و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۴

عصر تاریکی

هزار سال گمشده در تاريخ

"اگر در غرب سوتفاهم زيادي درباره چگونگي طبيعت اسلام وجود دارد، علاوه بر اين دين بزرگي که فرهنگ و تمدن ما نسبت به دنياي اسلام دارد نيز قوياً ناديده گرفته شده است. اين مشکل به نظرم ناشي از تاريخي است که به ارث برده ايم. دنياي اسلام قرون ميانه، از آسياي مرکزي تا سواحل آتلانتيک دنيايي بود که فرهيختگان و دانشمندان در آن به شکوفايي رسيدند. اما از جايي که علاقه منديم اسلام را به عنوان يک دشمن ببينيم، به عنوان يک فرهنگ، اجتماع و دستگاه عقيدتي بيگانه ببينيم تمايل داريم اين ارتباط عمده اي که با تاريخ ما دارد را از ياد ببريم يا پاک کنيم."
شاهزاده چارلز در سخنراني "اسلام و غرب" آکسفورد 27 اکتبر 1993.

موارد متعددي از تاريخ دستکاري شده وجود دارد و آثار متعددي به اين موضوع توجه کرده اند. در نوشته حاضر بر روش ديگري از دستکاري تاريخ تمرکز خواهد شد که شامل کنار گذاشتن چندين قرن از تاريخ بشري از برنامه آموزشي و متون تاريخ مرتبط به خصوص مواردي که براي عموم برنامه ريزي شده اند مي باشد. هدف از پيگيري اين موضوع آگاهانيدن اجتماعات مختلف از اهميت تمدن اسلامي و نقش تاريخي آن در تولد بسياري از علوم و فنون مدرن است. عبارات زير اين تمدن را به خوبي تشريح مي کند

"زماني تمدني وجود داشت که بزرگترين نمونه خود در جهان بود. اين تمدن قادر بود يک ابردولت قاره اي که از يک اقيانوس تا اقيانوس ديگر کشيده مي شد بوجود آورد، از آب و هواي شمالي تا صحاري و مناطق حاره اي. صدها ميليون نفر از ريشه هاي اعتقادي و قومي متفاوت تحت حاکميت چنين تشکيلاتي زندگي مي کردند. يکي از زبانهايش زبان عمومي بسياري از مناطق دنيا شد، پلي بين مردم صدها سرزمين. سپاهيانش از مردم بسياري از مليتها تشکيل يافته بود و حفاظت نظاميش زمينه ساز چنان درجه اي از آرامش و خوشبختي شد که هيچ وقت شناخته نشده بود. دسترسي تجاري اين تمدن از آمريکاي لاتين تا چين و هر نقطه اي بين آنها را دربرمي گرفت

و اين تمدن بيش از هر چيزي بوسيله اختراع به پيش مي رفت. معمارانش ساختمانهايي طراحي کردند که گرانش را به مبارزه مي طلبيدند. رياضيدانانش جبر و الگوريتم را ساختند که ساختن کامپيوترها و کدها را ممکن ساخت. پزشکانش بدن انسان را معاينه کردند و درمانهاي نويني براي بيماريها يافتند. منجمانش به آسمانها و ستارگان نگريستند و راه مسافرتها و جستجوهاي فضايي را فرش کردند. نويسندگانش هزاران داستان ساختند. داستانهايي از شجاعت، عشق و جادو. شاعرانش درباره عشق نوشتند وقتي درباره عشق نوشتند که ديگران پيش از آنها در ترسي عميق از انديشيدن به چنين موضوعاتي به سر مي بردند. وقتي ساير ملل از انديشه ها در هراس بودند اين تمدن آن را در آغوش گرفتند و آن را زنده نگه داشتند. وقتي قيچي ها علم بشري را در معرض تهديد نابودي قرار داده بودند اين تمدن آن را زنده نگه داشت و آن را به ديگران منتقل کرد. در حالي که تمدن غرب نيز واجد بسياري از اين خصوصيات است اما تمدني که من درباره اش مي گويم دنياي اسلام در سالهاي بين 800 تا 1600 است که شامل سلطنت عثماني، دربارهاي بغداد دمشق و قاهره و حاکمان روشن انديشي همچون سليمان بزرگ مي شود

هرچند ما اغلب از بدهي خود به اين تمدن ديگر ناآگاهيم اما هداياي فراوان آن بخشي از ارثي است که به ما رسيده است. بدون آثار رياضيدانان عرب تکنولوژي صنعتي وجود نمي داشت. صوفيان شاعر و فيلسوفي همچون رومي شناخت ما را از خود و حقيقت تغيير داده اند. رهبراني چون سليمان در بهبود درک ما از تحمل و رهبري اجتماعي مشارکت داشته اند. و اين رهبري بود که براساس شايسته سالاري و نه وراثت بنيان گذاشته شده بود. رهبري بود که تمامي ظرفيتهاي يک جمعيت کاملاً متنوع را که شامل سنتهاي مسيحي اسلامي و يهودي مي شد را به کار مي گرفت. چنان رهبري روشن انديشي که فرهنگ، تحمل و مدارا، تنوع و شجاعت و شهامت را تغذيه کرد و به اوج رسانيد و هشتصد سال نوآوري و خوشبختي را رقم زد
کارلتون فيورينا، شرکت سي اي او_اچ پي 26 سپتامبر 2001.

اينجا هيچ چيز بهتر از نقل از جان گلوب که در نوشته اي تحت عنوان "تاريخ مردم عرب" چنين مي نويسد نيست
مطالعات شرق شناسانه مدرن بطلان تبليغات تاريخي درباره رنسانس قرون 16 و 17 و اين که هيچ اتفاق مهمي بين سالهاي 450 (سقوط امپراطوري رم) تا چنان رنسانسي رخ نداده است اثبات کرده است هر چند چنين باور اشتباهي عموماً پذيرفته شده است. متأسفانه بخش بزرگي از طيفهاي فرهيخته جهان هنوز بر اين باور نادرست و فراگير باستاني هستند و دوره اي حدود 5 يا 6 قرن بين انحطاط رم و تهاجم نورمنها به انگليس از برنامه درسي آموزشگاهها و از انتشار عمومي کنار گذاشته شده است. همان گونه که هميشه بوده، وارونه نمايي تاريخي براي اهداف تبليغاتي بيشتر از هرکس ديگري به خود ما ضرر رسانده است و عامل بوجود آورنده بسياري خطاهاي سياسي که دولتهاي ما در 60 سال گذشته در منطقه خاور ميانه ايجاد کرده اند، بوده است. داستان پيشرفت، بالندگي انسان از يک وضعيت بدوي به وضعيت مدرن امروزيش افسانه هيجان انگيزي است. اما علاقه خود را به داستان از دست خواهيم داد وقتي بدانيم امتداد تاريخي تحول بشر بوسيله حذف دوره هاي تاريخي به بلنداي چندين قرن، مخفي نگه داشته شده است و در عوض قطعاتي پراکنده از تاريخ از اينجا و آنجا جمع آوري شده تا پيش داوريهاي عاطفي و افتخارات پوچ ملي مان را ارضا کند

البته گلوب از قروني که تا سال 1066 (زمان تهاجم نورمنها) ادامه داشته است سخن مي گويد اما در واقع تمامي دوره تاريخي بين 450 تا 1492 با عنوان عصر تاريکي به دست فراموشي سپرده شده است و در مجموع تا جايي که علم و تمدن درباره آنها سخن مي گويد به عنوان "عصر ميانه"، "انسداد فراگير"، "قرون عاميانه و پست" و "زماني مبهم و ثبت نشده" _آن چنان که پرنود مي گويد_ از آن ياد مي شود

اگر از يک نفر از خوانندگان درخواست شود تا ده کتاب تاريخي را بردارد و مروري کوتاه انجام دهد در خواهد يافت حداقل در نه تاي آنها _اگر نه در يازده تاي آنها_ بحث و نظر درباره دستاوردهاي علمي، از برخي اسامي يوناني اواخر دوران باستان از قبيل بطلميوس، ارشميدس يا جالينوس مستقيماً به نامي همچون گاليله جهش مي زند و تمامي رخدادهاي علمي و تکنيکي دوره اي بين 1000 تا 1500 سال را ناديده مي گيرد چنان که گويا مطلقاً خالي بوده است. همين اتفاق وقتي برنامه هاي درسي آموزشگاهها و دانشگاهها مورد بررسي قرار گيرد رخ خواهد داد. فاجعه آميزتر اين که خواننده علاقه مند و پيگير نيز از منابع دانشگاهي همين مقدار دستگيرش خواهد شد. تنها اين نيست که اگر در موسسات عالي آموزشي چنين تدريس مي شود که در بيش از هزار سال هيچ اتفاقي نيفتاده غيرقابل درک باشد بلکه سزاوار است قوانين و برنامه ريزي آکادميک نيز سخت گيرانه و پي گيرانه مورد پرسش قرار گيرند. کاملاً بي معناست. دانشجويان که آموخته اند نقادانه بينديشند ناگهان با تاريکي و سکوتي به بلندي ده قرن روبرو مي شوند و سپس مطالبي آموزش داده مي شود که گويي طي رنسانس معجزه اي رخ داده است. اين منطق را به چالش مي کشد. چنان که هر دانشمندي مي داند هيچ چيز با شانس و اتفاق بوجود نمي آيد. حفظ امتداد اساسي است به خصوص در تولد و رشد علوم؛ در هر حوزه مطالعاتي ديگر نيز چنين است

ما چگونه بسياري از نشانه هاي زندگي مدرن خود را بدست آورده ايم؟ اتفاقي بوده؟ از هيچ؟ قطعاً نه. اين دوره ده قرني که با عنوان "پست و تاريک" کنار گذاشته مي شود و در کتابها، برنامه هاي آموزشي و دانشگاهها تنها توجه مختصري بر مي انگيزد در واقع دوراني است که پايه هاي علم جديد ريخته شده و تثبيت گرديد

هیچ نظری موجود نیست: