و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۶

اندر حکایت یک باغدار چپگرا

ايرج رو از زمان فعاليتهاش در گفتمان و گزاره مي شناسم هرچند تنها اخيراً وبلاگش رو ديده ام. در جو ضدمذهبي فورومهاي نامبرده شايد خصوصيت اسلامگراييش بيشتر مورد نظرم قرار گرفته بود. اين بار که پستهاي صفحه اول وبلاگش رو مرور کردم چپگرايي سرسختانه و رويکرد تند و تيز ايدئولوژيکش بيشتر جلب نظر کرد. طرز نوشتن و موضعگيري کردن اين اسلامگراي چپ در مخالفت با نظام اسلامي ايران از نظر لحن سازش ناپذيرش در واقع تنه به راديکالترين مخالفين اسلام ستيز جمهوري اسلامي مي زنه. زماني که اين نکته رو مدنظر داشته باشيم که کم و بيش چپها در برابر امپرياليسم آمريکا گرايش به جريانهاي اسلامي دارند اين نوع موضعگيري جالبتر و کميابتر جلوه مي کنه. اگر مي خواهيد بيشتر از نوشته هاي يک هوادار نوام چامسکي که تاريخ هم خوب بلده بخونيد به وبلاگش سر بزنيد

رويکرد ايدئولوژيک ايرج که شايد لازمه چپ و منتقد قدرت باقي موندنش باشه اولين و برجسته ترين نقد و اختلاف نظر من با ايرجه، چون به نظرم هيچ کس به چنان منبع شناختي قطعي دسترسي نداره که بتونه با قاطعيت مخالفين سياسي و فکري خودش رو با الفاظ و لغات درشت و تند و تيز مورد خطاب قرار بده. با توجه به چيزهايي که در وبلاگش ديدم به نظرم مي رسه اين رويکرد قاطع و متعصب رو از دهه شصت با خودش به دهه هشتاد آورده. ديگه اين که انتقاد ايرج درباره قدرت چنان ريشه ايه که حقيقتاً همه اشکال قدرت رو نفي مي کنه و اصولاً به نظر مي رسه نسبت به هرگونه ساختار قدرت اجتماعي و آموزه و شناخت جمعي بدبينه و همه رو با عنوان اسطوره مورد تمسخر قرار مي ده. اين رويکردش رو هم که به نظرم مي رسه بيش از اين که بشه به باورهاي اسلاميش نسبت داد بايد به مطالعاتش از دنياي جديد غرب نسبت داد قبول ندارم و فکر مي کنم بايستي کمي تعديلش کرد. و در نهايت نقطه اختلاف سومون تضاد و موضعگيري سياسي و فکري ايرج در برابر نظام سياسي حاکم بر کشوره که همونطور که گفتم نسبت به نوع نقدهاي معمولي که درباره نظام سياسي کشور مي شنويم خشنتره و در شدت و غلظت لحن نگارشي به نوع موضعگيريهاي اکبر گنجي و ابراهيم نبوي و دوستان کهنه کارتر اونها در اونور مرزها پهلو مي زنه. شايد بعيد نباشه اين لحن نوشتن سياسي ايرج در مجالس همصحبتي با فورومرهاي اسلام ستيز گفتمان پرورش يافته باشه. درباره اين که چطور مواضع ما در برابر جمهوري اسلامي متفاوته تفصيل نمي دم و به نوشته هاي سياسي هر کدوم از دو وبلاگ دراين باره ارجاع مي دهم. اما عمده ترين توافق ايرج و من در تعلق خاطر به اسلامه که البته بايد اعتراف کنم چندان نوع مسلمان بودن ايرج رو نمي فهمم و اين که چه برداشت کلي از اسلام داره برام محل ابهامه. با مجموعه اين خصوصيات فکر مي کنم مي شه ايرج رو جزو نويسندگان مثالي دانست که از جريان معمول فکري جامعه فاصله مشخصي دارند و نماينده تنوع و عدم يکدستي فکري و ايدئولوژيک بلاگرهاي ايرانيند. براش آرزوي موفقيت و کاميابي مي کنم

هیچ نظری موجود نیست: