و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۷

تکه پاره های رنگارنگ 5

متأسف و دلگيرم از اين که دينداري ما و بالاترين نماد مسلمان و شيعه بودن ما شده ابراز ارادت و همدردي با ائمه اطهار. از اين ها بتهايي ساخته ايم و در اين انديشه ايم که از طريق عنايت و شفاعت اونها به سعادت و بهره مندي برسيم. فراموش کرده ايم که اگر اينها حرمت و آبروي و ارزشي دارند خود مرهون رفتارها و باورهايي بوده اند که ما به سادگي به فراموشي سپرده ايم. صداقت، انصاف، گذشت و انسانيت. صداهاي بلندگوها بلندتر مي شوند، شيوه هاي مداحي و روضه خواني متحول و ابتکارآميزتر مي شوند و مناسبتهاي تقويمي ولايي بيشتر و طولانيتر مي شوند. اما افسوس که اين همه مشغوليتها و زحمتها کمتر ثمر مي بخشند و بيشتر انبان ظاهرگرايي و تعصب رو فربه مي کنند. متأسفم از اين که قرآن و حديث رو بهانه اي کرده ايم براي اين که انديشه و تجربه بشري رو کناري بنهيم. انديشه ها و اذهانمونو در اين زندان خودساخته فرتوت و خمود کرده ايم و جرأت نگاه کردن به بيرون رو نداريم. و اين همه در حاليه که همين انديشه و تجربه روان و آزاد بشريه که ما رو قادر مي کنه تا معناي حقيقي و ارزش راستين قرآن و حديث رو درک کنيم. حافظ پنج ساله قرآن پرورش مي ديم و بهش مباهات مي کنيم، کلاسهاي قرائت و تفسير رو گسترش مي ديم و تو شوراي عالي انقلاب فرهنگي کميته ها و برنامه هاي رنگارنگ تبليغي و قرآن پژوهي تشکيل مي ديم غافل از اين که با اين اذهان کپک زده و خاک گرفته چيزي جز توهين و خوارداشت قرآن حاصل نمي کنيم. چنان در اين صدا گم شده ايم که بودن خودمون و چرايي زندگي رو فراموش کرده ايم.

من هنوز درباره ازدواج در حال گيج زدنم. هنوز نفهميدم آدمها چرا ازدواج مي کنند؟ چرا آدم بايد ازدواج کنه؟ اگر بايد بکنه چطور و با چه انتظاراتي بايد ازدواج کنه؟ ازدواج اگر قراره مثل يک مجوز سکس باشه علاوه بر اين که در چنين شکل و سياقي سخيفه، معامله زيانباري هم هست و چيزي که به دست مياري ارزش هزينه اي رو که مي کني نداره. اگر وسيله ايه براي پيدا کردن هم صحبت و همدم و همنشين باز هم هرچقدر فکرشو کني بدم مياد از اين جور سر به لاک خود فرو بردن و فارغ شدن از عالم و آدم و مصروف و دلبسته يه نفر ديگه شدن. انگار که ازدواج دروازه ايه براي خروج از زندگي آزاد و انسانوار و ورود به زندگي گوسفندي و محافظه کارانه و کاسب کارانه. اون ارزشها و الگوهاي رايج و معمول در امر ازدواج در ذهنم فرو ريخته اند و من معلق و معطل مونده ام که چه بايد کرد. مي دونم در هر حال لااقل طبق ساختار اجتماعي که درش زندگي مي کنم چاره اي از ازدواج ندارم. شايد دلايل و انگيزه هاي پراکنده اي هم براي ازدواج کردن داشته باشم اما هنوز نمي دونم رويکرد درست به اين موضوع چطوره و چه انتظاراتي بايد ازش در ذهن داشته باشم. هوز تصوير مطمئن و شفافي ازش در ذهنم وجود نداره.

امروز آمپر سکس انديشي ام دوباره بالا زده بود. به اين فکر مي کردم چرا سکس اين طور در تاريخ زندگي آدمها و حواها مورد حساسيت قرار داشته؟ نمي شد اينها مثل هر رابطه دوجانبه ديگه اي هر وقت خواستند برقرارش کنند و هر وقت نخواستند نکنند؟ هر وقت هر کس خواست خودش در موردش فکر کنه و مثل يک موضوع عادي و روزمره درباره اش تصميم گيري کنه. درست مثل اين که دو نفر هر وقت خواستند به طرف هم مي روند و صحبت مي کنند و هر وقت نخواستند نمي روند يا صحبت رو قطع مي کنند. ديگه اين وسط ارزشها و تعاريفي مثل غيرت و عفت و حيا و پاکدامني چه صيغه ايه؟ اين همه حساسيتها و ملاحظات رنگارنگ چرا؟ براي اين سؤالات دو جواب به ذهنم رسيد. يکي مسأله بوجود اومدن بچه که لاجرم مسؤوليتهاي بعدي رو به دنبال مياره و دوم اين که در شرايط عدم رضايت يک طرف، روحيه تهاجمي مردانه و ضعف بدني زنانه امکاني براي نارضايتي فردي و نابهنجاري اجتماعي بوجود مياره. احتمالاً همه اين مقدمه چينيها و ارزشها و الگوهاي رنگارنگ جنسي که در تمدنهاي مختلف بشري شکل گرفته اند براي سامان دادن اين دو مورد بوده اند. مورد اول که مربوط به بچه دار شدن ناخواسته است روشنه که با وجود وسايل پيشگيري از موضوعيت ساقط شده. اما در مورد موضوع دوم و احتمال تجاوز، فکر نمي کنم به اين سادگيها و به اين زودي منتفي بشه. اما حداقل همين قدر هست که مي شه و شده است که وضعيت رو در اين زمينه بهتر کرد. شناخت و برخورد انساني دو جنس از همديگه، ايجاد تفاهم و همدلي بين زن و مرد، بوجود آمدن فرهنگ زندگي دوجنسي و قدرت گرفتن و مطرح شدن خواسته ها و دغدغه هاي زنان در جامعه همگي جنبه ها و راه حلهايي هستند که مي توانند مشکل دوم رو تعديل و کمرنگ کنند. اگر اين تضمين بوجود بياد که احتمال تجاوز به طور عمومي به اندازه کافي پايين آمده، حساسيتهاي سنتي و ارزشهاي تاريخي جمعي در زمينه رابطه جنسي خودبخود کمرنگ شده و از اعتبار ميفتند. در چنان شرايطي به جاي اين که قالبهاي کور و الگوهاي همگاني و حساسيتهاي جمعي تعيين کننده رفتار زن و مرد باشه تصميم گيري آزادانه با خود فرد خواهد بود.

بزرگترين قدرت بشري باور اوست. باور صادق و راسخ ريشه و سرچشمه همه اشکال محتمل ديگه قدرت در زندگي انسانه. همه تظاهرهاي رنگارنگي که از تواناييها و قابليتها و دستاوردهاي مختلف انسانها سراغ داريم و مي شناسيم در برابر قدرت باور و اراده دروني انسان پست و خردند و بازيچه و پوشالي جلوه مي کنند. هر عاملي که بخواد از بيرون نفوذ کنه اول بايد باور رو بشکنه و دودلي و ترديد و احساس ضعف و کمبود بوجود بياره. باور و اعتقادي که در هر شرايطي و در برابر هر قدرت نمايي و رقابتي دوام بياره تعيين کننده طرف مستحقتر و پيروزه. عناصر، موجودات و انرژيهاي پراکنده و سرگردان در هستي بر حول باور صادق جمع مي شوند و براساس اون نظام مي يابند. به اين ترتيب قدرت سرپيچي ناپذير يک باور وابسته به فرد نيست بلکه جرياني است که لاجرم در هستي تدوام پيدا مي کنه و نظام سازگار با خودشو خواه ناخواه در هستي مستقر مي کنه. فردي که به اين باور رسيده باشه و عليرغم همه شرايط بر اون راسخ باشه مثل اينه که با مرکز قدرت هستي رابطه برقرار کرده و در نقطه ثقل جهان قرار گرفته. در چنين شرايطي باورهاي ناسازگار و حاشيه اي که موجوديت خودشونو مرهون دور ماندن از اين مرکز جوشان و پرانرژي هستند عليرغم تمام جلوه ها و قدرت نمايي هايي که دارند پوچ و ناتوان و منتفي خواهند بود.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام سرباز. پاراگراف چهارم این قسمت را در ارتباط با پاراگرافهای قبلیش نوشتی ؟ من نفهمیدم . پاراگراف سوم امید زیباییه من بهش اعتقاد دارم امیدوارم بشه. و پاراگراف دوم هم مطابق فکر منه من متاهلم.

الف. قائم پناه گفت...

سلام ناشناس عزیز. خوب بود لااقل اگر از قبل می شناخته امت بطور ناشناس نمی نوشتی. نتونستم حدس بزنم کی هستی. خیر، تو تکه پاره های رنگارنگ یا هر چیز رنگارنگ دیگه ای که نوشته ام پاراگرافها به همدیگه ربطی ندارند. و خوشحالم از این که تو مواردی که اشاره کرده اید تفاهم داریم.