي از اولين اقدامات عبدالرحمان اول کانال آبي بود که انبوهي از آب تازه را به کوردوبا آورد تا براي خانه ها، باغات، آب نماها و حمامها مورد استفاده قرار گيرد

شهر از بابت باغهاي تفريحي و تفرجگاه هايش مشهور بود. همچنين حدود هفتاد کتابخانه عمومي و نهصد حمام عمومي در طي خلافت حکم دوم در شهر وجود داشت. در ميان کتابخانه هاي آن کتابخانه هاي عظيم مساجد بودند که براي استفاده همگان در دسترس بودند. و هرگاه حاکمان ليون، ناواره يا بارسلونا به يک جراح، يک معمار، يا يک طراح لباس نياز داشتند از کوردوبا کمک مي خواستند. جمعيت مسيحي خود کوردوبا به زودي در قرن نهم سبک زندگي مسلمانان را در پيش گرفت و از قوه خيال، شعر و مطالعات و نظريات فلسفي و الهي مسلمانان لذت برد. در حقيقت مقرر بود کوردوبا در طي حکومت اسلامي مرکز ادبي اعصار ميانه باقي بماند. "مکتب آداب احترام آميز، خانه علم و هنر، موجب هيبت هر مسلمان و ستايش محبت آميز هر دانشمند، مايه احساسي دوگانه از حيرت و هراس از سوي بربرهاي مغشوش اروپاي غرب، کوردوبا بود": اس پي اسکات؛ تاريخ امپراطوري مسلمانان اسپانيا

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

قصر الحمرا و رودخانه بهشت

کسي نمي تواند بدون ارجاع به قصر مشهور الحمرا در گرانادا درباره اسپانياي مسلمان بحث کند. سرآغاز تاريخي آن هنوز مورد بحث است و بسياري از دانشمندان تاريخ آن را مربوط به گراناداي قرن سيزدهم مي دانند در حالي که شاخصهايي وجود دارند که ساختمان اوليه آن را به قرن يازدهم انتساب مي دهد و اين زماني حساس براي معماري اسلامي و اروپايي بوده است. به طور خلاصه مجموعه قصر متشکل از مجموعه اي از ساختمانها، تالارها و صحنهاست که در سلسله مراتب به هم پيوسته دلپذيري مرتب شده اند. اين قصر از هر جنبه اي يک شاهکار معماري است. توالي فضاها به روشني با مرزهايي مشخص شده است و هر فضايي شامل مشخصات تعيين کننده اي است که هويت و کارکرد آن بخش را مشخص مي کند

زيبايي و تأثير بصري با ترکيب دقيقي از رنگها، نور و الگوها به اوج خود مي رسد. چنين ساختاري با کاربرد هوشيارانه و مداومي از گچ و مقرنس که تمامي ديوارها، کفها و سقفها را پوشانده است از دنياي مادي جدا شده است. در همين حال ترکيب صحنها، باغها و آب بيانگر نظرگاه مسلمانان است درباره بهشت و ابديت آن که هديه اي است براي آنان که براي رسيدن به آن مي کوشند. شربت عسل با نمادي از طاق شانه عسلي تالاري در قصر ارائه شده است که خود افسون کننده ترين طاق جهان است. در اينجا حفرات در هم فرو رفته اي به شکل لوزي که از ديوارها برآمده شده اند ساختاري بسيار شبيه به شانه عسل ارائه مي کند که در يک ستاره هشت پر متشکل شده است. اين ستاره خود شانزده پنجره را در بر مي گيرد که در هر جانب ستاره دو تا قرار گرفته است و به اين ترتيب حجم بسياري از نور ورودي باعث درخشش اين ساختار در چشم بيننده مي شود

رودخانه هاي بهشت بوسيله چهار نهر که از آب نماي مرکزي در صحن شيرها جريان مي يابند نمادينه شده اند. اين آبنما ساير چشمه هاي متعدد قصر را آبرساني مي کند. استخر صحن مورد سبز رودخانه ديگري است که تا جانب شرقي قصر امتداد مي يابد. گچ کاري طلايي و تزئينات خطاطي ديوارها را آنچنان که در تالار سفيران ديده مي شود پوشانده اند و اين شايد ارجاعي به جواهرات طلايي و البسه ابريشمي باشد که به ايمان آورندگان وعده داده شده است (براي اطلاعات بيشتر به آثار گرابار 1978 مراجعه کنيد). تأثير الحمرا در شيوع سبک اسلامي شمال آفريقا بسزا بود. اروپائيان متمکن و ثروتمندي که درباره آن شنيده بودند يا از آن ديدار کرده بودند نمي توانستند در برابر اين فکر که عناصر يا بخشهايي از آن را در ساختمانهاي خود بازسازي کنند مقاومت کنند. چنان که اين اتفاق در مورد اوون جونز (1809-1874) رخ داد. شيفتگي او نسبت به معماري اسلامي به طور عمومي وصحن شيرهاي قصر الحمرا به خصوص عامل اساسي در ساخت صحن الحمرا در قصر بلور در سيدنهام بود (داربي، 1974). سبک تزئيني و طراحي داخلي الحمرا بسياري از خانه هاي اروپايي را به خصوص در انگليس دوره ويکتوريا مورد تهاجم قرار داد. جايگاه الحمرا در ذهن اروپايي با نوشته ويکتور هوگو در کتاب "شرقيان" قابل ردگيري است

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

رباط سوسا

معرفي

يکي از ساختمانهاي مهندسي دفاعي که مسلمانان معرفي کردند عمارتهاي شبه قلعه اي بودند که با نام رباط خوانده مي شدند. اين ساختمانها به عنوان پايگاهي براي عمليات نظامي و نيز دفاع در برابر تهاجمات خصمانه عمل مي کردند. رباط همچنين براي جا دادن تعداد مناسبي از سربازان که با نام مربطون خوانده مي شدند تجهيز شده بود. اينان فداييان مذهبي بودند که نذر کرده بودند براي عبادت و تعليم و زندگي مؤمنانه در مواقع صلح در رباط سکونت کنند. در مواقع جنگ اين مربطون سربازان خط اول را تشکيل مي دادند که از جمعيت مسلمانان دفاع مي کردند و به نداي معبودشان لبيک مي گفتند: اي کساني که ايمان آورده ايد، با پايداري بر ديگران غلبه کنيد، آماده باشيد و وظيفه خود را نسبت به خداوند مورد مراقبت داشته باشيد تا شايد کامياب شويد (قرآن، 3؛200) اين ساختمانها در تمامي سرزمينهاي مسلمانان گسترده شده بودند و به خصوص در مناطق مواجهه با خطرات خارجي که با نام ثغور شناخته مي شدند متمرکز شده بودند. به عنوان نمونه ابن خلدون گزارش کرده است امير اغلبي، ابوابراهيم احمد در مجموع ده هزار رباط در شمال آفريقا ساخت. امير اغلبي قيروان، زياده الله با اهداف مشابه رباط سوسا را در سال 821 ساخت. رباط و بندر سوسا از شمال آفريقا در برابر تهاجمات خارجي دفاع کرد و در فتوحات سيسيلي کمک رساني کرد

نقشه ساختمان

رباط از يک عمارت مستطيلي شکل که با ديوارهاي بسيار مقاوم محاصره شده است ساخته شده است. اين ديوارها با شکافهايي براي تير اندازي تجهيز شده و با سه برج دايروي استحکام يافته است. در جانب جنوبي، برج مياني تبديل به يک دالان ورودي شده است و بر فراز برج جانبي مناره اي استوانه اي بالا رفته است. چنين شکلي برخلاف مناره هاي مربعي مشهور شمال آفريقا و تونس نمونه اي نامعمول است. انتخاب اين شکل تأکيدي بر استفاه دوگانه مناره براي مراسم اذان گفتن و نيز برجي دريايي براي راهنمايي کشتيها و تحت مراقبت گرفتن کشتيهاي دشمن است. ورودي رباط يک دروازه تنگ قوسي شکل است که به محل تلاقي دو تالار طاقدار باز مي شود. در طاق اين تالار سوراخي تعبيه شده است که از طريق حجره اي در طبقه بالا مورد دسترسي قرار مي گيرد. از طريق اين روزنه روغن و آب جوشان و سنگهاي بزرگ قابل تخليه است تا در مواردي که مهاجمان با اجبار قصد ورود به ساختمان را دارند بر سرشان سرازير شود

آن سوي تالار محوطه اي قرار دارد که بخش مرکزي مجتمع را مي سازد. اين محوطه در احاطه راهروهاي طاقدار و گنبدي قرار گرفته است. به اين راهروها درهاي حجره هاي فراواني باز مي شوند. برفراز اين حجرات، مجموعه اي ديگر از اتاقهاي گنبدي قرار دارد که از طريق بهار خوابي که در واقع سقف راهروهاي زيرين را تشکيل مي دهد در دسترس قرار مي گيرند. اين اتاقها محيطي کامل براي تعليم و زندگي ساکنان رباط فراهم مي کرد. مسجد رباط در نيمه جنوبي اتاقهاي طبقه اول قرار دارد. مسجد متشکل از يازده راهرو است که با گنبدهاي بشکه اي پوشيده شده و با گنبد بزرگتري که از سطح عمومي سقف رباط بالاتر قرار مي گيرد در منظره بيروني مورد تأکيد قرار گرفته است

اهميت معماري و طراحي رباط

اهميت اساسي اين عمارت مربوط به دو عنصر است. اول ترکيب فضايي که بعداً تأثير خود را بر روي تعدادي از مساجد شامل مساجد شهر سوسا مثل مسجد جامع و مسجد ابوفتاته گذاشت. هر دوي اين مساجد از طراحي مشابهي برخوردار هستند. مساجد ديگري که تحت تأثير رباط ساخته شدند مساجد ابن مردم و کسا دلاس تورنرياس (تولدو قرن دوازدهم) در اسپانيا و مسجد تريکز در بلخ بودند. با اين حال براساس نظر مرکاييس رباط سوسا خود با الهام از رباط مناستير (تونس) که در سال 796 حدود بيست و پنج سال قبل ساخته شده بود، بنا شد

اهميت عمده ديگر فني است که در استفاده قابل توجه از طاقهاي بشکه اي و تقاطعي سنگي در ساختمان رباط متجلي مي شود. اگرچه ساختن چنين طاقهايي ابداعي از سوي مسلمانان محسوب نمي شود و هر دوي اين طاقها در ساختمانهاي رومي وجود داشته اند. طاقهاي بشکه اي تا حدود زيادي در انبارها و تونلهاي رومي مورد استفاده بوده است و نمونه هايي از طاقهاي تقاطعي در کليساهاي مسيحي (رومي و بيزانسي) يافت مي شوند. با اين حال اين طاقها عمدتاً از ماده اي باثبات ساخته مي شدند که از ترکيب سنگهاي نتراشيده و سيمان بدست مي آمدند و با استفاده از تخته بندي کردن به انجام مي رسيد. نمونه سوسا و نيز رباط مناستير مهارت و استادي بزرگي را در ساختن طاقهاي سنگي به نمايش مي گذارد که طي آن به نظر مي رسد طاقهاي سنگي درست به همان شيوه ديوارهاي سنگي، سنگ به سنگ ساخته مي شدند. مهمترين از اين استفاده از قوسهاي سنگي در فاصله هاي منظم از يکديگر و در زير طاقهاست تا حمايت بيشتري از طاق را همچنين در زمان بنا کردن طاق مهيا کند. اين قوسها بوسيله مسلمانان با نام هانيات شناخته مي شدند و اولين نمونه ثبت شده چنين عنصري در ساختمان سازي مربوط به مسجد قصر اخيدر (عراق، سيرکا؛ 774-75) مي باشد. بعداً اينها در اروپا مورد ابداع مجدد قرار گرفتند و با نام دنده شناخته شدند. توافقي عام بين دانشمندان وجود دارد که دنده ها سبک ساختمان سازي را متحول کردند. دنده ها همچنين مسؤول شيوع و گسترش کليساهاي بزرگ قرون وسطي هستند که با سبکي رومي ساخته مي شدند. تشابه روشني بين هانيات رباط سوسا و اين دنده هاي اروپايي وجود دارد

علاوه بر اين مسلمانان در حد چنين نوعي از طاقهاي دنده دار متوقف نشدند و انواع متقاطع و خاجي آن را نيز معرفي کردند چنان که نمونه هايي از آنها را در مساجد کوردوبا و باب مردم تولدو مي بينيم. پذيرش گسترده اي در اين رابطه وجود دارد که اين سبک از طاقهاي دنده دار (کوردوبا و تولدو) به اضافه قوسهاي نوکدار، نقشي اساسي در معرفي سبک مشهور گوتيک که در اروپا بين قرنهاي سيزدهم و شانزدهم گسترش يافت، داشته است

نتيجه

دو نکته مهم هستند که مي توان از آنچه در بالا آمد اخذ کرد. اول اين که شواهد سهم مهم رباط سوسا را در توسعه معماري از طريق استفاده از طاقهاي دنده دار نشان مي دهند. چنين فني در اروپا تا قرن يازدهم، حدود دويست سال پس از کاربرد آن در سوسا مورد استفاده نبود. اين خود شاخصي روشن از تأثير مداوم معماري مسلمانان بر اروپا و دنياي خارج است. دوم اين که رباط به عنوان نوعي ساختمان متفاوت ابداع شد تا از سرزمين مسلمانان در برابر مهاجمان دفاع کند. ترکيب موفقي از وظايف تعليم نظامي و حفظ آمادگي با وظايف مذهبي عبادت و تعليم و مطالعه بي شک يکي از اجزاي مهمي بود که پيروزي اجداد مسلمانان را شکل داد بود

اين رباطها مدتها قبل رها شدند و در بسياري موارد متروکه شدند. در سوسا، رباط به خوبي حفظ شده است که شايد به خاطر شانس خوبي بوده است که با ديدار بازديدکنندگان خارجي به دست آورده است. با اين حال متأسفانه علائم تکان دهنده اي از برخورد نامناسب و بي حرمتي وجود دارد که براي بسياري از بازديدکنندگان زشت محسوب مي شود. به کار بردن برخي نقاشيهاي بي سليقه هنر مدرن به خصوص نمايش دو زن برهنه بر روي اين ديوارهاي مقدس يک سواستفاده و بي حرمتي نسبت به ميراث اسلامي است. در اين رابطه ما از مسؤولين مربوطه در تونس خواهش مي کنيم تا مداخله نموده و احترام و شأن و شرافت اين ساختمان بزرگ تاريخي و هنري را احيا نمايند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است
تصاوير مربوط را در صفحه متن اصلي ببينيد

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۵

بنیانگذاران مسلمان ریاضیات

قرنهاي هفتم تا سيزدهم عصر طلايي دانش مسلمانان بود. آنان در رياضيات سهيم شدند و دستگاه ده تايي جبري امروزي، اعمال رياضي اساسي مرتبط با جمع، تفريق، ضرب، تقسيم، به توان رساندن و جذر گرفتن را ابداع کردند. آنان همچنين مفهوم صفر را به جهان معرفي کردند. برخي از رياضيدانان مشهور اسلام از اين قرار هستند

خوارزمي 780-850 ميلادي

محمد بن موسي خوارزمي پدر جبر يک رياضيدان و منجم بود. او بوسيله مأمون به بغداد فراخوانده شد و به عنوان منجم دربار منصوب شد. از عنوان اثر او "حساب الجبر و المقابله" نام جبر اخذ گرديد. يک ترجمه لاتين از يک متن حساب اسلامي در سال 1857 در کتابخانه دانشگاه کمبريج کشف شد. اين اثر چنين شروع مي شود: "الگوريتمي چنين گفته است: بياييد ستايش شايسته خداوند را بگوييم، رهبر و مدافع ما." باور بر اين است که اين نسخه اي از اثر حساب خوارزمي است که در قرن دوازدهم بوسيله يک دانشمند انگليسي به لاتين ترجمه شده است. خوارزمي نام خود را در تاريخ رياضيات به شکل الگوريتم (نام قديمي حساب) برجاي گذاشته است

خوارزمي تأکيد مي کند که کتاب حساب خود را براي خدمت به نيازهاي عملي مردم براي موارد محاسبه تقسيم ارث، ميراث، تقسيم بندي زمين، دادرسي هاي قانوني و بازرگاني نگاشته است. در قرن دوازدهم جرارد از سرمونا و رابرت از چستر کتاب جبر خوارزمي را به لاتين ترجمه کردند. رياضيدانان آن را در تمامي جهان تا قرن شانزدهم مورد استفاده قرار مي دادند. عموماً فرض بر اين است که خوارزمي حدود سال 780 در شهر کات در جلگه خورزن متولد شده است. امروز کات در ماسه ها مدفون است

کندي 801-873 ميلادي

ابويوسف يعقوب ابن اسحاق الکندي در حدود سال 801 در کوفه طي فرمانداري پدرش متولد شد. لقب او انتساب اجدادي او را به قبيله سلطنتي کنده از ريشه اي يمني مورد اشاره قرار مي دهد. او در نزد مردم خود با نام فيلسوف عرب شناخته شد. او اولين فيلسوف اسلام بود. کندي در ميان مشارکتهايي که در حساب داشته است 11 متن درباره اعداد و تحليلهاي عددي نوشته است

الخارخي

ابوبکر ابن حسين در خارخ از توابع بغداد متولد شد. آثار او درباره حساب، جبر و هندسه بودند. کتاب او با عنوان الکافي في الحساب، به قوانين محاسبه مي پردازد. اثر دوم او با عنوان الفخري به يادبود نام دوست خارخي، وزير بزرگ بغداد نامگذاري شده است

بطاني 850-929 ميلادي

محمد ابن جبير ابن سينان ابوعبدالله، پدر مثلثات در بطان، بين النهرين متولد شد و در سال 929 در دمشق درگذشت. او يک شاهزاده و فرماندار عرب سوريه بود که به عنوان بزرگترين منجم و رياضيدان مسلمان در نظر گرفته مي شود. البطاني مثلثات را به سطوح بالايي رساند و اولين جدول کتانژانتها را محاسبه نمود

بيروني 973-1050 ميلادي

بيروني از کساني بود که بنيانهاي مثلثات نوين را ريخت. او يک فيلسوف، جغرافي دان، منجم، فيزيکدان و رياضيدان بود. ششصد سال پيش از گاليله، بيروني درباره نظريه چرخش زمين به دور محور خود بحث کرد. بيروني اندازه گيريهايي زمين سنجي انجام داد و با شيوه اي نبوغ آميز محيط زمين را تعيين کرد. او با کمک رياضيات جهت قبله را از هر جايي در جهان معين ساخت

در حوزه مثلثات نظريه تابعهاي سينوس، کسينوس و تانژانت بوسيله دانشمندان مسلمانان قرن دهم توسعه يافت. دانشمندان مسلمان با پشتکار در توسعه مثلثات مسطح و کروي کوشيدند. مثلثات مسلمانان بر پايه نظريه بطلميوس بوجود امد امااز دو جهت مهم بر آن برتري يافت. مثلثات مسلمانان از سينوس استفاده مي کرد در حالي که بطلميوس از قوس استفاده مي کرد. دوم اين که مسلمانان به جاي روشهاي هندسي از محاسبات جبري سود مي جستند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

مروری بر جغرافیای مسلمانان 2

رساله جغرافي ابوالفدا (1273-1331) با عنوان تقويم البلدان نسبتاً به زودي شناخته شد و شهرتي عظيم در غرب لاتين يافت. اين شهرت با ترجمه هاي بسيار زيادي که از بخشهايي از آن يا متن کامل آن به انجام رسيد، بروز پيدا کرده است. بدين ترتيب در اواسط قرن هفدهم بخشهاي مرتبط با خوارزم و ماوراءالنهر از ترجمه اي ويرايش نشده از آن از شيکارد جي گراويوس که در سال 1650 انجام شده بود منتشر شد. ريسکه در سال 1746 ترجمه اي لاتين از آن در ليدن (هلند) ارائه داد که در سالهاي 1770 و 1771 منتشر شد. اف دي ميشليس بخشهاي مربوط به مصر و ايکهورن بخشهاي مربوط به آفريقا را منتشر کردند. در همين حال سولوت در سال 1839 در الجزاير بخشهاي مربوط به مغرب را ويرايش و ترجمه کرد. رينود و دي اسلين متن کامل را و نيمي از ترجمه فرانسوي آن را در پاريس در دهه 1840 منتشر کردند. اس گويارد کار (ترجمه فرانسوي) را در سال 1883 کامل کرد. ابوالفدا همچنين به شکل کروي زمين اشاره مي کند و مشاهدات ديگري به انجام مي رساند که به خوبي از سوي کارا دوو به آنها پرداخته شده است

سپس مدتها پس از اين مسافران در عصر اکتشافات بزرگ اروپائيان، الوزان (1483-1552) کتابي درباره مکان نگاري، مردم شناسي، تنوع گياهي و جانوري آفريقا مي نويسد. اين اثر بنا به نظر کتاني بعداً از سوي مارمول و ديگر دانشمندان اروپايي مورد سرقت ادبي قرار مي گيرد. آخرين ارجاع در اين زمينه مربوط به ياقوت حموي (درگذشت 1229ميلادي) با کتاب معجم البلدان مي شود. اين، اثري در اندازه هاي دايره المعارفي است که شامل مشاهدات خود نويسنده و نيز اطلاعات او از منابع پيش از او مي شود. براي تمامي کشورها، مناطق، شهرهاي کوچک و بزرگ، با ترتيبي الفبايي ياقوت موقعيت دقيق آنها، نامها، توصيفاتي درباره آثار باستاني و ثروت آنها، تاريخ، جمعيت، چهره هاي شناخته شده هرکدام ارائه مي دهد و اثري با ارزش منحصر به فرد براي کنکاشگران آماده مي کند

گابريل فراند و مسافران مسلمان

آخرين اثري که در اين زمينه بايد مدنظر قرار گيرد مربوط به يک مسلمان نبوده بلکه اثري از گابريل فراند مي باشد و مربوط به گزارشات مسافران مسلمان از شرق دور در فاصله بين قرنهاي هفتم تا هيجدهم مي باشد. او در اين زمينه سي و نه کتاب را مورد بررسي قرار مي دهد. سي و سه تاي آنها از منابع عربي هستند، پنج تا فارسي بوده و يکي ترکي است

يکي از اولين مسافراني که به او پرداخته مي شود اليعقوبي (875 يا 880) است. او (صفحه 49) چين را کشوري عالي مي بيند که مي توان با عبور از هفت دريا به آن رسيد. هريک از اينها رنگ مخصوص به خود را دارند، باد، ماهي و نسيم هر کدام در ديگري يافت نمي شود. هفتمي آنها، درياي کانخاي تنها با بادي جنوبي پيموده مي شود

ابن فقيه (902) مسافري ديگر است که مقايسه هاي بسيار جالبي بين چين و هند، آداب، غذاها، پوشاک، مراسم، تنوع گياهي و جانوري آنها (صفحات 54-66) ارائه مي دهد. ابن رسته (903) از سوي ديگر توجه خود را متوجه برخي شاهان خمر مي کند و درباره هشتاد قاضي اطراف شاه، رفتار وحشيانه او با رعايايش، افراط در الکل و شراب و نيز برخورد مهربانانه و بخشاينده او با مسلمانان مي نويسد

ابوزيد (درگذشت 976) نيز به سرزمين خمر (پس از صفحه 86) و جمعيت فراوان آن مي پردازد و درباره آن مي گويد که در آن گستاخي وجود ندارد. ابوالفرج (988) درباره هند تمرکز مي کند (صفحات 118 به بعد) و جمعيت، آداب و مشاهدات ديني آن را تشريح مي کند. او همچنين توجه فراواني به چين مي کند (صفحه 130 به بعد) و نقل مي کند که اين کشور سيصد شهر بزرگ دارد که همگي تعداد قابل توجهي جمعيت دارند. او مي نويسد هرکس در چين مسافرت مي کند نام، تاريخ مسافرت، شجره نامه، توصيف ظاهري او، سن، وسايلي که با خود حمل مي کند و مسير او ثبت مي شود. اين سند تا زماني که مسافرت با ايمني به پايان برسد نگه داشته مي شود. دليل ثبت چنين سندي ترس از هرگونه آسيبي بود که ممکن بود به مسافر وارد شود و موجب شرمندگي حاکم شود

فراند بخش بزرگي را به نقل بخشهايي از آثار ابن بيطار درباره گياهان دارويي آن سرزمينها اختصاص مي دهد (صفحات 234-295). اين نظريات تنها محصول مشاهدات خود او نيستند بلکه شامل دستاوردهاي گذشتگان او نيز مي باشند. قزويني نيز مورد توجه زيادي قرار مي گيرد به خصوص از جهت گزارشاتي که از موجودات حيرت آوري که در درياي چين زندگي مي کنند ارائه مي دهد (صفحات 302-304). نمونه هاي قابل توجه چنين موجوداتي ماهيهاي بسيار بزرگ (والها)، لاک پشتهاي غول پيکر و مارهاي عظيمي که به ساحل مي آيند تا گاوهاي وحشي و فيلها را ببلعند

ابن سعيد المغربي (که مثل قزويني يک مسافر قرن سيزدهم بود) حدود جغرافيايي بسياري از مناطق را براساس طول و عرض جغرافيايشان ارائه کرد (صفحات 326-352). او به خصوص بر جزاير اقيانوس هند و ساير شهرهاي کوچک و بزرگ ساحلي هند متمرکز شد. درباره هر جزيره طول خط ساحلي، طبيعت سرزميني، ارتفاع کوهها، فاصله بين مناطق و ساير موارد را ذکر کرد

الدمشقي (1325) نيز گزارشاتي بسيار مفصل از هر جزيره ارائه داده است (صفحات 363-393). جمعيت آنها، پوشش گياهي و تنوع جانوري آنها، آداب مردمان و ساير موارد ذکر شده است... در جزيره کومور که همچنين جزيره مالاي خوانده مي شود شهرهاي کوچک و بزرگ زيادي با جنگلهاي متراکمي از درختان عظيم و بلند و فيلهاي سفيدرنگ وجود دارد. در آن همچنين يک پرنده بزرگ به نام رخ زندگي مي کند که تخمهايي شبيه قبه دارد. طبق داستانها برخي ملوانان يکي از اين تخمها را شکستند و محتويات آن را خوردند و در دريا مورد تعقيب رخ قرار گرفتند. اين پرنده صخره هاي عظيم را از جا مي کند با خود حمل کرده و سپس به سمت کشتيها پرتاب مي کرد. ملوانان تنها توانستند با استفاده از تاريکي شب از اين ماجرا جان سالم به در برند. اين داستان مانند ساير گزارشاتي که بوسيله مسافران ارائه مي شد بنياني براي بسياري از افسانه ها که ادبيات اسلامي را غني کرده است به دست دادند. نمونه چنين حکاياتي ماجراهاي سندباد و هزار و يک شب بود

موضوع جغرافي مسلمانان گسترده است و براي پرداختن به تمامي جنبه هاي آن نياز به حجم زيادي است. براي مسلمانان اروپا و آمريکا زندگي و دستاوردهاي جغرافي دان مشهور ادريسي که تحت حاکميت راجر دوم مي زيست نمونه خوبي از اين است که چگونه مسلمانان در غرب مي توانند زندگي کنند و هنوز در اجتماع غيرمسلمان مشارکت داشته باشند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

مروری بر جغرافیای مسلمانان

جغرافياي مسلمانان موضوعي است که به طور گسترده اي بوسيله دانشمندان مورد بررسي قرار گرفته است. کتابشناسي غني در اين مورد گواهي مي دهد. بهترين اثر در اين باره، به نحو عجيبي کمترين نمونه منتشر شده در اين زمينه است. در واقع درباره اثر آي واي کراچوکوفسکي تنها بريده هايي از آن به زبان فرانسوي ترجمه شده است و در زبانهاي عربي و انگليسي هيچ بخشي از آن در دسترس نيست. اين کتاب 919 صفحه اي فعاليتها و دستاوردهاي 260 جغرافي دان مسلمان را پوشش مي دهد و کتابشناسي 54 صفحه اي دارد و چنان جامعيتي دارد که نويسنده براي تکميل کردن آن چهل سال وقت صرف کرده است. ام کانارد در مروري بر اثر کراچوکوفسکي مي گويد: محصولي از يک عمر زندگي به ما هديه شده است

جغرافياي مسلمانان شاخه هاي متعددي را در بر مي گيرد. در بين اينها مواردي چون نقشه کشي، توصيفات مسافران درباره سرزمينها و مناطقي که از آن مي گذرند، زمين سنجي، جستجوي دريايي و ساير موارد مطرح هستند. به خاطر اين تنوع و گستردگي اين موضوع به بخشهايي تقسيم مي شود. آن چه از اين پس مي آيد به توصيفاتي که مسافران و جغرافي دانان مسلمان درباره سرزمينهايي که از آن گذشته اند ارائه داده اند مي پردازد. اين گزارشات درباره برخي مناطق از جمله چين که مسلمانان قرنها در ديدار از آن بر مارکو پولو پيش دستي کرده بودند اولين نمونه در نوع خود هستند و بدين ترتيب به منزله جواهري اطلاعاتي در زمان خود اهميت داشتند. يکي از چنين گزارشاتي توصيفات ابن فضلان درباره اروپاي شمالي و بخصوص اسکانديناوي است که الهام بخش داستان نويس مشهور، ميشل کريشتون براي داستان جنگجوي سيزدهم بوده است. در مجموع ترجمه آثار علمي مسلمانان در قرن دوازدهم معرفي کننده انتقال عظيمي در دانش است به نحوي که جغرافياي مسلمانان اطلاعات وسيعي درباره جهان از جمله بخشهايي از آن که در آن زمان تنها در حلقه خيال وجود داشتند، تقريباً شبيه وضعيتي که زماني مريخ در عصر ما داشت ارائه مي دهد

آزادي مسافرت

اسلام اصرار داشت مردم را به گستراندن اذهان و آفاق خود برانگيزد تا درباره عجايب خلقت خداوند بدانند. سرزمينهاي گسترده اسلام نيز جبهه هاي وسيعي را شامل مي شدند. بدين ترتيب بيروني در کتاب تعيين حدود مناطق مي گويد: "اسلام پيش از اين از سرزمينهاي شرقي زمين تا بخشهاي غربي آن نفوذ کرده است. اين بخشها در سمت غرب به اسپانيا (آندلوس) و در سمت شرق به سرزمينهاي مرزي چين و حدود مياني هند امتداد مي يابند، در جنوب به حبشه و سرزمينهاي زنگ (از قبيل جنوب آفريقا، مجمع الجزاير مالاي و جاوه) و در شمال به کشورهاي ترکها و اسلاوها مي رسد. بدين ترتيب مردم مختلف در تفاهمي متقابل در کنار يکديگر قرار مي گيرند که تنها هنر خود خداوند مي تواند از آن فرا رود." بدين ترتيب به دست آوردن اطلاعات درباره اماکن گوناگون آسانتر و ايمنتر شد و علاوه بر آن جغرافياي يوناني بطلميوسي تصحيح شد بدين ترتيب که سرزمينهايي که در سمت غرب مورد انتظار بودند در بخشهاي شرقي يافت مي شدند و سرزمينهاي مورد انتظار در شرق در غرب يافت مي شدند. بوليت همچنين بر اين نظر است که جامعه اسلامي جايي بود که مسافرتهاي طولاني امري معمول بودند. اين نظر با دانستن اين که شواهد تاريخي درباره موانع سياسي براي مسافرت حتي بين حکومتهاي متخاصم يا به دنبال تلاش دولتها براي تحت کنترل گرفتن رفت و آمدهاي رعاياي خود نادر است، مورد حمايت قرار مي گيرد. يک شاخص براي يک دولت موفق و قدرتمند اسلامي امنيت راهها بود به نحوي که مسافران هرجا که بخواهند بتوانند مسافرت کنند و نيازي به رفت و آمد پنهان نداشته باشند

تعاملات با چين

حدود ميانه قرن دهم بود که کشتيهاي مسلمانان به شهر چيني خان فو، کانتون امروزي رسيدند و در آنجا به زودي يک مرکز تجمع مهم مسلمانان بوجود آمد. اولين توصيف از چين از اين تاريخ پيشي مي گيرد و در واقع مربوط به اوئل قرن نهم مي شود. اين گزارش مربوط به اثر يک بازرگان به نام سليمان و يک سياح به نام ابن وهاب مي شود که گزارشات او از سوي يک مسلمان از سيراف به نام ابوزيد حسن مورد استفاده قرار مي گيرد. ابوزيد به اين موضوع اشاره مي کند که گزارشات و داستانهاي دست کاري شده ملوانان را بازنويسي نکرده است و بهتر است در هر حال واقعيت را هرچه کوتاهتر نقل کرد. او خبر مي دهد که کشتيهايي که به مقصد چين حرکت مي کنند از بصره و سيراف حرکت مي کنند. کشتيهاي چيني که بسيار بزرگتر از کشتيهاي مسلمانان هستند(مقاله زنگ هي - دريادار مسلمان چيني را ببينيد) نيز از سيراف ديدار مي کنند و در آنجا کالاهاي تجاري را که از بصره آمده است بارگيري مي کنند. از آنجا کشتيها به ساحل عربي، مسقط، سپس عمان و از آنجا به هند عازم مي شوند و پس از آن نقاط توقف مختلفي براي رد و بدل کالا دارند و در نهايت به چين مي رسند

پر رفت و آمدترين بندر چيني خان فو بود. بازرگانان مسلمان تشکيلات خاص خود را داشتند و رد و بدل کردن کالاها با حضور مأمورين امپراطور به انجام مي رسيد. آنان پيش از هر خريدار ديگري کالاهاي مناسب امپراطور را برمي گزيدند. از خان فو برخي تجار مسلمان تا پايتخت امپراطور خومدا با طي يک مسير دو ماهه پيش مي رفتند. ابن وهاب درباره برخوردهايي که با امپراطور چيني داشته است و برخي عقايد او درباره مذهب مي نويسد. او همچنين پايتخت چيني را تقسيم شده به دو نيمه توصيف مي کند که بوسيله يک راه طولاني و عريض از يکديگر جدا شده اند. در يک سمت امپراطور و اطرافيانش ساکن هستند و بخشهاي دولتي قرار گرفته اند. در سمت ديگر مردم و بازرگانان زندگي مي کنند. هميشه اوائل روز مأموران و خدمتکاران از نيمه اول وارد بخش دوم مي شوند و خريدهاي خود را انجام مي دهند و سپس بازمي گردند و ديگر دوباره ديده نمي شوند. چين براساس برداشتهاي بازرگانان مسلمان يک کشور امن است و به خوبي اداره مي شود. قوانين براي تأمين امنيت مسافران و نيز نظارت مناسب بر آنان وضع شده اند

مسافرتهاي المقدسي، ابن خردادبه، ابوالفدا و ياقوت

يک مسافر تواناي ديگر که بسياري از کشورها را قبل از ابن بطوطه گشته بود المقدسي از قدس (اورشليم) بود. گزارشات وسيع او از مسافرتهايش در مقاله ديگري با عنوان علوم اجتماعي اسلامي ارائه شده است. او واجد اين تفاوت بود که اولين جغرافي داني بود که نقشه ها را با رنگ طبيعي چنان که امروز انجام مي شود بوجود آورد. او در مسافرتهايش از اورشليم آغاز کرد و تقريباً تمامي بخشهاي جهان اسلام را مورد بازديد قرار داد. کتاب او با عنوان احسن التقسيم في معرفه الاقاليم حدود سال 985 ميلادي کامل شد. گزارشات خوبي از اين اثر بوسيله جي اچ کرامرز ارائه شده است. وي چنين نتيجه گيري کرده است: "هيچ موضوع مورد علاقه جغرافي نوين وجود ندارد که از سوي المقدسي بدان پرداخته نشده باشد" ميگوئل معتقد است المقدسي ابداعگر "علم جغرافياي فراگير" بوده است

مسافران و جغرافي دانان ديگري به نحو وسيعي سرزمينهاي اسلامي را توصيف کرده اند. در بين آنها کتاب البلدان اليعقوبي است که در سال 891 پس از سپري کردن زماني طولاني در مسافرتهاي گوناگون به اتمام رسيد. اين اثر اطلاعاتي درباره اسامي شهرها و کشورها، مردمان آنها، حاکمان، فاصله بين شهرهاي بزرگ و کوچک، مالياتها، مکان نگاري، منابع آبي و ساير موارد ارائه مي دهد. ابن خردادبه (درگذشت 912 ميلادي)المسالک و الممالک را نوشت که نقشه و توصيفي کامل از راههاي تجاري اصلي دنياي اسلام ارائه مي دهد و در آن به سرزمينهاي دوردستي همچون چين، کره و ژاپن ارجاع داده است و توصيفاتي از ساحل جنوبي آسيايي تا مناطق دوردستي چون برهماپوترا، جزاير اندامن، مالايا و جاوه به دست مي دهد

سیسیلی نورمن؛ آغاز دوره پس از اسلام

هنگامي که در ميانه قرن يازدهم نورمنها سيسيلي و بخش جنوبي ايتاليا را از مسلمانان گرفتند، درباره آموزشکده پزشکي که مسلمانان بنيان گذاشته بودند و نيز تمامي مؤسسات مسلمانان متعهد امر حفاظت کامل از آنها شدند. راجر اول اولين حاکم جزيره پس از مسلمانان در سال 1091 به تخت نشست و با پذيرفتن اين خطر که او را به عنوان يک مسلمان بشناسند، مسلمانان را ترغيب کرد تا تواناييهاي خود را ابراز کنند. راجر همچنين سيستم قبلي اداره حکومت را حفظ کرد و پادشاهي او تصويري منحصر به فرد از يک پادشاهي مسيحي بود که در آن مسلمانان برخي از بالاترين مقامات را در اختيار داشتند. فرزندش راجر دوم روشن انديش ترين شاه زمان خود بود و علم و هنر را مورد حمايت قرار داد. او با همراهي با دانش آموختگان مسلمان لذت مي برد و در چهارده سال پاياني عمرش مطابق با سنت اسلامي حقيقي، بسياري از وقت خود را با درگيري در مباحث علمي گذراند. جغرافي دان مسلمان الادريسي با حمايت او به کار پرداخت و کتابش را به افتخار او الکتاب الراجري ناميد

تحت حاکميت فردريک دوم فرهنگ مسلمانان حتي توسعه بيشتري يافت. او در سال 1198 شاه سيسيلي شد و در سال 1220 رياست امپراطوري مقدس را برعهده گرفت و در سال 1229 شاه اورشليم شد. تحت حاکميت او بود که بريفولت توضيح مي دهد فرهنگ مسلمانان در جزيره به اوج خود رسيد و "يک تأثير بزرگ و عمده تمدني بر اروپاي بربري گذاشت." و اين تأثير به حدي بود که اروپا به اين پديده با نوعي هيبت و احترام مي نگريست و توأم با آن نوعي سوءظن داشت مبني بر اين که فرهنگ عظيم و تعاليم آن به نحوي اساسي مسيحيت اروپا را لکه دار مي کند. درست همانند خود آندلوس "سيسيلي با نوعي حيرت، تحسين و رشک ديده مي شد و اين خود آميخته با ترس و سوءظن بود

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۵

کریستوفر ورن و مبدأ اسلامی معماری گوتیک

کريستوفر ورن (1632-1723) که پدرش اسقف ويندزور و عمويش ماتيو ورن اسقف نورويچ بودند در سال 1635 با درجه هنري عالي از آکسفورد فارغ التحصيل شد. چهار سال بعد در سال 1675 او استاد نجوم در دانشکده گريشام لندن شد. او همچنين يک رياضيدان مهم و متخصص در نظريات علوم طبيعي و يک معمار مشهوري بود. در سال 1661 کريستوفر ورن با ديگر همکاران "جامعه سلطنتي لندن براي ارتقاي آگاهي طبيعي" را تأسيس کرد و رياست آن را در فاصله 1680 تا 1682 بر عهده داشت. شهرت او ناشي از طرحهاي متعدد معماري مي باشد که بالغ بر هشتاد مورد بوده و به ويژه به کليساي اعظم سنت پول در لندن که احترام و تحسين معماران تمامي اعصار را برانگيخته است مي توان اشاره کرد

ورن و تأثير معماري مسلمانان بر گوتيک

کريستوفر ورن معماري مساجد عثماني و شمال آفريقا را به طور کامل مورد بررسي قرار داده و زيبايي آنها را مي ستايد. او با تجربه و استعداد خود تأثيرات معماري مسلمانان را در معماري غربي که با نام گوتيک خوانده مي شد دريافت. ورن پس از کنکاش عميق درباره عناصر مختلف ساختاري و تزئيني اين هنر درباره ريشه هاي اسلامي معماري گوتيک متقاعد شده و آن را با عنوان "نظريه ساراسني" ابراز کرد. او قوياً معتقد بود حقايق تاريخي و خصوصيات فيزيکي اين سبک معماري منشأ اسلامي آن را مورد اشاره قرار مي دهد. او نظريه خود را اين گونه توضيح مي دهد

اين چيزي که ما در حال حاضر آن را سبک گوتيک معماري مي ناميم (اين عنواني است که ايتالياييها از آن براي دسته بندي معماري که از سبک رومي تبعيت نمي کرد استفاده مي کردند) البته ربطي به بربرهاي آلماني (گوتها) ندارد زيرا آنها بيشتر از آن که سازنده باشند ويرانگر بودند: فکر مي کنم بنابه دلايل بيشتري بايد سبک ساراسن (در جنگهاي صليبي مسلمانان چنين خوانده مي شدند) ناميده شود. گوتها نه به دنبال هنر و نه به دنبال آموزش بودند پس از اين که ما اين دو را در غرب از دست داديم دوباره آنچه را که مسلمانان با پشتکار فراوان از يونانيان ترجمه کرده بودند از کتابهاي عربي عاريه گرفتيم. آنان اشتياق مذهبي وافري داشتند و هر جايي را که فتح مي کردند (در اين کار با سرعت قابل توجهي اقدام مي کردند) به سرعت مساجد و کاروانسراهايي در آن برپا مي کردند و بدين ترتيب مجبور شدند شيوه جديدي از ساختمان سازي را در پيش بگيرند؛ زيرا آنان مساجدشان را گرد مي ساختند و اين برخلاف سبک صليبي مسيحي بود. معادن قديمي سنگ که تمدنهاي باستاني قطعات عظيم مرمر را براي ساخت يک تکه ستونها و قوسها از آنها به دست مي آوردند به فراموشي سپرده شدند. آنان روش متفاوتي در پيش گرفتند. حمل و نقل آنان با شتر بود و بنابراين ساختمانهاي آنها از سنگهاي متناسب کوچکي ساخته مي شد. ستونها را به آن روش که دوست داشتند و از قطعات متعدد مي ساختند و قوسهاي آنها فاقد سنگهاي جي بود زيرا فکر مي کردند چنين سنگهايي سنگين هستند. در مورد آب و هواي شمالي ما هم شرايط به همين ترتيب است زيرا در آنجا سنگهاي تراش دادني فراوان است اما مرمر مورد نياز است. (ورن، پارنتاليا، صفحه 297) او اضافه مي کند

آن چيزي که گوتيک جديد خوانده مي شود نوعي متفاوت از معماري است که با درخشش آثارش مشخص مي شود، با ارتفاع خيلي زياد ساختمان و چگونگي برشهاي آن شناخته مي شود، با ظرافت اسراف و افراط در تزئيناتش تشخيص داده مي شود. ستونهاي اين سبک به همان اندازه که ستونهاي گوتيک باستاني قطور بودند نازک و قلمي هستند. درباره چنين سازه هاي خودنمايي نمي توان پذيرفت که جوامع خشني همچون گوتها سازندگانش بوده اند. چگونه مي توان سبکي از معماري را که تنها در قرن دهم عصر ما معرفي شده است به آنها انتساب داد؟ و اين زماني است که سالها از نابودي تمامي پادشاهيهايي که آنان بر خرابه هاي امپراطوري روم ساخته بودند گذشته است و اين زماني است که حتي نام گوت به طور کامل از خاطرها رفته است. با تمامي نشانه هاي اين معماري جديد آن را تنها مي توان به مسلمانان اسپانيا و شمال آفريقا يا همان اعراب و ساراسنها انتساب داد. آنان در معماري خود همان حسي را ابراز کرده اند که در اشعار خود بروز داده اند. اين هر دو از ظرافتي مصنوعي، انبوهي از تزئينات افراطي برخوردار بوده و اغلب غيرطبيعي به نظر مي رسند. در هر دوي اينها خيال بسيار فعالانه شرکت دارد اما اين خيالي افراطي است. و اينها عمارات اعراب را (شايد بتوان ساير شرقيها را نيز در اين زمينه شامل بدانيم) به همان ترتيب که افکاري نامعمول دارند معرفي مي کند. هرکس در اين نظر شک دارد بايد از کسي که مساجد و قصرهاي فض را ديده است يا تعدادي از کليساهاي اعظم اسپانيا را مثل کليساي بورگو که بوسيله مسلمانان ساخته شده است نظر بخواهد. و حتي در اين جزيره نمونه زيادي از اين دست نياز به معرفي ندارد. چنين ساختمانهايي به نحو عاميانه اي گوتيک جديد خوانده مي شوند اما نامگذاري درست آنها عربي، ساراسني، يا شمال آفريقايي است. اين سبک از طريق اسپانيا به اروپا معرفي شد. در تمام زماني که غلبه آنان در اوج اقتدار بود آموزش در بين اعراب بالنده بود. آنان درباره فلسفه، رياضيات، فيزيک و شعر مطالعه مي کردند. عشق به آموختن به سرعت در تمامي جاهايي (در اروپا) که فاصله خيلي زيادي از اسپانيا نداشتند برانگيخته شد. اين نويسندگان آثار نويسندگان يوناني را که به عربي ترجمه شده بود مي خواندند و آثار خود آنان به لاتين ترجمه مي شد. فيزيک و فلسفه اعراب در اروپا انتشار يافت و معماري با آنها همراهي کرد. بسياري از کليساها به تبعيت از روش ساراسني ساخته شدند. و ساير کليساها با ترکيبي از مشخصات سنگين و ظريف بنا شدند. تغييراتي که بنا به اختلافات آب و هوايي لازم بود ايجاد شود اگر هم موجود بود، ناچيز بود. در جنوبي ترين بخشهاي اروپا و در آفريقا، پنجره ها (قبل از استفاده از شيشه) با دهانه هاي نازکي ساخته مي شدند و در ديوار ساختمانها خيلي بالا قرار مي گرفتند. برخي از اين پنجره ها سايه باني داشتند تا در برابر اشعه تند آفتاب حفاظي بوجود آورد. اين سايه بان براي عرض جغرافيايي که تأثير درخشش نور آفتاب ضعيفتر بود نامناسب بود و در آب و هواي باراني به ندرت ديده مي شد. گروز (1808) را ببينيد

ورن احترام خود را نسبت به معماري اسلامي با اخذ راه حلهاي متعدد معماري مسلمانان در طرحهاي خود به نمايش گذاشته است. در بزرگترين طرح او، کليساي اعظم سنت پول تأثير اسلامي به سادگي با توجه به بناهاي گنبدي شکل در دو طرف و نيز استفاده از ترکيبي از گنبد و برج قابل ردگيري است (دانبي، 1995، صفحه 153) در اينجا گنبد با سبکي اسلامي ساخته شده است. اين نظر که چنين سبکي در کليساهاي اوليه اروپايي مورد استفاده قرار گرفته است اشتباه است. اين مسلمانان بودند که اين سبک را به اروپا معرفي کردند. استفاده از ترکيبي از گنبد و برج بوسيله معماران ديگر اروپايي به خصوص ايتالياييهاي اواخر دوره رنسانس مثل کومپانيلي از ايتاليا به عنوان يک ابزار ساختاري اخذ گرديد. در مناره سنت ماري له بو در لندن (1671-1683) تأثير مناره مسلمانان بر کريستوفر ورن که آن را با تغييرات اندکي به اجرا گذاشته است به روشني قابل ملاحظه است

ورن در سن 91 سالگي در سال 1723 درگذشت و ميراث معماري سيصد ساله خود را برجاي گذارد تا لذت ناظرين را تداوم بخشد. و اين در حالي بود که نظرگاه مثبت او درباره تأثير معماري مسلمانان، نمونه اي نادر از بي طرفي دوران اوليه دانشمندان غربي باقي ماند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵

یک مسلمان نابینا

عموماً دانسته است که در سال 1824 يک فرانسوي به نام لويي بريل (1809-1852) ساختاري براي نوشتن مخصوص افراد نابينا ابداع کرد که در آن از طرحي از شش نقطه استفاده مي کرد. اوائل اين ساختار با نام ساختار خانه اي براي نابينايان شناخته مي شد. لوئي بريل خود نابينا بود. ساختار نوشتن او بسيار رايج شد و تنها دو سال پس از مرگ او به طور گسترده اي در تمامي فرانسه مورد استفاده بود. الفباي بريل متشکل از 63 حرف است که هر يک مجموعه اي از شش نقطه برجسته بر روي کاغذ مي باشند و با گذراندن انگشتان به آرامي از روي آنها خوانده مي شوند. يک ساختار جهاني بريل براي زبان انگليسي در سال 1932 ايجاد شد

جالب توجه است که ششصد سال پيش از بريل، علي ابن احمد ابن يوسف ابن الخضر العميدي، يک مسلمان سوري که در سال 1314 درگذشت براي خواندن چنين ساختارهايي بسيار ماهر بود. او نيز از کودکي نابينا بود. اين يک حقيقت به خوبي شناخته شده است که حسگرهاي لمسي انگشتان افراد نابينا به طور استثنايي قدرتمند هستند و العميدي نيز از اين حس برتر برخوردار بود. چنين توانايي نه تنها به او اين اجازه را مي داد تا کتابها را در قفسه ها با حس لامسه تشخيص دهد بلکه همچنين قادر بود تعداد صفحات کتاب را تشخيص دهد. او همچنين با تعيين فاصله خطوط مي توانست ارزش کتابها را تعيين کند

او هر وقت براي خريد يک کتاب مي رفت هميشه تکه اي کاغذ با خود همراه مي داشت. او کاغذ را به شکل يکي از حروف الفبا در مي آورد و سپس آن را بر روي جلد کتاب مي چسبانيد. حرفي که از آن استفاده مي کرد بخشي از يک ساختار رمز بود که براي دسته بندي کتابها مورد استفاده قرار مي داد. او بعداً مي توانست با لمس ساده اين حرف مشخص کند که چه کتابي در دست دارد و عنوان، قيمت و تعداد صفحات آن چگونه است. اين در واقع آغاز نوعي نوشتن بريل تقريباً ششصد سال قبل از تولد لويي بريل بود. با اين وجود شکي نيست که اين واقعيت به زحمت در جايي گزارش مي شود و به هيچ وجه در کتابهاي تاريخ مورد اشاره قرار نمي گيرد

عربستان سعودي در سالهاي 1975 و 1981 و مصر در سال 1961 تمبر پستي چاپ کردند که مرد نابينايي را نشان مي داد که خط بريل را مي خواند. روز سي و يکم مارس 1975 به عنوان روز نابينا و سال 1981 به عنوان سال بين المللي معلولين اعلام شده بود

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۵

فیزیکدان مرو

بزگترين دانشمند مرو الخازني بود. او در سالهاي 1115-1130 در مرو ظهور کرد. او يک پسرک برده بود که اربابش او را با بهترين آموزشها در رياضيات و فلسفه آشنا ساخت. او يک رياضيدان صاحب منصب در دربار سلجوقي شد. درباره زندگي او جز اندکي جزئيات چندان دانسته نيست. او بسيار زاهدانه مي زيست و هدايا را پس مي فرستاد. زماني هزار دينار را که از سوي همسر يک امير برايش فرستاده شده بود پس فرستاد. او با تنها سه دينار در سال ايام مي گذرانيد. دستاوردها و دانش نجومي او را مي توان به شکلي خلاصه با تشريحي که در مورد ساخت يک ساعت آبي بيست و چهار ساعته ارائه مي دهد دريافت. او اين ساعت را با مقاصد نجومي ساخت. او همچنين رساله اي با عنوان الزيج المعتبر السنجري دارد که در آن موقعيت ستاره ها را در سال 1115/16 در عرض جغرافيايي مرو ارائه مي دهد. با اين حال خازني بيشتر به خاطر اثرش با عنوان کتاب ميزان الحکمه که در سال 1121 کامل شد شناخته شده است. اين کتاب به عنوان يک اثر انحصاري و مرکزي در فيزيک مسلمانان باقي ماند. رساله کتاب ميزان الحکمه در سالهاي 1121-1122 براي دربار سلطان سنجر بوسيله الخازني نگاشته شد. اين کتاب در چهار نسخه دست نويس باقي مانده است که سه تا از آنها مستقل هستند. در اين کتاب ترازوي آبي مورد مطالعه قرار گرفته و ساخت و استفاده از آن و نظرياتي درباره سکون شناسي و اصول فيزيکي آبي و برخي موضوعات ديگر مورد بحث قرار گرفته است. بخشي از اين اثر بوسيله انوي خانيکوف روسي در اواسط قرن نوزدهم ترجمه و ويرايش شده است

بدون اشاره به برخي جزئيات درباره اين کتاب بايد گفت که هشت بخش ابتدايي آن درباره نظريات پيشين در مورد مرکز گرانش همچون نظريات بيروني، رازي و عمر خيام بحث مي کند. خازني مهمتر از هر نکته ديگري به موضوع ناتواني يونانيان در افتراق دادن روشن بين نيرو، جرم و وزن توجه مي دهد و نشان مي دهد که از وزن هوا و کاهش تراکم آن با ارتفاع اطلاع دارد. خازني با نگاه کردن به علم پيشينيان خود، ثبت ارزشمندي از دستاوردها و مشارکت علمي آنان که ممکن بود ناشناخته باقي بماند يا از بين برود ارائه داده است

بسياري از ساير رسالات او درباره اصول فيزيکي آبي و به طور اختصاصي تعيين وزن مخصوص بحث مي کنند. الخازني درباره تشريح ابزارهاي مورد نياز در به دست آوردن نتايج صحيح بي نهايت وسواس به خرج مي دهد. دقت فراوان او در آماده سازي ابزارها و مواد مورد آزمون و نيز در انجام توزينهاي گوناگون مورد نياز، کتاب او را به يکي از بهترين نمونه هاي "دقت سرسختانه براي تحصيل صحت علمي" در ادبيات فني مسلمانان تبديل کرده است. علاقه او معطوف به تعيين وزن مخصوص فلزات، سنگهاي قيمتي و آلياژها بود. او در اين زمينه اهداف تجاري را مدنظر داشت تا درجه خلوص مواد گوناگون را تعيين کند و موارد تقلبي را تشخيص دهد. براي تعيين کردن وزن مخصوص يک نمونه، وزن آن بايد در هوا و آب و نيز حجمي از هوا و آب که بوسيله نمونه اشغال مي شود دانسته شود. از اين رو بيشتر محققان مسلمان در تجربيات خود از ترازوهاي آبي استفاده مي کردند. الخازني با استفاده از ابزار مشابه آن چه که البيروني مورد استفاده قرار داده بود اندازه گيريهاي مکرر براي چندين فلز و سنگهاي جواهري به انجام رسانيد. او همچنين وزن مخصوص مواد ديگري را مثل نمک، کهربا و رس اندازه گيري کرد و به اين موضوع توجه کرد که آيا اين مواد در آب فرو مي روند يا شناور مي مانند. در مجموع او وزن مخصوص پنجاه ماده گوناگون را شامل سنگهاي قيمتي، فلزات و مايعات ثبت کرد. دقت چنين اندازه گيريهايي تکان دهنده است. هيل اعداد ارائه شده از سوي خازني را در مقايسه و همراهي با اندازه گيريهاي مدرن ارائه کرده است. ميلي معتقد است مقادير وزن مخصوص ارائه شده از سوي بيروني و خازني يکي از برجسته ترين نتايج به دست آمده از سوي مسلمانان در فيزيک تجربي است. تعريف سخت گيرانه اي که براي وزن مخصوص از سوي خازني ارائه شده است به اين ترتيب است: اندازه وزن يک جرم کوچک از هر ماده اي همان نسبت را در برابر حجم خود دارد که اندازه وزن يک جرم بزرگتراز همان ماده به حجم خود دارد

خازني در زمينه سکون شناسي و اصول فيزيک آب به مثابه دانشجوي بيروني و اسفيزري به نحوي عالي از اصول آنان کمک مي گيرد. خازني همچنين حجم زيادي را به تشريح ترازوهاي گوناگوني که پيشينيانش مورد استفاده قرار مي دادند اختصاص مي دهد اما بر روي ترازويي که آن را ميزان الحکمه مي نامد تمرکز مي کند. ترازوي حکمت خازني يک ابزار منحصر به فرد است. هرچند او اين ترازو را مديون مظفر ابن اسماعيل از هرات است اما خازني در آن اصلاحاتي صورت داده است و آن را تبديل به ابزاري کرده است که قادر است دقيقترين اندازه گيريها را صورت دهد. چنين دقتي مديون طول شاهين ترازو، روش مخصوص تعليق ترازو و اين حقيقت که مرکز گرانش و محور نوسان به يکديگر بسيار نزديک بودند و البته ساخت بسيار دقيق تمامي اين مجموعه بود. با چنين ابزاري خازني مي گويد به دقتي معادل يک در شصت هزار دست يافته است. استفاده او از اين ترازو اهداف متنوعي داشت از توزينهاي معمولي تا اندازه گيري وزن مخصوص، سنجش ترکيب آلياژها، تبديل درهم به دينار و بسياري معاملات ديگر بخشي از استفاده هاي او بودند. او در تمامي توزينها آن قدر کفه هاي ترازو را به اطراف جابجا مي کرد تا به تعادل برسد. خازني در نوشته هاي خود تمرکزي اختصاصي بر روي نسبتهاي دو جزء يک آلياژ ارائه مي دهد. هال مي گويد ترازوي آبي خازني هيچ شکي باقي نمي گذارد که "او به عنوان يک سازنده ابزارهاي علمي بزرگترين نمونه مثالي تمامي دورانهاست." خازني همچنين در کتاب خود مشاهدات و پيشنهادات بسياري انجام داد که برخي از بنيانهاي فيزيک مدرن را تشکيل مي دهد. او چنين مي گويد: براي هر جسم سنگين با وزن مشخص که در فاصله مشخصي از مرکز هستي واقع شده است، گرانش آن جسم بستگي به فاصله آن از مرکز هستي دارد. به اين ترتيب گرانش اجسام بستگي به فاصله آنها از مرکز هستي دارد

بدين ترتيب خازني اولين کسي بود که اين فرضيه را پيشنهاد کرد که گرانش اجسام براساس فاصله آنها از مرکز زمين متفاوت است. اين پديده پس از او تنها در قرن هيجدهم (شش قرن پس از خازني) پس از پيشرفت کافي در نظريه گرانش کشف شد. خازني همچنين دريافته بود آب در فاصله هاي نزديکتر به مرکز زمين تراکم بيشتري دارد و اين موضوع را بيش از يک قرن زودتر از راجر بيکن (1220-1294) که اين موضوع را طرح و اثبات کرد عنوان کرده بود

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

رمزنگاری و رمزشکنی

در طي تاريخ نياز به رفتار محرمانه اهميت داشته است. دولتها و مردم عادي به طور فزاينده اي در جستجوي راهي براي محرمانه نگه داشتن نقل و انتقال پيامهاي خاص و اطلاعات مهم به نحوي که تنها گيرنده مورد نظر به موضوع پيام دسترسي داشته باشد و آن را درک کند بوده اند. اين نياز به پيام محرمانه موجب اختراع و شکل گيري هنر پنهان کاري، رمز نويسي و رمزسازي شد. در عوض نياز به دسترسي به اطلاعات باعث گسترش روشهاي رمزشکني شده است.اين روشها به طور اصولي به نقاط ضعف خاصي که يک رمز يا شيوه پنهان کاري ممکن است داشته باشد حمله مي کنند و اطلاعات مورد جستجو را به طور روشن و قابل فهم در اختيار حمله کننده قرار مي دهد

شواهد از پيامهاي مخفي در تمامي تاريخ قابل مشاهده است. اين نمونه ها در بسياري موارد تأثيرات قابل توجهي بر روند تاريخ داشته اند چنان که گاه نتايج جنگها و ظهور و سقوط يک شاه يا ملکه را تعيين مي کرده اند. پنهان کردن ساده يک پيام يا پنهان کاري مي تواند روش مؤثري باشد که از طريق آن بک پيام مي تواند بدون آن که از سوي دشمن تشخيص داده شود و جلو آن گرفته شود انتقال يابد. مؤثربودن يک مورد پنهان کاري در هر حال به دقتي که براي مخفي کردن يک پيام به کار مي رود و نيز کارايي روشهاي ضداطلاعاتي دشمن و اصرار آنان در جستجو و بررسي پيک يا ابزار پيام رساني وابسته است

در قرن پنجم ميلادي يک زنداني يوناني به نام دماراتوس که در امپراطوري ايران زندگي مي کرد شاهد ساخت و ساز و جمع آوري نيروهاي رزمي از سوي پادشاه ايراني بود. پادشاه ايران با قصد گشودن يونان و اسپارتان در حال فراهم آوردن يک ناوگان عظيم بود و در اين انديشه بود که به طور غافلگيرانه حمله کند و قبل از اين که نيروهاي دفاعي يوناني بتوانند وارد عمل شوند به يک پيروزي آسان دست يابد. دماراتوس با احساساتي از ميهن پرستي تصميم گرفت به اسپارتانها هشدار دهد. اما اين کاري ساده نبود زيرا او داخل امپراطوري ايران بود و هر شکلي از ارتباط بين او و يونانيان مي توانست قطع شده و منجر به اعدام او شود. بدين ترتيب او دست به اقدامي نبوغ آميز زد. او چند لوح چوبي نوشتني را از موم محافظ مخصوص خود پاک کرد و پيام خود را بر روي آنها نوشت و سپس آنها را به حالت اول خود با موم پوشاند. لوحها که به نظر مي رسيد خالي هستند از تمامي نگهبانان ايراني و نقاط بازرسي گذشتند. لوحها به اسپارتا رسيدند و يک شاهزاده هوشمند توانست معما را حل کند و دستور داد موم لوحها را پاک کنند. و بدين ترتيب پيام دماراتوس هويدا شد. يونانيان سپس وارد عمل شدند و توانستند سپاهيان را پيش از تهاجم ايرانيان آماده کنند. ايرانيان با از دست دادن مؤلفه غافلگيري جنگ را باختند. ناوگان آنان در کمند کميني که بوسيله يونانيان مهيا شده بود گرفتار شد

اگرچه پنهان کاري در بسياري موارد مي تواند روش مناسبي براي مخفي کردن پيام باشد موفقيت يا عدم موفقيت آن وابسته به کشف نشدن پيام از سوي دشمن است. اگر نگهبانان ايراني موم را از روي لوحها برداشته بودند نتيجه جنگ پادشاه ايران با يونانيان تغيير مي کرد. با چنين نقطه ضعف مشخصي در روش پنهان کاري ابداع روش رمزنگاري حتمي بود

رمزنگاري روشي است که بوسيله آن پيام به نحوي تغيير پيدا مي کند که براي هر کسي جز گيرنده مورد نظر بي معني به نظر مي رسد. چنين کاري اصولاً از دو راه اصلي قابل انجام است؛ يکي با جابجايي موقعيت حروف يا کلمات در داخل پيام و ديگري با جايگزين کردن حروف يا کلمات پيام با حروف و کلماتي ديگر انجام مي شود. اين دو روش به ترتيب "جابجايي" و "جايگزيني" ناميده مي شوند. براي اين که متن جابجايي مؤثر و ايمن باشد بايستي به جاي جابجا کردن کلمات، حروف جابجا شوند. با اين روش پيام به طور مؤثري در هم مي ريزد و يک متن در هم ريخته بوجود مي آيد. يک متن جابجايي به عنوان مثال مي تواند با معکوس کردن حروف يک کلمه ايجاد شود. اين روش با اعمال جابجايي در حروف تمامي جملات يا تمامي پيام به جاي جابجايي در حروف هر کلمه به تنهايي مؤثرتر خواهد بود. اگر جابجايي محدود به کلمات يا ترتيب مشخصي نباشد تعداد احتمالات مختلف براي جابجا کردن يک پيام سي و پنج حرفي به پنجاه هزار ميليارد ميليارد ميليارد حالت مشخص متفاوت افزايش مي يابد. رمزگشايي از چنين متني براي رسيدن به ترتيب صحيح پيام ناممکن است حتي اگر تمامي مردم روي زمين هر يک دقيقه يک ترتيب مشخص از پيام را بررسي کنند. بدين ترتيب جابجايي سطح بالايي از امنيت را در اختيار مي گذارد. اما متن در هم ريخته اي که اين روش توليد مي کند مي تواند به طور فزاينده اي مشکل باشد به نحوي که حتي گيرنده مورد نظر هم قادر نباشد آن را رمز گشايي کند. به اين علت روش جابجايي بايد با ساختاري ساده و مستقيم که پيشاپيش از سوي فرستنده و گيرنده مورد توافق قرار گرفته باشد صورت پذيرد

جايگزيني روش ديگري است که بوسيله آن معناي يک پيام مي تواند مخفي داشته شود. اين روش مي تواند از دو مسير انجام پذيرد. يا کلمات با کلمات رمزي ديگري جابجا مي شوند يا حروف داخل پيام با حروف يا نشانه هاي ديگري جايگزين مي شوند. جايگزيني مي تواند با تصميم گيري درباره يک کليد اختصاصي و ترکيب آن با يک الگوريتم آسان شود. کليد چيزي است که روش خاصي از جايگزيني را توضيح مي دهد. الگوريتم حروف و نشانه هايي که در متن جايگزيني مورد استفاده قرار گرفته اند را با ترتيب مشخصي ذکر مي کند. با ترکيب و به کار بردن اينها بر روي يک متن ساده، کليد و الگوريتم يک متن رمزي (صفر) مي سازند. با استفاده از چنين روشي در الفباي ساده انگليسي و با فرض اين که الگوريتم هر ترتيبي از حروف مختلف مي تواند باشد مي توان بيش از چهارصدميليون ميليارد ميليارد ترکيب متفاوت مشخص از حروف و تعداد مشابهي از متون رمز (صفرها) را ساخت. بدين ترتيب سطح بالايي از ايمني بوجود مي آيد به شرطي که در حالي که کليد در دسترس غير قرار ندارد، گيرنده به آن دسترسي داشته باشد

با استفاده از روش ساده جايگزيني در رمزنگاري، پيامهاي مهم و اطلاعات حساس از چشمان کاوشگر دشمن براي قرنها در امان مي ماندند. هر تلاشي براي شکستن چنين پيامهاي رمزي عبث بود و شبهاي بيخوابي هيچ نتيجه اي به دست نمي داد. برخي مردم حتي در اين انديشه افتاده بودند که چنين پيامهاي رمزي غيبي و قدسي اند. تا اين که در قرن نهم ميلادي يک دانشمند مسلمان در بغداد چهره رمزنگاري را براي هميشه دگرگون ساخت

در طي حکومت عباسي شرايط اقتصادي مرفه کشور به مردم اجازه مي داد پيگير علائق مطالعاتي، آموزشي و تحقيقاتي در تمامي زمينه ها باشند. مردم تهييج به تعليم مي شدند . کتابها با دست رونويسي مي شدند و در کتابخانه ها و کتابفروشيهاي متعدد به فروش مي رسيدند. آثار يونانيان، ايرانيان و ديگران ترجمه مي شدند و در دسترس هر خانواده اي قرار مي گرفت. تعاليم اسلامي نيز براي تمامي مسلمانان پيگيري و يادگيري تمامي علوم را به يک اندازه واجب کرده بود. در چنين وضعيتي بود که شرايط براي تولد تحليل رمز فراهم آمد. رمزگشايي يک پيام رمز براي اولين بار بوسيله يک دانشمند مسلمان به نام الکندي صورت گرفت

ابويوسف يعقوب ابن اسحاق الکندي يک عرب نژاد از اخلاف خاندان سلطنتي کنده بود که اصليتي از جنوب عربستان داشت و با ريشه هايي افسانه اي همچون قيس مرتبط بود. الکندي در کوفه عراق حدود سال 800 ميلادي متولد شد. کوفه در آن زمان مرکز تعليم و فرهنگ اسلامي بود. اين وضعيت، شرايط را براي تضمين بهترين آموزش ممکن براي او مهيا ساخت. پدرش فرماندار کوفه بود و پيش از او پدربزرگش عهده دار اين کار بود. اما کندي تصميم گرفت يا از سوي خليفه مأمون مورد دعوت قرار گرفت تا به بغداد برود. او در آنجا به عنوان يک خطاط در دانشکده تازه تأسيس دار الحکمه منصوب شد. آنجا کندي در همراهي با خوارزمي و برادران بانو موسي بر روي ترجمه متون يوناني به عربي کار کرد. هر چند باور بر اين است که کندي چندان در کار حقيقي ترجمه درگير نشد و احتمالاً بيشتر نوشته هاي ديگران را اصلاح مي کرد و نوعي کار ويرايشي تصحيحي انجام مي داد

در حقيقت کندي تحت تأثير فلاسفه يوناني به خصوص سقراط و ارسطو که آثارشان را ترجمه مي کرد قرار گرفت. اين موضوع در بسياري آثار خود او درباره فلسفه ديده مي شود. کندي نزد مردم به خاطر آثارش درباره فلسفه شناخته مي شد اما او همچنين کارهايي در زمينه رياضيات، پزشکي، نور، نجوم و بسياري علوم مهم و مورد توجه زمان انجام داد. تولد تحليل رمز به جامعه اي نياز دارد که به معيارهاي بالاي توسعه در سه رشته مهم زبان شناسي، آمار و رياضيات رسيده باشد. اين شرايط در زمان کندي که در اين سه رشته و بيش از اينها تسلط داشت در دسترس قرار گرفت. کندي با کار کردن بر روي صفرها و نوشته هاي رمزي که از منابع يوناني و رومي به دست مي آمدند و با دسترسي به روشهاي رمزنگاري که در آن زمان مورد استفاده قرار مي گرفتند توانست تحليل رمز را با دو جمله در بزرگترين رساله خود با عنوان "نوشته اي درباره رمزگشايي پيامهاي رمزي" چنين توضيح دهد

يک راه براي حل کردن يک رمزنگاري، اگر زبان پيام مورد نظر را بدانيم اين است که يک متن متفاوت و معمولي از آن زبان را به دست آوريم که حجمي معادل يک صفحه يا بيشتر داشته باشد و سپس تکرار هر حرف را در آن متن بشماريم. پرتکرارترين حرف متن را اول مي ناميم، پرتکرارترين حرف بعدي را دوم مي گوييم، پرتکرارترين حرف بعدي سوم ناميده مي شود و به همين ترتيب کار ادامه مي يابد. تا اين که تمامي حروف مختلف نمونه متن معمولي حساب شوند. سپس به متن صفري که مي خواهيم حل کنيم نگاه مي کنيم و نشانه هاي آن را نيز تقسيم بندي مي کنيم. پرتکرارترين نشانه را مي يابيم و آن را به شکل حرف اول در متن نمونه تغيير مي دهيم. معمولترين نشانه بعدي به شکل حرف دوم تغيير داده مي شود و به همين ترتيب کار ادامه پيدا مي کند تا اين که تمامي نشانه هاي رمزنگاري را جايگزين کنيم

روش کار کندي با نام تحليل تکرار خوانده مي شود که به سادگي شامل محاسبه درصد حروف يک زبان خاص در متن معمولي از يک طرف و محاسبه درصد حروف در صفر از طرف ديگر و سپس جايگزيني نشانه ها با حروفي که درصد يکساني از تکرار دارند مي شود. البته براي کارايي اين روش در اختيار داشتن يک متن طولاني مطلوب است. اين احتمال نيز وجود دارد در برخي موارد حروفي که مکرراً در نوشته ها و صحبتهاي معمولي مورد استفاده قرار مي گيرند با بدشانسي رمزشکن يا عمداً با هدف منحرف کردن او از سوي رمزنگار در رمزنگاري (صفر) با تواتر کمتري مورد استفاده قرارگيرند. تجربه، کار سخت و حدس زني در بسياري موارد بيشتر تحليلگران مصمم رمز را موفق مي سازد حتي پيچيده ترين صفرها را بشکنند. اين روش رمزشکني که بيشتر مبتني بر برخي نقاط ضعف و آسيب پذير ساختار رمزنگاري است، رمزنگاران را مجبور کرد روشهاي جديدي بوجود بياورند تا امنيت پيامهاي خود را تضمين کنند. چنين روشهايي به وفور و به سادگي بوسيله تحليلگران رمز با استفاده از تحليل تکرار مورد شناسايي قرار مي گرفتند. برخي از اين روشها شامل استفاده از کلمات رمزي، استفاده از حروف پوچ در متن صفر يا استفاده از کلمات منقوط که به طور اتفاقي در متن تکرار مي شدند بود. پوچ، نشانه اي در متن صفر است که معادل هيچ حرفي در الفباي زبان مورد نظر نيست

رمزنگاري هنوز امروز هم يک علم مهم در در تمدن کنوني است که بوسيله دستگاههاي اطلاعاتي يا در تأمين امنيت فردي مورد استفاده قرار مي گيرد. توسعه تحليل رمز منجر به پيشرفت همگام در علم رمزنگاري شد و اين راه را براي توسعه بزرگترين دستاورد بشر امروز باز کرد؛ کامپيوتر، اينترنت و دنياي ديجيتال

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

ابن نفیس 1208-1288

در سال 1208 ميلادي علاءالدين ابن النفيس در شهر کوچکي در حوالي دمشق به نام کرش متولد شد (ابراهيم 1971). او در دمشق پزشکي و فلسفه را آموخت و بسياري از ايام عمر را در قاهره سپري کرد. او يک طبيب، زبان شناس، فيلسوف و تاريخ نگار بود. او اولين رئيس بيمارستان المنصوري در قاهره و رئيس آموزشکده پزشکي در سال 1284 بود. در طي اين عصر حرفه پزشکي همراه با ساير رشته هاي علمي دوره اي از بحران را پشت سر مي گذاشت. تهاجم مغول و تاتار و تخريب بغداد در سال 1258 ضربه اي به تمدن اسلامي وارد کرد که هيچ وقت از آن بهبود نيافت. اين تهاجم خلافت را به مثابه سمبلي از اتحاد امپراطوري عربي، و برتري بغداد را به مثابه مرکزي آموزشي براي هميشه ويران ساخت. همچنين در آن دوران فرهنگ اسلامي در اسپانيا رو به پسرفت مي رفت. و بدين ترتيب در آن دوران قاهره و دمشق مراکز تعليمي و اعتبار پزشکي محسوب مي شدند. در اينجا حرفه پزشکي با خصوصيت آزادي مباحثه و اظهارنظر مشخص مي شد و اين مؤلفه اي کاملاً جديد در پزشکي بود که تا قرن هفدهم در اروپا ناشناخته بود و در اين زمان بوسيله سدنبام به انگليس معرفي شد (ابراهيم 1971). ابن النفيس مردي پاکباخته بود. او روزش را پس از نماز صبحدم با تشکيل حلقه هايي در بيمارستان آغاز مي کرد. بدنبال آن با دانشجويان و همکاران خود درباره بيماران خاص جلسات مباحثه تشکيل مي داد و به اداره بيمارستان مي پرداخت. در هنگام عصر به خواندن، نوشتن و بحث درباره مباحث پزشکي و فلسفي با مهمانان دانشمندش که دائم به خانه او در منطقه الحسين در قاهره قديم در رفت و آمد بودند اشتغال داشت. خانه او نمونه اي از معماري زيباي عربي بود که از مرمر ساخته شده و آب نمايي در تالار اصلي داشت

در تاريخ بشريت انسانهايي وجود دارند که اهميتشان با پرواز زمان هويدا مي شود و حقيقتشان با گذشت قرنها به درخشش در مي آيد. ابن نفيس يکي از آنهاست. او کتابهاي بسياري نوشت که ده تا از آنها درباره پزشکي و نمونه خاصي از آثار او درباره فلسفه است. او در کتاب اخير خود با عنوان "فاضل ابن ناطق" کوشيد ديدگاهي متضاد از منظر فلسفي ابن سينا که در کتاب خود با عنوان "حي ابن يقظان" ابراز کرده بود ارائه دهد. او در حوزه الهيات متفکر شاخصي بود و در اين زمينه چندين کتاب نوشت که از جمله مي توان به "پيام کامل پيامبر" و الرجل الکامل" اشاره کرد که کتاب اخير در حمايت از توحيدگرايي بود. ابن نفيس مشخصه مهمي داشت؛ او يک پيرو نبود بلکه يک صاحبنظر بود. اين موضوع در نوشته هايش در حوزه فلسفه و پزشکي محرز است. او در حوزه پزشکي کتابهاي بسياري نوشت که دو تا از آنها به نام موجز القانون (خلاصه قانون) هستند. در اين دو کتاب که بر مبناي نوشته هاي ابن سينا نگارش يافته بودند، او نارساييهاي کتاب ابن سينا و نظريات جالينوس را مورد انتقاد قرار مي دهد و بر آنها مي افزايد. به همين علت برخي او را ابن سيناي دوم ناميده اند. او به عنوان نمونه چنين نوشته است: ... ما به طور عمده بر آموزه هاي او (جالينوس) تکيه کرده ايم و اين غير از موارد جزئي اندکي که فکر مي کنيم او مرتکب اشتباه شده و در يک بررسي کامل تأييد نمي شود مي باشد. در توضيح عملکرد اعضا ما متکي به بررسيها و مشاهدات دقيق و مطالعات صادقانه هستيم و در اين رابطه اين که يافته هاي ما با تعاليم و نظريات پيشينيان چقدر همخواني دارد موضوع مهم و بازدارنده اي نيست." ابن نفيس بر فيزيولوژي گردش خون نور افکند. در تاريخ باستان، ارازيستراتوس از مکتب اسکندريه (310-250 قبل از ميلاد) بر اين باور بود که خون تنها در سمت راست گردش خون (وريدها) و سمت راست قلب وجود دارد. سمت چپ گردش خون (شريانها) و سمت چپ قلب محتوي هواست زيرا شريانها هنگامي که حيواني قرباني مي شد خالي يافت مي شدند. نام لاتين شريان نيز از همين تلقي نادرست اخذ شده است

با آمدن جالينوس (210-131 قبل از ميلاد) وي چنين توضيح داد که خون از سمت راست قلب از طريق حفرات کوچکي در ديواره قلبي به سمت چپ آن مي گذرد و سپس در ريه ها با هوا مخلوط مي شود. آنگاه به تمامي بدن توزيع مي شود. براي قرنها اين نظريه باور غالب را تشکيل مي داد و هيچ کس از جمله پزشکان عرب و نويسنده برجسته آنان، ابن سينا جرأت نکرد اين نظرگاه قدسي را به چالش بگيرد. اما ابن نفيس به اين اقدام دست زد. او پنج بار و با عباراتي ترديدناپذير چنين مي گويد: ... خون از حفره راست قلب بايد وارد حفره چپ شود اما هيچ مسير مستقيمي براي اين منظور وجود ندارد. ديواره ضخيم قلب سوراخي ندارد و چنان که برخي مي پندارند منافذي قابل رؤيت يا چنان که جالينوس مي پنداشت منافذي غيرقابل رؤيت ندارد. خون از حفره راست قلب بايد از طريق وريد شرياني (شريان ريوي) به ريه جريان يابد، در آن انتشار يابد و با هوا مخلوط شود و با گذر از شريان وريدي (وريد ريوي) به سمت چپ قلب برسد... (سالم 1968) ابن نفيس در توصيف تشريح عضوي ريه مي گويد: ريه از سه جزء تشکيل يافته است نايژه ها، شاخه هاي شريان وريدي و شاخه هاي وريد شرياني. تمامي اينها با بافتي متخلخل و شل با يکديگر مرتبط هستند. نياز ريه به وريد شرياني در اين است که خوني را که در قلب رقيق و گرم شده است به آن منتقل سازد. پس از آن خوني که وارد شاخه هاي اين رگ مي شود به داخل حبابهاي ريوي مکيده مي شود تا با چيزي که در هوا هست مخلوط شود و با آن ترکيب شود ... و اين ترکيب از طريق شريان وريدي به حفره چپ قلب منتقل مي شود (حداد،1936) علاوه بر اين ابن نفيس درباره گردش خون نظرات ديگري ارائه داده است. ابن سينا با تبعيت از جالينوس در تشريح اعضا، بيان مي کند که قلب انسان سه بطن دارد. ابن نفيس چنين اين نظر را رد مي کند: ... و گفته او (ابن سينا) مبني بر اين که قلب سه بطن دارد صحيح نيست زيرا قلب تنها دو بطن دارد... ابن نفيس اولين کسي است که گردش خون کورونري را توصيف مي کند: ... دوباره گفته او (ابن سينا) درباره اين که خون در سمت راست براي تغذيه قلب مي باشد به کلي نادرست است زيرا تغذيه قلب از طريق خوني که وارد رگهاي سوراخ کننده بدنه قلب مي شود صورت مي گيرد... سه قرن پس از کشف گردش خون ريوي بوسيله ابن نفيس، ديگراني همچون مايکل سروتوس، ريلدوس کولومبوس، کارلو روييني، آندريا سزالپينو و فرانسيسکو رابلياس مدعي چنين کشفي شدند (مايرهوف 1935). شکي قوي وجود دارد که اين نويسندگان آگاهي خود را در اين مورد از ادبيات عربي در اين زمينه که در آن زمان در اختيار نويسندگان اروپايي قرار داشته است بدست آورده اند ولي از اشاره به نام ابن نفيس خودداري کرده اند (کيز 1971، حداد 1942). اين حقيقت که سروتوس در کنار تشريح گردش خون ريوي بطور همزمان کتابي مشابه اثر ابن نفيس درباره توحيدگرايي مي نويسد چيزي بيش از يک اتفاق در نظر گرفته مي شود. سروتوس در اکتبر 1553 در ژنوا به فرمان کالوين به اتهام کفر، به همراه کتابش به آتش کشيده شد

اين نوشته ترجمه بخش مرتبط از اين متن است

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵

تأثیر سوریه در کوردوبا و اسپانیا

تکان دهنده تر از همه سوري شدن گسترده مناظر بود که در اسپانياي قرن هشتم رخ مي داد. اين تغييرات اول از طريق سکونت دسته هايي از مردم سوريه (جنود) در مناطقي همچون سويل و والنسيا رخ داد. دوم چنين تغييراتي از طريق واردات يکجاي انبوه سبکهاي سوري که بوسيله صنوفي از رعاياي اموي که پس از سال 756 در شبه جزيره ازدحام کردند پيش رفت. در درجه سوم استحکام چنين تحولاتي از طريق سياستهاي انديشيده شده امراي اموي و به خصوص عبدالرحمان اول شکل گرفت

معرفي ساختارهاي کشاورزي سوري، دستگاههاي آبي که در سوريه مورد استفاده قرار مي گرفتند، فنون ساختمان سازي سوري و مايه هاي اصلي تزئيني در معماري آن، واردات تدريجي و انديشيده شده سبزيجات سوري، تشکيل دهنده برخي از عناصر متعدد درگير در سوري سازي شهرها و مزارع آندلوس بودند. اينجا ما تنها با اين ادراک سروکار داريم که اين مجموعه عناصر به طور مشخصي عناصري سوري بودند

سويل (ايشبليا) که بوسيله جنود سوري مورد سکونت قرار گرفت بطور مرسوم و سنتي و با بار عاطفي قابل توجهي از سوي نويسندگان و شاعران عرب در شرق و غرب به نحو يکساني به عنوان حمص الآندلوس توصيف شده است و اين ارجاعي است که به شهري با همين نام در سوريه مي دهند. با تمايلي مشابه ابن سعيد يک نويسنده قرن سيزدهم آلکلا لاريل (گرانادا) اشاره مي کند که هيچ شهري در شرق به جز دمشق و حما (شهري در مرکز سوريه) او را به ياد شهر خودش نمي اندازد. و الشقوندي گرانادا را دمشق آندلوس توصيف مي کند. تعجبي نيست که صحنه هاي مربوط به دمشق در فيلم لورنس عربستان در سويل، شهري که عموماً گفته شده است بيش از خود دمشق شبيه دمشق باستاني است فيلمبرداري شد


اين متن ترجمه اي از اين متن است

ابن شاطر

تولد: دمشق 1305، درگذشت:دمشق 1375

او کودکي يتيم بود که بوسيله پدربزرگش بزرگ شد و سپس از جانب او به عمويش سپرده شد تا پرورش يابد. عمو هنر خاتم کاري با عاج، چوب و مرواريد را که هنوز هم در دمشق مشهور است به او آموزش داد. مهارت او در ساختن ابزارهايش و کنار هم چيدن قطعات عاج که او را با لقبي مخصوص مشهور ساخته بود خصوصاً از سوي تاريخ نگاران مورد اشاره قرار گرفته است. در سالهاي 15-1314 او براي تحصيلات به اسکندريه رفت. براي سالها به عنوان امام جماعت موقت مسجد اموي دمشق خدمت مي کرد و وظيفه تنظيم نجومي زمانهاي نماز را برعهده داشت. ابن شاطر نويسنده اي پرکار درباره ابزارهاي علمي، نجوم و رياضي بود. تأثيرگذارترين اثر او زيج الجديد بود که پس از اثر ديگر او با عنوان تعليق الارصاد نوشته شد. اثر اخير ديگر در دسترس نيست و احتمالاً گزارشي از رصدهاي او در دمشق بوده است. او در اثر ديگري با عنوان نهايت السول نظريه سياره اي خود را تشريح کرد. او در سال 1337 دو اسطرلاب براي محمد الدربندي ساخت که يکي از آنها در قرنهاي بعد در اختيار جمارد از کتابخانه ملي پاريس قرار گرفت. در سالهاي 6-1365 او در زماني که امام جماعت موقت در دمشق بود به فرمان نائب السلطنه يک شاخص آفتابي به همراه يک قبله نما ساخت که آن را صندوق اليواقيت مي ناميد. در کتيبه اصلي اين اثر، آن را با عنوان کاري جديد معرفي مي کند تا شکل غيرمعمول مربعي آن را تشريح کند. ابن شاطر در سنين سالمندي نيز به کار ساختن ابزارهاي نجومي ادامه داد و شاخص آفتابي مسجد دمشق را در سال 1371 ساخت. تمامي ابزارهاي او از نوعي ابتکار هوشمندانه برخوردار بودند زيرا او بررسيهاي هندسي را در ساخت مکانيکي ابزارها دخالت مي داد و از مقياسهايي براي ارائه راه حلهاي عددي در مشکلات متعارف نجوم کروي سود مي جست

مهمترين دستاورد ابن شاطر نظريه سياره اي او بود. او نسبت به پيشينيان خود از جمله نصيرالدين طوسي موضعي انتقادي داشت. طرحهاي او از لحاظ رياضي دقيقاً همسان با طرحهاي ارائه شده از سوي کوپرنيک بود که بيش از يک قرن پس از او عنوان شده بودند. اين حقيقت اين موضوع را مطرح مي کند که چگونه کوپرنيک به چنين عناصر اطلاعاتي دسترسي پيدا کرده است و تأثير عمده اين دستاوردها بر نجوم اروپايي تا چه حد بوده است. در واقع ابزارهاي رياضي نظريه سياره اي بوسيله پيشينيان مسلمان کوپرنيک طرح شده اند و با زباني جديد چنين قابل بيان هستند که آنها ارتباطاتي از بردارهايي با طول ثابت مي باشند که با شتاب زاويه اي ثابتي در گردش هستند. چنين عباراتي دقيقاً و مختصراً همان چيزي است که از سوي کوپرنيک مورد استفاده قرار گرفته است. در بسياري از موارد حتي در نسبتهاي عددي ابن شاطر و کوپرنيک به نحو يکسان عمل کرده اند. تفاوت انحصاري اما مهم اين دو دستگاه نجومي آن است که در نظريه ابن شاطر زمين در فضا ثابت است اما کوپرنيک براي آن مداري براي چرخش به دور خورشيد فرض مي کند. در مورد حرکت ماه ابن شاطر نظر بطلميوس را که حرکت ماه را به فاصله هاي بسيار نزديکتر به زمين نسبت به آن چه که در حقيقت رخ مي دهد تجسم مي کرد، تصحيح مي کند. دوباره در اين مورد راه حلهاي کوپرنيک با عمليات رياضي ابن شاطر يکسان است. ابن شاطر پس از اين که همچون ديگر منجمان مسلمان پيش از خود به کاستيهاي نظريه سياره اي يوناني اشاره مي کند چنين مي گويد:
آنگاه من از خداوند متعال خواستم مرا راهنمايي کند و مرا کمک کند تا طرحي مطابق با آن چه که لازم است بيافرينم. و خداوند که ستايش سزاوار اوست و بلندمرتبه است و تمامي سپاس از آن اوست مرا قادر ساخت تا طرحي فراگير درباره حرکات سياره اي در امتداد طولي و عرضي و همه ساير جنبه هاي رصدي حرکات آنها ابداع کنم. و اين طرح الحمد لله از شکهايي که طرحهاي قبلي را در برگرفته بود آزاد است

اين متن ترجمه بخشي پاياني از اين متن است

ابن رشد - هماهنگی حقیقت الهی و حقیقت فلسفی

مشهورترين انديشمند کوردوبا ابن رشد است. کفرگوييهاي بت شکناني همچون ابن رشد، چنان غوغاي فکري بي سابقه اي بوجود آورد که براي هميشه انديشه اجتماعي را هم در اسلام قرون ميانه و هم در مسيحيت لاتين آن دوران دگرگون ساخت. ابووليد محمد ابن رشد نمونه اي غايي از يک فيلسوف عقلاني و مرتدي ارسطويي در اسلام و مسيحيت قرون وسطي بود. تأثير منحصر به فرد او در برانگيختن رنسانس غربي با عنوان "نقطه عطف در تاريخ تمدن غرب" به رسميت شناخته مي شود (گيلسون،30،1938). او در کنار ابن سينا "بزرگترين نام در فلسفه عربي (اسلامي) است که تجلي تأثير او از جهات بسياري در طي قرون ميانه گسترده شد و سپس در عصر رنسانس تا آستانه دوران جديد امتداد يافت" (گيلسون،217،1955). در واقع "او بزرگترين فيلسوف مسلمان حوزه غرب بود و يکي از بزرگترين فيلسوفان قرون ميانه بود" (سارتون،1-دو،356). راجر بيکن ابن رشد را در رديف ارسطو و ابن سينا طبقه بندي مي کند (دورانت،338). ابن رشد از خانواده اي دانشمند در کوردوبا بود. پدرش يک قاضي محلي بود و پدربزرگش نيز به همين حرفه اشتغال داشت ضمن اين که امام مسجد کوردوبا نيز بود. او که به عنوان يک قاضي و يک پزشک تعليم ديده بود جايگاهي با عنوان مشاور خليفه يافت که اين زمينه را براي آشنايي او با فلسفه فراهم نمود. او تحشياتي مفصل بر ارسطو و ديگران نوشت. او همچنين دايره المعارفي پزشکي در هفت جلد نوشت؛ "کتاب الکليات في الطب" که در دانشگاههاي اروپايي تا قرن هيجدهم مورد استفاده بود. با اين حال تواناييهاي پزشکي او با شهرتي که در فلسفه دارد در سايه قرار گرفته است. طبق نظر سارتون او يکي از بزرگترين پزشکان زمان بود

فلسفه ابن رشد در زمينه سنت غالب فلسفه مذهبي اسلامي شکل گرفته بود. او همزمان در تلاش بود باور اسلامي را در همراهي با منطق، چنان که از ميراث در دسترس يوناني برمي آمد ترکيب بندي کند. تفاسير او بر ارسطو به لاتين و عبري ترجمه شدند. به زودي فوق تفاسيري بر تفاسير او ظهور يافتند که خود نشانگري از گستردگي حوزه تأثير ابن رشد بودند. آثار ارسطو و ابن رشد در شکل ترجمه هاي لاتين خود نه تنها به عنوان برنامه درسي در ناپل (محل تحصيل سنت توماس) مورد استفاده قرار مي گرفتند بلکه به دانشگاههاي پاريس و بولونا نيز فرستاده شده بودند. مکتب ابن رشد در هيچ جا نسبت به دانشگاههاي بولونا و پادوا ريشه هايي عميقتر ندوانيد و در واقع پادوا بستر داغ تکاپوي مکتب ابن رشد شد (شريف، 1381). ابن رشد مانند ديگراني پيش از او، از جهت طرح کردن اين که الهام الهي بايستي با منطق هماهنگي يابد مورد انتقاد قرار گرفت. در اين ديدگاه ارجمندترين شکل عبادت، شناخت خداوند از طريق آثار و کارهايش و با استفاده از استعداد فکري ذهن بود. ابن رشد از جهت رد مباحث غزالي نسبتاً شناخته شده است. مباحثه او با غزالي نظرگاهي جذاب از اصول عمده فکري که در ذهن متفکران قرون ميانه مي گذشته است ارائه مي دهد. طبق نظر غزالي همه چيز نتيجه اي از دخالت مستمر غيبي و الهي هستند که از آن با نام اراده الهي ياد مي کند. هر ارتباط علت و معلولي در درجه دوم قرار مي گيرد. اما از نظر ابن رشد در حالي که اراده الهي مي تواند علت نهايي باشد، "رد وجود علتهاي تأثيرگذاري که در اشياي قابل درک مشاهده مي شوند نوعي سفسطه است ... رد علت، دلالت ضمني بر رد دانش و آگاهي دارد و رد دانش خود اشاره به اين موضوع دارد که هيچ چيز در جهان واقعاً قابل دانستن نيست" نقل از هودبوي،114

با کامل شدن روند کشف مجدد ارسطو از طريق نوشته هاي ابن رشد، فيلسوفان و الهي دانان به نحو يکساني خود را تحت تأثير سنگين بزرگترين منبع فکري که تا آن زمان توسعه يافته بود يافتند؛ ابن رشد مفسر بزرگ. فلاسفه و الهيون تحت تأثير نوشته هاي او به دو دسته بزرگ تقسيم شدند: دسته اي آزادانديش که طرفدار مکتب ابن رشد بودند و با عنوان ابن رشديون لاتين شناخته مي شدند و سيگر از برابانت رهبرشان بود و فرانسيسکن فريارز عموماً معرفي کننده اين گروه محسوب مي شود. دسته ديگر محافظه کار و ضدمکتب ابن رشد بودند که سنت توماس آکويناس از راهبان دومنيکن رهبرشان بود. موضوعات در حوزه هاي الهي، فلسفي و عملي به طور گروهي مورد بحث قرار مي گرفتند. به اين نکته مي توان اشاره کرد که حتي منتقدين ابن رشد شامل سنت توماس از دسترس تأثيرگذاري او دور نماندند و درک آنان از ارسطو مطابق با تفاسير ابن رشد بود. ارنست رنان در سال 1852 اين تناقض را به خوبي بيان کرد: "سنت توماس جديترين مخالفي است که نظريه ابن رشد با آن مواجه شده است با اين حال به طور متناقضي مي توان گفت او خود بزرگترين شاگرد مفسر بزرگ بوده است. آلبرت بزرگ همه چيز را بدهکار ابن سينا، سنت توماس به عنوان يک فيلسوف و بالاتر از همه بدهکار ابن رشد است" (نقل از فخري،5). اتين گيلسون در اثر خود با عنوان منطق و الهام در قرون ميانه گزارش مي کند ابن رشد مدتها قبل از رنسانس ايتاليا با اتخاذ منطق در درجه نخست از اهميت يا ابراز عقلانيت فلسفي محض، خط افتراق را ترسيم کرده بود. عقلانيت گرايي "در اسپانيا، در ذهن يک فيلسوف عرب به عنوان واکنشي آگاهانه در برابر الهيات روحانيون عربي متولد شد" (فخري،6 ؛ گيلسون،37،1948). گيلسون اضافه مي کند وقتي ابن رشد در سال 1198 درگذشت "آرمان فلسفه عقلاني محض را، آرماني که تأثيرش چنان بود که حتي روند تحول فلسفه مسيحيت را عميقاً دچار تغيير ساخت به جانشينانش واگذار کرد" (گيلسون،38،1948). گيلسون شناختي را که در فلسفه سنت توماس نقش محوري بازي مي کند و مبني بر اين است که "هيچ چيز نبايد وارد بافت دانش الهيات شود جز آن که منطقي و مربوط به اثباتي مورد نياز باشد" به ابن رشد نسبت مي دهد (فخري،6 ؛ گيلسون،79،1948). با اين حال سنت توماس برخلاف برخي از مخالفين خود در مکتب ابن رشد قصد نداشت تصديق کند ارسطو يا ابن رشد از خطا برکنار بوده اند

با بالا گرفتن هيجانات در پاريس در قرن سيزدهم نسبت به تفاسير ارسطويي ابن رشد، سؤالاتي جدي نسبت به همخواني ارسطوگرايي ابن رشد با نظريه مسيحيت بروز کردند. و طي يک جنبش "مک کارتيسم" قرون وسطايي محکوميت گسترده اي بوجود آمد و حتي از جانب پاپ در قرن سيزدهم يک اعلان تفتيش عقايد برعليه مرتدين مسيحي صورت گرفت. تمرکز عمدتاً بر طرفداران لاتين مکتب ابن رشد بود که در رأس آنها سيگر از برابانت قرار داشت. اينان مظنون بودند که به نظريه اي مبني بر "حقيقت دوگانه" معتقدند؛ برخي حقايق فلسفي و برخي حقايق الهي اند و منطق بر ايمان برتري دارد. سنت توماس آکويناس (1225-74) در اثر خود با عنوان اتحاد انديشه برعليه مکتب ابن رشد اين ظن را تحکيم مي کند اما نظريه را رد مي کند. ابن رشد خود به چنين فرضي قائل نبود و براساس نظريات گيلسون و ساير دانشمندان مطالعه کننده قرون ميانه شک وجود دارد که حتي خود سيگر نيز به چنين نظري معتقد بوده است. با اين حال چنين نظريه اي موهبتي غيرمترقبه براي متفکريني با ذهنيت علمي در غرب بود که از سوي کليسا و دولت محکوم شده و تحت تعقيب قرار مي گرفتند. آنان بهترين حمايت را در اين نظريه و ساير نظريات مبتني بر مکتب ابن رشد مي يافتند. به اين علت دي وولف ابن رشد را "نظريه پرداز ضد فلسفه مذهبي" مي خواند (شريف،1380). از نظر ابن رشد تقدم منطق ردنکردني بود اما او آن را همخوان با ايمان مي دانست و به اين ترتيب گيلسون او را خيلي پيشتر از رنسانس پيشتاز عقلانيت تلقي مي کند (فخري،34). ابن رشد در اثر خود با عنوان هماهنگي فلسفه و دين (فصل المقال) که براي سنت توماس، سيگر از برابانت و معاصران آنان به لاتين در دسترس نبود، موضعي اتخاذ مي کند که مي توان آن را تعادل يا هماهنگي حقيقت در شکل فلسفي يا الهي آن ناميد. بدين ترتيب حقيقت فلسفي اگرچه بر حقيقت ديني ارجحيت دارد اما حقيقتاً با آن درگير عدم تطابق نيست يا حتي با آن تفاوتي ندارد. تنها تفاوت راه رسيدن به حقيقت است که مي تواند فلسفي يا الهي باشد. طبق نظر ابن رشد براي هرگونه تناقض واضح بين متون ديني و متون فلسفي، اين وظيفه فلاسفه که قرآن آنان را الراسخون في العلم مي نامد (قرآن، سوره سه: 5و6) مي باشد که تناقض را با اعاده روش تفسير حل کنند. بدين ترتيب در پاسخ به اتهام کفر که از سوي غزالي ابراز شد ابن رشد در اين باره بحث مي کند که اگر معناي باطني متون قرآني درک شود موضع گيري فلاسفه در آشتي و توافق با نظرگاه الهيون است (فخري،33-34). در هر حال تفاسير ارسطويي ابن رشد و مشارکتهاي شخصي او در اين زمينه به سرعت موقعيت حاکم را در انديشه اجتماعي غرب به خود اختصاص داد. دانشمندان اروپاي قرون ميانه با نوشته هاي ابن رشد تهييج و تحريک مي شدند. در حالي که برخي انديشمندان فلسفه مذهبي مسلمان و پيروان لاتين آنها مي کوشيدند فلسفه يوناني را اسلامي و مسيحي کنند، به نظر مي رسد تفاسير و منطق گرايي ابن رشد به نحو فوق العاده اي اسلام و مسيحيت را در شکلي يوناني درآورده باشد. از اين جهت معاصران مسلمانش او را تحت تعقيب قرار دادند و مسلمانان دورانهاي بعد او را به دست فراموشي سپردند و باعث شدند آثار او از دست برود. اما يهوديان، بسياري از آنها را حفظ کردند. در مسيحيت لاتين، تفاسير از عبري به لاتين ترجمه شد و کفرگوييهاي سيگر از برابانت و منطق گرايي مکتب پادواي ايتاليا را تغذيه کرد و بنيانهاي مسيحيت را مورد تهديد قرار داد. سنت توماس براساس نظريات سازگارتر غزالي دريافت برخي عقايد تعصب آميز ديني فوق منطق بوده و بايستي تنها برمبناي ايمان پذيرفته شوند. "هدف زندگي او آشتي دادن مکتب ارسطو و دانش اسلامي با الهيات مسيحي بود" (سارتون،دو-2، 914) و "توماس آکويناس براي متوقف ساختن تهديد به نابودي الهيات مسيحي از سوي تفاسير عربي درباره ارسطو اثر خود را با عنوان سوماس به نگارش در آورد ... در واقع تلاش و تکاپوي آکويناس نه به خاطر علاقه اي بود که به ارسطو داشت بلکه از جهت وحشتي بود که از ابن رشد داشت" (دورانت،954،913). بدين ترتيب فلسفه مذهبي لاتين با چنين وحشتي دست به ترکيبي قرون وسطايي زد تا الحاد ارسطويي ابن رشدي را با تحقير ابن رشد مرتد پاکسازي کند و هواداران توماس درخشش علمي او را در چنين ترکيبي ببينند. چنان که ملاحظه مي شود چنين وضعيتي در يک نقاشي قرون ميانه که يک دانشمند آن دوران آن را در کتاب خود آورده است منعکس شده است. اين نقاشي با عنوان سنت توماس آکويناس بر ابن رشد غلبه مي کند، سنت توماس را نشان مي دهد که در محاصره فرشتگان و راهبان قرار دارد و ترکيب خود را به ابن رشد در هم شکسته که بر پاهاي او افتاده است نشان مي دهد

با اين حال حقيقت چنين نبود. در طي قرون دوازدهم و سيزدهم مکتب لاتين ابن رشد در انديشه اجتماعي قرون ميانه و عصر جديد به نتايج عمده اي رسيده بود که به زحمت بوسيله فلاسفه مذهبي قرون ميانه قابل پيش بيني بود. اين حرکت "سنتي را بنيان نهاد که پرس و جو درباره وضعيت مذهب را ممکن مي ساخت" (دانيل،107) و از پايان قرن دوازدهم تا پايان قرن شانزدهم مکتب ابن رشد مکتب فکري غالب باقي ماند و اين عليرغم واکنش اصولگرايان مذهبي بود که ابتدا در جامعه اسلامي اسپانيا بروز کرد و سپس تلموديستهاي يهودي را متأثر کرد و در پايان در ميان روحانيون مسيحي رخ نمود. اين قرون شاهد انقلابهايي در تحول انديشه اجتماعي بودند و هميشه منابع اسلامي قرون ميانه در پس زمينه اين جريانات حضور داشتند. آنچنان که ميراث يوناني "عصر عظيم دانش و فلسفه عربي را برانگيخت، اکنون نيز اذهان اروپايي را به پرسش و گمانه زني تهييج مي کند ... تا اين بناي باشکوه کليساي اعظم را سنگ به سنگ مورد رخنه قرار دهد و اين تشکيلات قرون وسطايي را در قرن چهاردهم فرو بريزد و سرآغاز فلسفه مدرن را در تب و تاب رنسانس شکل دهد" (دورانت،913). نتايج اين جنبش، يادگاري تاريخي در تاريخچه غرب بر جاي گذاشتند. شايد هارولد نبلسيک آن را به درستي بيان کرده باشد. او درباره دستاوردهاي دانشمندان عربي اسلامي بحث مي کند و اين که چگونه آنان "درباره تعاليم باستاني يوناني به نحوي متناسب کار مي کنند، آن را گرامي مي دارند و در نگاهداري آن مي کوشند و بر آن افزوده و عصر خود را مي سازند" (صفحه 5) و "بدين ترتيب بنيانهاي احياي علمي را که پيش از اين کاملاً بي سابقه بوده است در اروپا مهيا مي سازند" (صفحه نه). و "نتيجه آن، رنسانس قرن سيزدهم و اصلاحات پروتستان قرن شانزدهم و ظهور علم جديد در قرن هفدهم بود" (صفحه 9). حتي در زمان خود ما مشارکت آن دانشمندان در جهان اسلام و در مسيحيت غرب نموداري از پربارترين منبع روشنگري فکري است؛ فخري

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۵

مغولهای هندوستان 4

آخرين امپراطوران بزرگ

اکبر يک سيستم اداري کارا و مجموعه اي ارتباطات سياسي بين دربار مغول و پادشاهيهاي منطقه اي هندو برقرار ساخت به نحوي که تضمين کننده آرامش امپراطوري در باقي مانده عمر سلطنتش بود. سه امپراطور بزرگ پس از او بر تخت نشستند که هر کدام به نوبه خود خطاهايي داشتند اما امپراطوري اکبر را با فتوحات خود گسترش بيشتري دادند و فرهنگ امپراطوري مغول را به بالاترين حدود خود رساندند. اما عجيب است که موفقيت هر دو اين مأموريتها، گسترش امپراطوري و توسعه بيشتر و بيشتر محصولات فرهنگ درخشنده مغول به طور ناگزيري در انحطاط بعدي امپراطوري دخيل بودند. گسترش امپراطوري که عمدتاً بوسيله آخرين فاتح بزرگ مغول، اورنگ زب به انجام رسيد منجر به شکنندگي تشکيلات دولتي و نظامي مغول شد. هزينه باورنکردني دربار مغول و طرحهاي ساختمان سازي آنان به خصوص چنان که در زمان شاه جهان صورت گرفت کشور را فقير کرد و خصومتي طولاني مدت و نامحسوس نسبت به اسراف امپراطوران برانگيخت

جهانگير

فرزند مورد علاقه اکبر، جهانگير جانشين او شد که از سال 1605 تا 1628 بر امپراطوري حکومت کرد. جهانگير با چنان سرسختي که پدرش برنامه فتوحات نظامي را دنبال مي کرد کار نکرد ولي توانست حکومت مغول را بر بنگال در هند شرقي مستولي سازد. اکبر گفته بود که هر پادشاهي که در حال گسترش نباشد در حال پسرفت خواهد بود اما دهه هاي بعدي حکومت او در آرامشي عمومي و بدون رخدادي خاص سپري شده بود. اکبر بسياري از زمان خود را در ارتباط با اداره حکومت، فرهنگ، هنرها و مذهب جديد خود، دين الهي گذرانده بود و کمتر پيگير جنگ و فتح بود. جهانگير به نظر مي رسد نگرش اکبر را در سالهاي بعدي حکومتش به ارث برده بود زيرا با صرف هزينه هاي فراواني پيگير آثار هنري گوناگون مثل نقاشي، معماري، فلسفه و ادبيات بود و فتوحات نظامي را به فراموشي سپرده بود. دوره امپراطوري جهانگير به عنوان غني ترين دوره فرهنگ مغول در نظر گرفته مي شود؛ دانشمندان هندي، مسلمان و غربي اين دوره را با نام عصر درخشش مغول نامگذاري کرده اند

شاه جهان

جانشين جهانگير، شاه جهان (حکومت 1628-1658) وسواس اکبر را در امور نظامي و جنگهاي کشور گشايانه به ارث برد. اگرچه جهانگير حکومت نسبتاً صلح آميزي داشت اما در هنگام جلوس شاه جهان امپراطوري شروع به تجزيه کرده بود. امپراطور جديد خود را وارد تعقيب و گريزهاي نظامي کرد: يک شورشي مسلمان را در احمدنگر سرکوب کرد، پرتغاليها را در بنگال پس راند و بخشهايي از دکن را گشود. تا اواخر حکومت او امپراطوري همچنان در حال گسترش بود و تسلط مغولها همچنان مستحکم به نظر مي رسيد

يکي از بدعتهاي عمده شاه جهان انتقال پايتخت از آگرا به دهلي، پايتخت سنتي سلطنت مسلمين بود. دهلي يکي از بزرگترين شهرهاي هند بود و موقعيت آن به عنوان پايتخت بر ثروت و قدرت آن افزود. در طي عمده دوران تاريخي جديد هند دهلي مهمترين شهر هند از نظر اقتصادي و سياسي بوده است

شاه جهان مجموعه اي از طرحهاي معماري يادبود و باورنکردني و شکوهمند را در دهلي آغاز کرد. شهر خود با ديوارهاي شصت پايي دربرگرفته شده بود. او در ميان شهر يک قصر باشکوه براي خود ساخت که خود در قلعه قرمز (به اين علت به اين نام خوانده مي شد که از ماسه سنگهاي قرمزرنگ ساخته شده بود) استقرار يافته بود. اين قلعه قصر و تمامي ساختمانهاي مرتبط با اداره سلطنتي را در بر مي گرفت. او براي خود تخت سلطنتي گزافي با نام تخت طاووس ساخت که تماماً از طلا بود و با جواهرات نادر پوشيده شده بود. تاريخ نگاران غربي تخمين زده اند که تخت با هزينه اي بيش از پنج ميليون دلار ساخته شد. در سال 1739 يک فاتح افغان از ايران به هندوستان تهاجم کرد، قصر شاه جهان را سوزاند و تخت طاووس را براي خود متصرف شد و از آن به بعد اين تخت در ايران باقي ماند

با اين حال مشهور ترين طرح ساختمان سازي شاه جهان، تاج محل در آگرا بود. هنگامي که همسر مورد علاقه اش ممتاز محل (جواهر قصر) در سن 39 سالگي در حين زايمان چهاردهمين فرزندش در سال 1631 جان سپرد، امپراطور سوگوار مهياي ساختن پرخرجترين مقبره اي که مي توانست بسازد شد. ساخت تاج محل بيش از بيست سال طول کشيد و نيازمند کار بيش از بيست هزار مرد بود. مانند همه ساير مقبره هاي مسلمانان طرح اوليه معماري مبني بر ساختماني معادل بهشت مسلمانان بود تا تضميني باشد براي اين که فرد متوفي نيز در بهشت برين جاي گيرد. با ترکيبي از سبکهاي معماري ايراني و هندي مقبره و زمينهاي اطراف آن چنان ترتيب يافتند تا ذهنيت بهشت مسلمانان را به عرصه واقعيت بکشند

با اين حال تمامي اين طرحهاي پرهزينه خزانه را تهي ساخت. با خالي شدن خزانه در نتيجه هزينه هاي مسرفانه و لشکر کشيهاي نظامي بر عليه ايران و آسياي مرکزي، شاه جهان مجبور شد ماليات زمين را از سي درصد به پنجاه درصد ارزش محصولات توليدي زمين افزايش داد. اگر چه اين اقدام موجب قحطي نشد اما فقيرترين اعضاي جامعه هندو را زير فشار گذاشت و دشمنيها را برعليه مغولها برانگيخت

اورنگ زِب

مغولها همچون عثمانيان هيچ مجموعه دستوري روشني براي جانشيني و تداوم تخت نداشتند. آنان همچون عثمانيان معتقد بودند خداوند ارزشمندترين جانشين را برخواهد گزيد. در واقع اين موضوع سبب شده بود با آغاز سالهاي سالمندي امپراطور تعارضاتي جدي بوجود آيد. اولين بحران حقيقي جانشيني در اواخر حکومت شاه جهان بوجود آمد. تعارضات بين پسران شاه جهان با پيروزي اورنگ زب به پايان رسيد. او پدرش را در سال 1658 به زندان انداخت (وي در سال 1666 درگذشت) و برادر بزرگترش را اعدام کرد

اورنگ زب دوره حکومت طولاني از سال 1658 تا 1707 داشت. در زمان تصدي او امپراطوري مغول به وسيعترين مرزهاي خود گسترش يافت که عمدتاً بوسيله نبردهاي کشورگشايانه تحت فرماندهي اورنگ زب حاصل شده بود. او به خصوص نيروهاي مغول را براي فتح دکن هدايت کرد. ابتدا سلطنتهاي گل کوندا و بيجاپور را متصرف شد و سپس فرماندهان نظامي ماراتا را تحت تهاجم گرفت. او تمامي سرزمينهاي ماراتا را ضميمه کرد اما هيچ وقت موفق نشد ماراتاها را تحت تسلط بگيرد. آنان همچنان با استفاده از روشهاي پارتيزاني به جنگ خود ادامه دادند. در حالي که اورنگ زب آخرين فاتح بزرگ تاريخ مغول بود هم تاريخ نگاران مسلمان و هم تاريخ نگاران غربي در اين نکته توافق دارند که امپراطوري بسيار بزرگتر از آن شد که مغول قادر به اداره آن باشد

اورنگ زب تحت تأثير قوي انگيزه هاي ديني اسلامي بود. او اصرار داشت شريعت بايد قانون مملکت باشد و تماماً ميگساري و قماربازي را تحريم کرد. اکثريت هندو که بر اين عادت بودند که متناسب با قانون هندو، زرماشسترا زندگي کنند حال خود را با دادگاههاي قانون اسلامي مواجه مي ديدند. اورنگ زب رفتار هندو "سوتي" مبني بر اين که بيوه ها با اختيار خود با انداختن خود در آتش سوزاندن جسد همسرانشان، خود را مي کشتند غيرقانوني اعلام کرد. جديتر اين که اورنگ زب تمامي مالياتهايي را که اختصاصاً در قانون و سنت اسلامي طرح نشده بود لغو کرد. اين حرکت امپراطوري را از درآمدي که به آن نياز بسياري داشت محروم ساخت بنابراين اورنگ زب دوباره جزيه را که مالياتي مخصوص ناباوران بود و در هر حکومت ديگر اسلامي مرسوم بود به جريان انداخت. از جايي که اکثريت رعايا هندو بودند، جزيه ناآراميهايي در سرتاسر امپراطوري بوجود آورد

در طي حکومت اورنگ زب تشکيلات حکومتي شروع به اضمحلال کرد. ايالات به صورت مجزا بر عليه سياستهاي جديد شورش کردند. اما مهمترين تعارضات از سوي دو گروه برانگيخته شد: ماراتاها و سيکها. اين دو بايکديگر در تقابلي که با مغولها داشتند و با استقرار پادشاهي مستقل خود در داخل امپراطوري مغول، پايه هاي دولت مغول در قرن هيجدهم و طبيعت استعمار بريتانيايي را شکل دادند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

سدسازی

نورمن اسميت در کتاب تاريخ سدها در بخشي که به سدهاي مسلمانان اختصاص داده است سخن را چنين آغاز مي کند
تاريخ نگاران مهندسي شهرسازي تقريباً به طور کامل دوره اسلامي را به فراموشي سپرده اند و به خصوص تاريخ نگاران سدسازي چنين رفتاري داشته اند. يا به هيچ وجه ارجاعي به فعاليتهاي مسلمانان در اين زمينه نداده اند يا حتي بدتر مدعي شده اند در طي دوران اموي و عباسي سدسازي، آبرساني و ساير فعاليتهاي مهندسي دچار پسرفت چشمگيري شده اند و به ورطه انقراض و اضمحلال افتاده است. چنين ديدگاهي هم نامنصفانه و هم نادرست است

چنين ديدگاهي از سوي پيسي نيز ابراز شده است. او توجه مي دهد که اغلب گفته مي شود مهندسي آبي تحت حاکميت مسلمانان پيشرفت اندکي داشته است و دستاوردهاي اينان به زحمت به سطحي فراتر از تواناييهاي يونانيان و روميها رسيده بوده است. پيسي اين ديدگاه را چنين تصحيح مي کند که تمدن اسلامي روشهاي باستاني را اخذ مي کند تا نيازهاي عصري جديد را برآورده سازد و مسلمانان کاربرد فناوريهاي مکانيکي و آبي را به نحو قابل توجهي توسعه مي دهند. توضيح علل تحقير دستاوردهاي مسلمانان چنان که بوسيله اسميت، پيسي و ديگران گواهي داده شده است نياز به کار عظيمي دارد که جنبه هاي مختلف سياسي، ديني و تاريخي را در بر مي گيرد

سدها و فنون ساخت و ساز

مسلمانان تعداد زيادي سد با تنوع فراوان ساختاري و شکلي ساختند. عمده اولين سدهاي مسلمانان در خود عربستان کامل شدند. اطلاعات کامل درباره ارتفاع، طول و نسبت بين ارتفاع و طول آنها بوسيله اشنيتر ارائه شده است. او همچنين مشخص مي کند که به استثناي سد قصيبه در نزديکي مدينه که ساختاري با ارتفاع سي متر ارتفاع و دويست و پنج متر طول بوده و در نقشه خود اندکي انحنا داشته است، در ساير موارد ساختمان سدها بدون انحنا بوده اند. حدود نيمي از چنين سدهايي در يک انتهاي خود ساختاري براي سرريز آب در مواقع سيلابي داشته اند که در طي جريان آب بعد از سد ديواري براي هدايت آب سرريز شده به فاصله مناسب و امني از پاي ديواره سد ساخته مي شده است. اشنيتر همچنين گزارش مي دهد که حدود يک سوم اين سدهاي بسيار اوليه در دوره اسلامي (قرنهاي هفتم و هشتم ميلادي) همچنان دست نخورده باقي مانده اند. در عراق در حومه بغداد تعداد قابل توجهي از سدها طي حاکميت خلفاي عباسي ساخته شدند. بيشتر اين سدها بر روي دجله ساخته شده اند و تعدادي نيز بر آبراهه هاي جدا شده که سطح بالاي مهارتهاي مهندسي را به نمايش مي گذارند. در ايران سد کبار يافت مي شود که متعلق به قرن سيزدهم بوده و قديمي ترين سد منحني شناخته شده است که برجاي مانده است. سد هسته اي از سنگهاي نتراشيده بنايي دارد که درميان ساروج قرار گرفته اند. ساروج از آهک کوبيده شده با خاکستر يک گياه بياباني بومي به دست مي آمد که اين خاکستر آهک را براي شرايط نمناک مناسب مي ساخت. اين ترکيب منجر به ساروجي محکم، قوي و نفوذناپذير مي شود که براي سدسازي شرايط آرماني داشت و دليل عمده اي براي عمر طولاني چنين سدهايي و عدم بروز ترک در ساختمان آنهاست. خيلي پيشتر از اين سد در افغانستان امروز سه سد بوسيله شاه محمود از غزنه (998-1030) در نزديکي پايتختش ساخته شد. يکي به افتخار او نامگذاري شده و در صد کيلومتري جنوب غربي کابل دارد که سي و دو متر ارتفاع و دويست و بيست متر طول دارد

سدسازي در اسپانياي مسلمان فعاليتي پررونق بود. در شهر کوردوبا و بر رودخانه گوادالکوير ساختماني که احتمالاً قديمي ترين سد بازمانده دوره اسلامي در اين کشور است قرار دارد. براساس گزارش جغرافي دان قرن دوازدهم، الادريسي اين سد از سنگ قبطيه ساخته شده و شامل ستونهايي از مرمر مي شده است. سد در عرض رودخانه مسيري شکسته و زيگزاگ دنبال مي کند. اين شکل هدف سازندگان را براي ايجاد يک تاج طولاني و افزايش قابليت سرريز مشخص مي کند. بقاياي سد هنوز امروز هم ديده مي شود که چند پايي بالاتر از بستر رودخانه قرار دارد. هرچند در شکل اوليه خود احتمالاً اين سد هفت يا هشت پا بالاتر از حداکثر سطح آب رودخانه قرار مي گرفته است و هشت پا ضخامت داشته است

فنوني که بوسيله بنايان و مهندسان مسلمان مورد استفاده قرار مي گرفتند از سطوح بالايي از ابتکار برخوردار بود. به عنوان مثال بر رودخانه توريا که باز هم در اسپانيا قرار دارد هشت آبراهه ساخته شده است. اندازه گيريهاي جديد نشان داده است که مجموع ظرفيت اين مجاري کمي کمتر از ظرفيت کلي رودخانه است که اين احتمال را مطرح مي کند که مسلمانان قادر به اندازه گيري و درجه بندي جريان رودخانه بوده اند و سدها و آبراهه هاي خود را متناسب با اين ظرفيت مي ساخته اند. اسميت درباره چنين مهارتهاي به تفصيل شرح داده است. مهندسان مسلمان با روشهايي پيچيده کار ارزيابي سرزميني را به انجام مي رساندند تا سدهاي خود را در مناسبترين منطقه بنا کنند و نيز تشکيلات بسيار پيچيده آبراهه ها را جهت استفاده از آب سد بوجود آورند. آنان براي چنين مقاصدي از اسطرلابها و محاسبات مثلثاتي سود مي جستند

اطراف بغداد آب به داخل آبراهه نهروان جدا مي شد تا جهت آبرساني مورد استفاده قرار گيرد. کار ارتقا و تقويت بر روي تشکيلات قديمي و از پيش موجود به انجام مي رسيد. سدها از قطعات سنگي که با دقت برش داده شده بودند و با ميخهاي آهني به يکديگر اتصال يافته بودند ساخته شده بودند. در سوراخهايي که براي تعبيه ميخها ايجاد شده بود براي درزگيري بيشتر از سرب مذاب ريخته مي شد. يک نمونه قابل توجه چنان که هيل را تحت تأثير قرار مي دهد سدي در مريب يمن مي باشد که قطعات سنگي به دقت برش داده شده و چفت شده آن بوسيله ميخهاي سربي در محل تلاقي محکم شده اند. اين ساختار چهارده متر ارتفاع و ششصد متر طول دارد و تشکيلات آبي مفصلي را شامل مي شود که آب بندها، دريچه هاي تخليه آب، مخزن جمع آوري و مخزن تقسيم آب بخشي از آن مي باشد. چنين ساختار قدرتمندي براي حدود ده قرن پابرجا ماند تا کمبود مالي و فني حفظ آن را ناممکن ساخت

باز در اسپانيا، اسکات درباره بناي مخازن آب تشريح دقيقي به انجام مي رساند و اشاره مي کند که سيمان به کار رفته خود از سنگ محکمتر بوده است. احتمالات چنان در نظر گرفته مي شد تا هيچ گونه سرريز ناخواسته اي بوجود نيايد و حتي در طي بدترين سيلابها هيچ آسيبي بوجود نيايد. شاهدي از نبوغ مهندسي مسلمانان مربوط به اين حقيقت است که اين سدها به زحمت هرگونه تعميري در هزار سال نياز داشته اند. هشت سد بر رودخانه توريا در نگاه اول چنين به نظر مي رسد که وزن زيادي را بر زيرساختهاي خود وارد مي کنند. بناي هر سد گاه حدود پانزده پا در داخل بستر رودخانه فرو مي رود و با اضافه کردن رديفهايي از ستونهاي چوبي حمايت بيشتري بوجود مي آيد. چنين تشکيلات مستحکمي با دانستن رفتار غيرقابل پيش بيني رودخانه که در دوره هاي سيلابي جرياني صدبرابر بيشتر از مواقع طبيعي دارد قابل توجيه است. اين ساختمانها در چنين مواقعي بايستي در برابر ضربات خردکننده آب، سنگها، صخره ها و درختان مقاومت کنند. اين سدها که اکنون حدود هزار سال عمر دارند هنوز قادرند نيازهاي آبرساني والنسيا را تأمين کنند بي آن که نياز به اضافاتي در سيستم خود داشته باشند

بر رودخانه سگورا مسلمانان سدي ساختند تا سرزمينهاي وسيع ناحيه موريکا را مورد آبرساني قرار دهند. اما به علت طبيعت سرزمين و نيز موقعيت جغرافيايي آن طراحي و ساخت چنين سدي بايستي به شکلي کامل و دقيق صورت مي گرفت. ارتفاع سد تنها بيست و پنج پا بود و با اين وجود ضخامت پايه آن صد و پنجاه يا صد و بيست و پنج پا بود که ممکن است بسيار زياد به نظر برسد. چنين ضخامتي براي استحکام سد در بستر سست و نرم رودخانه لازم بود تا مانع از جابجايي آن شود. آب از روي تاج سد جريان مي يافت و ابتدائاً در مسيري عمودي حدود سيزده تا هفده پا بر روي يک سکوي مسطح سقوط مي کرد و سپس طول سد را مي پيمود. چنين تشکيلاتي براي هرز دادن انرژي آبي که از فراز تاج جريان مي يافت مورد استفاده قرار مي گرفت. سپس اين سرريز با گذر از بخشهاي مسطح يا با شيب کم در اين سمت سد به پاي سد جريان مي يافت. بدين طريق تمامي سد به عنوان يک دريچه آبي رفتار مي کرد و انرژي که آب با سقوط از بيست و پنج پا ارتفاع پيدا مي کرد در طي اين مسير در سد پراکنده و منتشر مي شد. و از اين طريق خطر کنده و خالي شدن زير تشکيلات سد در سمت پايين جريان آب سد به مقدار زيادي کاهش مي يافت. مانند ساير سدها قلوه سنگهاي بنايي و ساروج براي بخش داخلي سد مورد استفاده قرار مي گرفت و ساخت کل تشکيلات با استفاده از قطعات بزرگ سنگي به پايان مي رسيد

تخريب سدهاي مسلمانان

مانند بسياري ديگر از جنبه هاي قابل توجه تمدن اسلامي پس از اين که تغيير و تحولات ايجاد مي شدند تخريب و ويرانگري به دنبال آن اتفاق مي افتاد. سدهاي مسلمانان در اکثريت عمده خود از يورش برعليه اسلام نتوانستند بگريزند. در سال 1220 سپاهيان چنگيز خان تمامي مناطق شرقي سرزمين مسلمانان را ويران ساختند. تخريب سد جرجانيه در جنوب درياي آرال رودخانه سيحون را از مسيرش منحرف کرد و درياي آرال را از آب آن محروم ساخت بطوري که قرنها بعد منجر به خشکي قريب الوقوع آن شد. صد و شصت و سه سال بعد در سال 1383 اردوهاي تيمور کار پيشينيان خود را تکميل کردند. تاتارها سرزمين را به نابودي کشيدند. زرنج پايتخت استان سيستان به سرنوشتي وحشتناک گرفتار شد. تمامي سدها و آثار آبرسانيش به تباهي کشيده شدند. سرنوشت مشابهي براي بند رستم و منطقه بوست پيش امد. امروز هرچيزي که به زحمت در آن ديار برجاي مانده زماني تخت اقتدار دستاوردهاي عظيم مهندسي ساختماني بوده است

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است