و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۶

مختصری از تاریخ فقه اسلامی 2

قرنهاي دوم و سوم

در سده دوم با دوره نسل سوم تابعان مباحث فقهي در راه گستردگي و پيچيدگي وارد شدند. اصحاب ارأيت در صدد يافتن يک نظام فقهي با برخورداري از ارتباطي قانونمند ميان مسائل و توانايي پاسخگويي به پرسشهاي احتمالي بودند که در اين دوره قدرت گرفتند. گذار فقه آغازين به فقه تقديري يا نظام گرا تحولي سريع بود که همراه با گرايش گسترده به رأي و شيوه هاي نامدون اجتماعي همراه بود که اختلاف فتاوي و نابسامانيهايي در قضا پيش آورد. ولي اين نخستين منزل براي رسيدن به فقه مدون بود

در دهه هاي نخستين سده دوم برخي عالمان شيعي عراق وجود داشتند اما تشخص فقه امامي بايستي در عصر اصحاب امام صادق پيجويي شود. در اين گروه چند جناح نسبتاً متمايز قابل شناسايي است که در فقه خود انديشه تحليلي فراتر از متون روايات را به کار مي گرفته اند و تا نيمه سده سوم مسير خود را ادامه دادند. در مقابل آنان جوي اجتهادستيز قوت گرفت که هرگونه اجتهاد و استنباط فراسوي نصوص را ناروا مي شمرد. اين گرايش در سده سوم جو غالب محافل اماميه بود. اين جريان با ورود به سده چهارم به شيوه اي گراييدند که عيناً متون روايات به عنوان حکم معمول به در اختيار فتواجويان قرار مي گرفت. متکلمان امامي مثل ابوسهل نوبختي و ابومنصور صرام نيشابوري نيز در کنار محدثين شان در اين دوره با اجتهاد الرأي مخالفت مي ورزيدند

فقه زيدي بعد از کتاب و سنت، اجماع صالحان و سپس اجتهاد و قياس از سوي امام يا قاضي مسلمين را روا داشته است. فقه زيدي در مسير شکل گيري خود از فقه حنفي تأثيري بسيار پذيرفته است. نيمه دوم سده سوم دو مکتب ديرپاي فقه زيدي شکل گرفتند. يکي به ابتکار هادي الي الحق در امامت يمن که فقه هادوي خوانده شده و قرابت زيادي به حنفيه داشته است. ديگري از سوي ناصر اطروش در امامت طبرستان با عنوان فقه ناصري که قرابت چشمگيري با فقه امامي داشته است

در نيمه نخست سده دوم گرايش به رأي در مباحث فقهي به ويژه در کوفه روي به رشد نهاد. پس از چندين شخصيت مشهور ابوحنيفه بود که نقش مؤسس را ايفا نمود و فقه او از تدوين نسبي در اصول نظري برخوردار بود. او در احکام تعبدي و سنن نبوي سخت گير بود و اخبار ضعيف را نمي پذيرفت. اصراري به جمع بين روايات نداشت و در انتخاب يکي از اقوال خود را مخير مي ديد. گرايشي به طرح اجماع به عنوان منبع فقهي نداشت و تنها از اين جهت که گفتار صحابه را معتبر مي دانست به آن توجه داشت. در نيمه دوم اين سده با گرايش به اجماع از سوي اصحاب حديث عالمان اهل رأي مخالفتهايي بروز دادند. عمل به رأي و قياس در فقه ابوحنيفه نامحدود نبوده و او استحسان را به عنوان عدول از قياس به شکلي اوليه مطرح مي کرد. او در پاره اي از مسائل به عرف يا تعامل مسلمين رجوع مي کرده است. او گاهي هم با انگيزه درايي با استفاده از اثري از قياس عدول مي کرد. نتيجه چنين استحساني پذيرش قاعده تغييرپذيري احکام است. اهل رأي گاه حتي با تکيه برعلت تشريع و برمبناي عرف در احکام مربوط برخلاف منطوق نص حکم مي دادند

گرايش اصحاب حديث به دو دوره تاريخي تقسيم مي شود؛ سده دوم در بومهاي گوناگون و با نماد مدينه و سده سوم با مرکزيت بغداد. برخي از نمايندگان دوره متأخر فقيهان متقدم اصحاب حديث را در زمره اصحاب رأي تقسيم بندي مي کردند. اصحاب حديث در واقع در مسائل غيرمنصوص پرهيز جدي از اعمال رأي نداشته و بيشتر در نقد منابع فتوا صاحب نظر متفاوتي بوده اند. آنان در مسائل غيرمنصوص اجماع و سيره پيشينيان را مطمح نظر داشتند. اصحاب حديث در مدينه هرگز از اهل رأي منفصل نشده اند. مالک برجسته ترين نماينده فقه حديث گراي مدينه، پيشواي مالکيان است. مالک بر ظاهر کتاب اصرار داشته و نسبت به بسياري از آثار بدبين بوده و از اين بين آثار، مراسلات و حتي سنت و سيره اهل مدينه را مورد توجه قرار مي داد. در فقه اثرگراي اهل حديث در کنار استناد به کتاب و سنت، تکيه بر سنت و سيره جاريه مسلمانان به عنوان کاشفي از سنت نبوي ديده مي شود

منبع اصلي اين نوشته در پايان اين مجموعه ذکر خواهد شد

هیچ نظری موجود نیست: