و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۵

اعلام پایان پروژه تمدن اسلامی

امروز مدت شش ماهه اي که بعد از يک بار تمديد براي پرداختن به تمدن اسلامي در نظر گرفته بودم به پايان رسيد
البته دلم مي خواست بيشتر از اينها ترجمه کنم ولي عملي نشد
در مجموع احساس مي کنم اين پروژه چندان ناقص و ناتمام از آب در نيومده باشه

خودم که از حاصلي که به دست آورده ام تا حدود زيادي
راضي هستم و فکر مي کنم به خيلي از قسمتهاي مورد نظرم پرداخته ام
البته در حوزه انديشه اسلامي يا بنيانهاي فکري جوامع اسلامي
ترجمه اي که به طور مستقيم به موضوع بپردازه نداشتم
در واقع در اين مدت يک بار وقتي از تصوف و عرفان شروع
کردم و قصد داشتم نوشته هايي در اين باره ترجمه کنم احساس کردم
چيزارزشمندي ازش در نمياد. البته نوشته هاي خيلي نويسندگان
سرشناس اسلامشناس هم اگر پيدا مي شد تنها تحت عنوان
کتابهايي بود که بايد سفارش خريدشون رو مي دادي
بنابراين تصميم گرفتم در اين حوزه ترجمه خاصي انجام ندهم

بدين وسيله پايان کار رو اعلام مي کنم ولي ممکنه
هر زماني در آينده به اين موضوع و اين شيوه کار برگردم
از همراهي دوستان هم در طول اين مدت تشکر مي کنم

چهارشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۵

کاشفان قاره آمریکا

اين نوشته با ترجمه هاي قبلي من در اين موضوع متفاوت است. سطوري که پس از اين مي آيد نوشته يک نويسنده غيررسمي در تالار گفتگوي سايت ميراث مسلمانان است. تضميني درباره صحت و استناد اين مطالب نيست. آنها را تنها براي طرح موضوع ترجمه مي کنم و اينجا قرار مي دهم. با انتخاب خودم بخشهاي مهمتر و ارزشمندتر را انتخاب کرده ام. مطابق معمول بقيه نوشته ها در پايان متن لينک متون زبان اصلي را قرار مي دهم

از علي ابوبکر

در مورد آمريکا مي توانم به شما بگويم مسلمانان ششصد سال قبل از کلومبوس به آن وارد شدند و سرخپوستان را آنچنان که امروز خوانده مي شوند يافتند. اين قابل اثبات است و اين کار بسيار ساده است. آتلانتيک يا "درياي مه"، آنچنان که براي مسلمانان غرب اروپا شناخته شده بود، منطقه اي به خوبي شناخته شده بود و به نحو نسبتاً گسترده اي در آن کشتي راني و دريانوردي انجام مي شد. به عنوان مثال بر طبق اسناد ثبت شده در اواسط قرن دهم در طي حکومت خليفه اموي، عبدالرحمن سوم (929-961) مسلماناني از اصليت افريقايي از بندر اسپانيايي دلبا (پالوس) به سمت غرب و به داخل "اقيانوس تاريکي و مه" حرکت کردند. آنان پس از غيبتي طولاني با غنائمي فراوان از "سرزميني عجيب و نادر" بازگشتند. اين مطلبي مستند است که مردماني از اصليت مسلمانان، کلومبوس و سياحان اسپانيايي پس از او را به سوي دنياي جديد همراهي مي کرده اند. اين براي شما عجيب نيست که بگوييم حداقل در همان سال 1492 که گرانادا به عنوان آخرين پايگاه مسلمانان سقوط کردف در همان سال 1492 کلومبوس در اقيانوس حرکت کرد و در درياها به کشتيراني پرداخت در حالي که اين کاري پرزحمت و دشوار بود و هر خطايي در آن به معني هزينه جان افراد بسياري بود. اين غيرعملي غيرممکن و ناشنيده است که مردي بتواند بدون تجربيات قبلي به کشتي راني بپردازد و به سلامتي عليرغم جريانهاي دريايي، جريانهاي باد و موانع طبيعي در اقيانوسها در سرزمين جديدي به ساحل بيايد. پاسخ اين است که او از نقشه هاي از پيش آماده شده و مسيرهاي کشتي راني مشخص شده اي که براي صدها سال مورد استفاده مسلمانان بوده است تبعيت کرده است. در حقيقت او خودش يک دريانورد مسلمان را برعرشه کشتي خود داشته است تا او را با نشان دادن راه و ديگر مسائل مرتبط مدد رساند. در اين زمينه داده هاي تاريخي، زباني و فرهنگي وسيعي موجودند. يک تاريخنگار و جغرافي دان مسلمان ابوالحسن علي ابن الحسين المسعودي (871-957) در کتابش با عنوان مروج الذهب و معدن الجواهر نوشته است در طي حکومت خليفه مسلمان اسپانيا عبدالله ابن محمد (888-912 ميلادي) يک دريانورد مسلمان خشخاش ابن سعيد ابن اسود از کوردوبا، اسپانيا از دلبا (پالوس) در سال 889 حرکت کرد از آتلانتيک گذشت و به سرزمين ناشناخته اي (ارض المجهوله) رسيد و با گنجينه اي افسانه اي بازگشت. در نقشه المسعودي از جهان، منطقه بزرگي در اقيانوس تاريکي و مه (اقيانوس آتلانتيک) قرار دارد که او آن را با نام سرزمين ناشناخته (آمريکا) مورد ارجاع قرار مي دهد. ما همچنين ابوبکر ابن عمر القوطيه را داريم که به عنوان يک تاريخ نگار مسلمان نقل مي کند در طي دوران حکومت خليفه مسلمان اسپانيا، هشام دوم (976-1009 ميلادي) يک دريانورد مسلمان ديگر ابن فرخ از گرانادا، از کادش در فوريه 999 ميلادي به سمت آتلانتيک حرکت مي کند در گاندو به ساحل مي نشيند (جزاير قناري بزرگ) با شاه گواناريگا ديدار مي کند و سپس به سمت غرب پيشتر مي رود و دو جزيره کاپراريا و پلويتانا را مي بيند و آنها را نامگذاري مي کند. او در ماه مه 999 به اسپانيا باز مي گردد

جغرافي دان و نقشه کش مشهور مسلمان الشريف الادريسي (1099-1166 ميلادي) در کتاب مشهور خود نزهت المشتاق في اختراق الافاق مي نويسد گروهي از دريانوردان شمال آفريقا از ليسبون (پرتغال) به داخل درياي تاريکي و مه (اقيانوس آتلانتيک) مي رانند تا آنچه در آن است را مورد جستجو و اکتشاف قرار دهند و محدوده آن را مشخص کنند. آنان در نهايت به جزيره اي مي رسند که ساکناني با کار زراعت داشته است... در روز چهارم مترجمي با آنان با زبان عربي سخن مي گويد. اين موضوع به روشني حضور مسلمانان را از مسافرتهاي قبلي در درياي مه مشخص مي سازد که خود مطابق با مستندات قبلي که درباره مسافرتها به دنياي جديد سخن مي گويند مي باشد. برخي از اعضاي گروه باقي مي ماندند و برخي بازمي گشتند. به عنوان نمونه سلطان منسي کنکان موسي (1312-1337 ميلادي) شاه مندينکا با شهرت جهاني بود که بر امپراطوري مسلمان مالي در غرب آفريقا حکومت مي کرد. وي طي مسافرت به مکه در سفر حج مشهور خود در سال 1324 ميلادي دانشمندان دربار سلطان مملوک بحري (الناصر الدين محمد سوم، 1309-1340 ميلادي) در مصر را مطلع ساخت که برادرش سلطان ابوبکاري اول (1285-1312) دو عزيمت دريايي به اقيانوس آتلانتيک داشته است. وقتي سلطان از سفر دوم خود در سال 1311 به تيمبوکتو بازنگشت منسي موسي سلطان امپراطوري شد

همچنين ما مي دانيم انسان شناسان اثبات کرده اند که مندينکاها تحت حاکميت منسي موسي بسياري از بخشهاي شمال آمريکا را از طريق مي سي سي پي و ديگر تشکيلات رودخانه اي مورد جستجو قرار داده اند. در چهار گوشه، آريزونا، نوشته ها نشان مي دهند آنان حتي از آفريقا با خود فيل به اين منطقه آورده اند. و حيرت انگيزتر اين که کلومبوس در نوشته هاي خود قبول کرده است که در روز دوشنبه بيست و يکم اکتبر 1492 ميلادي در حالي که کشتي او در نزديکي گيبارا در ساحل شمال شرقي کوبا در حال حرکت بوده است او مسجدي را بر فراز يک کوه زيبا ديده است. ويرانه هايي از مساجد و مناره ها با کتيبه هايي از آيات قرآن در کوبا، مکزيکو، تگزاس و نوادا کشف شده اند. سرخپوستان امريکا گفته اند و نقل کرده اند که ديگران قبلاً به سرزمينهاي آنها آمده بودند. در طي سفر دومش، از سوي سرخپوستان اسپانولا (هائيتي) به کلومبوس گفته شد که مردماني سياه پيش از ورود او به جزيره آمده بوده اند. براي اثبات اين ادعا آنان نيزه هايي از اين مسلمانان آفريقايي به کلومبوس نشان دادند. اين ابزارها نوکي از يک فلز زردرنگ داشتند که سرخپوستان آن را گوانين مي خواندند. گوانين لغتي است مشتق از غرب آفريقا که به معناي آلياژ طلا مي باشد. بسيار عجيب است که اين لغت مرتبط با کلمه عربي "غنا" به معناي ثروت مي باشد. کلمبوس تعدادي گوانين به اسپانيا آورد و آنها را مورد آزمايش قرار داد. او دريافت که اين فلز هجده قسمت طلا (56/25 درصد) شش قسمت نقره (18/75 درصد) و هشت قسمت مس (25 درصد) دارد و اين نسبت با فلز توليد شده در بازارهاي فلز گينه يکسان است

ما همچنين دلايلي علمي در اختيار داريم. دکتر باري فل (دانشگاه هاروارد) در کتاب خود با عنوان ساگا آمريکا -1980 اسناد محکم علمي ارائه داده است که ورود مسلمانان شمال و غرب آفريقا را قرنها پيش از کلومبوس مورد حمايت قرار مي دهد. دکتر فل وجود مدارس مسلمانان را در دره آتش، آلان اسپرينگز، لوگومارسينو، دره کي هول، گذرگاه مرتفع واشو و هيکيسون (نوادا)، مسا وردا (کلرادو)، دره ميمبرس (نيو مکزيکو) و تيپر کانو (اينديانا) کشف کرده است که مربوط به سالهاي هفتصد و هشتصد ميلادي مي شوند. او درغرب قديمي ايالات متحده متون، نقوش و جداولي به شکل نقشهايي بر صخره ها يافته است که معرفي کننده اجزاي باقي مانده اي از چيزي که زماني تشکيلاتي از مدارس در سطوح ابتدايي و عالي بوده است هستند. زبان کتيبه ها عربي شمال آفريقايي بود که با خط الرسم عربي کوفي قديمي نوشته شده است. موضوع مواد درسي نوشته شده شامل نوشتن، خواندن، حساب، دين، تاريخ، جغرافيا، رياضيات، نجوم و دريانوردي است. نوادگان بازديدکنندگان مسلمان شمال امريکا اعضاي مردم امروزي ايروکي، آلگونکين، آنسازي، هوهوکام و اولمک هستند و مي توان امروز نيز مشخصات قوي سيامي عربي آنان را ديد

از لحاظ زباني ما بيش از 565 نام محل (روستاها، شهرهاي کوچک، شهرهاي بزرگ، کوهها، درياچه ها، رودخانه ها و غيره) در ايالات متحده (484) و کانادا (81) داريم که از ريشه هاي اسلامي و عربي اخذ شده است. اين اماکن به صورت اصيل بوسيله بوميان در دوره قبل از کلومبوس نامگذاري شده اند. مطالعه دقيق اسامي قبيله هاي سرخپوستان بومي مشخص مي کند بسياري اسامي از ريشه ها و منابع عربي و اسلامي اخذ شده اند. از اين جمله آنسازي، آپاچي، آراواک، آريکانا، چاوين چريکو، کري، هوهوکام، هوپا، هوپي، مکا، ماهيگان، موهاوک، نازکا، زولو، زوني و غيره هستند

در تشريح اين موضوع بسيار بيشتر مي توان تفصيل داد. مسلمانان بسياري از مناطق سياره را به نقشه کشيدند زماني که تا صدها سال بعد در نقشه اي نيامده بودند. اين نقشه ها شامل نقشه هاي مشهور ترک مي شوند که تا امروز حفظ شده اند و جزئياتي از قطب جنوب را هشتصد سال قبل از اين که هر کشتي ديگري دوباره به آن رسيده باشد نشان مي دهد. ما همچنين درباره حضور اسلام در قاره استراليا با استفاده از شواهد زباني، نژادي، فرهنگي و تاريخي آگاهي داريم. شواهد بسياري وجود دارد که مي توان به آنها پرداخت ولي من اميدوارم اين شواهد معدود شما را درباره دريانوردان مسلمان و اکتشافات جالب صلح آميز آنان آگاهتر کرده باشد. وقتي مسلمانان وارد آمريکا شدند نه يک سرخپوست به عنوان برده مورد تصرف قرار گرفت، و نه براي ايمان آوردن تحت فشار قرار گرفت يا داراييهايش مورد دستبرد قرار گرفت. آنان با بوميان در هم آميختند و با مردم آن يکي شدند. حال آن را با عصر ورود مسيحيت به آنجا مقايسه کنيد. غارت، بيماري، قتل، تجاوز، مصادره اموال و زمينها، مرگ ... يک زندگي جهنمي براي سرخپوستان بومي بي گناه

اين نوشته ترجمه اي از اين سه متن است: يک و دو و سه

مسعودی؛ یک تاریخدان نمونه 2

اهداف مسعودي در نوشته هاي او در انتهاي مرغزارهاي طلا بر خواننده روشن مي شود

در اين کتاب من در عباراتي مختصر اتفاقات متعددي را ذکر کردم و اشارات مختصري به رخدادهاي مهم انجام دادم. در هر حال هر يک از کتابهاي من محتوي اطلاعاتي است که در کتاب پيش از آن نقل نشده است. و اين شامل اطلاعاتي است که نمي توان آن را ناديده گرفت و دانستن آن اهميت بسيار داشته و نيازي هوشيارانه است. به اين ترتيب من هر قرن را با ذکر رخدادها و کارهايي که آن را مشخص مي سازد مرور کردم و اين کار را تا رسيدن به زمان حاضر ادامه دادم. علاوه بر اين در ابتداي اين کتاب توصيفي درباره درياها و قاره ها، سرزمينهاي مسکوني و غيرمسکوني، زندگي شاهان بيگانه، تاريخ آنان و تمامي مردم گوناگون يافت مي شود. اگر خداوند به من عمر دهد، روزهاي مرا گسترش دهد و تداوم مرا در اين دنيا بخواهد من اين کتاب را با کتاب ديگري ادامه خواهم داد که محتوي اطلاعات و حقايقي درباره تمامي موضوعات جالب خواهد بود. و خود را محدود به هيچ ترتيب مشخص يا روش نوشتن نخواهم کرد. تمامي انواع اطلاعات مفيد و داستانهاي نادر را آنچنان که به ذهن خطور کنند نقل خواهم کرد. اين اثر به نام "اتحاد دوباره انجمن" خواهد بود و مجموعه اي از حقايق و داستانهايي خواهد بود که با هم آميخته شده اند تا دنباله اي بر نوشته هاي پيشينم باشد و آثار ديگر مرا کامل کند

همچون اتفاقاتي که در اينجا نقل شدند اين مطالب از نوعي خواهند بود که يک انسان عاقل نمي تواند ناديده بگيرد و نمي توان آنها را حذف کرد يا به فراموشي سپرد. اگر تنها در اين فکر باشيم که بر فصلهاي اين کتاب بيفزاييم بدون آن که آن را با دقت مطالعه کنيم، حقيقت آنچه از آن مي گويم به خوبي شناخته نخواهد شد و فضل و دانشي فراهم نخواهد شد

اشاره او به دانشي که يک انسان عاقل نمي تواند ناديده بگيرد علاقه اي در ما بر مي انگيزد که المسعودي به زحمت مي تواند پيش بيني کند. هزار سال قبل در بغداد چه دانشي بود که انتظار مي رفت يک انسان عاقل يا آموزش يافته آن را داشته باشد؟ اگر باور بر اين باشد که پاسخ، تمام اطلاعات مرغزارهاي طلا را در بر مي گيرد مقدار عظيمي است. در واقع اين محدوده اطلاعات قابل مقايسه با آن چيزي است که امروزه نيز مورد انتظار است که البته در محتوا متفاوت است: آن زمان کمي بيشتر الهيات مطرح بود و کمي کمتر تکنولوژي مورد بحث بود. اما در مجموع شايد آن چنان که مورد انتظار است متفاوت نبود

جنبه ديگر مرغزارهاي طلا که امروز براي ما جالب توجه است _که البته مورد توجه اصلي مسعودي نبوده است_ نوري است که بر زندگي اجتماعي و آداب زمان خود مي افکند. اسلام سنتي است که شايد از جايي که نسبت به فرد بيشتر بر جامعه تأکيد مي کند در زمينه اتوبيوگرافي غني نيست. با اين حال متوني که مسعودي در آنها مسائلي همچون پذيرايي شدن در خانه يک ثروتمند براي صبحانه، رسوم معماري، سازمان بندي يک همايش پزشکي، روش صحيح چيدن سفره براي يک مهماني رسمي يا روش عملکرد نيروهاي انتظامي بغداد را به بحث مي گذارد نه تنها اگاهي بخش هستند بلکه به ما کمک مي کنند _هر چند به شکلي مبهم_ دنيايي را تجسم کنيم که در غير اين صورت آن را با بيشتربا برخي تاريخها، جنگها و درگيريهاي سياسي مي شناختيم

در حالي که با خواندن متن کامل مرغزارهاي طلا پيش مي رويم شخصيت مسعودي با صراحت تعجب برانگيزي هويدا مي شود. غير از وسعت اطلاعات او، حيرت انگيزترين موضوع شايد تحمل او باشد. رويکرد مسعودي به مسيحيت، يهوديت، چندخدايي و فرقه هاي انحرافي اسلامي بالاتر از هر چيز ديگري منبعث از کنجکاوي و علاقه او به ثبت صحيح اطلاعات است تا خواننده را تا جايي که خود توانسته است آنها را بياموزد در هر مورد با حقايق آشنا سازد. با اين که در زمان مسعودي در اروپا فعاليت فکري کمرنگ بود و تنفر از انحرافات ديني و مسائل نامعمول حکمفرما بود، هوشياري و دوري از پيش داوري در نزد المسعودي در هر زمان و مکاني قابل توجه است. و اينها همه در حالي بود که تمامي دلايل بر ايمان راسخ او دلالت مي کنند

جنبه ديگر از شخصيت المسعودي که در نوشته هاي او فاش شده است نارضايتي او نسبت به سنگدلي است. با توجه به محيط اجتماعي قرون وسطي و روش معمول زندگي در آن دوره و در واقع حتي براساس استانداردهاي زمان ما، مرغزارهاي طلا در رابطه با داستانهاي هولناک و خشونت آميز نمونه هاي اندکي ارائه مي کند. و هر جا که مسعودي غارت يک شهر يا مجازات يک خائن را توصيف مي کند به ندرت به جزئيات مي پردازد و نمونه هاي بروز تنفر نويسنده در چنين موقعيتهايي کم نيستند

المسعودي قريحه اي شيرين و بذله گو داشت و قصه گويي زبردست و عالي بود. تا حدودي داستانهاي او ابزارهايي ادبي هستند اما برخي از آنها درباره رخدادهايي هستند که خود مشاهده کرده است. در نوشته هايش همچنين درجاتي از مهرباني او مطرح مي شود و در حالي که او مي توانسته داستاني را برعليه يک شخص خاص مطرح کند اما گزارش خود را با لطيف گويي و نغزنويسي همراه مي کند. جايي که نويسندگان و دانشمندان ديگر را نقد مي کند چنان که قبلاً در مورد جاهز ديده ايم نظر خود را با نوعي تمجيد و ستايش نيز همراه مي کند. به عنوان نمونه

من تصور مي کنم سنان ابن غره الهراني کاري را برعهده گرفت که خارج از توانايي اوست و راهي را در پيش گرفت که مناسب او بود وقتي که کتابي را تأليف کرد که در آن خطاب به يکي از دوستانش بي آن که ديگران بدانند در شکل يک نامه نوشت... . با اين حال کار به خوبي انجام شده است و نويسنده با صداقت نوشته است و ما تنها مي توانيم او را به اين امر متهم کنيم که حوزه اختصاصي کار خود را رها کرده است و کاري را انجام داده است که شايستگي آن را نداشته است. چرا او در حوزه علم باقي نماند، در حالي که در حوزه دانش اقليدسي و تقسيمات آلماگست بطلميوسي يا دواير بي رقيب بود؟ چرا به کار بررسي نظريات سقراط افلاطون و ارسطو اکتفا نکرد؟ او در اين حوزه ها مي توانست روسفيد باشد و با افتخار از عهده کار برآيد. در اين حوزه تواناييهايش با درکش هماهنگ بود. اما کجاست مردي که محدوديتهاي تواناييهاي خود و مرزهاي لياقت خويش را درک کند؟ عبدالله ابن مکفي به خوبي گفته است "تمامي نويسندگان هدفي دنبال مي کنند که اگر به آن برسند به افتخار و شکوه مي رسند و اگر به آن نرسند از اعتبار ساقط مي شوند

وقتي نوبت به تحقيق و نوشتن مي رسد المسعودي عليرغم تمامي سرگرم کنندگي گاهگاهي، به شدت جدي مي شود. مرغزارهاي طلا با توصيفي درباره آنچه او قصد به انجام رساندنش را دارد، فهرست مطالب و فهرست مؤاخذ آغاز مي شود. در اين بخش او مراتب ستايش خود را نسبت به مرداني چون السولي که تمامي مشاهدات خود را به رشته نگارش درآورده اند و کساني که حوزه وسيعي از علايق و وسعت اطلاعات دايره المعارفي از خود نشان داده اند ابراز مي کند. او فهرست خود را با اين عبارات آغاز مي کند

با تأليف اين آثار درباره تاريخ جهان و جمع آوري چنين حقايقي که تاکنون به پيامبران، شاهان و اديانشان، ملتهاي گوناگون و سرزمينهاي آنان بر روي کره زمين اختصاص يافته است در صدد هستيم راهي را که با مردان هوشمند و آموزش ديده گشوده شده است را پيگيري کنيم و يادگاري منسجم از هنر و مهارت را براي آيندگان برجاي گذاريم. نويسندگان گذشته به نظر مي رسد يا در شدت جزئيات افراط کرده اند يا برعکس با برداشتهاي بسيار بزرگ و عمومي به خوبي عمل نکرده اند. اگرچه اطلاعات با گذشت زمان افزوده شده اند و در نتيجه اتفاقاتي که منجر به پيشامد آن شده اند، حتي کاراترين عقلهاي سليم نيز اغلب حوزه هاي وسيع اطلاعات را ناديده گرفته و هرکدام در حوزه خاصي متخصص شده اند و خود را به آنچه در سرزمين مادريش موجود بوده است راضي کرده است. حال کسي که هيچ وقت خانه خود را ترک نکرده است و تحقيقات خود را به محدوده باريک تاريخ پدري خود محدود کرده است نمي تواند با مسافر جسوري مقايسه شود که زندگي خود را در سفرهاي کنجکاوانه به نقاط دور گذرانده است و هر روز براي جستجوي معادن آگاهي و ربودن قطعات ارزشمند تاريخ گذشته از غبار گمنامي با خطري مواجه شده است

در اين بخش مسعودي به روشني درباره تلاشها و مسافرتهاي خود مي انديشد. مجادله درباره کار تخصصي در برابر اطلاعات عمومي وسيع در هيچ عصري ناشناخته نبوده است و در عصر ما تمايل به سمت تخصصي کردن امور است. او در ترکيبي قابل توجه از سختگيري و گشاده دستي ادامه مي دهد

تعداد آثاري که به تاريخ پرداخته اند بسيار زياد است و درميان نويسندگان مختلفي که درباره دوران عتيق نوشته اند يا رخدادهاي دورانهاي جديد را گزارش کرده اند تعدادي موفق بوده اند و از سوي ديگر سايرين ثابت کرده اند براي انجام کار کفايت نداشته اند. با تمام اينها بايد بفهميم تمام اين نويسندگان با سود جستن از استعدادهاي و تواناييهاي خود، تمام تلاش خود را به کار بسته اند

مسعودي آنچنان که خود مکرراً ذکر مي کند درباره نقل قول از افراد مختلف محتاط بود و در اين باره که خود در عوض بايد معتبر بنويسد حساس بود. او مکرراً با گفتن اين که خود چنين و چنان شنيده است ولي هيچ راهي براي ارزيابي آن گفته ها نداشته است عبارات خود را محدود مي کرد. در مورد نوشته هاي جغرافيايي او تمام تلاش خود را مي کرد تا خود برود و از نزديک ببيند. در ابتداي مرغزارهاي طلا که ليستي از آثار خود را ارائه مي دهد چنين مي نويسد

از خوانندگان مي خواهيم، هرگونه اشتباه يا خطايي را که ممکن است در اين کتاب رخ داده باشد با لطف خود ببخشند زيرا حافظه ما ضعيف شده و توان ما به خستگي افتاده و اين درنتيجه سفرهاي طولاني و سخت در خشکي و دريا بوده است. با حرص آموختن تمامي مسائل قابل توجه که در بين مردم مختلف وجود دارند و براي مطالعه مشخصات خاص هر کشور با چشمان خود، از سند، زنگبار، هندوچين، چين و جاوه ديدار کرديم، از قلب ارمنستان، آذربايجان، ايران و بيلکان گذشتيم و عراق و سوريه را مورد جستجو قرار داديم

دو نکته کوچک ديگر شايد ارزش مطرح کردن داشته باشند. نگرش المسعودي به زنان آزاد است هرچند در حقيقت در آن زمان در بغداد از موقعيت بالايي نيز برخوردار بودند. صفحات او پر از زنان نخبه و قابل ستايش در هر نوعي هستند. زبيده، همسر هارون الرشيد که به خاطر وقف کردن راه زيارتي به مکه مشهور است و هنوز نام او را بر خود دارد. ليلا الاخياليه شاعر بزرگ. خيزران که از بازار برده بزرگ شد و تبديل به قدرت پشت تخت سلطنت شد. ام البنين که يک رزمجو بود. و تمامي گروه رقاصگان، آوازخوانان، بردگان، فروشندگان بازار، شاعران، متصوفه و حتي خواهران مسيحي که در مجموع تصويري بسيار متعادلتر نسبت به آن چه که از سوي بسياري از تاريخ نگاران قرون ميانه ارائه مي شود پيش مي گذارد

نکته دوم درباره اثر به جا مانده ديگر اوست. کتاب تذکر و راهنمايي اگرچه براي خواننده عمومي نسبت به مرغزارهاي طلا جذابيت کمتري دارد، محتوي برخي اطلاعات مرتبط با شرح حال و اطلاعات بسيار مهم جغرافيايي است که برخي از آنها در هيچ جاي ديگري يافت نمي شوند. اما مرغزارهاي طلا بسيار غني تر است. در نزديکي پايان آن نويسنده نوشته است

اطلاعاتي که ما در اينجا جمع آوري کرده ايم ميوه سالها تحقيق و تلاشهاي دردناک در سفرهاي دريايي و زميني ما در امتداد سرزمينهاي شرق و غرب و درميان ملل گوناگوني که در ماوراي قلمرو اسلام قرار دارند هستند. پس اميدواريم خواننده، کتاب را با لطف ارزيابي کند و به خوبي هر اشکالي را که در رونويسي رخ داده باشد و سبب رنجش شود اصلاح کند و تلاشهاي ما را با داشتن منطق سليم در ذهن و احترام، معتبر بداند چنان که شايسته است مردان فرهيخته نسبت به يکديگر چنين باشند. نويسنده اين کتاب خود را با انساني مقايسه مي کند که مرواريدهايي از انواع گوناگون و رنگهاي مختلف در حالي که اين سو و آن سو پخش شده اند يافته است. او آنها را در مجموعه يک گردنبند جمع آوري مي کند تا زيوري گرانبها که دارنده اش آن را با مراقبت مورد محافظت قرار مي دهد فراهم آورد. در پايان بايد گفت که خواننده مطمئن باشد اينجا جانب دفاع از هيچ شعبه و فرقه اي را نگرفته ام و هيچ نظري را بر ديگري ترجيح نداده ام. هدف من ردگيري زيبايي تاريخ مردمان گوناگون بوده است و هدف ديگري نداشته ام

اين نوشته ترحمه اي از اين متن است

مسعودی؛ یک تاریخدان نمونه 1

بغداد در قرنهاي نهم و دهم جاي جالبي بود. اين پايتخت خليفه، شهري بزرگ بود که در سياست، تجارت، دانش و هنر مرکز بلامنازع دنياي اسلام بود. اين شهر هم منزلگاه و هم چهارراه رفت و آمد مردمي از مليتهاي گوناگون بود. يک شهر جهاني که با نوآوريهاي گوناگون هميشه تازه مي نمود. چنين نقشي با مؤسساتي همچون بيت الحکمه، مرکزي که بوسيله خليفه مأمون براي ترجمه متون علمي يوناني و ساير آثار به عربي بنيان گذاشته شده بود ايفا مي شد. بغداد همچنين به خاطر رويکرد نوين دانشمندانش که برآمده از گرايش به دنياي طبيعي بود و به موازات تمرکز اسلام در دنياي معنوي شکل گرفته بود مورد توجه بود. يکي از پيشگامان اين متفکران ابداعگر، تاريخ داني با نام ابوالحسن علي ابن الحسين المسعودي بود که در سال 895 در شهر متولد شد

تاريخنويسان پيشين و سنتي تر از قبيل طبري که بوسيله المسعودي به نحو گسترده اي مورد ستايش قرار گرفته است مقادير انبوهي از داده ها را بر مبناي ترتيب تقريبي تاريخي جمع آوري کرده بودند. هر گزاره تاريخي با سلسله اي از نقل قول حمايت مي شد: "من اين را از فلاني نقل مي کنم که او خود از فلاني نقل کرده است که او خود هنگام وقوع فلان واقعه در حضور فلاني بود" و اين دقيقاً مطابق با همان کاري بود که درباره حديث و سنت رفتارها و اقوال پيامبر اکرم انجام مي شد. اين روش کار قابل فهم بود ولي براي خواننده نامناسب مي نمود. مکتب جديد دينوري و يعقوبي که دو دانشمند ديگر قرن نهم بودند اين روش را بهبود داد و به روش نقل حوادث با امتدادي به هم پيوسته و گزيده گرايش پيدا کرد. المسعودي بر مبناي انديشه هاي آنان تا جايي که توانست اطلاعاتي دست اول افزود و در اين زمينه به خصوص درباره کشورهاي بيگانه و حوادث معاصر خود نوشت. المسعودي، بيشتر از هر تاريخ نگار مسلمان ديگري کوشيد تا کتابهاي خود را با استفاده از داستانها و حکايات گوناگون، زنده و پويا نگه دارد و اين باعث شد تا در زمان خود خوانندگان فراواني بيابد

با اين حال برخي مفسران مدرن اين مشخصه را با عنوان سبکسري توصيف کرده اند، در حالي که چنين نقدي منصفانه نيست. اما انحراف المسعودي از نقل وقايع نه تنها گاهي جو خشن گزارشات پايان ناپذير او را درباره کشتارها و جنگها تلطيف مي کند بلکه همچنين از اين داستانها براي اشاره هاي زيرکانه استفاده مي کند. داستاني درباره رفتار خليفه در دوران کودکيش در حالي که به نظر مي رسد بي ربط باشد از پيش خبر مي دهد چگونه يک صد صفحه بعد آن مرد با مرگ روبرو مي شود. يا شورشگري يک دختر برده پيش گويي خواهد کرد در آن حکومت چگونه يک شورش بوجود خواهد آمد. مطالعه دقيق آثار المسعودي مشخص خواهد کرد که او يک داستان گوي چيره دست است و در سنجش روش او هوشيارانه خواهد بود هر مطلب جزئي را مهم قلمداد کنيم. همچنين خواننده بايستي به اندازه کافي سخت دل باشد تا رضايت دهد برخي از داستانهاي فوق العاده و احساسي او را ناخوانده رها کند. داستاني درباره اوباشيگريهاي ابراهيم ابن مهدي فرزند خليفه، داستاني درباره ظهور و سقوط خانواده برمکي که خود با تراژدي يوناني رقابت مي کند، يا پانوشته هايي درباره زندگي خليفه هارون الرشيد که ما امروز او را بر مبناي داستانهاي هزار و يک شب مي شناسيم. همه اينها المسعودي را به سرگرم کننده ترين و جذابترين تاريخ نگار کلاسيک عرب تبديل مي کند. او را به خوبي با هرودوت مقايسه کرده اند

با اين حال عجيب است که درباره خود المسعودي کمي دانسته است. کمبود اطلاعات در اين باره زماني عجيب تر مي شود که براساس گزارش خود او، المسعودي بومي بغداد بود و بسياري نويسندگان و دانشمندان را که برخي از آنها از آثار او براي تدوين دايره المعارفهاي خود درباره شرح حال بزرگان سود جسته اند مي شناخته است. با اين حال در عوض همين دايره المعارفها اگر هم بخشي را به او اختصاص داده باشند کمتر درباره او نوشته اند. بدين ترتيب اطلاعات ما درباره المسعودي تقريباً به طور کامل مبتني بر آن چيزي است که خود او مي گويد و اين مقدار اندک و گرانبهاست. او مستقيماً درباره زندگي شخصي خود از قبيل موقعيت اجتماعي، حرفه و منبع در آمد خود هيچ فاش نمي کند ولي در اين باره مي توان اندکي بازسازي و استنباط کرد. اما درباره مسائل فکري، او بازتر نوشته است و مي توان در حد رضايت بخشي درباره خلقيات او، نظريات و داوريهايش، رويکردهايش به تاريخ نگاري و علم آموزي و رفاقت او با ديگر مردان برجسته دورانش آموخت

ابن النديم، کتابفروشي در بغداد که از 935 تا 990 مي زيست او را در "فهرست" خود يادآوري مي کند. فهرست کتابي است که در اصل ليستي مفصل از کتابهاست و حدود سي سال پس از درگذشت المسعودي نوشته شده است. متأسفانه اطلاعاتي که او در اختيار مي گذارد در حد کلي گويي بود و تا حدود زيادي نادرست است با اين حال تعدادي از آثار او مورد اشاره قرار مي گيرد و اين شامل اثري است که المسعودي بيشتر از هرچيز ديگري با آن شناخته مي شود؛ مروج الذهب، مرغزارهاي طلا. حتي سالهاي دقيق تولد و درگذشت المسعودي قطعي نيستند. او بايستي حدود سال 895 متولد شده باشد و در 956 يا 957 درگذشته باشد. وضعيت حرفه اي او نيز ناشناخته است اما وي نويسنده اي پرکار بوده است. او به سي و چهار عنوان از آثار خود اشاره مي کند که تا زمان ما باقي نمانده اند و دو تا از آنها تأليفات عظيمي بوده اند که مکرراً در "مرغزارهاي طلا" مورد اشاره قرار گرفته اند. به عنوان مثال او در پايان بخشي که به چين اختصاص داده است چنين مي نويسد

هنوز مقدار زيادي اطلاعات جالب و انواعي از مسائل هيجان انگيز هست که درباره چينيها و کشورشان مي توان برشمرد اما ما بعداً در اين کتاب به اين موضوع برخواهيم گشت و درباره آن بيشتر خواهيم گفت. البته ما در اين باره به نحو بسيار کاملي در "سالنامه تاريخي" و "تاريخ ميانه" خود به آن پرداخته ايم. در واقع ما اصولاً اين کتاب حاضر را براي ثبت جزئياتي که از دو کتاب گفته شده حذف شده است مورد استفاده قرار داده ايم

همچنين در ميان کتابهايي که از بين رفته اند به نظر مي رسد چهار اثر عمده تاريخي ديگر نيز موجود بوده اند. آثار ديگر عمدتاً در حوزه هاي الهي و فلسفي بوده اند و يک يا دو مورد ديگر درباره علم، جغرافيا و مسافرت بوده اند. خوشبختانه شاهکار او با عنوان مرغزارهاي طلا اثري است که بر جاي مانده است. به نظر مي رسد اين اثر حداقل در ويرايش اول خود تا سال 947 ميلادي تکميل شده باشد اما روشن است المسعودي مکرراً آن را تا زمان درگذشت خود مورد بازنگري قرار مي داده است. ابن خلدون تاريخ نگار بزرگ شمال آفريقا و فيلسوف تاريخ حدود چهارصد سال بعد چنين درباره مرغزارهاي طلا مي نويسد

تاريخ متشکل از ثبت اتفاقات خاصي از يک دوران يا يک نسل است. شرايط عمومي سرزمينها، نسلها و دورانهاي دور پايه اي براي تاريخ دان فراهم مي آورد که بسياري از اهدافش بر مبناي آن ساخته مي شود و براساس آن گزارشات او طبقه بندي مي شود. زماني مرداني زندگي خود را به اين گونه نوشتن اختصاص دادند چنان که المسعودي در مرغزارهاي طلاي خود چنين مي کند. او در اين اثر شرايط ملتها و سرزمينهاي دور را در شرق و غرب تا زمان خود تشريح مي کند. او به عقايد و رسوم آنها اشاره مي کند، کشورها کوهستانها درياها پادشاهيها و دولتها را توصيف مي کند و عرب را از ملتهاي غيرعرب تميز مي دهد. او بدين ترتيب تبديل به يک امام براي تاريخ نگاران مي شود که به او ارجاع مي دهند و منبعي مي شود که بر مبناي آن بسياري از گزارشات خود را مي سنجند

مرغزارهاي طلا دو تا از علاقه منديهاي بزرگ المسعودي را با هم ترکيب مي کند: تاريخ و جغرافيا. او با روش سنتي قرون ميانه تاريخ جهان را از زمان خلقت تا قرن خود پوشش مي دهد و آن را با انبوه داستانها و حکاياتي که از دانشمندان ديگر نقل مي کند يا از تجربيات خود اوست غني مي کند. چنين ترکيبي باشکوه است. ليستي از درختاني که براساس سنت آدم و حوا مجاز بودند با خود از عدن بياورند. توصيفي درباره درگذشت کلئوپاترا که خود باعث ظهور شکسپير شد، کسي که با المسعودي از منابع کلاسيک يکساني برخوردار بود. کتابهاي بنفش و طلايي حاکمان پيش از اسلام ايران. زندگينامه پيامبر اکرم. مبادله اسرا با بيزانسيها. يک تاريخ طبيعي درباره فيل آفريقايي و آسيايي همراه با اشاراتي درباره تجارت عاج. قصه هاي عاشقانه غم انگيز. جشنهاي بزرگ خليفه و طرز تهيه غذاهاي آن. و بسياري موارد ديگر. اين ليست تقريباً بي پايان است و تک تک خلفا حتي آنها که بيشتر از همه در هاله ابهام قرار دارند را به گرماي زندگي باز مي آورد

قسمتهاي مربوط به جغرافيا که از جمله بخشهاي جذاب براي خوانندگان امروزي کتاب است هم شامل گزارشاتي از مسافرتهاي بسيار دوردست خود اوست و هم در بخشهايي که تجربيات شخصي او کم مي آورد شامل خوشه چيني از منابع کساني است که آنها را قابل اعتماد مي داند. به عنوان مثال هنگام ارجاع دادن به ديگر دانشمندان مي گويد "تحقيقات آنان درباره عرض جغرافيايي زمين ثابت مي کند منطقه مسکوني از نواحي دوردستي همچون تول در آن سوي بريتانيا که در آن طولاني ترين روزها بيست ساعت طول مي کشد فراتر مي رود

دوباره هنگام بحث درباره روشهاي آب يابي از متون کشاورزي نقل مي کند. تحت عنوان هند او از جاهز نقل مي کند. جاهز دانشمند، متفکر و نويسنده اي با لطافت طبع است که المسعودي در جاهاي ديگر نيز از او داستانهاي تمجيدکننده اي نقل مي کند

الجاهز ادعا مي کند که رودخانه سند از نيل نشأت مي گيرد و وجود تمساحها را به عنوان دليل مورد تأکيد قرار مي دهد. من نمي دانم او چگونه توانسته است چنين استدلالي فراهم کند اما او اين نظر را در کتاب خود درباره شهرهاي بزرگ و عجايب زمين عنوان کرده است. اين اثري عالي است ولي از جايي که نويسنده هيچ وقت در دريا سفر نکرده و حتي به اندازه کافي در سرزمينهاي مختلف نگشته است تا با پادشاهيها و شهرهاي بزرگ آشنا شود، او نمي داند که سند منابع و سرچشمه هاي کاملاً شناخته شده اي دارد

المسعودي سپس آن سرچشمه ها را بازشماري مي کند. او بسيار علاقه مند است تا در ارتباط با گزارشات سفرهاي خود مطالعه کند. سفرهاي او به طور اختصاصي به خاور دور، يمن و هند مورد توجه هستند ولي او براي جمع آوري اطلاعات درباره امپراطوري بيزانس و فرهنگ عمومي يوناني نيز با سختيهاي فراواني روبرو مي شود. اين عجيب نيست وقتي در نظر داشته باشيم که دانش و تعليم عرب در اوج شکوفايي خود بود و بدهکاري آنان نسبت به دانشمندان يونان به خوبي به رسميت شناخته مي شد. علاوه بر اين در آن زمان بيزانس حريف درجه اول دنياي اسلام بود و به طور طبيعي اطلاعات درباره اين کشور و رسوم آن چيزي بيشتر از علاقه منديهاي دانشگاهي بود

مسعودي همچنين تلاش فراواني کرد تا جايي که مي تواند درباره سرزمينهاي دور جهان بيشتر بداند. اين مشخصاً کار ساده اي نبود اما او به عنوان مثال توانست اطلاعات مشخصي درباره اسلاوها که تعداد اندکي از آنها به طور منظم در بغداد به تجارت مي پرداختند جمع آوري کند. او درباره ديگر مردمان اروپاي مرکزي و شرقي نيز مطالبي نقل مي کند. اطلاعاتي نيز درباره آفريقا موجود هستند اما در اين حوزه بيشتر به جغرافيا و دانش طبيعي پرداخته شده است. مثلاً درباره صادرات پوست پلنگ، عادات کرگدنها و مسير رودخانه نيل بيشتر از رسوم مردم نوشته شده است. اين موضوع چندان باعث تعجب نيست زيرا تعداد زياد بردگان آفريقايي در بغداد جمع آوري اطلاعات در اين زمينه را نسبتاً ساده مي کرده است. شايد اين اطلاعات بسيار ساده و بسيار شناخته شده در نظر گرفته مي شدند و مناسب نوشتن تشخيص داده نمي شدند. عجيبتر نقل اندک اطلاعات درباره شمال آفريقا و اسپانيا است که در آن زمان مسلمان بود. او البته اندکي درباره گاليشيا مي نويسد اما به روشني به آن ميزان که بغداد مورد توجه آندلوس بود، آندلوس در اين سو علاقه اي بر نمي انگيخته است