و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۵

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ پيشتازان ايبري: پرتغال و اسپانيا

جغرافيا

پرتغال و اسپانياي امروزي شبه جزيره ايبريان را مي سازند. ايبري به جز در مرز شمالي خود که پيرنه اسپانيا و فرانسه را از يکديگر جدا مي سازد، در محاصره آب قرار گرفته است. در سمت شرق درياي مديترانه قرار گرفته است، در سمت غرب اقيانوس آتلانتيک قرار دارد. جنوبي ترين نقطه اسپانيا از شمال آفريقا بوسيله تنگه جبل الطارق که حدود 64 کيلومتر طول دارد و عرض آن بين 13 تا 39 کيلومتر متغير است جدا شده است

ايبري در سال 711 بوسيله سپاهيان مسلمان مورد تهاجم قرار گرفت که به دنبال آن بسياري از مناطق جنوبي شبه جزيره در طي هفت سال فتح شد. اين اتفاق آغازگر هفتصد سال درگيري متناوب بر سر کنترل ايبري بين مسيحيان و مسلمانان که در بخش جنوبي زندگي مي کردند شد. فعالترين سالهاي درگيري بين سالهاي 850 و 1250 بودند. اين دوره از درگيريها فتح مجدد ناميده شدند و همراه با اشتياق مذهبي جنگهاي صليبي بودند

فتح مجدد به طور اوليه يک جنگ صليبي مذهبي برعليه مسلمانان آفريقايي تبار ايبري بود و سلسله اي از غارتها و مهاجرتهاي پرجمعيت آن را تشکيل مي داد. اعضاي قدرتمند طبقه روحاني از طريق ايجاد حمايت مردمي از اين طرح، گمانه زني با شاهان مختلف براي کسب حمايت، و تجهيز سپاهيان خصوصي خود براي فتح زمينهايي که در اختيار کليساي خود بگيرند، به طور کامل در اين فتح مجدد شرکت داشتند

فتح مجدد همچنين مخلوطي از طرحهاي خصوصي و عمومي بود. براي شاهان ايبريان معمول بود تا با فرماندهان لشکرکشيهاي نظامي قرارداد منعقد کنند. اين قراردادها که به نام کاپيتولاسيون شناخته مي شدند حقوق مشخصي را براي تسلط شاه بر مناطق تازه فتح شده در عوض هدايايي که به فرماندهان لشکرکشي اختصاص مي يافت تضمين مي کرد. اغلب هدايا عبارت بودند از يک عنوان ارثي که شامل قدرت نظامي و حقوق دولتي ويژه اي در جبهه هاي جديد فرمانده نظامي مي شد. اين همچنين شامل حق غارت مناطق تازه فتح شده بود که شامل اموال قابل جابجايي و اسرا مي شد

دو جزء اساسي کاپيتولاسيون هدف مذهبي مسيحي کردن شبه جزيره و فرمان سلطنتي براي اين برنامه بود. بدون اين موارد لشکرکشي نظامي فاقد اعتبار اخلاقي يا قانوني مي بود. تمامي طرفهاي اين قرارداد از مکتوب کردن آن سود مي بردند زيرا تضميني براي مراعات آن در سلسله نسلها بود. خانواده هاي اشرافي که از اين طريق زمين به دست آورده بودند بايستي هنگام تغييراتي در پادشاهي عنوان خود را با ارائه نسخه اي از کاپيتولاسيون اثبات مي کردند. اين تشکيلات در تنظيم روابط در دنياي جديد نقشي اساسي داشتند تا رابطه شاه با فاتحان (کونکويستادور) که در قرن شانزدهم بوجود آمده بودند را تنظيم کنند

پادشاهيهاي ايبريان

در اوائل قرن پانزدهم پنج پادشاهي مستقل شبه جزيره ايبريان را اشغال مي کرد: پرتغال، ناواره، کاستيل، آراگون و آخرين پايگاه مسلمانان در گرانادا. در سال 1469 از طريق ازدواج ايزابلا، ميراثبر کاستيل با فرديناند، ميراثبر پادشاهي آراگون، پادشاهي کاستيل با پادشاهي آراگون متحد شد. در سال 1474 ايزابلا بر تخت نشست و ملکه تاجدار شد و تا سال 1479 ملتي که با نام اسپانيا آن را مي شناسيم اولين بار با عنوان اتحاديه پادشاهيها مطرح شد. اين اتحاديه بود که در نهايت در اخراج مسلمانان از گرانادا در سال 1492 توفيق يافت. در سال 1512 اتحاديه پادشاهي کوچک ناواره را ضميمه کرد و مرزهاي اسپانياي جديد تحکيم شدند. حال که ايزابلا و فرديناند در تحکيم پايداري سياسي پادشاهي خود موفق شده بودند مي توانستند منابع قابل توجهي را صرف سياست توسعه در آن سوي درياها کنند

جامعه ايبريان: شهرف مردم و اقتصاد

شهر

در تمدن مديترانه اي شهر يک واحد قدرتمند سياسي و اقتصادي بود. به خاطر تغييرات سلسله شاهان و درگيري بين شاهان، سيستم سياسي ايبريان تأکيد بيشتري بر منطقه گرايي داشت و شهرها و ايالتها براي تعريف هويت خود اتکايي کمتري بر مليت داشتند. شهرها وابسته به مناطقي که آنها را دربرمي گرفتند بودند و تشکيلات مهم کلسايي، تجاري و اجتماعي در شهرها شعبه داشتند. اگرچه افراد متشخص طبقه اشراف که املاک بزرگشان در مناطق حومه شهري قرار داشت، اقامتگاه اصلي و پيوندهاي اجتماعي خود را در شهر متمرکز کرده بودند. شهرهاي بندري مانند بارسلونا، ليسبون، والنسيا و کاتاژنا مراکز تجاري رو به رشدي شدند که به خصوص در تجارت ادويه شرق، با بازرگانان قدرتمند ايتاليايي در ونيز و ژنوا رقابت مي کردند. اين شهرهاي بندري با تمرکز بر صادرات پشم، پارچه و آهن و واردات ادويه، ابريشم و کالاهاي تجملي، رهبران توسعه دريايي ايبريان خواهند بود

مردم

جامعه ايبريان متشکل از سه طبقه اجتماعي متفاوت بود: اشراف، افراد عادي، و روحانيت

اشراف

در طبقات بالاي جامعه ايبريان خانواده هاي معدود و بزرگي وجود داشتند که با عناويني مانند دوک، مارکوس يا کنت خوانده مي شدند. اين خانواده هاي نخبه اشراف متشخصي بودند که اکثريت زمينهاي شبه جزيره را در شکل املاک و خانه هاي اشرافي بزرگ در اختيار داشتند. خانواده هاي اشراف ضعيفتر از نظر ثروت تنوع زيادي داشتند، با عنوان دون و با داشتن زره خانوادگي شناخته مي شدند. اشراف ضعيفتر متشکل بودند از پسران جوانتر خانواده هاي قديمي يا اعضاي طبقه متوسط که به تازگي وارد طبقه اشراف شده بودند. آنها معمولاً در حومه شهر املاک داشتند و در فعاليتهاي تجاري مشارکت مي کردند. آنها مانند کليسا از پرداخت هر گونه مالياتي به شاه معاف بودند

در کاستيل مفهوم فرد محترم، يک هيدالگو، در اصل از طبقه اشراف گرفته شده بود. هيدالگو مردي بود که براي فتح مجدد ايبري مسيحي زندگي مي کرد. او شهامت فيزيکي قابل توجه و اراده اي مصمم داشت. او براساس مشي سخت گيرانه افتخار و احترام مرداني زندگي مي کرد که ثروت خود را نه از طريق کارگري بلکه از طريق جنگاوري به دست آورده بودند. اين مفهوم هيدالگو در نهايت به عنوان آرمان مردانگي در سراسر بخشهاي جامعه گسترش يافت. اين آرماني بود که پيامدهاي زيادي در دنياي جديد به بار آورد

روحانيت

روحانيت به سلسله مراتب عرفي و دسته هاي منظم تقسيم مي شد. سلسله مراتب عرفي شامل کشيش ناحيه اي تا بخش کليساي اعظم مي شد. روحانيت عرفي تشکيلات سنگيني نداشت و اعضايي داشت که تکاليف محول شده را مي پذيرفتند. آنان اغلب بايد براي تأمين نيازهاي خود بر فعاليتهاي فردي خود تکيه مي کردند و نظارت بسياري محدودي بر رفتارهاي آنان انجام مي شد. برعکس اعضاي دسته هاي منظم تحصيلات بيشتري داشتند، از اعضاي خانواده هاي ثروتمندتر و اشرافيتر عضوگيري شده بودند و روحانيون عرفي را بسيار خوار مي شمردند. آنان به نحو سنگيني متشکل بودند، سرمايه بيشتري دريافت مي کردند و هر دسته تقريباً از سايرين مستقل بود. اغلب اين موضوع منجر به درگيريها و رقابتهايي مي شد که بين اين دسته ها بوجود مي آمد. مثلاً رقابت بين فرانسيسکن ها و دومنيکن ها شهرت داشت

کليسا خود بسيار قدرتمند بود و مانند طبقه اشراف از مالياتهايي که شاه وضع مي کرد معاف بود.اسقفها، راهبان اعظم و رؤساي کليساهاي اعظم، همگي زمينهاي بزرگي داشتند که نيازهاي مالي مربوط به ساختن قلعه ها و نگهداري سپاهيان خصوصي را برآورده مي ساختند. کليسا در ماهيت خود نظامي بود و خود را در جنگهاي مربوط به جانشيني شاهان درگير مي ساخت. اين ماهيت نظامي در طي هفتصد سال فتح مجدد که کليسا نقش عمده اي در آزادسازي و سکونت سرزمينهاي بازپس گرفته شده از مسلمانان داشت بوجود آمده بود

افراد عادي

افرادي عادي 90% جمعيت شبه جزيره را تشکيل مي دادند. در پايين ترين سطح، کشاورزان ضعيف يا چوپانان قرار داشتند که غيرماهر بودند و ملزم به پرداخت اجاره بها يا تکاليف کاري مختلفي به اربابان اشرافي، روحاني يا شاه خود بودند. در پادشاهيهاي ساحلي مانند پرتغال يا آراگون که سنتهاي طولاني دريانوردي داشتند کاپيتانها بخشي از طبقه متوسط افراد عادي بودند. کارگران ماهر کشاورزي، صنعتگران، مغازه داران و خرده فروشان هم متعلق به طبقه متوسط افراد عادي بودند. بالاي اين گروه افراد متخصص و بازرگانان، آنها که ابزار کار مستقل داشتند قرار مي گرفتند. افراد متخصص از اشراف ضعيفتر عضوگيري مي شدند يا از اعضاي خانواده هاي دکاندار ثروتمند بودند. آنان براي کليسا، قانون يا طب آموزش مي ديدند. بسياري از آنها درجات دانشگاهي يا دفاتر اداري داشتند. آنان از نظر رويکردها و سبک زندگي شبيه اشراف بودند و اغلب اگر عنوان اشرافي نمي داشتند مي توانستند آن را به دست آورند. بازرگانان برخلاف تجار جزء که از طبقات پايين افراد عادي بودند اغلب در تجارتهاي کلي راه دور فعاليت داشتند. اين افراد باسواد و متملک بودندو علاقه مند بودند وارد طبقه اشرافي شوند

اقتصاد

شبه جزيره ايبريان به طور عمده متشکل از کوهستانها بوده و از نظر زمينهاي قابل کشاورزي به جز در برخي مناطق فلات و برخي مناطق ساحلي کمبود دارد. بنابراين پادشاهيهاي ايبريان قادر نبودند محصولات غله کافي توليد کنند. آنان براي واردات غله و کالاهاي توليدي از ژنوا و شمال اروپا وابسته بودند و در عوض کالاهاي اختصاصي از قبيل پشم، شراب (انگور)، ميوه، چوب پنبه، روغن زيتون، نمک و ماهي صادر مي کردند

پادشاهي کاستيل در بخشهاي داخلي ايبري به طور اوليه يک اقتصاد دامدار داشت و توليد کننده پشم مرغوب بود. بازرگانان جمهوري ژنوا حق انحصاري صادرات پشم کاستيل را داشتند و اين رابطه بين ژنوا و کاستيل، از نقش بزرگي که ژنويها در اکتشافات ايبري خواهند داشت خبر مي دهد. به عنوان مثال کريستوفر کلومبوس يک بومي ژنوا بود که مدتها قبل از سفر اکتشافي خود براي اسپانياييها در سال 1492 در تجارت شکر پرتغال فعاليت مي کرد. پادشاهيهاي ساحلي مانند پرتغال و آراگون با داشتن بنادر رو به رشدي مانند ليسبون، والنسيا، بارسلونا، اوپورتو و کارتاژنا در تجارتهاي قابل ملاحظه دريايي فعاليت داشتند. در اوايل قرن پانزدهم پرتغال سفرهاي اکتشافي خود را شروع کرد و از بردگان، طلا، عاج و شکري که از طريق اين سفرها تأمين مي شد بهره مند شد

واحد پايه اي اين تجارتهاي دريايي شرکت بود. شرکت يک مؤسسه تجارتي بود که به طور اوليه شراکتي بين سرمايه گذار که در خانه باقي مي ماند و شريک ديگري بود که به نام عامل شناخته مي شد. عامل براي خريد و فروش معمولاً محموله بزرگي از يک کالاي واحد سفر مي کرد. اگر يک سفر موفقيت آميز مي بود سرمايه گذاران احتمالاً کار خود را ادامه مي دادند و شراکت ادامه مي يافت. اغلب شرکا از طريق پيوندهاي خانوادگي يا وفاداري منطقه اي با يکديگر وابسته بودند و عضوي از تمامي طبقات اجتماعي ممکن بود در اين شرکتها حضور داشته باشد

وقتي توسعه دريايي در آتلانيتک و در امتداد ساحل آفريقا شروع شد، مؤسسه شرکت يک مؤسسه فرعي به نام کارخانه بوجود آورد. در طي حرکت پرتغاليها به سمت جنوب در امتداد ساحل آفريقا، آنان تعدادي کارخانه که بنادر تجاري کوچکي بودند که معمولاً در جزاير قرار داشتند بوجود آوردند. در اين تشکيلات تعداد اندکي پرتغالي ساکن بودند که براي عاملان شرکتهاي مختلف مکان امني براي انجام تجارت با مردم محلي بوجود مي آوردند. سيستم کارخانه يک راه عالي براي برقراري حضور دائمي تجاري در يک منطقه بود بدون اين که هزينه جنگ يا سکونت را در پي داشته باشد

وقتي پرتغاليها سکونت و استعمار در يک منطقه را شروع کردند از سيستمي به نام کاپيتاني اهدايي استفاده کردند. اسپانياييها از يک سيستم مشابه به نام انکوميندا در دنياي جديد استفاده کردند. هر دو سيستم براساس طرح قرون وسطايي مناطق اربابي ايبري برنامه ريزي شده بودند اما با اهداف سلطنتي در راستاي توسعه کشاورزي سرمايه داري هماهنگ شده بودند. به يک اشرافي يک عنوان ارثي براي يک زمين اعطا مي شد. وي همچنين امتيازات انحصاري اقتصادي و حد مشخصي از استقلال سياسي و قضايي دريافت مي کرد. اما در عوض موافقت مي کرد منطقه را اداره کند و آن را توسعه دهد. پادشاهي در همراهي نزديک با افراد و شرکتها کار مي کرد زيرا سيستم کارخانه، کاپيتاني اهدايي/انکوميندا در مراحل اول و پرخطر اکتشاف و توسعه براي شاه بسيار کم هزينه بود. به اين ترتيب تمامي سه مؤسسه اقتصادي از کارکردهاي آزمون شده اي براي سرمايه گذاري، تأمين مالي لشکرکشي هاي نظامي و توسعه سرزمينهاي جديد استفاده کردند که در نهايت اکتشاف و استعمار آفريقا، آتلانتيک، آسيا و سرانجام دنياي جديد را پيش برد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

هیچ نظری موجود نیست: