و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴

مملوکها 3

دوره ناپلئوني

در زمان ناپلئون شايد شصت هزار تا شصت و پنج هزار مملوک در مصر زندگي مي کردند. از اينها حدود پانزده هزار تا هفده هزار نفر سواره نظام مملوک را تشکيل مي دادند که به درستي يکي از بهترين ارتشهاي شرقي در نظر گرفته مي شدند. مملوکها جنگجوياني عالي بودند که ذوق هنرهاي زيبا، شهامت و پاکباختگيشان ناپلئون را متحير کرد. وقتي به سواره نظام مملوک نگاه مي کني کاملاً تحت تأثير قرار مي گيري. ناپلئون اين چنين آنان را مي ستايد: ده هزار مملوک مي توانند به سادگي با پنجاه هزار ترک بجنگند و بر آنها غلبه يابند... با خود مي انديشم چه مي توانستم بکنم اگر تعدادي از اين جنگجويان را در اختيار مي داشتم. ارتشي سواره نظام از ترکتازان اسب اصيل عربي (ارزشمندترين گنجينه مملوکها و اعراب) که با يک شات گان و 4 اسلحه کمري تا دندان مسلحند و با شمشيرهاي عربي آراسته شده اند مملوکها را تبديل به ارتشي تکاندهنده کرده بود. اما عليرغم تمامي تسليحات و قدرت درخشانشان، مملوکها هنوز اساساً يک نيروي جنگنده قرون وسطايي بودند. پاکباختگي آنان رقيب خوبي براي قدرت آتش و انضباط فولادين سربازان فرانسوي نبود. الگوي اساسي نبردها چه کوچک و چه بزرگ در سراسر اردوي مصر همسان بود. اگرچه مملوکها قادر نبودند در برابر قدرت آتش فرانسوي مقاومت کنند، آنان در هنرهاي رزمي به نحو غيرقابل قياسي بهتر عمل مي کردند ولي در انضباط و تشکيلات کم مي آوردند. ناپلئون چنين گفته است: يک مملوک قدرتمندتر از دو سرباز فرانسوي است، صد مملوک معادل صدوپنجاه سرباز فرانسوي هستند، سيصد فرانسوي بر سيصد مملوک غلبه خواهند يافت و هزار و پانصد مملوک هميشه به هزار فرانسوي خواهند باخت. بنابراين هنر رزمي يک مملوک واحد بالاست اما انضباط فولادين سربازان فرانسوي و هوشمندي فرماندهانشان هميشه آنان را شکست داده است. اين جزئي از آداب مملوکها بوده است که ثروت خود را با خود حمل کنند. در نبرد اهرام سربازان فرانسوي زمان زيادي را براي از آب گرفتن مملوکهاي غرق شده صرف کردند. تخمين زده مي شد هر جسدي که به دست آيد هشت هزار تا نه هزار فرانک براي يابنده خوشبختش به همراه داشته باشد. قابل ذکر است وقتي در سال 1798 مراد بي بوسيله فرستاده سياسي فرانسوي براي آغاز مذاکرات با ناپلئون دعوت شد او پاسخ داد اگر بناپارت با سربازانش به اسکندريه عقب نشيني کند مملوکها معادل ده ميليون فرانک طلا به آنها پرداخت خواهند کرد. پس از عزيمت سپاهيان فرانسوي در سال 1801 مملوکها همچنان نبرد خود را براي استقلال ادامه دادند که اين بار بر عليه امپراطوري عثماني و بريتانياي کبير بود. براي بيش از پنج سال مملوکها بر عليه دشمنان قدرتمند خود جنگيدند و آنان را چندين بار شکست دادند. بايد اشاره کرد که رهبران مملوک، ابراهيم بيگ و عثمان بيگ در سال 1803 نامه اي به مشاور عمومي روس نوشتند و از او خواستند در برابر سلطان {عثماني} براي آنان واسطه گري کند تا آتش بس را بپذيرد و آنان به سرزمين مادريشان گرجستان باز گردند. سفير روس در استانبول وساطت را نپذيرفت زيرا دولت روس از بازگشت مملوکها به گرجستان واهمه داشت. در اين زمان در گرجستان يک جنبش ملي قدرتمند آزاديخواهانه در جريان بود و بازگشت مملوکها مي توانست آن را قدرت بخشد

در سال 1805 مردم قاهره شوريدند و فرصتي عالي براي مملوکها به دست آمد تا اقتدار ايالتي را به دست آورند و استقلال بيابند. اما تنش بين آنها و خيانت برخي مملوکها، به آنان اجازه به دست آوردن اين امکان را نداد. در 1806 مملوکها نيروهاي ترک را در چندين نوبت شکست دادند و در ژوئن گروههاي مذاکره کننده به مصالحه اي دست يافتند که طي آن محمدعلي (که در بيست و ششم مارس 1806 به عنوان دولتمرد مصر انتخاب شده بود) برکنار مي شد و قدرت ايالتي در مصر به مملوکها بازمي گشت. اما دوباره تنشهاي داخلي و تعارضات بين خاندانها به مملوکها اجازه نداد از اين فرصت استفاده کنند. محمدعلي قدرت خود را حفظ کرد و اين موضوع نتايج مرگباري براي مملوکها دربرداشت. محمدعلي مي دانست براي پايداري قدرتش در مصر بايد به نحوي مملوکها را پس بزند. آنان هنوز ملاکين فئودال مصر بودند و زمينهايشان منبع ثروت و قدرت آنها در مصر بود. در سالهاي 1809-1810 محمدعلي موفق شد مملوکها را متفرق کند. بخشي از آنها به سودان رفتند و در آنجا ساکن شدند. در نهايت در اول مارس 1811 محمد علي همه مملوکها را به قصرش دعوت کرد تا اعلام جنگ بر عليه اعراب را جشن بگيرد. حدود 600 تا 700 مملوک از قاهره در حالي که در آستانه دروازه العذب در مسير باريکي در پايين تپه موکاتامب در حرکت بودند، ناگهان از سوي نيروهاي بالا دستي ترک هدف آتش قرار گرفتند و تقريباً همگي قتل عام شدند. تنها يک مملوک به نام حسن باقي ماند. او راه خود را از ميان ترکها باز کرد و سوار بر اسب از فراز يک پرتگاه پريد و نجات يافت. نام اين مملوک تبديل به افسانه شد و جرجي زيدان نويسنده عرب داستاني را با عنوان "مملوک در تبعيد" به نام او نوشت. در تمامي هفته بعد هزاران مملوک در مصر به قتل رسيدند. در ارگ قاهره بيش از هزار مملوک کشته شدند و در همين هنگام در خيابانها حدود سه هزار مملوک و وابستگانشان قتل عام شدند. گروه کوچکي از مملوکها به سودان گريختند و در روستاي کوچک دونگولا سکني گزيدند. براي نه سال مملوکها در دونگولا در فقر زيستند و بسياري از آنان طي دو يا سه سال درگذشتند (از جمله ابراهيم بيگ که در 1816 درگذشت). در سال 1820 محمدعلي از آنان عذرخواهي کرد و به آنان اجازه داد تا به مصر بازگردند اما تنها 80 مملوک از مرز گذشتند. اين پايان تاريخ مملوکها بود و چنان که جيمز الدريج نوشت چنين بود که ششصد سال حکمراني بر بردگان گرجي به پايان رسيد

قابل ذکر است تاريخ نظامي مملوکها در 1811 به پايان نرسيد. در تمامي دوره ناپلئون گروهانهاي ويژه مملوکها در ارتش فرانسوي حضور داشتند. کلنل دسکاوه در سيزدهمين شاسو خود توضيح مي دهد چگونه ژنرال بناپارت جوان از سربازان بومي استفاده مي کرد. در دستوراتي که بناپارت پس از عزيمت از مصر به کلبر نوشت، اشاره کرده است که حدود دو هزار مملوک را از طريق بازرگانان سوري در اختيار دارد که قصد دارد از ايشان يگان ويژه اي بوجود آورد. در چهاردهم سپتامبر 1799 جنرال کلبر تشکيلات سواره نظامي از مملوکها و جانيسرهاي سوري بوجود آورد. اينان عمدتاً از ترکهايي که در محاصره آکر اسير شده بودند سربازگيري شده بودند. در هفتم ژوئيه 1800 ژنرال منو اين تشکيلات را سازماندهي مجدد کرد و سه هنگ صدنفره با نام "مملوکهاي جمهوري" بوجود آورد. در 1801 ژنرال رپ به مارسي فرستاده شد تا اسکادراني از 250 مملوک را تحت فرماندهي خود سازماندهي کند. در هفتم ژانويه 1802 سازمان پيشين لغو شد و اسکادران به 150 نفر کاهش يافت. در ليست 21 آوريل 1802، 3 افسر و 155 درجه دار وجود داشتند. با دستور 25 دسامبر 1803 مملوکها در تشکيلاتي منضم به شاسو آشوا در گارد سلطنتي به کار گرفته شدند

آنان در اشترليتز (دوم دسامبر 1805) به خوبي عمل کردند، درنتيجه نشان ويژه و ليست رسمي گروهان و شيپور رسمي براي نشاندار گروهان به ايشان اعطا شد. حکمي در 15 آوريل 1806 توان اسکادران را که در شاسو آشوا در گارد سلطنتي انجام وظيفه مي کرد 13 افسر و 147 درجه دار توصيف کرد. حکمي در 17 مارس تشکيلات ديگري را به گارد جوان افزود. با يک احياي اوليه، تشکيلات مملوکهاي گارد قديمي در گروهانهاي سلطنتي شاسوي فرانسه آميخته شدند. مملوکهاي گارد جوان در هفتمين شاسو آشوا به کار گرفته شدند. عليرغم حکم سلطنتي 21 مارس 1815 مبني بر عدم پذيرش خارجيان در گارد، دستور ناپلئون در 24 اوريل با عنوان اينتر آليا، شاسو آشواي گارد سلطنتي را مشتمل بر اسکادراني از دو تشکيلات مملوکها در اردوي بلژيک توصيف کرد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: