و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۶

اکتشاف و اصلاحات؛ رنسانس شمال

بخشايش

اصلاحات مذهبي بخشي خاص از تاريخ اروپاست. تاريخ کليساي کاتوليک در دوره قرون وسطي و عصر رنسانس تاريخي مملو از دستاوردهاي درخشان روحاني، هنري و فکري و نيز تاريخي مشحون از سوءاستفاده هاي فراوان و حماقتهاي نظريه پردازانه بوده است. از همان ابتداي شکل گيري کليساي مسيحي چيزي تحت عنوان کليساي واحد و متحد وجود نداشته است. در تمامي دوره قرون وسطي واکنشهايي قوي و پرانگيزه و اغلب قدرتمند نسبت به نظريات کاتوليک و فعاليتهاي کليسا وجود داشته است. نامنصفانه نيست اگر گفته شود تاريخ کليساي قرون ميانه تا حدود زيادي تاريخي طولاني از کفرگوييهاست

اما پدربزرگ تمام کفرگوييها که براي هميشه چهره مسيحيت و فرهنگ اروپايي را تغيير داد، ارتکابي از سوي يک راهب آگوستيني بود که در زاويه هاي پنهان امپراطوري روم مقدس پناه گرفته بود. فراخوان مارتين لوتر براي اصلاح فعاليتهاي فاسد کليسا در نهايت تبديل به بزرگترين چالش روحاني و سياسي شد که کاتوليسيسم قرون وسطايي با آن روبرو شده بود. نظريات و کليساهاي مسيحي به يک ميليون قسمت شکسته شد و هزاران بشکه خون بوسيله مسيحياني که در جنگهاي اروپايي بر سر مذهب ديگر مسيحيان را مي کشتند ريخته شد. خود دولتهاي اروپايي نيز در نتيجه دلالتهاي سياسي کليساي اصلاحي نوين لوتر در بنيانهاي خود دچار تزلزل و نوسان شدند

فرصت و زمان کافي براي پرداختن به مجموعه سوءاستفاده هاي کليساي قرون ميانه و دوره رنسانس وجود ندارد با اين حال فراخوان اوليه لوتر براي اصلاح مربوط به يک رفتار کليسا بود و آن فروش بخشايش معنوي بود. به اين ترتيب ما موضوع را با صحبت درباره بخشايش آغاز مي کنيم

براي انسان مدرن امروز درک منطق بخشايش مشکل بوده و محکوم کردن اين رفتار ساده جلوه مي کند اما در واقع بخشايش در آن دوران معاني بسياري داشت. کل مفهوم بخشايش مبتني بر اين نظريه کاتوليک قرون ميانه بود که گناهکاران نه تنها بايستي از گناهاني که مرتکب شده اند توبه کنند بلکه ايشان همچنين بايد درباره اين گناهان اعتراف کرده و مبلغي را به عنوان مجازات پرداخت نمايند. چنان که ملاحظه مي شود مشکلي که درباره توبه و اقرار وجود داشت اين بود که تنها شاهد و مستند براي انجام توبه، ادعاي گناهکار مبني بر نادم بودن او بود. به اين ترتيب توبه کردن يک حالت دروني بود و به عنوان يک رفتار بيروني نمودي نداشت. مسيحيت اوليه به طور کلي به نحو قابل توجهي مبتني بر زندگي دروني افراد بود و تکيه چنداني بر زندگي بيروني آنان نداشت. با اين حال صرف ادعاي گناهکار مبني بر توبه کردن به اين معنا نبود که او حقيقتاً توبه کرده است

بنابراين با ساده سازي فراوان چنين مي توان گفت که تاريخ نظريه پردازي کاتوليک قرون ميانه تا حدود زيادي تلاشي بود براي يافتن راههايي که براي حالات دروني باورمندان نشانه هايي بيروني وضع کند. توبه کردن در اين ميان مستثني بود. به اين ترتيب براي اين که نشان داده شود فردي حقيقتاً توبه کرده است و تنها چنين ادعايي را بر زبان نمي آورد، مفهوم مجازات دنيوي ابداع شد. به عبارتي ديگر گناهکار لازم بود تحت برخي مجازاتها قرار مي گرفت يا کاري انجام مي داد و تا زماني که کفاره گناه به انجام نمي رسيد گناه بخشيده يا جبران نمي شد. بخشي از اين مجازات دنيوي شامل انجام دادن کارهاي خير مي شد. اينها فعاليتهايي بودند که حالتي خيريه اي داشتند و از قبيل اطعام مساکين و پرستاري بيماران بودند. يک فرد توبه کار واقعي بايستي توبه خود را با اقدامات خيريه اي نسبت به ساير افراد بشر نشان مي داد

گناهاني که به طور کامل با مجازات دنيوي جبران نمي شدند گناهکار را وارد دنياي برزخ مي کردند. در واقع کل مفهوم دنياي برزخ که در اواخر قرن دوازدهم ابداع شد در ارتباط با مجازات دنيوي وضع شده بود. مفهوم انجام کفاره گناهان در اين زندگي به طور نمادين با وارد شدن حالت دروني فرد به دنياي پس از زندگي نشان داده مي شد. در پايان انجام اين مجازات، روح فرد اجازه مي يافت وارد بهشت شود

بخشايش در بستري اقتصادي

حال براي مدت کوتاهي از تاريخ کليسا دور مي شويم و به تاريخ اقتصادي مي پردازيم. در قرون پاياني عصر ميانه اروپائيان بازرگاني را کشف کردند. بازرگاني يک فعاليت اقتصادي است که در آن کالايي در يک نقطه خريداري شده و سپس به نقطه ديگري که کالاي مزبور در آن کمياب است منتقل شده و در آنجا با قيمتي بسيار بالاتر فروخته مي شود. در اواخر قرن يازدهم و طي قرن دوازدهم، اروپائيان چگونگي انجام اين کار را از مسلمانان آموختند و آن را به نحوي عالي به کار گرفتند. پس از قرن دوازدهم اروپائيان در سرتاسر اروپا اشتغال فراواني با جابجايي انواع و اقسامي از کالاها از قبيل نمک، پشم، پوست گوسفند و انواعي از ابداعات جديد پيدا کردند و به اين ترتيب اقتصاد اروپا به غرشي عظيم درآمد

اين غرش اقتصاد تجاري به سرعت روش افراد را در تجارت کالا تغيير داد. به طور عمده تجارت در اروپاي قرون وسطي به صورت پاياپاي انجام مي شد؛ يک کالاي مشخص با کالاي مشخص ديگري مبادله مي شد. با اين حال رونق بازرگاني پول را به جريان انداخت و افراد شروع به استفاده از آن کردند. افراد به جاي معاوضه مستقيم کالا، آن را با استفاده از ميانجيگري پول مورد تبادل قرار دادند. تا اواخر قرن سيزدهم اغلب نقاط عطف اقتصادي با پول شکل گرفته بودند و اروپا از يک اقتصاد عمدتاً پاياپاي به يک اقتصاد پولي در حال انتقال بود

امروز که ما به تمامي با پول زندگي مي کنيم حقيقتاً درباره تأثير مهم آن نمي انديشيم. با اين حال اروپائيان در قرون وسطي کارآمدي آن را درک مي کردند و شروع به انطباق روش زندگي و جهان بيني خود در ارتباط با اين پديده جديد کردند. پول البته هميشه وجود داشته است اما به طور شايع در گردش نبوده است. چنان که ملاحظه مي شود براي اين که پول حقيقتاً بتواند کارکرد خود را داشته باشد، نبايستي ارزش مصرفي داشته باشد در غير اين صورت مبادله با پول تبديل به مبادله پاياپاي مي شود. اگر پول ارزش مصرفي داشته باشد ارزش آن مي تواند نوسان قابل توجهي داشته باشد. به اين ترتيب براي اين که ارزش تجاري پول به طور نسبي ثابت باشد، پول نه تنها بايد از ماده اي نسبتاً کمياب ساخته شده باشد، همچنين پول نمي تواند ارزشي واقعي داشته باشد يا به عبارتي نمي تواند ارزش مصرفي داشته باشد

اين روشي عجيب براي انجام تجارت است. شما مي توانيد وارد يک نمايشگاه ماشين شويد و به يک نفر چندين هزار قطعه کاغذ بدهيد که منقوش به چهره جورج واشنگتن هستند، قطعات کاغذي که هيچ استفاده اي ندارند و آن فرد ديوانه سپس کليد هاي يک مدل جديد ماشين را به شما تسليم خواهد کرد. و تنها دليلي که او اين کار را انجام مي دهد اين است که او مي تواند آن چند هزار قطعه کاغذ بي استفاده را بگيرد و آنها را به کس ديگري بدهد تا وي در عوض کالايي قابل استفاده و ارزشمند را به او تحويل دهد. به اين ترتيب پول براي جايگزين کردن اشياي واقعي مورد استفاده قرار مي گيرد. به اين ترتيب در يک اقتصاد پولي، پول مي تواند جايگزين هر شيئي ديگري باشد

آنچه اينجا درباره پول آورده شد هرچند انحراف از موضوع اصلي در توضيح بخشايش بود اما در واقع ارتباط روشني با آن دارد. بخشايش به طور اوليه به يک دليل از سوي کليسا ابداع شد؛ براي جمع آوري کردن پول و اين کالايي بود که در اواخر قرون وسطي شروع به جريان يافتن در تمامي اروپا کرده بود. کليساي کاتوليک قرون وسطي منبع تقريباً تمامي گونه هاي رفاه و نيکوکاري اجتماعي بود. کليسا نياز داشت تا براي اين نيکوکاريها هزينه پرداخت کند. از قرن دوازدهم، بيمارستانهاي گوناگون و ساير تشکيلات منتسب به کليسا شروع به فرستادن افراد براي گدايي کردن پول تحت عنوان جمع آوري اعانه کردند. با اين حال پول چنداني در دسترس قرار نمي گرفت و متقاعد کردن مردم براي پرداخت کردن بي دليل پول کاري مشکل مي نمود

در اواخر قرن سيزدهم کليسا به انديشه بخشايش رسيد. در زندگي روحاني گناهکاران، بخشايش دقيقاً همان کاري را مي کرد که پول در زندگي اقتصادي آنان انجام مي داد. منطق کار چنين بود؛ اگر کفاره گناهان شامل مجازات دنيوي است و اين مجازات دنيوي شامل انجام دادن کارهاي خير مي باشد، چرا نتوانيم کارهاي خير فرد ديگري را با کارهاي خيري که خود بايد انجام دهيم جايگزين کنيم؟ چرا به فرد ديگري هزينه پرداخت نکنيم تا کارهاي خيري را انجام دهد که خود لازم است به عنوان مجازات دنيوي انجام دهيم؟ کارگزاران کليسا بر اين اعتقاد بودند که روحانيان کارهاي خير بيشتري از آنچه که براي آنان لازم بود انجام مي دهند و به عبارت ديگر مي توان گفت آنان سرريز بودجه اي از نظر کارهاي خير در حسابهاي معنوي خود داشتند. آنان چرا نمي توانستند اين مقدار را به فروش برسانند؟ و اين آن کاري بود که کليسا انجام داد. با تأييد پاپ، هر اسقف مي توانست بخشايش را به فروش برساند تا در عوض مجازات دنيوي يا کارهاي خيري هزينه شوند که افراد باورمند در طي سالهاي گذشته به کليسا بدهکار شده بودند. بخشايش نيکوکاري روحانيون کاتوليک را با نيکوکاري مورد نياز براي افراد باورمند جايگزين مي کرد. مستند شدن اين جايگزيني در خود بخشايش تضمين شده بود و اين در شکل يک قطعه کاغذ مانند يک قطعه اسکناس يا چک بانکي بود که گواهي مي داد نيکوکاري روحانيون بدهي نيکوکاري فرد باورمند را جبران مي کند. بخشايش به انگيزه کسب درآمد و درست براساس منطق پول بازسازي شده بود. به جاي کالاهاي واقعي (نيکوکاري)، بخشايش يک قطعه کاغذ کاملاً بي ارزش را جايگزين مي کرد. تنها دليلي که اين کار انجام مي شد اين بود که همه افراد اين کار را به عنوان يک جايگزيني معتبر درست مانند پول قبول کرده بودند

بخشايش مانند پول از همان ابتدا منتقدان خود را داشت. با اين حال با اختراع انتشارات چاپي، بخشايش تبديل به يک تجارت بزرگ براي کليسا شد و منتقدان افزايش يافتند. در هيچ نقطه اي به اندازه شمال اروپا انتقاد از کليسا حالتي انقلابي نيافت

رنسانس شمالي

رنسانس شمالي به سادگي شامل وارد کردن انديشه هاي اومانيست ايتاليايي به شمال اروپا مي شد. با اين حال اومانيستهاي شمالي اين انديشه ها را بسيار شديدتر در ارتباط با اقدامات کليسا مورد استفاده قرار مي دادند و به اين ترتيب تبديل به اولين گروه عمده اي شدند که براي اصلاح کليسا فراخوان دادند

دو چهره عمده در رنسانس شمالي حضور دارند: دزيدريوس اراسموس و سر توماس مور. اراسموس (1466-1536) تعاليم استاندارد اومانيسم را در ارتباط با دنياي کلاسيک به کار گرفت اما همچنين يک الهيات ساده در ارتباط با عشق مسيحي بوجود آورد. اراسموس مسيحيت را به طور اوليه يک مذهب اخلاقي مي ديد و از نظر او فلسفه مسيح چنان که خود اين طور مي ناميد يک فلسفه عشق از خودگذشته و پرهيزکارانه بود. باورهاي کليشه اي، آداب و رسوم و به خصوص اقدامات تجاري کليساي کاتوليک از نظر اراسموس انحرافاتي خطرناک از فلسفه مسيح بودند. هرچند اراسموس بر آن بود که کليساي کاتوليک را از داخل اصلاح نمايد اما نوشته هاي او تبديل به برخي از متون بنيادي در پروتستانتيسم شدند

سر توماس مور (1478-1535) برجسته ترين اومانيست انگليسي قرن شانزدهم بود. او يک کاتوليک مصمم بود که بوسيله هنري هشتم به خاطر عدم انکار اين کاتوليسيسم اعدام شد. هرچند مور به مذهب پروتستانتيسم درنيامد اما نوشته هاي او که دستگاه پاپ و سوءاستفاده هاي کليسا به خصوص بخشايش را مورد نقد قرار مي داد تبديل به بنيانهاي پروتستانتيسم انگليسي شد

اين اومانيستهاي شمالي در انتقادات خود درباره اقدامات کليسا، دايره لغات و انديشه هايي را بنيان نهادند که جنبش اصلاحات را به پيش خواهد راند. جرقه اي که اين جنبش را به اشتعال در آورد يک راهب جوان آگوستيني آلماني مي باشد که آثار او در ميان اومانيستهاي شمالي شناخته شده است؛ مارتين لوتر

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: