و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۶

لویی شانزدهم

تاريخ نسبت به لويي شانزدهم مهربان نبوده است. در واقع تاريخ به ندرت نسبت به بازندگان مهربان بوده است. او به عنوان فردي مغرور، کندذهن، ناکارآمد و چنان سر در گم تصوير شده است که در روز سقوط باستيل به دست انقلابيون در خاطرات خود نوشته است هيچ اتفاقي نيفتاده است

با اين حال مشکل است هر گونه اتهامي بر عليه او ايراد کرد. انقلاب به خودي خود موضوعي بود که به طور غيرطبيعي پيچيده بود و به طور اوليه بوسيله تقابل دو طبقه اول و طبقه سوم برافروخته شده بود. تقابلي که ريشه در دهه هاي طولاني از سوءاستفاده و رنج کشيدگي طبقات داشت. واضح است که لويي شانزدهم نتوانست تمرکز قدرت را حفظ نمايد؛ تمامي نيروها در فرانسه براي منشعب کردن قدرت از پادشاهي دست به دست هم داده بودند

لويي در سن بيست سالگي بر تخت قدرت نشست؛ او هوش متوسطي داشت اما چندان دغدغه اي درباره اداره کشور نداشت. در ذهن فرانسويان او نماينده هر چيزي بود که طبقات مختلف با آن مخالف بودند؛ دولت متمرکز، تمول و بي تفاوتي. همسرش ماري آنتوانت از سوي تمامي اعضاي طبقات مختلف با عنوان بي اعتنايي و محاسبه گر بودن مورد اتهام بود. با اين حال شايد واقعيت بسيار متفاوت بود. او همانند بيشتر زنان درباري در فضايي دور از جمع و در قرنطينه بزرگ شده بود. زندگي او همچون لويي در دربار فرانسه، به طور کامل جدا از جهان غيراشرافي مي گذشت. انقلاب او و لويي را غافلگير نمود. در حالي که او از سوي انقلابيون و طبقه سوم مورد اتهام و نفرت بود اما او هيچ نقشي در سوءاستفاده هاي دولت و اشراف که منجر به وقوع انقلاب شد نداشت

زماني که لويي براي اولين بار بر تخت نشست مشاور عالي مالي او مردي بود به نام آن روبرت ژاک تورگو (1727-1781) که يک مدير برجسته و خلاق بود. تورگو فوراً درصدد برآمد تا در وضعيت مالي کشور اصلاحاتي بوجود آورد. اين اصلاحات شامل جانشين کردن ماليات کاري رعايا با مالياتي که بايستي از سوي زمينداران پرداخت مي شد و نيز تسهيل قوانين اتحاديه اي به نحوي که افزايش توليد صنعتي ممکن شود و نيز کاستن قابل توجه مخارج شاه بود.اگر اين اصلاحات عملي مي شد شايد انقلاب هيچ وقت اتفاق نمي افتاد. با اين حال اين اصلاحات موجب ناآرامي در مجالس محلي شد. آنها بر اين اعتقاد بودند که حق لغو قوانين شاه را دارند. اين مجالس محلي البته به طور عمده متشکل از اشرافي بود که طبق اصلاحات بايستي مالياتهاي جديد را مي پرداختند

زماني که اصلاحات به شکست انجاميد لويي تورگو را کنار گذاشت. از اين نقطه به بعد کشور در بحران مالي ويرانگري فرو رفت. هسته اصلي بحران مديريت نادرست مالي و اداراي مالياتها بود. هم جنگ هفت ساله و هم حمايت فرانسه از انقلاب آمريکا فرانسه را عميقاً مقروض کرده بود و بيش از نيمي از بودجه کشور براي بازپرداخت اين قرض هزينه مي شد. هرچند چنين واقعيتي حيرت انگيز به نظر مي رسد اما چنين وضعي طبق استانداردهاي کشورهاي اروپايي آن دوران وضعي تقريباً عادي بود

با اين حال وضعيت جمع آوري مالياتها فاجعه آميز بود. مالياتها در هر منطقه تفاوت داشتند اما بيشتر مالياتها بوسيله کارگزاران خصوصي جمع آوري مي شد. آنان ماليات را به صورت وام پيشاپيش به دولت پرداخت مي کردند و سپس به طور مستقيم اقدام به جمع آوري ماليات مي کردند، آنگاه خود اصل وام پرداخت شده و سود آن را براي خود کنار مي گذاشتند و مابقي را براي دولت ارسال مي کردند. آنان البته آزاد بودند هرچقدر که مايل هستند ماليات اخذ کنند و به اين ترتيب طبقه سوم بسيار بيشتر از مالياتي که در عمل دولت دريافت مي کرد پرداخت مي کرد. آنچه وضع را بدتر مي کرد اين بود که امور مالي کشور متمرکز نبود و صدها مقام دولتي به نحوي پول را از گردش دولتي خارج مي کردند. تا دهه 1780 هيچ کس هيچ تخميني در اين باره نداشت که مجموع داراييها و تعهد مالياتي کشور در چه حدودي است

بحران مالي موجب ايجاد يک روند تورمي پرشتاب در قيمتها شد. اين تورم براي توليد کنندگان و بازرگانان فرانسوي خبر خوبي بود زيرا منجر به افزايش قابل توجهي در ميزان سرمايه موجود در حرفه هاي نوظهور صنعتي و بازرگاني مي شد. با اين حال در ارتباط با رعايا و دهقانان تورم نقشي ويرانگر داشت. نه تنها دهقانان مي بايستي هزينه هاي بالاتري براي تأمين مخارج اوليه زندگي بپردازند (دهقانان تنها يک زندگي بخور و نمير داشتند) بلکه زمين داران نيز وقتي ديدند قدرت خريدشان کاهش مي يابد هزينه هاي تحميلي خود را نسبت به دهقانان افزايش دادند. تا سال 1789 بيش از هشتاد درصد درآمد خانگي يک دهقان متوسط تنها و تنها صرف خريد نان مي شد و در همان سال در بسياري از بخشهاي فرانسه بيکاري بيش از پنجاه درصد بود

صحنه آماده شده بود. در سال 1787 وزراي مالي لويي، چارلز دکالون و لومني دبرين کوشيدند مجموعه اي از اصلاحات را آغاز کنند تا مانع از فرو ريختن کامل مالي دولت فرانسه شوند. آنان درخواست وضع مالياتهاي جديدي داشتند. مجالس محلي که اختيار افزايش مالياتها را داشتند در عوض همکاري در اين زمينه انتظار امتياز جديدي از سوي شاه داشتند؛ استقلال محلي بيشتر. زماني که لويي گروهي برگزيده از اشراف را جمع کرد و از ايشان خواست تا ايشان در عوض دريافت قيمت مشخصي اصلاحات را عملي کنند ايشان درخواست او را رد کردند. آنان در عوض اصرار کردند که تنها نهاد قانون گذاري که مي تواند مالياتهاي جديد را تأييد کند مجمع عمومي است. مجمع عمومي از سال 1614 تشکيل جلسه نداده بود

لويي چاره اي نداشت. او در سال 1788 براي تشکيل مجمع عمومي فراخوان داد و بدون اين که هيچ کسي بداند انقلاب آغاز شد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: