و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۶

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ کريستوفر کلومبوس و امپراطوري اسپانيا

پيش از سال 1492 و سفر کريستوفر کلومبوس به امريکا، تنها دارايي قابل ذکر اسپانيا در خارج از اروپا جزاير قناري بود. با اين حال تا اوسط قرن شانزدهم اسپانيا عمده منطقه کارائيب، بخشهاي بزرگي از آمريکا و قسمتهايي از آفريقا را در کنترل داشت. اين دستاوردهاي سريع در عرصه داراييهاي دريايي با استقرار و تحکيم برتري اسپانيا در اروپا از طريق مجموعه اي از ازدواجهاي سياسي همراه شده و مورد کمک قرار گرفته بود. خاندان پرجمعيت هابسبرگ در عوض برافروختن جنگ براي گسترش قدرت و نفوذ خود ترجيح داد از پيوند ازدواج براي مربوط ساختن خاندان خود باديگران استفاده کند. اين موضوع تضمين مي کرد تعداد تهديدها نسبت به داراييهاي هابسبرگ در اروپا در حداقل سطح باقي خواهد ماند و در نتيجه منابع اسپانيا براي فتح سرزمينهاي آن سوي دريا آزاد مي شد. اسپانيا از لحاظ سياسي، اجتماعي و اقتصادي بر امپراطوري بزرگ خود مسلط بود و برخلاف پرتغال که محدود به مناطق ساحلي و پايگاههاي نظامي بدون پشتوانه سرزميني بود، اسپانياييها قادر بودند در داخل خشکي نفوذ کرده و سکونتگاههاي بسيار دائمي تري مستقر سازد

کريستوفر کلومبوس

کريستوفر کلومبوس جنوبي ترين سفرهاي پرتغاليها را به آتلانتيک و آفريقا بررسي کرد و در اين انديشه شد که از طريق سفر دريايي به سمت غرب هم مي توان به هند رسيد. در سال 1484 کلومبوس کوشيد شاه جان دوم از پرتغال را متقاعد سازد از يک سفر دريايي غربي به مقصد مشرق زمين حمايت به عمل آورد اما از بخت بد کلومبوس پرتغال خود را متعهد کرده بود تا مسير دريايي به هند را از طريق آفريقا مورد اکتشاف قرار دهد. دريانوردي پرتغاليها که به طور انحصاري در امتداد ساحل آفريقا انجام مي شد نشان مي دهد محتمل بوده است رهبران پرتغال نيازي نمي ديده اند در آتلانتيک که قبلاً اکتشاف در آن را نافرجام تلقي مي کرده اند به دريانوردي بپردازند. کلومبوس که نقشه اش از سوي شاه جان دوم رد شده بود در سال 1486 متوجه اسپانيا شد. تلاش اوليه او براي کسب حمايت شاه اسپانيايي ناموفق بود اما بعد از پيگيريهاي دامنه دار او براي کسب حمايت در فرانسه و انگليس، در نهايت ملکه ايزابلا و شاه فرديناند براي حمايت از کلومبوس در سال 1492 موافقت کردند. اين تغيير عقيده از سوي دستگاه پادشاهي اسپانيا تا حدود زيادي ناشي از علاقه ايزابلا به گسترش مسيحيت، رقابت با پرتغال براي منابع جديد ثروت و به کار گيري منابعي بود که قبل از اين در فتح مجدد ايبري مورد استفاده قرار داشت

ناوگان کلومبوس که متشکل از دو کاراول کوچک، يکي با بادبان چهارگوش و ديگري با بادبان سه گوش و يک کشتي صد تني از گالاسيا بود از بندر قبلاً بي اهميت پالوس در خليج کاديز حرکت کرد و به سمت غرب رفت. در مقايسه با ناوگانهاي قبلي پرتغاليها، ناوگان کلومبوس به طور قابل توجهي بي اهميت بود و بسياري از ملوانان اشتياق کمي براي مسافرتي طولاني نشان مي دادند. اما کلومبوس چنان از ورود خود به آسيا مطمئن بود که نامه اي را براي ارائه به محضر خان بزرگ و يک مترجم عربي با خود همراه داشت. کلومبوس به قصد جزاير قناري عازم شد تا در آنجا منتظر باد موافقي شود که او را به ژاپن برساند. پس از مدت کمي بيشتر از يک ماه کشتيهاي کلومبوس در جايي که اکنون به عنوان باهاماس شناخته مي شود خشکي رؤيت کردند. گزارشگر کشتي در يادداشتهاي خود در روز پنج شنبه 11 اکتبر 1492 چنين آورده است

دو ساعت پس از نيمه شب خشکي در فاصله دو واحدي ديده شد. آنان بادبانها از جمله بادبان اصلي را جمع کردند. کشتيها براي ديدن روشنايي روز بيتاب بودند و روز جمعه آنها وارد جزيره کوچک لوکايوها شدند که در زبان سرخپوستي گواناهاني خوانده مي شد. اکنون آنان مردمي برهنه را مي ديدند. دريادار (کلومبوس) در همراهي با مارتين آلونسو پينزون و برادرش وينسنت يانزن که کاپيتان نينا بود با قايقي مسلح به ساحل رفتند. دريادار نشان سلطنتي را در دست داشت و کاپيتانها با دو پرچم منقوش به صليب سبز که دريادار در تمام کشتيها نگه مي داشت به سمت ساحل رفتند. بر روي اين پرچمها يک حرف F و يک حرف Y که بر روي هرکدام يک تاج قرار داشت در دو طرف صليب کشيده شده بود. آنان پس از اين که به ساحل رسيدند درختاني بسيار سرسبز و آب فراوان و انواع از ميوه يافتند. دريادار دو کاپيتان و ديگراني که به ساحل آمده بودند و رودريگو اسکوودو مشاور کل ناوگان و رودريگو سانچز از سگوويا را فراخواند و گفت آنان بايستي با ايمان کامل شهادت دهند که او در حضور همگي چنان که اکنون انجام خواهد داد، تملک جزاير گفته شده را براي شاه و براي ملکه با قرائت اعلاميه اي که مورد نياز است و به طور عمده در شهادتنامه ها موجود است و در حال حاضر مکتوب مي باشد اعلام مي کند

حال تعداد زيادي از اهالي جزيره جمع شده اند. آن چه از اين به بعد ذکر مي شود عبارات خود دريادار در کتابش با عنوان اولين مسافرت و اکتشاف سرخپوستان مي باشد. او مي گويد: من فکر کردم که ما مي توانيم با يکديگر دوستي بزرگي برقرار کنيم چون مي دانستم آنان مردمي هستند که به ساده تر خواهد بود آنان را با عشق آزاد کنيم و به دين مقدسمان درآوريم تا اين که به خواهيم براي اين کار از زور استفاده کنيم. وقتي تعدادي کلاههاي قرمز يا گردنبندي از مهره هاي شيشه اي و بسياري اشياي کم ارزش ديگر به آنان مي داديم آنان بسيار خوشنود مي شدند و با ما چنان اظهار دوستي مي کردند که ديدنش براي ما شگفت انگيز بود. آنان سپس با شنا به داخل قايقهاي کشتي که ما داخل آن بوديم آمدند و براي ما طوطي، کلاف نخ پنبه، زوبين و بسياري چيزهاي ديگر آوردند و ما با اشياي ديگر مانند مهره هاي شيشه اي و زنگوله هاي کوچک اين چيزها را تبادل مي کرديم. آنان اين چيزها را مي گرفتند و با حسن نيت هرچه داشتند براي ما مي آوردند. به نظر من مي رسيد که اينها مردمي از نژاد بيچاره و فقيري هستند. آنان چنان که از مادر زاييده شده اند برهنه بودند و زنانشان نيز چنين بودند، هرچند من بيشتر از يک دختر جوان نديدم. تمام چيزي که من ديدم جواناني بودند که بيش از سي سال عمر نداشتند. آنان همگي خوش اندام هستند، بدنهاي بسيار زيبا و چهره هاي بسيار متناسبي دارند. موهايشان کوتاه و زبر و تقريباً شبيه موي دم اسب است. آنان موهايشان تا ابرو بر روي صورت قرار دارد و مقدار کمي از موهاي خود را در پشت سر بلند نگه مي دارند و هيچ وقت کوتاه نمي کنند. آنان خود را به رنگ سياه رنگ مي کنند و رنگ پوستشان مانند رنگ اهالي جزاير قناري نه سياه و نه سفيد است. برخي خود را سفيد رنگ مي کنند، ديگران قرمز و ديگران هر رنگ ديگري که بيابند مورد استفاده قرار مي دهند. برخي صورتهاي خود را و ديگران تمام بدن را نقاشي مي کنند، برخي تنها دور چشمها و ديگران تنها بيني خود را رنگ مي کنند. آنان نه سلاحي دارند و نه درباره آن چيزي مي دانند، زيرا من شمشيرهايي به آنها نشان دادم، آنها شمشيرها را از تيغه آن گرفتند و بي آنکه بدانند دستهاي خود را بريدند. آنان آهن ندارند، زوبينهاي آنان از ترکه چوب بوده و آهن در آن به کار نرفته است. برخي از زوبينها در انتهاي خود دندان ماهي دارند و برخي ديگر به شکلهاي مختلف نوک تيز شده اند. آنان همگي قامت و اندازه اي متناسب با چهره هاي نيکو و اندام سالم و تندرست دارند. من برخي را ديدم که نشانه هايي از زخم بر بدنهايشان قرار دارد. ايما و اشاره هايي براي پرسيدن درباره آن زخمها انجام دادم آنان به من فهماندند که مردمي از جزاير مجاور با هدف تصرف آنان آمده بودند و آنان از خود دفاع کرده بوده اند. من باور داشتم و هنوز بر اين باورم که آنان از خشکي اصلي امريکا آمده بودند تا آنان را اسير بگيرند. آنان بايستي خدمتگزاران خوب و باهوشي بوده باشند زيرا من شاهد بودم که به سرعت آنچه را که به ايشان گفته مي شد درک مي کردند و معتقدم که آنان به سادگي مسيحي خواهند شد زيرا به نظرم مي رسيد که آنان هيچ ديني ندارند. من براي خشنودي ارباب خويش پس از اين در هنگام ترک جزيره شش بومي را با خود خواهم آورد تا شايد سخن گفتن را بياموزند. من هيچ نوع جانوري به جز طوطي در اين جزيره نديدم

در روشنايي اهميت تاريخي سفر کلومبوس، ارزشمند خواهد بود لحظه اي درنگ کنيم و رفتارهاي کلومبوس را مورد مرور قرار دهيم. تفاوت اساسي بين سفر کلومبوس در سال 1492 و سفرهاي بارتولوميو دياز و واسکو داگاما اين است که دريانوردان پرتغالي از قبل مي دانستند سرزمينهايي که آنان به آنجا مي روند وجود دارند، تاريخي از برخورد بين اروپا و آفريقا يا اروپا و آسيا، هر چند مبهم و محدود ولي وجود داشت. اما زماني که کلومبوس در باهاماس به ساحل رفت او با سرآغاز قاره اي مواجه شد که اروپا درباره وجود آن اطلاعي نداشت. هيچ داستان مردمي يا زمزمه اي درباره خشکيهاي بزرگ ميان اقيانوس اطلس وجود نداشت و هيچ تاريخي درباره تماس مبهم بين جمعيت اين دو قاره وجود نداشت. به شکلي ساده مي توان گفت تصور نمي شد امريکايي در آنجا وجود داشته باشد

اولين کاري که کلومبوس پس از ورود به ساحل انجام داد در اختيار گرفتن اين سرزمين جديد به نام تخت سلطنتي اسپانيا بود تا ترتيب اداري و ساختار فکري اروپايي را در منطقه اي که سابقه اجراي چنين آدابي را نداشت به اجرا گذارد. به اين موضوع توجه کرديم که يک نشان سلطنتي به ساحل برده شد و مراسم در حضور همگان انجام شد. مردم بومي هم که کلومبوس حتي قبل از به ساحل رفتن آنها را ديده بود احتمالاً در اين جمع حضور داشتند. در يک کاغذ پوست شاهدان ذکر شدند تا مشخص شود کلومبوس جزيره را به نام تخت اسپانيا متصرف شده است و در صورت نياز مدارک در آينده شهادت خواهند داد که هيچ کس نسبت به اين مراسم يا هدف نهايي آن اعتراض نکرده است. اين اقدام با استفاده از حضور جمعيت محلي شايد با گوشه چشمي به اعتراضات احتمالي آينده به چنين نحو عجيب و چنين زبان عجيبي به اجرا در آمد. کلومبوس بعداً در نوشته خود بادقت مي گويد که من شاهد بودم که آنان به سرعت چيزي را که به آنان گفته مي شد مي فهميدند

چنان که استفان گرينبلات اشاره کرده است براساس درک قرون وسطايي از قوانين طبيعي تنها آن سرزمينهايي که غيرمسکوني هستند مي توانند به عنوان دارايي اولين فردي تلقي شوند که آن را کشف کرده است. براين اساس به روشني با حضور اعضاي جمعيت بومي مشکل پيش مي آمد و گرين بلات مطرح کرده است که مراسمي که بوسيله کلومبوس اجرا شد براي در اختيار گرفتن اين سرزمين عليرغم اين که مسکوني بود طراحي شده بود. در واقع چنان که گرينبلات اشاره مي کند اجبار براي حفظ ظاهر قانوني در شيوه رفتار اسپانياييها موجب برداشتن گام ديگري نيز مي شود. کلومبوس نطق خود را در حضور گزارشگر کشتي ايراد مي کند تا مراسم با پايان يافتن سخنانش ارزش خود را از دست نداده باشد. اين کاغذ پوست مدرکي رسمي بود که مهر و موم شد و هزاران واحد در عرض اقيانوس پيمود تا به عنوان يک نشانه رسمي از اين تلقي شود که زمينهايي که کلومبوس با آنها برخورد کرده است مورد تملک قرار گرفته است. به اين ترتيب اولين برخورد بين دنياي اروپائي و دنياي غير اروپائي توأم با نزديکي و ترکيب دو فرهنگ مجزا و متفاوت نبود بلکه در غيبت هرگونه سنت و آداب مشترک و عمومي، روندي که طي شد به نحو مصممي براساس ديدگاه اروپايي انجام پذيرفت. گرينبلات نتيجه مي گيرد اين کار انجام شد تا اسپانياييها بتوانند جزاير امريکا را مورد تملک قرار دهند

ناوگان که هنوز در جستجوي چين بود دوباره به راه افتاد و در عوض کوبا و سپس هيسپانيولا (هائيتي و جمهوري دومينيکن امروزي) يافت. در اينجا کلومبوس اولين پايگاه استعماري اروپايي را بنيان ساخت. پس از به تحليل رفتن منابع طبيعي، کشتيها در 8 ژانويه 1493 بازگشت به خانه را آغاز کردند. کلومبوس با استفاده از يک سري محاسبات کشتيهاي خود را به سمت شمال چرخاند تا به عرض جغرافيايي متناسب با اسپانيا برسد و سپس مسير شرق را در پيش گرفت. در بارسلونا کلومبوس ادعاهاي خود را درباره اين که مسير جايگزيني براي آسيا يافته است ادامه داد. او در واقع ادعا مي کرد کوبا ژاپن است و کلومبوس با وظيفه شناسي گزارش مي کرد که يک هيئت نمايندگي براي مذاکره با رئيس محلي که با خوش بيني به عنوان خان بزرگ قلمداد مي شد فرستاده بوده است. ديگران مانند کلومبوس متقاعد نشده بودند. پرتغاليها باور داشتند کلومبوس نقاط دوردست تري از ساحل آفريقا را کشف کرده است تا اين که بعداً گفتند کلومبوس احتمالاً جزايري را که قبلاً نقشه برداري نشده بوده اند در اقيانوس آتلانتيک يافته است. اسپانياييها هم به نوبه خود با شک و ترديدهايي در اين زمينه سرگرم بودند تا اين که به يک نتيجه محافظه کارانه رسيدند: کلومبوس مسيري به سرزمينهايي دور در غرب يافته بود. صرفنظر از اين که اين سرزمينها دقيقاً کجا قرار داشتند ايزابلا و فرديناند خواهان تسلط بر آن بودند و درخواست خود را به حضور پاپ الکساندر ششم ارائه کردند. او عنوان و حق تملک اختصاصي آن سرزمينها را در فرمان پاپي سال 1493 اعطا کرد

عليرغم اين شک و ترديدها سفر کلومبوس موفق شد توانايي کشتيها و ملوانان اروپائي را در پيمودن مسافتهاي طولاني، تحمل در برابر شرايط سفرهاي دريايي طولاني و تواناييهاي روشهاي دريانوردي اروپائيان را نشان دهد. رفت و برگشت کامل در اين سفر 224 روز طول کشيده بود. از سوي ديگر اين سفر همچنين تواناييها و تمايلات شخصي کلومبوس را نشان مي دهد. هرچند کلومبوس قادر بود انديشه ها و برداشتهاي خود را درباره مناطقي که با آنها مواجه مي شد بنويسد اما او اين کار را با ذهنيتي اروپامحور انجام مي داد. او در باور خود مبني بر اين که مسير جايگزيني براي آسيا يافته است تجديد نظر نکرد و اين موضوع به روشني با اين حقيقت نمايش داده مي شود که او مردم بومي را که مي ديد هندي مي ناميد

سفر دومي که او در سال 1493 آغاز کرد به سادگي و بي اهميتي سفر اول نبود. کلومبوس به عنوان دريادار و نايب السلطنه سرزمينهاي جديد مأموريت يافته بود مردم محلي را مسيحي کند، مستعمره خود را در هيسپانيولا توسعه دهد، پايگاهي براي داد و ستد بسازد و تقريباً به عنوان وظيفه اي پاياني به جستجوي خود براي شرق ادامه دهد. کلومبوس همچنين انحصار حق دريانوردي در منطقه را داشت. هفده کشتي که 1500 نفر را حمل مي کردند در کاديز جمع شدند و يکي از سريعترين موارد عبور از اقيانوس را به انجام رساندند. با بازگشت به هيسپانيولا در نوامبر 1493 خدمه دريافتند برخورد قبلي آنان در جزيره، يک دسته جنگجو را برانگيخته بود تا تشکيلات اسپانيايي آنان را خراب کرده و افراد آن را قتل عام کنند. به سرعت تشکيلات استعماري جديدي بنا شد و اسپانياييها به زودي شروع به فرستادن منظم لشکرهاي نظامي به اعماق سرزمين کردند تا جمعيت بومي را که به نحو فزاينده اي رويکردي خصمانه مي يافت تابع سازند. کلومبوس وقتي با سکونت و استعمار در يک منطقه سرکش مواجه شد، علاقه منديش به نحو ريشه اي از اکتشاف و تجارت منحرف شده و متوجه فتح نظامي و سرکوب شد. اعضاي جمعيت محلي اسير شده و مانند برده مورد رفتار قرار مي گرفتند تا مستعمره نوپا را مورد حمايت قرار دهند. ديگران اسير مي شدند تا بعداً با پرداخت مقاديري طلا به کلومبوس آزاد شوند

کلومبوس وقتي در سال 1496 به اسپانيا بازگشت دريافت دستاوردهايش در جلب اعتماد و تهييج درباريان ضعيف بوده است. با اين حال کلومبوس شواهد کافي جمع کرده بود تا پيشنهاد کند اکتشاف بيشتر منجر به سودي سالم خواهد شد و طلا و روحهاي قابل نجات بيشتري به دست خواهند آمد تا سفر هاي آينده را شدني کنند. در واقع ترس از اين که مبادا امتيازاتي که پس از درخشش اوليه کلومبوس در سال 1492 به او داده شده بيش از حد بوده است باعث شد شاه اسپانيا انحصار کلومبوس را لغو کرد و مجوز سفرهاي ديگري را صادر کرد

باتوجه به وضعيتي که سفر دوم به هيسپانيولا با آن مواجه شده بود، کلومبوس به نحو ناگزيري براي به دست آوردن کشتي و ملوان براي سفر سوم خود با مشکل روبرو شده بود. با اين حال او توانست در سال 1498 خدمه و کشتي کافي را براي حرکت به سوي دريا به دست آورد. با رسيدن به جزاير قناري ناوگان به دو قسمت تقسيم شد. نيمه اول مسير به خوبي شناخته شده هيسپانيولا را در پيش گرفت و بخش ديگر تحت فرماندهي کلومبوس به سمت جنوب راه خود را ادامه داد. ممکن است کلومبوس به اين علت مسير جنوبي را ادامه داد که در امريکاي شمالي درباره يافته هاي بريتانيا شنيده بود، اما به عنوان يک دليل ديگر همچنين يک باور معاصر او وجود داشت که مبتني بر اين بود که يک خشکي بزرگ که وزن قاره آفريقا را جبران سازد و کره زمين را تعادل نگه دارد بايستي وجود داشته باشد. در هر حال اين پيش بيني درست از آب درآمد و کلومبوس پس از اين که از خليج پاريا گذشت و با ونزوئلاي آينده برخورد کرد، در حوالي سواحل شمال آمريکاي جنوبي با جزيره اي روبرو شد که آن را ترينيداد ناميد. با ادامه مسير در امتداد ساحل، ناوگان به زودي در امتداد يک جريان عظيم از رودخانه اورينوکو حمل شد و افراد را به جايي برد که کلومبوس را بر آن داشت تا بگويد بهشت اين دنيا در همان نزديکي است

کلومبوس ساحل را تا جايي که توانست دنبال کرد و سپس کشتي خود را به سمت هيسپانيولا هدايت کرد. با ورود به هيسپانيولا او دريافت مستعمره اسپانيا به آشوب کشيده شده و نارضايتي آن را فرا گرفته است. نه تنها طلاي کافي براي ثروتمند کردن يک ساله همه مستعمره نشينان وجود نداشت بلکه آنان همچنين شکايت مي کردند که نمي توانند غذاهاي سرخپوستي مانند ذرت و منهوت بخورند. بسياري به اسپانيا بازگشتند. آنان در آنجا به خاطر هزينه تلاشهاي خود در مستعمره تقاضاي بازپرداخت کردند و از مديريت بد مستعمره به دست کلومبوس شکايت کردند

رفتار کلومبوس طي گذشت سالها نامنظم و سرگردان شده بود و شکي نبود که حضور او در هيسپانيولا شرايط پيشاپيش شکننده منطقه را بدتر مي کرد. گزارشات از مستعمره در نهايت شاه فرديناند و ملکه ايزابلا را متقاعد ساخت تا فرانسيسکو دبوباديلا را در سال 1500 براي مشايعت بازگشت کلومبوس به خانه به هيسپانيولا بفرستند. کلومبوس در زنجير آورده شد. تنها زماني که خيال و فکر موفقيتهاي پرتغال در آسيا براي شاه فرديناند و ملکه ايزابلا بزرگ جلوه کرد تصميم گرفته شد کلومبوس به يک سفر اکتشافي ديگر فرستاده شود. کلومبوس معتقد بود چين در فاصله کوتاهي در شمال غربي امريکاي جنوبي قرار دارد و بايستي گذرگاهي به اقيانوس هند بين کوبا و دنياي ديگري که او سالها قبل با آن مواجه شده بود وجود داشته باشد. اما سفر در امتداد ساحل شمالي امريکاي جنوبي مسير ديگري به اقيانوس هند را نشان نداد. در روز کريسمس 1502 کلومبوس خود را جايي که امروز ورودي کانال پاناما مي باشد يافت. در حالي که هيچ نشانه اي در امتداد ساحل وجود نداشت تا نشان دهد در اين محل حرکت به سمت غرب براي ورود به اقيانوس آرام ممکن است و در حالي که روحيه خدمه کلومبوس به سرعت در حال تحليل رفتن بود او راه خود را ادامه نداد و بازگشت. کلومبوس هرچند نه افراد کافي و نه داراييهاي کافي براي نگهداري يک پايگاه در اختيار داشت اما در بلن يک پايگاه بنا ساخت و به زودي قبل از اين که به اسپانيا بازگردد از جامائيکا گذشت. درگذشت کلومبوس در سال 1506 تقريباً به طور کامل بدون آن که توجهي برانگيزد رخ داد

هرچيز ديگري که بتوان درباره سفرهاي کلومبوس و تأثيرات آنها گفت، چنان که جي وي اسکامل مي نويسد يک حقيقت وجود دارد و آن اين است که سفر سال 1492 يک قاره قبلاً ناشناخته را هويدا ساخت و مجموعه اي از تحرکات را برانگيخت که شامل اکتشافات و فتوحات نظامي جسته گريخته اي بود. در عرض يک دهه پس از درگذشت کلومبوس تمامي طول ساحل از هندوراس تا پرنامبوکو نقشه برداري شده بود و تمامي جزاير بزرگ غربي سرخپوستي به جز باربادوس بوسيله اروپائيان مورد جستجو قرار گفته بود
اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: