و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۴

آمدن اسلام به جنوب آسیا 4

از غنائم جنگي تا امپراطوری

حملاتي که بوسيله محمود غزنوي و جانشينانش بطور اوليه در جهت تاراج منابع هند شکل گرفته بودند، در دهه هاي پاياني قرن دوازدهم راه را براي برپايي اردوهاي طولاني مدتي که با هدف در اختيار گرفتن کنترل سياسي شمال هند صورت مي گرفتند باز کردند. چهره کليدي در شکل گيري چنين تغييري يک فرمانده نظامي مصمم با اصليتي ايراني به نام محمد غوري بود. تجزيه امپراطوري غزنوي در نتيجه منازعات بي پايان جانشينان محمود، پادشاهي کوچک و کوهستاني غور را در حوالي هرات در غرب افغانستان قادر ساخت به عنوان يک مرکز قدرت محلي قدرتمند ظهور کند. دشمنيهاي خانوادگي براي انتقام گيري مرگ اقوام در جنگهاي طولاني مدت با غزنويان و حمايتهاي برادر بزرگتر، محمد را آماده ساخت تا لشکرکشيهاي نظامي بلندپروازانه خود را در سال 1187 به سوي هند آغاز کند. محمد پس از آن که به سختي از زير بار چندين شکست سنگين از سوي فرمانروايان هندو جان سالم بدر برد، حلقه هاي پي در پي زنجيره پيروزيهاي نظامي خود را در منطقه به يکديگر متصل کرد و بدين ترتيب دره سند و بسياري از هند شمالي مرکزي را زير کنترل خود گرفت. فتوحات محمد در سالهاي بعد بوسيله چندين فرمانده مستعد تحت فرمانش گسترش يافت. پرورش چنين شخصيتهاي نظامي که در واقع بردگاني بودند که براساس مهارتهاي نظاميشان به مناصب قدرت دست مي يافتند، در سلطنتهاي اسلامي کاملاً رايج بود. اين فرماندهان حکومت مسلمانان را در دشت گنگ در مناطقي مشتمل بر بنگال و تمامي راج پوتانا از سمت جنوب و غرب گستراندند. پس از قتل محمد غوري در 1206 قطب الدين ايبک يکي از بردگان نائب او، يک پادشاهي منفک را در مناطق هندي امپراطوري غوري تشکيل داد. پايتخت اين پادشاهي جديد دهلي در امتداد رودخانه جومنا در دشت گنگ قرار داشت. موقعيت دهلي در مرکزيت هند شمالي از لحاظ جغرافيايي اين موضوع را مطرح مي کند که اين سلسله مسلمان ريشه در خود شبه قاره داشته و گسترشي از يک امپراطوري آسياي مرکزي نبوده است. در سيصد سال پس از اين سلسله اي از سلطنتها از دهلي بر بسياري از مناطق شمالي مرکزي هند فرمان راندند. حاکمان اين خاندانهاي سلطنتي که اصليتي ايراني افغاني ترک يا دورگه داشتند يکي پس از ديگري استقرار مي يافتند و خود را سلطان دهلي مي خواندند. اينان براي تحت کنترل نگه داشتن سرزمينهاي مرکزي تمدن سند و گنگ با يکديگر، با مهاجمان مغول و ترک و با شاهزادگان محلي هندو مي جنگيدند. تمامي حاکماني که در دهلي مستقر مي شدند پايگاه قدرت خود را بر تشکيلات عظيم نظامي قرار داده بودند که خود عمدتاً از دسته هاي پرشمار سواره نظام تشکيل مي شد. اينان به طور فزاينده اي با تبعيت از حاکمان محلي که قرنها از فيلهاي جنگي استفاده مي کردند جنگاوران فيل سوار را به کار مي گرفتند. حاکمان دهلي با هدف حمايت از دستگاه نظامي خود و تأمين هزينه هاي فراوان تشکيلات درباري خود در تلاش براي حفظ دستگاه اداري گسترده خود بودند. هرچند برخي حاکمان از طرحهاي عام المنفعه، هنرهاي گوناگون و طرحهاي خيريه حمايت مي کردند ولي اغلب سلاطين بر افزايش درآمدهاي جمع آوري شده از رعايا و مردم شهرهاي مناطق تحت حاکميت خود متمرکز شده بودند. در تمامي دوره تاريخي سلطنت دهلي، نبردهاي ساختگي و بيجاي حاکمان مسلمان و وابستگي آنان به فرماندهان هندو و خانات روستايي براي اداره امپراطوري در سطح منطقه اي تا حدود زيادي کنترل حقيقي اعمال شده را از سوي هر سلطنتي که ظهور مي کرد محدود مي ساخت. کارگزاران رده پايين که حس وفاداري به سلاطين مسلمان نداشتند از طريق تباني و توطئه بسياري از آن چه را که بوسيله دهقانان توليد مي شد در روستاها نگه داشته و در اختيار گروههاي نخبه محلي قرار مي دادند

تغيير مذهب

هرچند در ظاهر مسلمانان راه خود را تا دهلي با جنگ پشت سر گذاشته بودند اما به زودي تعامل آنان با مردم بومي بيشتر شکلي همراهي کننده و تبادل صلح آميز به خود گرفت. در طول قروني که بسياري از شمال بوسيله سلسله هايي که مرکزيتشان در دهلي قرار داشت اداره مي شد اجتماعات قابل توجهي از مسلمانان در مناطق مختلفي از شبه قاره بوجود آمد. اين اجتماعات به خصوص در بنگال در سمت شرق و در استانهاي شمال غربي در دره سند که نقطه ورود بسياري از مهاجران مسلماني بود که به هند وارد مي شدند بروز مشخصتري داشتند. تعداد کمي از اين نومسلمانان تحت فشار ايمان آورده بودند. بازرگانان عمده نيروهايي بودند که ايمان جديد را با خود منتقل مي کردند. اينان نقش فزاينده اي در تجارت ساحلي و زميني بازي مي کردند. نيروي عمده ديگر صوفيان بودند که از نظر سبک زندگي و پيغام فکري شباهت زيادي به مردان مقدس هندي و مرتاضان دوره گرد داشتند. باور به قدرتهاي رازآلود و درمان کننده آنان نقش به سزايي در تقويت مقام و افزايش پيروان صوفيان داشت. مساجد و مدارس آنان اغلب تبديل به مراکزي براي قدرت سياسي محلي مي شد. صوفيان فداييان خود را در دسته هاي نظامي سامان مي دادند تا شر راهزنان و دسته هاي مهاجم و غارتگر شاهزادگان محلي رقيب را دفع کنند. صوفيان همچنين بر پاکسازي جنگلها براي کشاورزي و سکونت نظارت داشته و گروههاي طبقه پايين يا خارج از کاست هندو را به برادري اسلامي مي پذيرفتند. مقبره مردان مقدس صوفي پس از مرگشان جايگاهي براي نيايش و تقديس هندوها، بوداييان و مسلمانان مي شد. مسافراني از اديان متعدد براي زيارت حول آنان جمع مي شدند و بدين ترتيب تعاليم اسلامي بيش از گذشته در شبه قاره پراکنده مي شد. بسياري از نومسلمانان بومي که تبديل به اکثريت مسلمانان ساکن در هند مي شدند متعلق به مناطق و گروههاي اجتماعي خاصي بودند. شگفت آور اين که تعداد نومسلمانان در مراکز قدرت سياسي مسلمانان گنگ و سند محدود است و اين واقعيتي است که مطرح کننده اين است که اسلام آوردن اجباري اهميت بسيار محدودي داشته است. بسياري از مردمي که به اسلام گرويدند بودايي يا هندوهايي از طبقات پاييني بودند. در مناطقي مانند هند غربي و بنگال که بوداييسم به عنوان يک مذهب پرطرفدار تا دوره تهاجم مسلمانان باقي مانده بود، مراسم دروني و اعمال فاسدانه تعاليم بودايي را از اصالت انداخت و روحيه و انضباط معبد را از پاي بست تخريب کرد. اين انحطاط و پسرفت با تهاجم مسلمانان به معابد و کنيسه هاي بوداييان تسريع شد که خود به علت انحطاط دروني در برابر تهاجمات اوليه اهدافي آسيب پذير و پرمنفعت بودند. با از دست رفتن نظارت معابد اجتماعات محلي بيش از پيش اسير عياشيها و تجارب جادويي شدند. در برخي مناطق اعمالي از قبيل قرباني کردن انسان به انجام مي رسيد که بيش از پيش نگرانيهاي اجتماعي بودا و پيامهاي مذهبيش را درگير فساد و تجزيه کرد. با از هم پاشيدگي و گم گشتگي بوداييسم ديگر حريف اعتماد به نفس و اشتياق مذهبي نويني که مهاجمان با خود به شبه جزيره آورده بودند نمي شد. به خصوص وقتي آنان که در صدد گسترش اين ايمان جديد هستند واجد فرهمندي و مهارتهاي سازمان بندي مردان مقدس صوفي باشند. اگر چه نومسلمانان بودايي احتمالاً بخش عمده نومسلمانان هندي را تشکيل مي دادند اما همچنين هندوهاي دور از دسترس و طبقه پايين و مردم قبايل روحگرا نيز بوسيله ترتيبات اجتماعي تساوي خواهانه تري که بوسيله ايمان جديد تبليغ مي شد جذب مي شدند. چه در مورد بوداييها و چه در مورد هندوها افراد اغلب به طور جمعي اسلام مي آوردند زيرا بدين ترتيب کمتر از جانب همکيشان سابق خود آسيب پذير مي بودند. برخي از هندوها و بوداييان نيز براي گريختن از ماليات منفوري که حاکمان مسلمان براي غيرمسلمانان وضع کرده بودند يا براي ازدواج بين مسلمانان و مردم بومي تغيير مذهب مي دادند. جمعيتهاي مهاجر مسلمان معمولاً شامل تعداد بسيار اندکي از زنان نسبت به مردان مي شد و اغلب لازم مي شد مهاجران مسلمان با زناني از مردم بومي ازدواج کنند. مهاجران خود نيز در افزايش جمعيت مسلمان شبه قاره نقش داشتند. اين مورد به خصوص در دوره هاي بحران آسياي مرکزي بروز عمده تري مي يافت. مثلاً در قرنهاي سيزدهم و چهاردهم گروههاي مردمي ترک ايراني و افغان در برابر فتوحات مغولي و تيموري به منطقه مقدس هندوستان پناهنده شدند

هیچ نظری موجود نیست: