و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۵

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ برزيل

برزيل به طور اتفاقي در سال 1500 زماني که يک ناوگان پرتغالي به مقصد هند و تحت فرماندهي پدرو آلوارز کابرال در مسير خود دچار انحراف قابل توجهي به غرب شده بود کشف شد. اين منطقه از سوي شاه در واقع تا بيست و پنح سال ناديده انگاشته شد زيرا اين سرزمين شهرهاي تجاري ثروتمندي را که در آسيا موجود بودند نداشت و منابعي آماده از فلزات ارزشمند در آن شناخته نشده بود. علاوه بر اين هيچ امپراطوري بومي چنان که در مکزيک و پرو وجود داشت در برزيل وجود نداشت تا ابزار تأمين منافع پرتغال باشد و جمعيت محلي چنان کم شمار بودند که نمي توانست به عنوان منبع قابل اتکايي از نيروي کار برده مورد استفاده قرار گيرد. کشف جنگلهاي برزيل که منابع رنگ قرمز بود مشوقي براي ايجاد سکونت گاه، استخراج منابع و عامل نامگذاري آن شد. رنگ قرمز به شدت مورد نياز صنايه منسوجات اروپا بود. ترس از اين که شايد برزيل به دست فرانسه بيفتد تلاش براي مسکوني کردن آن را شتاب بخشيد

تا سال 1533 شاه در برزيل براساس تجربه پرتغاليها در مستعمرات آتلانتيک در ماديرا و آزوره، بار هزينه هاي سکونت و استعمار را بر شانه هاي افراد شخصي گذارد. اين افراد اشرافي بودند که متحمل هزينه هاي آغازين سکونت در منطقه شدند تا در عوض از سوي شاه پرتغال قدرت و امتيازات وسيعي دريافت کنند. اين اشراف عنوان ارثي کاپيتان و ارباب ملاک (دوناتاريو) را در منطقه خود به دست مي آوردند و موافقت مي کردند تا منطقه را اداره کرده و آن را توسعه دهند. چنين تشکيلاتي به نام کاپيتاني دوناتاري شناخته مي شد و در مستعمرات آتلانتيک بوجود آمد تا توليد شکر را در مناطق وسيع کشت و صنعت شکر تسهيل نمايد. استعمارگران پرتغالي نشان دادند که قابليت انطباق بالايي داشته و متکي به سياست سلطنتي از پيش تعيين شده اي نيستند. آنان از هر روشي که براي رسيدن به اهدافشان متناسب مي بود استفاده مي کردند؛ اين روش مي توانست اقدام براي مسيحي کردن مردم بومي، تعاوني و همکاري با آنان، تهديد يا اعمال زور باشد

در سال 1549 شاه يک ناوگان را فرستاد تا يک دولت سلطنتي در برزيل تشکيل دهد. در اين ناوگان از جمله شش نفر از فرقه مذهبي جامعه مسيح، که اولين فرقه مذهبي منظم کاتوليک در برزيل بود حضور داشتند. افراد جامعه مسيح و دولت سلطنتي با يکديگر همکاري کردند تا به طور مستحکمي يک دولت مرکزي و کليساي تبليغي (ميسيونري) تشکيل دهند که هدف اوليه اش مسيحي کردن جمعيت بومي بود. اين هدفي مشکل بود و اعضاي فرقه شروع به آوردن سرخپوستان به روستاهايي کردند که تحت کنترل فرقه بود و براساس الگوي اروپايي طراحي شده بود. سرخپوستان اغلب به جاي زندگي تنظيم شده از سوي اعضاي فرقه تصميم مي گرفتند فرار کنند. تا سال 1570 روشن شده بود که جمعيت سرخپوست منبع قابل اتکايي براي کار در مجتمع هاي در حال گسترش شکر نيستند و بنابراين بردگان آفريقايي منبع اوليه نيروي کار در برزيل شدند. تا سال 1600 انتقال به سياست استفاده از نيروي کار آفريقايي در کشت و صنعت شکر در مناطق ساحلي برزيل کامل شده بود و برزيل بزرگترين توليد کننده شکر شد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: