و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۵

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ سفرهاي امپرياليسم


دومين لشکرکشي به هند: پدرو آلوارز کابرال
در حالي که لشکرکشي واسکو داگاما به طور کامل از سوي شاه پرتغال تجهيز شده بود لشکرکشي دوم به هند به رهبري پدرو آلوارز کابرال (1464-1520) و کارگزار تحت امر او بارتولوميو دياز مجوز درجاتي از سرمايه گذاري شخصي داشت. اين تغيير در سياست در نتيجه عدم توفيق داگاما در بازگشت با هرگونه محموله ارزشمند تا بتواند هزينه هاي مربوط به سفر را جبران کند اتخاذ شده بود. برخلاف مردان داگاما، براي خدمه کابرال قبل از حرکت دستمزدي مقرر شده بود که قرار بود از بخشي از سود ادويه اي که در کلکته خريداري شده و با خود مي آورند تا در ليسبون فروخته شود پرداخت شود. علاوه بر اين گونه تقسيم سود، سرمايه گذاران خصوصي مجاز بودند در تأمين هزينه هاي لشکرکشي مشارکت کنند. شخصي که بزرگترين سهم را در اختيار داشت بانکدار فلورانسي بارتولوميو مارچيوني بود. به اين نکته مهم بايستي اشاره کرد که تجار فلورانس که در رقابت براي تجارت شرق از ونيز عقب افتاده بودند مشتاق سرمايه گذاري در طرحهاي دريانوردي پرتغال بودند. به طور خاص مارچيوني به سرمايه گذاري در سفرهاي اوليه هند ادامه داد و بعداً در سالهاي 1507 و 1514 مبالغ هنگفتي به شاه مانوئل وام داد تا در تجارت هند به کار گيرد

ناوگان کابرال در نهم مارس 1500 از ليسبون با سيزده کشتي و 1200 مرد عازم شد. اين ناوگان پس از جزاير دماغه ورده به طور مصممي مسير جنوب غربي را در پيش گرفت. در بيست و سوم مارس اولين کشتي ناوگان در ساحل برزيل لنگر انداخت و لنگرگاه پورتو سگورو ناميده شد. کابرال فکر مي کرد اين سرزمين جديد در سمت شرق خط تعيين کننده قلمرو اسپانيا که در سال 1493 مقرر شده بود قرار دارد. او که اين سرزمين را يک جزيره مي پنداشت آن را جزيره ورا کروز ناميد و با برپا کردن يک صليب و انجام مراسم مذهبي مالکيت آن را در اختيار گرفت. کابرال سفر خود را در سوم ماه مه ادامه داد و تا پايان آن ماه ناوگان به دماغه اميدواري نزديک شد. کشتيها در آنجا دچار طوفان شدند که طي آن چهار کشتي از جمله کشتي بارتولوميو مفقود شدند

با مفقود شدن نيمي از ناوگان، کابرال در 29 ژوئيه به کيلوا رسيد. او در آنحا نتوانست با حاکم به توافق برسد. در دوم اوت به مليندي رسيد که در آنجا استقبال دوستانه اي از او به انجام رسيد و ناخدايي براي رساندن او به هند در اختيارش قرار گرفت تا سيزدهم سپتامبر به کلکته وارد شود. اولين اقدام او به خشکي فرستادن مترجمانش بود ولي از جايي که اين مردان از طبقات پايين هندو بودند، زامورينهاي کلکته احساس کردند مورد توهين قرار گرفته اند و مذاکرات رو به افول گذاشت. بعد از ده هفته کابرال تنها موفق شد دو کشتي خود را از فلفل بارگيري کند. کابرال که خسته و نااميد شده بود يک کشتي عرب را تصرف کرد زيرا فکر مي کرد آنان با رفتار بهتري در کلکته پذيرفته مي شوند. اين اقدام باعث شد جمعيتي معترض تشکيلات تجاري پرتغالي را تخريب کرده و چهل نفر از آنها را بکشند. واکنش کابرال تخريب چندين کشتي خارجي و کشتن 600 نفر بود و سپس خود کلکته را مورد حملات توپخانه اي قرار داد. کابرال سپس به کوشين رفت که بزرگترين بندر رقيب کلکته بود و در آنجا توفيق بيشتري در داد و ستد به دست آورد. کابرال که از نزديک شدن ناوگاني با هشتاد کشتي از کلکته هراسان بود و درباره از دست دادن فصل دريانوردي نگران شده بود پس از يک مأموريت کوتاه تجاري در کانانور هند را ترک کرد. در حال گذشتن از موزامبيک کشتيهاي بيشتري از دست داد و در نهايت در بيست و سوم ژوئن 1501 با تنها پنج بازمانده به ليسبون بازگشت. سفر کابرال به خاطر محموله فلفل از لحاظ مالي موفقيت آميز بود اما از زواياي ديگر از تعارض آينده بين حاکمان پرتغال و هند خبر مي داد. کابرال توانست شاه مانوئل را متقاعد کند که ناکاميهاي سفرش بايستي به عنوان توهين به مقام شاه پرتغال تلقي شود. صحنه براي سومين سفر دريايي به هند چيده شد

سومين لشکرکشي به هند:واسکو داگاما باز مي گردد

شاه مانوئل فرمان سومين سفر به هند را به واسکو داگاما داد. مأموريت او نابودي قدرت مصريان در اقيانوس هند بود تا بدين وسيله انحصار تجارت شرق در اختيار پرتغاليها قرار بگيرد. از پانزده کشتي که در ناوگان وجود داشت پنج تا براي گشت زني در سواحل عربي و ممانعت از ورود کشتيها به اقيانوس هند از طريق درياي سرخ کنار گذاشته شدند. پنج کشتي ديگر در عرض يک ماه از ليسبون به عنوان نيروهاي تقويتي براي داگاما فرستاده خواهند شد. اولين حادثه اين لشکرکشي نظامي حمله به يک کشتي تجاري بود. 250 مرد و تعداد زيادي کودک و زن بر کشتي سوار بودند. پرتغاليها به سرعت وارد کشتي شدند، محموله آن را تخليه کردند و سپس آن را به آتش کشيدند. خدمه و مسافران مي کوشيدند آتش را خاموش کنند ولي دوباره پرتغاليها آن را برمي افروختند. بعد از هشت روز به توپ بستن کشتي در نهايت يکي از خدمه خيانت کرد. او در عوض محفوظ ماندن جان خود يک آتش سرتاسري برپا کرد که همه افراد سوار برکشتي جز معدودي کودک را کشت

داگاما پس از اين درگيري موفقيت آميز مسير کلکته را در پيش گرفت اما در آنجا امتيازات اختصاصي تجاري مورد درخواست او رد شد. داگاما خشمگين شد، هشتصد ماهيگير را قتل عام کرد وقبل زا اين که شهر را به مقصد کوشين ترک کند براي دو روز آن را به توپ بست. اما شاه کوشين که رقيب کلکته بود هيچ تمايلي نسبت به پرتغاليها نشان نداد. داگاما با بي اعتنايي نسبت به شاه قبل از اين که عازم کانانور شود يک تشکيلات تجاري با استحکامات دفاعي ساخت و يک دسته نظامي را براي دفاع از بندر باقي گذاشت. مدت کوتاهي پس از ترک داگاما، فرمانده دسته کوشين را به قصد حمله به ساحل عربي ترک کرد. نيروهاي کلکته به زودي کوشين را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند. اگر به خاطر ورود به موقع شش کشتي پرتغالي نبود کوشين ويران شده بود. پس از اين که پرتغاليها منطقه را ترک کردند جنگ بين دو شهر تا ورود اولين نايب السلطنه فرانسيسکو داليدا ادامه يافت. مسؤوليت نايب السلطنه اين بود که کاپيتانهاي ناوگانهاي سالانه را از دنبال کردن هوسها و آرزوهاي خود برحذر دارد زيرا چنين اقداماتي جوي منفي در بين مردم منطقه بوجود مي آورد

نايب السلطنه فرانسيسکو داليدا

فرانسيسکو داليدا به اين علت انتخاب شده بود که يک نجيب زاده با تجربه قابل توجه نظامي بود. او در سفر خود يک قلعه در کيلوا ساخت و مومباسا را ضميمه کرد. او در کوشين يک قلعه ديگر ساخت تا به عنوان مقر خود مورد استفاده قرار دهد. هدف او برقراري مجدد تجارت صلح آميز با انجام توافقات تجاري با حاکمان مختلف امتداد ساحل مالابار بود. مأموريت او به خاطر تداوم مخاصمت حاکم کلکته و اقدامات ناعادلانه کاپيتانهاي پرتغالي مورد کارشکني قرار مي گرفت. به خاطر اقدامات نامناسب کاپيتانهاي کشتيها حتي کوشين نيز به طور موقت بر عليه پرتغاليها موضع گرفت. از شمال تهديدي هشدارآميزتر نزديک مي شد. يک ناوگان جنگي مصري بوسيله آخرين حاکم مملوک مصر که نسبت به کنترل خود بر تجارت شرق احساس خطر کرده بود فرستاده شده بود. مصريها از سوي مسلمانان گوجرات مورد تقويت قوا قرار گرفتند و با يکديگر پرتغاليها را شکست داده، فرماندهشان را که پسر نايب السلطنه فرانسسکو داليدا بود به قتل رساندند

نايب السلطنه آفونسو دالبوکرک

شاه مانوئل نيروهاي تقويتي نظامي خود را به فرماندهي آفونسو دالبوکرک گسيل کرد. آفونسو نجيب زاده بود، با خاندان سلطنتي ارتباط خوني داشت و از نوادگان دريادار اعظم پرتغال بود. او هنگام برنامه ريزي براي سفر اول به هند مورد اعتماد شاه يوائو دوم بود و سربازي کهنه کار در جنگهاي عليه مسلمانان در شمال آفريقا به شمار مي رفت. تجربيات او با مسلمانان شمال آفريقا نفرتي از ايشان در وي بوجود آورده بود که آن را با خود به هند برد. شاه مانوئل دو هدف براي آلبوکرک مقرر کرده بود: اول اين که او قرار شد اردويي نظامي برعليه بنادر مسلمانان از درياي سرخ تا خليج فارس به انجام برساند، دوم اين که پس از سه سال عنوان نايب السلطنه را در اختيار مي گرفت. به او شش کشتي از چهارده کشتي داده شد که تحت فرماندهي تريستان داکونيا بودند. داکونيا اصرار داشت ساحل ماداگاسکار را بگردد و در جنگ شخصي شاه ماليندي با شهر رقيب آنگوجه درگير شد. با سه نفر از بهترين ناخدايان ماليندي، ناوگان به سوکوترا حمله کرد. آلبوکرک پادگاني در جزيره مستقر ساخت و سپس به سمت مسقط راه خود را ادامه داد و در آنجا همه را کشت و شهر را به آتش کشيد

آلبوکرک به سمت هرمز که در محل ورودي خليج فارس، تحت حاکميت شاه ايران قرار داشت راه خود را ادامه داد. شاه که درباره نزديک شدن پرتغاليها مطلع بود برعليه حمله قريب الوقوع يک ناوگان دفاعي تدارک ديده بود اما آلبوکرک ناوگان شاه را ويران ساخت. روزها درگيري مسلحانه در نهايت منجر به تسليم مدافعان نسبت به شاه پرتغال شد. آلبوکرک با مشکلات بسياري مواجه بود: کاپيتانها شاکي بودند که سهم منصفانه اي از خراج هرمز دريافت نکرده اند، ايرانيان چاههاي آب را با اجساد مردگان آلوده کرده بودند، و نيروهاي تقويتي نايب السلطنه نرسيده بودند. آلبوکرک مجبور شد برنامه هاي خود را براي تهاجم نهايي به هرمز رها کند و به سمت درياي سرخ حرکت کند. او وقتي به کوشين رسيد دريافت نايب السلطنه آلميدا علاقه اي به تبعيت از مقام فرماندهي او ندارد. اين بن بست با ورود يک ناوگان عظيم تحت فرماندهي فرنائو دکوتينيو که از خويشاوندان آلبوکرک بود شکست. آلميدا براي در اختيار نهادن مقام فرماندهي به آلبوکرک تحت فشار قرار گرفت. آلميدا به سمت شمال رفت تا کانانور را آزاد کند سپس دابول را مورد غارت قرار داد و ناوگان دشمن را از ديو پس راند. او در سفر بازگشت به ليسبون در جنگي غيرضروري در ساحل جنوبي آفريقا به دست مردم بومي به قتل رسيد

در طي شش سال بعد (1509-1515) آلبوکرک به عنوان يگانه قدرت امپراطوري پرتغال در شرق به رسميت شناخته شد. انگيزه هاي غالب آلبوکرک مانند همتايان اسپانياييش در آمريکا، کشورگشايي و غلبه نظامي بود. برخلاف اسپانياييها او با حريفان قدرتمندي مواجه شده بود که تواناييها و فناوريهاي نظاميشان به ندرت ناکاراتر از پرتغاليها بود. استراتژي آلبوکرک اين بود که تهديدهاي شمال را دفع کند و در حالي که نيروهايش مراکز تجارت ادويه را تصرف مي کنند، حريفان خود را با يکديگر درگير نمايد

گوآ (بمبئي امروزي) که تنها پس از کلکته مرکز تجاري دوم محسوب مي شد مورد بررسي آلبوکرک قرار گرفت. اين شهر به عنوان جنوبي ترين پايگاه قدرت مسلمانان تهديدي دائمي براي تشکيلات ساحلي مالابار بود و اين دليلي کافي براي حمله مارس 1510 بود. نيروهاي او از جانب جمعيت هندو با مقاومت اندکي روبرو شدند زيرا حکومت مسلمانان ستمگر بود. حاکم پادشاهي مسلمان بيجاپور، يوسف عادل شاه با اين تهاجم به سرزمينهاي خود واکنش نشان داد و نيروي بزرگي براي پس گرفتن شهر گسيل کرد. پس از سه ماه جنگ سخت آلبوکرک مجبور شد عقب نشيني کند. او منتظر شد تا ناوگان سالانه با نيروي تقويتي از راه برسد. اما در عوض با فرمانده آن ناوگان دچار تعارض شد. او مي خواست راه خود را به سمت ثروتهاي مالاکا ادامه دهد و علاقه اي به صرف وقت و منابع براي جنگ دوم با گوآ نداشت. آلبوکرک نقشه هاي خود را به تعويق انداخت اما در نهايت با متحدان هندي خود به شهر يورش برد. با تصرف شهر آلبوکرک در صدد انتقامجويي برآمد و تمامي مردان زنان و کودکان مسلمان را قتل عام کرد. دشمنان او در ليسبون با ادعاي اين که تصرف گوآ اتلاف منابع بوده و حفاظت از آن برعليه سپاهيان يوسف عادل شاه پرهزينه است کوشيدند او را از اعتبار ساقط کنند. با اين حال شاه مانوئل با آلبوکرک موافق بود و معتقد بود پرتغال به يک پايگاه دائمي در ساحل نيازمند است و گوآ از جايي که موقعيت خوبي براي دفاع داشته و لنگرگاه بزرگ و محافظت شده اي دارد انتخاب کاملي بوده است. نمايش تهاجم بيرحمانه آلبوکرک در گوآ حاکمان نواحي همسايه گوآ را که اکنون براي مذاکرات درباره صلح با پرتغال متمايل شده بودند، به تعجب واداشت

حال توجه آلبوکرک به مالاکا در فاصله اي دور دست معطوف شد. او تمامي منابع در دسترس را براي حمله ماه مه 1511 جمع آوري کرد. او با 1400 مرد، هيجده کشتي و ششصد پياده نظام جاوه اي مالاکا را در هم نورديد و شهر را در اختيار گرفت. آلبوکرک دولتي پرتغالي تشکيل داد که روابطي حسنه با کشورهاي همسايه اي که خود دشمنان مسلمانان بودند در پيش گرفت. او همچنين سه کشتي براي جستجوي جزاير ملوکا که به عنوان جزاير ادويه شناخته مي شدند فرستاد. آلبوکرک به زودي به گوآ بازگشت تا شاهد محاصره قلعه خود باشد. آلبوکرک موقعيت را در دست گرفت و محاصره کنندگان را به تسليم واداشت. آلبوکرک پس از يک تاخت و تاز کوتاه و نسبتاً بدون حادثه در درياي سرخ، دوازده ماه بعد را به تحکيم موقعيت پرتغال در هند پرداخت. او برنامه تهاجم ديگري برعليه هرمز را مرتب کرد و سرانجام موفق شد شهر را در اختيار بگيرد و قلعه اي را که سالها قبل مجبور شده بود ترک کند با افراد نظامي خود پر کند. اين لحظه اوج برنامه او بود اما به زودي بايستي به وسيله يکي از تلخ ترين دشمنانش، لوپو سوآرس دالبرگاريا به عنوان نايب السلطنه جايگزين مي شد. آفونسو دالبوکرک در سفر به گوآ درگذشت

پرتغال در سال 1515 با استقرار يک قلعه در هرمز در خليج فارس به طور اساسي تجارت در خليج فارس را در اختيار گرفت. آنان گلوگاههاي درياي سرخ را کنترل کرده و در نتيجه تجارت ادويه را در انحصار خود گرفتند

هرچند تحرکات پرتغاليها تجارت ونيز را براي چند دهه کوتاه از رشد باز داشت اما اين انسداد هيچ وقت کاملاً مؤثر نبود. تا سال 1569 ونيز بسياري از امور تجاري سابق خود را به دست آورده بود و حتي شروع به گسترش کرد و اين موضوع اهميت اساسي گلوگاههاي استراتژيک را ترسيم مي کند. پرتغاليها در بازي بدون برنده درگير شده بودند. اگر آنها قادر نمي بودند تمامي منطقه را کنترل کنند انسداد دريايي آنان غيرمؤثر مي بود و تجارت درياي سرخ بدون اين که پرتغاليها تأثير مهمي در تجارت اعمال کرده باشند ادامه مي يافت. در اين مورد خاص از جايي که پرتغاليها نتوانستند عدن را که در محل ورودي درياي سرخ واقع شده است بگيرند آنها هيچ وقت نتوانستند تجارت دريايي منطقه را به طور کامل تنظيم و کنترل کنند. بازرگانان ونيزي تنها دغدغه پرتغاليها نبودند. هرچند پرتغاليها هم ساحل غربي هند و هم تنگه مالاکا را مورد گشت زني قرار مي دادند، اما کشتيرانان مسلمان هنوز از طريق تنگه هاي سوندا به آتجه در شمال سوماترا، از جزاير مولوکا ادويه مي آوردند تا به طور مستقيم به درياي سرخ و از آنجا به اسکندريه ببرند و بدين ترتيب تمامي استحکامات پرتغالي را دور بزنند

تماسهاي ابتدايي با چين و ژاپن

تقريباً در همان زماني که پرتغاليها در تلاش براي اعمال کنترل بر درياي سرخ بودند دريانوردان پرتغالي در حال بررسي امکان الحاق چين به داراييهاي دريايي خود بودند. زمزمه هاي ثروت وافر چين که به گوش اروپائيان رسيده بود چنان بود که به زودي سفرهاي ارزيابي ابتدايي از سالهاي 1508 آغاز شدند. در واقع وقتي بندر مالاکا تصرف شد، عوايد حاصله با فاصله بسياري از بلندپروازانه ترين انتظارات بازرگانان اروپايي فراتر رفت. سود 2000% کالاهايي که به دست مي آمدند براي تحريک اکتشافات بيشتر پرتغاليها در داخل سرزمينهاي آن منطقه کفايت مي کرد

در سال 1516 نايب السلطنه مالاکا مي خواست سهمي در تجارت چين به دست آورد و براي آن دست به اقدامي رسمي زد. او تومه پيرس را که يک بازرگان پرتغالي باتجربه و موفق بود بر آن داشت تا مدموريتي تجاري به مقصد کانتون به انجام برساند. کانتون بندري بود که تمامي امپراطوري چين تمامي کالاهاي تجارتي خود را در مقاديري عظيم از داخل سرزمين و نيز از دريا در آن تخليه مي کند. به طور اوليه هر دو گروه به طور مساوي نسبت به يکديگر مغرورآميز برخورد مي کردند. چيني ها معتقد بودند پرتغاليها اهميت و ارزش چنداني ندارند و مي گفتند آنان نمي دانند چگونه در خشکي بجنگند، آنان مانند ماهي هستند که اگر آنها را از دريا بيرون بيندازند به سرعت مي ميرند

امپراطور زماني که پيرس به نانکينگ رسيد او را به حضور نپذيرفت. تنشها بين پرتغاليها و چينيها ادامه يافت و اين تاحدي ناشي از اين جانبداري اروپامدار بود که چيني ها ضعيف بوده و به سادگي شکست مي خورند. چينيها البته بسيار از آن چه که ضعيف خوانده شود فاصله داشتند. ناوگانهاي آنان پرتغاليهاي باقي مانده در کانتون را پاکسازي کردند. پيرس در سال 1524 در زندان درگذشت

عليرغم دشمنيهاي اوليه، تجارت بين چينيها و پرتغاليها براساس يک مبناي غيررسمي و نفوذ آرام به زيرساخت اقتصادي چين آغاز شد. اين موضوع ادامه يافت تا اين که دولت چين در سال 1530 منع کلي خود را نسبت به بازرگانان خارجي لغو کرد. تا سال 1555 ارجاعات به يک تشکيلات سکونتي پرتغالي در ماکائو در گزارشات آغاز مي شود. ماکائو تبديل به بخش مهمي از تجارت ابريشم، نقره، طلا و ظروف چيني بين گائو، چين و ژاپن شد

ژاپن به طور کاملاً تصادفي در سال 1542 وقتي که عده اي از بازرگانان طي يک طوفان سخت درياي چين از مسير خارج شدند پيدا شد. آنان بعد از پانزده روز به جزاير ژاپني رسيده بودند. آنان به خوبي از سوي ژاپنيها که در تعمير کشتيهاشان به آنها کمک کردند مورد استقبال قرار گرفتند و در نهايت بازرگانان با ايمني به مالاکا بازگشتند. در همان سال جامعه مسيح يا جسويت بنيان گذاري شد. يکي از بنيانگذران اين جامعه سنت فرانسيس خاوير بود که در سال 1549 يک مأموريت به ژاپن را هدايت مي کند. در طي اين زمان ژاپن در حال تجربه يک دوره بي نظمي شهري در نتيجه فساد دولت مرکزي بود. امپراطور قدرتي پوشالي بود و قدرت واقعي در اختيار رؤساي نظامي بود. آنان خود در نتيجه کشتار يکديگر قادر به اداره امور نبودند و نمي توانستند فرماندهان جنگجوي محلي يا منازعات بين صومعه هاي مختلف را که اعضاي آنها براي تأمين منابع مکرراً به شهرها حمله مي کردند کنترل کنند

خاوير خود را در ژاپن در موقعيتي کاملاً ناپايدار يافت و سه سال ملالت بار را گذراند. او به اميد موفقيت بيشتر در مناطقي ديگر توجه خود را به چين معطوف کرد: در برابر ژاپن چين قرار دارد، يک امپراطوري عظيم که از آرامشي عميق بهره مند است و چنان که بازرگانان پرتغالي به ما گفته اند در رعايت عدالت و برابري بر تمامي حکومتهاي مسيحي برتري دارد. اميدوارم در طي امسال 1552 به آنجا بروم و حتي خود را به امپراطور برسانم. چين چنان امپراطوري است که اگر بذر انجيل در آن کاشته شود به وفور و وسعت در آن گسترده مي شود. خاوير در اواخر دسامبر وارد شانگ چوان شد تا در حالي که منتظر بود به کانتون برده شود از يک تب بميرد. کار مأموريت جامعه مسيح در چين برعهده جانشينانش از جمله ماتيو ريکو قرار مي گيرد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: