و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

مطلب ویژه نوروزی_مشارکت مسلمانان در پیشرفت موسیقی

تأثير مسلمانان بر احياي موسيقي در اروپا در دوره هاي ابتدايي چون دوره امپراطوري کارولينيان قابل تشخيص است. شارلمان کوشيد با بغداد و کوردوبا هم چشمي کرده و با آنها رقابت کند. او نيز دانشمندان را از اطراف و خارج مرزهايش به دربارش فراخواند و مدارسي برپاساخت. اين احياي فکري عمدتاً با مديريت سه دانشمند تأثيرگذار پيش رفت: تئودولفوس (وفات 821) کلوديوس (وفات 839) و آگوباردوس (وفات 840) همگي از جايي که از گاتها بودند و در اسپانيا يا جنوب فرانسه متولد شده يا آموزش ديده بودند با تعاليم مسلمانان ارتباط داشتند. شخص مشهوري چون شانسون دژسته فاش کرده است شارلمان علاوه بر رفاقتي که با خليفه عباسي، هارون الرشيد داشت، هفت سال در اسپانيا گذرانده است

بنا بر برخي منابع پپين و شارلمان (قرن نهم) تا حدي استفاده از موسيقي کليسا را با معرفي برخي آلات موسيقي عربي گسترش دادند. شلزينگر اطمينان مي دهد که اين ابزارها از اسپانيا يا سيسيلي آمده اند. اين بانو اشاره مي کند که آلات موسيقي که در اوانجلاريوم در کليساي سنت مدارد (قرن هشتم) و لوتير، اوريوم و لابيو نوتکر سالترز (قرنهاي نهم و دهم) نقاشي شده اند همگي ابزارهايي شرقي هستند و محصولي از تمدن مصر يا ساير تمدنهاي قديمي آسيايي مي باشند که عمدتاً از طريق مسلمانان در اروپا پراکنده شده اند. با اين حال تا قرن يازدهم بود که جريان دانش مسلمانان که شامل موسيقي نيز مي شد به اوج خود رسيد

مراوده اجتماعي اقتصادي بين مسيحيان و مسلمانان اسپانيايي و ساير مسيحيان اروپايي منجر به پراکندگي و گسترش تعاليم و هنر اسلامي در سراسر اروپا شد. تأثير موسيقي مسلمانان بر موسيقي و آداب و رسوم اسپانيايي و پرتغالي به خودي خود روشن است و نيازي به مستندي ندارد. منابع و ادبيات گسترده اي درباره نفوذ عميقي که تحت تأثير هشتصد سال حاکميت مسلمانان، زندگي فرهنگي و هنري اين دو ملت را شکل داده است موجود است. شايد اولين نمونه از اين تأثير در مجموعه کانتيگاي سانتا ماريا يافت شود. اين مجموعه حدود سال 1252 و با دستور آلفونسوي دهم، ال سابيو، شاه کاستيل و لئون سروده شد و مرکب از 415 ترانه مذهبي است. اين ترانه ها اولين آثار ادبي هستند که با ريتم موسيقيايي اصلي خود و به زبان گاليسيان حفظ شده اند. مطالعات دقيق درباره ساختار و شکل آنها به اين نتيجه رسيده است که آنها مستقيماً الهام گرفته از موسيقي عربي هستند. سيصد و سي و پنج مورد آنها غزل هستند. چيس دريافته است که الگوي ملوديک در کانتيگاها به طرز نزديکي از اشکال سبکهاي فرانسوي ويرلايي و روندو تبعيت مي کند. آپل سبک ويرلايي را به منبعي اسپانيايي (آندلسي) مرتبط مي داند و پلنکرز اثبات کرده است که اين سبک ملهم از ترانه هايي که با نام المواشهات شناخته مي شوند مي باشد. گوتات دريافته است که شکل شعري مواشهات و غزل در تعداد زيادي از آثار سبکهاي بالاد و رودو از قرن سيزدهم در مناطق شمالي فرانسه يافت مي شود. يک نمونه ترانه آليز زيبا در نمايشنامه رابين و ماريون از آدام لبوسو (قرن سيزدهم) است

نتايج مشابهي را در بررسي کانتيگاهاي آميگو، کانسيونرو دپالاسيو و شانسونيه آرسنال (سنت جرامين دپرس) بدست آورد. در واقع به باور عمومي دانشگاههاي غربي براي توضيح درباره ظهور غزل در غرب آن را تنها مي توان به مواشهه آندلسي نسبت داد که در نظر برخي متخصصان فن خود از شعر رم باستان با ساختاري مشابه سرچشمه گرفته است. اين ادعاي اخير هيچ وقت اثبات نشده است زيرا اعراب خود هميشه از بابت استعدادهاي شعري و ابداعات ادبي شهره بوده اند

از اولين حوزه هاي ديگري که تأثيرگذاري مسلمانان احساس مي شود در ترانه هاي محبوب و پرطرفدار تروبادورها بروز يافت. اين شاعران آهنگين قرون ميانه نوازندگان و خوانندگاني بودند که عمدتاً در منطقه لانگ دوک در جنوب فرانسه و نيز شمال اسپانيا و ايتاليا پراکنده بودند. شواهد رو به تزايدي وجود دارد که تروبادورها تحت تأثير شعر و موسيقي آندلوسي بودند. در اين باره مستندي از شعرسرايي گيلوم نهم از پواتيه (1071-1127) که يک تروبادور مشهور ايالتي بود، کاملاً روشن است. لوي پروونکال در مطالعه خود گفته است چهار بيت عربي اسپانيايي که بطور نسبي يا کامل در دست نوشته گيلوم کپي شده است يافته است. در اين باره ارتباط با مسيحيان از طريق چندين هزار اسير مسلمان که شامل زنان و دختران جوان مي شدند و بخصوص پس از سقوط بالباسترو به نورماندي، بورگونيه، پروونس آکيتين و ايتاليا برده شدند به انجام رسيد. برمبناي منابع تاريخي گيلوم هشتم پدر تروبادور گيلوم نهم صدها زنداني مسلمان را به پواتيه آورد. احتمال دارد گيلوم نهم بسيار از برخي از اين زندانيان که پدرش به عنوان خدمتکار نگه مي داشت آموخته باشد. پاپ الکساندر دوم نيز از اين جهت که بيش از يکهزار زن مسلمان را به ايتاليا آورد مشهور است. ترند مي پذيرد که تروبادورها شکل احساس و حتي موضوع شعرسرايي خود را از مسلمانان آندلسي گرفته اند

تروبادورها تمهاي آندلسي را مانند پاکدامني، عشق آسماني و تعالي زن در اشعار اروپايي وارد کردند. چنين تمهاي گرانقدري قبل از سبک آندلسي در اشعار غربي يافت نمي شوند. نلي مي پذيرد که مردم اروپاي قرن دهم از جمله پروونس گونه هاي جديدي از لذت و عشق عطوفت آميز و مشفقانه را از اعراب آموختند. و اين برخلاف آداب مرسوم دزدي، تجاوز جنسي و کشتار بود که بقيه اروپا را در آن دوران در مي نورديد. او تمام ذهنيت خود را با اين عبارت خلاصه مي کند: ما تمام آنچه را که در آداب خود افتخاراميز مي يابيم بدهکار شرق و مسلمانان اسپانيا هستيم

در واقع تأثيرگذاري تمها و اشعار آندلسي حتي تأثيري اساسيتر و مشخصتر از اين داشته اند. آنها راه را براي تغيير رويکردها و اخلاقيات که بذرهاي اساسي رنسانس بوده اند باز کرده اند. اسلام پدر يگانه محوري که خود در مسيحيت هم غالب است برعليه چندمحوري که از پيش موجود بود جنگيد و در برابر بنيان در حال تغيير مسيحيت که خداوند يگانه را با سطوح حدواسطي از درجات سنتها و روحانيون جانشين کرده بود موضعي روشن اتخاذ کرد. اين يگانه محوري روح بنيادي تزکيه نفس و بعدها روح آزاد بود که در سرزمينهاي جنوبي اروپا در همسايگي خلافت مسلمان گسترش يافت. اغلب تروبادورها به تبعيت از نوازندگان ايبرياني اعتقاد به تزکيه نفس داشتند. مريم (سلام بر او باد) موضوع حقيقي ترانه ها و اشعار تروبادورهاي اسپانيايي و فرانسوي و نيز تروواتوري ايتاليايي شد. ترانه هاي کانتيگا نمونه اي عالي از موسيقي تهذيب شده دربار ارائه مي دهند که کملاً منفک از مناجات نامه ها هستند. بعداً اين اشعار پيغامي معنوي براي احيا با خود داشتند که در دوره منازعات سياسي خشونت آميز و عدم اعتماد به دستگاه فاسد روحانيت مستقيماً مردم را خطاب قرار مي دادند. اين دوره اي است که لودها به عنوان مجموعه اي از اشعار در ستايش خداوند در قرن سيزدهم به اوج خود رسيدند. از اين زمان به بعد است شواهد تأثير مواشهات و غزليات يافت مي شوند. از اين ميان از لودهاي فرانسيسکن جاکوپون داتودي (قرن سيزدهم) و ترانه هاي متعددي از فروتولا و ساير ترانه ها ايتاليايي قرن چهاردهم تا شانزدهم مي توان نام برد. گوتات و اخيرتر از او پاکول چيک تأثير دستگاه موسيقيايي نوبه مراکش را بر موسيقي تروبادورها و تروورها نشان داده اند. تا همين اواخر ريتمهاي نوبه با پنج ضرب و نيم گامهايشان بر موسيقيدانان اروپايي تأثيرگذار بوده است. يک نمونه کاميل سنت سائن (1835-1921) موسيقيدان فرانسوي و از مؤسسان جامعه ملي موسيقي (1874) است. او صحنه ها و تمهاي شمال آفريقايي و آندلسي را در بسياري از آثار خود به عنوان مثال در اپراي سامسون و دليله (1868) و در سوييت الجزايري (1879) استفاده کرده است

ارتباط اسپانيايي نقش ديگري نيز در گسترش تأثير مسلمانان به دنياي جديد که با آمريکاي لاتين شروع شد بازي کرد. مهاجرت اعراب اسپانيايي به آمريکاي لاتين دانش و هنر اندلسي آنان را از جمله موسيقي به اين قاره جديد منتقل ساخت. موسيقي و ملوديهاي ضرياب در ترکيب با سنتها و ريتمهاي بومي موجب ظهور تعدادي سبکهاي موسيقي و ريتمهاي رقص مشخص آمريکاي لاتين شد. مثالهايي از اين موارد شامل اين موارد مي شود جارابه از مکزيک، لا کويه کا و لا تونادا از شيلي، ال گاتو، ال اسکونديدو، ال پريکون، لا ميلونگا و لا چاکاره را که در آرژانتين و اوروگوئه گسترش يافتند، لا سامبا و لا بايائو در برزيل، لا گواجيرا و لا دانزون از کوبا. بسياري از اين سبکهاي موسيقيايي بنياني فلامنکو داشتند. فلامنکو خود به خاطر ارتباط عربي که دارد مشهور است. طبق نظر بلاس اينفانته، فلامنکو از لغت عربي فله منگو که لغتي ترکيبي است که براي توصيف عده اي از گردشگران روستايي مورد استفاده قرار مي گيرد سرچشمه گرفته است. فرضيه چنين است: وقتي مسلمانان اسپانيايي که اغلب آنها کشاورز بودند براي نجات جان خود، يا گريز از تعقيب و تبعيد ناخواسته از خانه هايشان بيرون رانده شده بودند در بين ژيپسيها پناهنده شدند، فله منگو را بوجود آوردند. آنها که اکنون به شکل ژيپسيها در آمده بودند مي توانستند به فعاليتهاي فرهنگي و مراسم خود که شامل خوانندگي هم مي شد بازگردند. طبق نظر اينفانته چنين بود که فلامنکو شروع به رشد کرد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۵

مطلب ویژه نوروزی_مطالعات اعراب درباره مصر باستان

تصور عمومی بیشتر مردم چنین است که مصر باستان تنها بوسیله اروپاییان مورد مطالعه قرار گرفته است و جین فرانسوا شامپلیون (1790-1832) کسی بوده است که با کشفیات خارق العاده خود بنیانهای این مطالعات را برپا کرده است. معنای ضمنی این مطلب چنین است که اعراب و مسلمانان در مصر تمامی شواهدی که آنها را احاطه کرده بوده است در اختیار داشته اند اما از کنارشان با بی توجهی گذشته اند یا در فهم معانی آنها ناتوان بوده اند. تحقیقات دکتر اکاشا ال دالی نوری تازه بر این بخش مبهم از تاریخ انداخته و برخی از مطالعات حیاتی را که بوسیله دانشمندان عرب در طی قرون به انجام رسیده اند در معرض قرار داده است. کتاب او با عنوان "مصر شناسی - هزاره گمشده - مصر باستان در نوشته های عربی قرون میانه" بوسیله انتشاراتی یو سی ال در اوایل سال 2005 منتشر خواهد شد

دکتر اوکاشا ال دالی در مصر در منطقه ممفیس اولین پایتخت مصر متولد شد و در جوانی فریفته آثار باستانی که در شهر محل زندگی خود دید شد. او جهت تحصیلات در زمینه مصر شناسی در دانشگاه قاهره عازم شد و سپس تبدیل به یک کاوشگر عتیقه و راهنمای مهمانان آثار باستانی مصر شد. او با یک بانوی اسکاتلندی ازدواج کرد و به انگلیس رفت. آنجا یک دوره پی اچ دی را در دانشگاه یو سی ال لندن کامل کرد. وی که از سال 1992 در یو سی ال تدریس می کند برای پل زدن بر فاصله بین مصرشناسان و عربی دانان متمرکز شده است. علاقه مندی کاری وی را بر آن داشت تا در بسیاری مناطق شامل ایرلند ترکیه فرانسه و هند در صدد جستجوی دست نوشته ها برآید. همچنین همکارانش او را در سایر کشورها کمک کرده اند. یکی از اولین آثار الهام بخش برای او کتابی از عبد اللطیف البغدادی که در قرن سیزدهم توصیف زیبایی از آثار باستانی مصر نوشته است بود. عبداللطیف نشان داده است که نگران تخریبی که در زمان حیات او بر آثار باستانی وارد می شده، بوده است. عبداللطیف یک دانشمند شناخته شده و محترم، یک پزشک و مدرس در دانشگاه مشهور الازهر بود. بدین ترتیب دکتر اوکاشا ذکر می کند که مطالعه مصر باستان چنان که گاه تدریس می شود حوزه فراموش شده ای برای دانشمندان عرب نبوده است. دکتر اوکاشا در طی مطالعاتش توصیفات متعددی از آثار باستانی مصر بوسیله دانشمندان عرب پیدا کرد و نظر خود را متوجه این موضوع کرد که دانشمندان عرب عموماً درباره مصر باستان چگونه می اندیشیده اند. به خصوص علاقه فراوانی در بین آنان نسبت به نقش دین و به خصوص نقش جادو و جادوگری وجود داشت

دانشمندان عرب علاقه فراوانی به دانش مصریان باستان داشتند و این دانش را از دو راه حفظ کردند: اول مستقیماً از طریق مطالعات تاریخی خود درباره مصریان باستان و دوم بطور غیرمستقیم از طریق فراگیری دانشی که از مصر باستان به دانش یونان و کوپتیک و از آنجا دوباره به علوم عربی منتقل شد. کیمیاگران اولیه عرب مواد باستانی مصری را برای یافتن دانشی که بتوانند در درک خصوصیات مواد مورد استفاده قرار دهند، مورد مطالعه قرار دادند. برخی از این دانشمندان عرب بر زبان کوپتیک مسلط بودند و شواهد روشنی وجود دارد که آنها قادر بوده اند آن هیروگلیفهای مصری را که می یافته اند بخوانند و درک کنند

کوپتیک زبانی است که برای هزاران سال در مصر مورد استفاده بوده است. در واقع این زبان اساساً همان زبان مصریان باستان است با این تفاوت که روش نوشتن آن تغییر پیدا کرده است. الفبای کوپتیک جانشین حروف مصری باستان شد و به جای آنها مورد استفاده قرار گرفت. این حروف جدید مورد استفاده، حروف یونانی به اضافه هفت حرف دیگر بودند که حرف معادل یونانی برای آنان وجود نداشت. این ارتباط بین هیروگلیفها و ادبیات کوپتیک که به عنوان کشفی از سوی کریشر و شامپلیون تلقی می شود به خوبی برای داشنمندان عرب شناخته شده بوده است. تعدادی دست نوشته وجود دارند که همبستگی بین ادبیات کوپتیک و هیروگلیفهای مصر باستان را نشان می دهد وجود دارند. شامپلیون برای مطالعه ادبیات کوپتیک به فراوانی از کتاب کریشر درباره دستور زبان کوپتیک استفاده کرد. این کتاب خود به نوبه خود براساس چندین دست نوشته عربی نوشته شده بود. به عنوان مثال برخی از این دست نوشته ها لیستی از کلمات هستند که در یک سمت به عربی نوشته شده و در سمت مقابل به زبان کوپتیک نوشته شده اند. شامپلیون بی شک اشتیاق تندی برای دسترسی به اصل دست نوشته های عربی در این زمینه داشته است

در واقع شامپلیون با عربی بیگانه نبوده است و در این زمینه چندان پرکار بوده است که درباره این که با چه سختی باید صدایش را برای تلفظ صداهای غیرطبیعی عربی هماهنگ کند شکایت می کند. منطقی خواهد بود این آگاهی را به عنوان ابزاری برای دستیابی به بسیاری دست نوشته های ارزشمند تلقی کنیم و شاید این موضوع مزیت عمده او بر همکار کمتر شناخته شده انگلیسیش، توماس یانگ باشد

درک این موضوع که اهمیت اساسی هیروگلیفها در این است که به عنوان صداهایی که وقتی درکنار یکدیگر قرار می گیرند مانند هر الفبای دیگری کلمات را می سازند یک یافته کلیدی بود که دوباره به شامپلیون انتساب داده می شود. با این حال این مطلب باز هم بوسیله دانشمندان عرب به خوبی درک شده بود. به عنوان مثال ذوالنون المیرسی (وفات 861 میلادی) یک صوفی و کیمیاگر مشهور است که کتابی که در آن بیش از سیصد نوشته شامل هیروگلیفهای باستانی مصر مورد رمزگشایی قرار گرفته است به وی انتساب داده شده است. نسخه ای از این کتاب بوسیله دکتر اوکاشا از ترکیه به دست آمد. دست نوشته موجود در ترکیه نسخه ای متعلق به اوایل قرن هیجدهم است که علاقه ترکها را به چنین موضوعاتی نشان می دهد. و این برخلاف تصویرسازیهای نادرستی است که اغلب بوسیله بسیاری از تاریخ نگاران غربی ارائه می شود، بخشی از علاقه عمومی و سالم ترکها را در حوزه های وسیع دانش به نمایش می گذارد. در کتاب مورد بحث ترتیب صحیح و صدای الفبای کوپتیک و شکل حروف آن آمده است. یک دست نوشته شناخته شده تر عربی درباره رمزگشایی نوشته های باستانی، نوشته ای از ابن وحشیه (قرنهای نهم و دهم میلادی) که شوق المستهم خوانده می شود می باشد. او در این نوشته حروف هیروگلیف را آورده که آنها را مطابق با صداهای صحیح آنها ارائه کرده است. دست نوشته کامل در پاریس در دسترس بوده و به زیبایی رنگ آمیزی شده است. ترجمه ای از این دست نوشته از همر فن پورگستال در سال 1806 در لندن چاپ شد. و این چهارده سال قبل از نوشته مشهور شامپلیون بود. تصور این که شامپلیون با این اثر آشنایی نداشته است مشکل است

داستان مصرشناسی موضوعی پیچیده است و چنان ساده که برخی کتابها آن را ارائه می کنند نیست. شیئ مشهوری مثل سنگ رزتا تنها قطعه ای از شواهدی بوده است که برای درک هیروگلیفها مورد استفاده قرار گرفته است. در هر حال صدها شیئ وجود دارند که ترجمه ای را به دو یا سه زبان از متن یکسان هیروگلیف شامل می شوند و می توانند در مطالعات مورد استفاده قرار گیرند. سنگ رزتا عمدتاً از این جهت مشهور شد که قطعه کلیدی بود که انگلیسیها به عنوان غنیمت جنگی هنگام شکست فرانسویها در اسکندریه از آنها ضبط کردند. فرانسویها خودشان صدها دست نوشته عربی قرون میانه را وقتی چند سال زودتر مصر را مورد تهاجم قرار دادند غارت کرده بودند که در نهایت راه به موزه لندن باز کردند

مقدمه عمومی و استانداردی که برای مصرشناسی ارائه می شود بخشی از یک تلاش وسیعتر برای اختصاص فرهنگی علمی است که حقایق را مطابق با دسیسه های سیاسی رنگ آمیزی می کند. بخشی از این فرآیند پایمال کردن دستاوردهای تاریخی مردم تحت استعمار بوده است. با این حال امیدواریم با گذشت زمان صورت کامل داستان دانسته شود
این نوشته ترجمه ای از این متن است
پیشنهاد می کنم به صفحه اصلی بروید و تصاویر دست نوشته ها را ببینید

چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۴

مشارکت مسلمانان در شیمی 2

تاريخ نگاران منصف شيمي

دانشمندي که از اولين نقطه، دين شيمي اسلامي را به خوبي ادا کرد و به زحمت در اين کار دچار اشکال شد هولميارد بود. هولميارد در واقع به خوبي خصوصيات مورد نياز براي بحث درباره شيمي اسلامي را داشت و به استثناي روسکا و لوي بيش از هر دانشمند ديگر در اين زمينه متناسب عمل کرد. هولميارد هم يک شيمي دان شناخته شده بود و هم يک مدرس عربي دان بود و بدين ترتيب به خوبي تواناييهاي لازم را براي نگاه کردن حرفه اي به موضوع در اختيار داشت. اين برخلاف ديگران بود که يا عربي دانهايي هستند که درباره شيمي کم مي دانند يا شيمي دانهاي حرفه اي هستند که هيچ از عربي نمي دانند. هولميارد مي گويد درباره ظهور و پيشرفت شيمي اسلامي بسيار کم کار شده است و هر اطلاعاتي که در اين زمينه موجود است خطا آميز و گمراه کننده است. و اين وضعيتي است که تا حدودي در نتيجه نظر نامساعد کوپ درباره شيمي اسلامي و نتايج عجولانه برتلوت براساس مطالعات سطحيش درباره منابع اسلامي بوجود آمده است. نه کوپ و نه برتلوت، چنان که هولميارد توجه مي دهد عربي دان نبوده اند و اين باعث شده است نتايج کارهاي آنان درباره شيمي مسلمانان، با در دسترس قرار گرفتن اطلاعات بيشتر در برابر انتقادات موجود دوام نياورد. البته همين امروز هم دانشمندان هميشه مي توانند شواهدي را که از زمان کوپ و برتلوت تا زمان ما هويدا شده اند ناديده گرفته و خود را درگير اطلاعات غلط، خطاها يا عبارات دستکاري شده و نادرست کنند و گناه را به گردن يکي از اين دو بيندازند. اين روش در واقع در بين دانشمنداني که وقتي در هر حوزه تاريخي مي نويسند وقايع را مطابق خواست خود توليد و بازتوليد مي کنند و در پايان منابع و ارجاعات کافي براي توجيه نوشته هاي خود دارند کاملاً معمول و پرکاربرد است. برخي از چنين اصطلاحاً دانشمنداني قدم پيشتر نهاده و مواد مطالعاتي در دسترس در کتابخانه هاي دانشگاههاي خود را متهم مي کنند. آنها ديباچه يا نتايج نوشته خود را چنين آغاز مي کنند که هر گونه قصوري در کارشان ناشي از دسترسي آنان به منابع محدود بوده است

به هولميارد باز گرديم. در اثرش با عنوان سازندگان شيمي، او تحول اين علم را از دورانهاي بسيار اوليه تا قرن حاضر ردگيري مي کند و با وجود اين که اطلاعات گسترده امروزي را که در اختيار بسياري از دانشمندان است شايد در اختيار نداشته است يک اثر کامل، عالي و دربرگيرنده به دست داده است. اين اثر هيچ کدام از حفرات تاريخي چند قرني معمول را که در آثار ساير تاريخ نگاران يافت مي شود ندارد و هيچ اتفاقي را که ناشي از پيشرفت و گشايشي حادثه اي، روشنگرانه يا معجزه آسا باشد شامل نمي شود

انتقال شيمي به اروپا

روشن است که شيمي مسلمانان مانند ساير علوم به سنگيني به لاتين و ساير زبانهاي منطقه اي ترجمه مي شد که گسترش آن را به اروپا توضيح مي دهد. در اين باره بيشتر در بخش انتقال علم مسلمانان به اروپا آورده شده است. بسياري از دست نوشته هايي که ترجمه مي شدند نويسندگاني ناشناس داشتند. از آنها که شناخته شده هستند رابرت از چستر يک دانشمند قرن دوازدهم قابل ذکر است. تقريباً در همين زمان هوگ از سانتالا يکي از اولين ترجمه هاي لاتين را از لوح الزبرجد ارائه داد. آلفرد از سارشل بخشي از کتاب الشفا ابن سينا را که در ارتباط با شيمي بود ترجمه کرد. يک ايتاليايي، جرارد از سرمونا ترجمه اي با ارزش از مطالعات و تقسيم بندي رازي درباره نمکها و آلومها (سولفاتها) و فرآيندهاي مرتبط که متن اصلي عربي آن حفظ شده است ارائه داد. ويرايشهاي متعدد اين اثر تأثير قاطعي بر فرآيندهاي شيميايي بعدي در غرب داشت. اين اثر در زمينه کاني شناسي عمومي تر بود. اين مطلب را ديگران در زمينه شکل گيري بنيانهاي اين دانش ذکر کرده اند. در دوران اخير، هولميارد کراوس و بالاتر از همه روسکا تمرکز قابل توجهي به شيمي مسلمانان اختصاص داده اند که متأسفانه بيشتر اين تلاشها براي غير آلماني زبانها در دسترس نيستند. چنين افرادي در نتيجه از شکل گيري تصويري هر چه صحيحتر از شيمي اسلامي محروم خواهند بود

نتيجه

پس از چنين نگاهي که هر چند کوتاه بود آيا هنوز بايد شيمي مسلمانان را به عنوان اعمالي راز آميز که کيميا گري خوانده مي شود محسوب کرد؟ آيا بسياري از جنبه هاي اين علم دقيقاً همان چيزي که ما در شيمي مدرن داريم نيست؟ و اگر اين کافي نيست بايد اشاره اي به تفکر مسلمانان درباره کيمياگري راز آلود داشته باشيم. هم ابن سينا و هم ابن خلدون تجربه کاراني را که در صدد بودند فلزات معمول را به فلزات ارزشمند از جمله طلا تبديل کنند مورد انتقاد و حمله قرار داده اند. ابن سينا به عنوان مثال در کتاب کانيها صنعتگراني را که فلزات را براي شبيه کردن به طلا و نقره رنگ مي زدند طرد کرده است. او اعتقاد داشت توليد طلا و نقره از فلزات ديگر عملاً و از ديدگاهي علمي و فلسفي ناممکن و ناپايدار است. ابن خلدون به نوبه خود شياداني که بر روي جواهرآلات نقره اي لايه اي نازک از طلا مي کشند و ساير فلزات را دستکاري مي کنند رد کرده است. ابن خلدون بر اين باور بود که حکمت الهي بر اين بوده است که طلا و نقره فلزاتي نادر باشند تا منفعت و ثروت تضمين شده باشد. رشد و توسعه نامتناسب آنها معاملات را نامعتبر خواهد کرد و برخلاف چنان حکمتي خواهد بود

بدين ترتيب وقتش است که جايگاه در خور شيمي مسلمانان به آن اعطا شود. براي اين که اين اتفاق بيفتد تلاشهاي متمرکز عربي زبانها و دانشمندان توانايي که با صداقت مي نويسند لازم است تا کار نوشتن صحيحترين گزارشات را از شيمي اسلامي در تاريخ آغاز کنند. همان کاري که راشد، جبار و يوسکويچ درباره رياضيات اسلامي انجام دادند يا آنچه که الحسن و هيل براي مهندسي اسلامي انجام دادند و آنچه که کينگ، کندي و سامسو مي خواهند براي نجوم اسلامي انجام دهند. بدين ترتيب خواهد بود که شيمي اسلامي از چاهي که برايش کنده اند بيرون خواهد آمد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

مشارکت مسلمانان در شیمی 1

پيش از پرداختن به موضوع شيمي مسلمانان بايستي يک موضوع حياتي مطرح شود. موضوع مربوط به استفاده از لغت کيمياگري (الکمي) به جاي شيمي است. اين نمونه اي ديگر از دستکاري تاريخي است که بسياري را که درکي از عمق کاري که برخي متخصصان فن براي بوجود آوردن تصاوير بدشکل و نادرست از جنبه هاي تاريخي انجام مي دهند، آنچنان که علوم مسلمانان را نيز درگير کرده است ندارند دست انداخته است. الکمي در واقع يک ترجمه نادرست از لغت عربي کيميا (شيمي) است که با شناسه "ال" شروع شده است و اعراب هميشه آن را ابتداي نهاد استفاده مي کنند آنچنان که در فرانسوي و ديگر زبانها از چنين شناسه هايي استفاده مي شود. مثلاً اعراب از لغات الطب (پزشکي) الرياضيات (رياضيات) استفاده مي کنند. اگر چنين ترجمه نادرستي درباره ساير موضوعات استفاده شود لغاتي مانند الپزشکي درست مي شود. تنها بارون کارا دوو چنان حضور ذهني داشته است که هر چند به طور خلاصه، به اين موضوع اشاره کند. در هر حال الکمي از لحاظ لغوي بايستي به شيمي ترجمه شود. اين حقيقت که تنها غربيها با اين موضوع سر و کار داشته و آن را ترجمه کرده اند و مسلمانان دانشمندي که از جهت احترام و خجالت فراوان به همين روش نادرست ادامه داده اند باعث شده است لغت نادرست الکمي باقي بماند و بطور طبيعي مورد استفاده قرار گيرد

دليل اين که چرا به جاي استفاده از لغت شيمي از لغت الکمي در تاريخ علم مسلمانان استفاده مي شود شايد دليل ديگري نيز پشت خود مخفي داشته باشد. شيمي به معني يک علم مدرن است. در عوض الکمي به معني کاري غيرحرفه اي، اسرار اميز و درجه دو و سه است. الکمي متعلق به مسلمانان است، شيمي البته اين طور نيست و حوزه کار درست است. برخي دانشمندان غربي اين نکته را ذکر کرده اند که الکمي با مسلمانان به پايان رسيده است و شيمي با غربيها آغاز شده است. اين مطلب هيچ زمينه تاريخي ندارد. دليلش ساده است: در پايه هاي اساسي خود، همه علوم در مرحله اول در بخشي از جهان که اغلب چين، خاورميانه باستاني يا هند بوده است آغاز شده اند. اين علوم سپس در طي قرون به مراحل بعدي دو و سه و چهار و بالاتر ارتقا يافته اند تا اين که در مرحله اي که در آن هستند به ما رسيده اند و در آينده نيز در نقاط گوناگوني تکامل و تحول خواهند يافت. اين داستان هر علمي و هر نشاني از دنياي مدرن ماست. بدين ترتيب ما در يک نقطه الکمي نداشته ايم تا بعد از آن با اروپاييان شيمي بوجود آمده باشد. اين سخن نادرست و درشتي است که مانند بسياري زمينه هاي ديگر از سوي کارشناساني که چنين نظرياتي دارند ابراز مي شود. شيمي در يک شکل شروع شد که مرتبط با اعمالي اسرارآميز و مشابه بود و سپس تکامل يافت و بتدريج در طي قرون بيشتر تصفيه شد تا اين که اشکال و قوانين مدرن ما را پيدا کرد. بسياري عناصر در حمايت از اين نکته همصدا هستند

مسلمانان شيمي را متحول کردند

اول و مهمتر از همه اين که بسياري از توليدات و کشفياتي که بوسيله مسلمانان به انجام رسيده و بخشي از دنياي شيمايي مدرن ما شده است در واقع انقلابي در پيشرفت اين علم بوده اند. ماته ميراث شيميدانان مسلمان را که مشتمل بر کشف الکل، اسيد نيتريک و اسيد سولفوريک، نيترات نقره و پتاسيم، تعيين وزن بسياري از اجسام، تسلط بر روشهاي تصعيد بلورسازي و تقطير اغست خلاصه و ارائه کرده است. شيمي مسلمانان همچنين استفاده هاي صنعتي متعددي يافتند: تنتورها و استفاده آنها در دباغي و منسوجات، تقطير گياهان و گلها براي ساختن عطرها و مواد دارويي. برخي از چنين پيشرفتهايي که دنياي ما را متحول کرده اند به نحوي حرفه اي و به صورت اختصاصي از سوي مولتهوف مطرح شده اند. به عنوان نمونه از آلوميني بوس که در اسپانياي مسلمان نوشته شده است اما مالتوف نويسنده آن را شناسايي نکرده است و احتمالاً المجريتي باشد مي توان ياد کرد. در اين اثر تجربياتي توصيف شده است که طي آن کلريد نقره که يک تصفيه کننده خورنده است بدست مي آيد. اين خود آغاز شيمي صناعي را اعلام مي کند. مولتهوف ذکر مي کند در واقع به دست آوردن کلريد نقره تنها به عنوان يک ماده توليد شده مورد توجه نبوده بلکه خود مسبب کشف ساير مواد صناعي بوده است. اين تصفيه کننده خورنده مي تواند ساير مواد را کلرينه کند و از اين بابت مولتهوف دوبار تذکر مي دهد که اين خود آغاز اسيدهاي معدني بوده است. در زمينه شيمي صنعتي و مواد شيميايي سنگين مولتهوف دوباره ذکر مي کند که يکي از بزرگترين پيشرفتهاي دوران عصر ميانه ساخت آلوم از صخره هاي آلوميني بوده است که چنان که توضيح مي دهد از طريق فرسايش مصنوعي آلونيت با هوا به انجام مي رسيده است. در همين زمينه مسلمانان توانستند سولفات آمونيوم آلومينيوم را متبلور کنند و از آن بلور بسازند. با اين حال مولتهوف در همان تله اي مي افتد که بسياري از همکارانش در آن گرفتار شده اند و در پايان اظهار مي کند که در هر حال رنسانس اروپايي بوده است که به شيمي مکاني مطمئن و مشخص در دنياي علوم داده است و آنچه مسلمانان به آن پرداختند همان الکمي بوده است. مولتهوف اين سخن را در تناقض کامل با آن چه که خود کمي پيشتر توضيح داده بود و به شکلي حرفه اي اين دستاوردها را زير عنوان شيمي مدرن طبقه بندي کرده بود بيان مي کند

ظهور شیمی تجربی

ما در اينجا برخي نکات اصلي
را درباره سه بنيانگذار عمده
شيمي تجربي؛ جابر ابن حيان
رازي و المجريتي ارائه مي دهيم

جابر ابن حيان

يکي از نکاتي که از سوي هولميارد مطرح شده است و در مورد شيمي اهميتي اساسي داشته است و بطور عمومي در توسعه علوم نقشي محوري بازي کرده است، رشد و گسترش جنبه عملي آن که عبارت از تجربه است مي باشد. اين موضوع يکي از مشکل سازترين نکات در بررسي تاريخ علم بوده است به نحوي که بسياري صاحبنظران در زمينه تاريخ علوم نسبت به آن بي توجهي و دستکاري فراواني روا داشته اند. تجربه آن چيزي است که بين علوم مسلمانان و حدسيات يوناني (چيزي که علم خوانده مي شود) فاصله مي اندازد. تجربه هم با مسلمانان آغاز شد، قرنها پيش از آن که امثال گروسه تست ظهور کرده باشند. اما انبوه دانشمندان با کوتاه بيني معمول خود که يا در پناه آن مخفيانه اغراض غيرصادقانه خود را دنبال مي کنند يا ناتواني خود را به نمايش مي گذارند يا ترکيبي از هر دو را بروز مي دهند افتخار کار تجربي در حوزه علم را به چنين افرادي انتساب مي دهند. در واقع هولميارد ذکر مي کند که چگونه جابر ابن حيان (722-815) يکي از اولين دانشمندان مسلمان و ترويج دهنده شيمي (لغت نامعقول؛ پدر؛ را به کار نمي بريم، آنچنان که گويا علم پدر و فرزندي داشته باشد) با عمليات شيميايي از قبيل بلورسازي، آهکي شدن، حل شدن، تصعيد، احيا و غيره آشنا بوده است و مهمتر از همه، آنها را توضيح داده است. آن چنان که هولميارد اشاره مي کند نکته جالبتر آن است که جابر در صدد بوده است تغييراتي که در طي اين روند رخ مي دهد را درک کند و نظرياتي درباره استفاده از آنها ارائه داده است. به عنوان مثال توضيح داده است چگونه هدف از آهکي کردن رفع ناخالصيهاي فلزات است و اين که فلزات چگونه از راههاي مختلفي آهکي مي شوند. جابر همچنين روندهايي را براي آماده ساختن فولاد، تصفيه ساير فلزات، رنگ آميزي منسوجات و چرم، لاک زدن پارچه ها براي نفوذ ناپذيري در برابر آب، آماده سازي رنگ مو و ساير موارد توضيح داده است. او دستور ساختي براي جوهر تذهيب ارزان قيمت که در دست نوشته ها استفاده مي شود ارائه داده و به استفاده از دي اکسيد منگنز در شيشه سازي اشاره کرده است. او همچنين با اسيد سيتريک و ساير مواد آلي آشنا بوده است. درباره نقش حياتي تجربه، جابر چنين گفته است: "اولين نکته اساسي در شيمي اين است که تو بايستي کاري عملي به انجام رساني و تجربياتي را پيش ببري زيرا کسي که کار عملي انجام ندهد يا تجربه اي به اجرا نگذارد هرگز به حداقل درجه تسلط در علم نخواهد رسيد. اما تو اي فرزندم پيگير انجام تجربيات باش تا شايد دانش و آگاهي بيابي. دانشمندان در فراواني مواد کار خشنود نمي شوند بلکه در عالي بودن روشهاي تجربي شان به وجد مي آيند." دستاوردهاي عمومي جابر از سوي الفاروقي نيز تلخيص شده است. برخي از نوشته هاي او شامل کتاب الخواص الکبير (کتاب بزرگ خصوصيات شيميايي مواد)، الموازين (وزنها و اندازه ها)، المزاج (ترکيب شيميايي)، الاصبغ (رنگها) مي شوند. در رأس اينها، او مقياس دقيقي ساخت که او را قادر مي ساخت اجسامي را که 6480 بار کوچکتر از رطل (تقريباً يک کيلوگرم) بودند اندازه گيري کند. او پيش از جان دالتون، ده قرن پيش از او، ترکيبات شيميايي را به صورت اتحاد و ترکيبي از عناصر با يکديگر در اندازه هايي بسيار کوچکتر از آن که با چشم برهنه قابل ديدن باشد، بدون اين که خصوصيات خود را از دست بدهند توصيف کرد. او نوعي کاغذ ابداع کرد که در برابر آتش مقاوم بود. دستاورد ديگر جابر آنچنان که قبلاً ذکر شد شامل توصيف او از روندهاي شيميايي تصعيد، ذوب، تخليص، امتزاج، اکسيداسيون، بلور سازي، تقطير، تبخير و صافي کردن است. او همچنين بسياري محصولات جديد را شناسايي کرد که شامل قلياها، اسيدها، نمکها، رنگها و گريسها مي شوند. او اسيد سولفوريک، اسيد نيترو هيدرو کلريک (براي حل کردن برخي فلزات استفاده مي شد)، سود سوزآور و انواعي از نمکها از قبيل سولفاتها، نيتراتها، و کربنات پتاسيم و کربنات سديم را تهيه نمود. کارهاي جابر با فلزات و نمکها منجر به تسهيل گسترش تکنيکهاي ريخته گري و روندهاي شيشه گري براي ساختن کاشيها و ساير سراميکها شد. با تمامي چنين دستاوردهايي، بسياري از دانشمندان غيرمسلماني که در حوزه کيمياگري مطالعه کرده اند به جاي متمرکز شدن بر روي مشارکت ناب علمي جابر در شيمي، ترجيح داده اند درگير جنبه هاي مبهم و ملال آور غيرعلمي کارهاي او که برخاسته از کارهاي وهم آلود و آداب اجدادي يوناني و باستاني بوده است شوند. چنين جنبه هايي در عوض از سوي ابن سينا و ابن خلدون به فراواني رد شده اند. چنين جنبه هايي مکرراً از سوي بسياري دانشمندان غربي مطرح مي شوند تا در سايه آن دانش شيمي مسلمانان را نامعتبر جلوه دهند

رازي پس از جابر

پيش از آن که مسلمان مطرح ديگري در عرصه شيمي مدرن ظهور کند و به شکوفايي برسد، حدود يک قرن پس از جابر گذشته بود؛ رازي (متولد 866). رازي کار عالي که جابر شروع کرده بود را حفظ کرد و بنياني براي آن مهيا کرد که تا روزگار ما پابرجاست. در اثر خود به نام رمز رموز او طبقه بندي بسيار کابردي از مواد طبيعي ارائه داد. او اين مواد را به مواد خاکي، نباتي و حيواني تقسيم کرد و به اينها تعدادي مواد که بطور مصنوعي ساخته شده بودند از قبيل اکسيد سرب، سود قليايي و انواع آلياژها اضافه نمود. او در مورد تجربيات خود قدمي جلوتر گذاشت و تجربيات خود را فهرست بندي کرده و شرح داد. ابتدا مواد مورد استفاده را شرح داده سپس به دستگاههاي مورد استفاده پرداخته است و در نهايت روشها و شرايط آزمايش را شرح داده است. رازي آزمايشگاه را مطابق با سبک و کاربرد عمومي امروزي طراحي کرد و براي آزمايشگاه خود بيش از بيست نوع ابزار طراحي کرد، تشريح نمود و مورد استفاده قرار داد. آناواتي و هيل، هر دو گزارش خوبي از اين آزمايشگاه، پيشرو آزمايشگاههاي مدرن که بخشهاي بسياري از آن هنوز مورد استفاده قرار مي گيرد ارائه داده اند. هيل به اين مورد آخر اشاره کرده است ولي آناواتي به آن نپرداخته است. رازي تنها ليستي از ابزارهاي مورد استفاده در شيمي به دست نداده است بلکه جزئياتي از چگونگي ساختن ابزارهاي ترکيبي آزمايشگاهي ارائه داده است و همان قسم اطلاعاتي را در اختيار گذاشته است که امروزه در خودآموزهاي هنر آزمايشگاه مي يابيم. طبقه بندي منظم او از حقايق به دقت مشاهده شده و تفسير شده اش، براساس مواد شيميايي، واکنشها و دستگاههاي مورد استفاده، با زباني کاملاً روشن و واضح تأثير زيادي در "اهميت استثنايي او در تاريخ شيمي" چنان که هولميارد توصيف مي کند دارد. اينها در واقع سمبلهاي علم مدرن هستند. بدين ترتيب اين نتيجه روشن به دست مي آيد که علم مدرن در عمل و روش، و نه تنها محدود به شيمي، ريشه در آثار و دستاوردهاي دانشمندان مسلمان دارد. دانش شيمي مسلمانان خود ثابت مي کند علوم مسلمانان از آن نوع اسرار آميز و مخفي نبوده است که با رنسانس اروپايي به پايان رسيده باشد

شيمي داني از مادريد

المجريتي (950-1007) چنان که از نامش نيز بر مي آيد از مادريد بود و چنان که قبلاً مختصراً اشاره شد، اختصاصاً از جهت اثرش با عنوان رتبت الحکيم مورد توجه قرار گرفته است. او در اين کتاب در کنار ساير موارد فرمولها و روشهايي براي خالص سازي فلزات ارزشمند ارائه داده است. اين نوشتجات دو سال پس از در گذشت او در سال 1009 جمع آوري و تأليف شده است. در اين اثر، المجريتي همچنين اولين کسي بود که قانون بقاي ماده را اثبات کرد. اين قانون را هشتصد سال پس از او به لاوازيه فرانسوي، کسي که پدر شيمي خوانده مي شود، انتساب دادند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

دانشگاه سنکوره - تیمبوکتو

دستاوردهاي سنکوره در آموزش عالي در تمدن اسلام از اهميت بسياري برخوردار است هر چند در قياس با دانشگاههاي الازهر، القيروان، القراويين و کوردوبا ناشناخته است. اين دانشگاه همچنين در بين تمامي جوامع سياه پوستان در سراسر دنيا به عنوان يک مؤسسه آموزشي فرهنگي در تمدن سياه مالي، غنا و سونگايي طي قرنهاي دوازدهم تا شانزدهم مايه مباهات و افتخار است. دانشگاه تيمبوکتو اغلب با نام دانشگاه سنکوره از آن ياد مي شود زيرا دو دانشگاه ديگر نيز در تيمبوکتو وجود داشتند: دانشگاه جينگاراي بر و دانشگاه سيدي يحيي. دانشگاه سنکوره در منطقه شمال شرق تيمبوکتو قرار داشته و در داخل مسجد سنکوره جا داده شده بوده است. مسجد سنکوره در سال 989 بوسيله قاضي القضات فرهيخته تيمبوکتو، القاضي عقيب بن محمد بن عمر بنا شد. او محوطه دروني مسجد را دقيقاً در راستاي کعبه در شهر مقدس مکه ساخته بود. يک بانوي ثروتمند منديکا با تأمين هزينه هاي دانشگاه سنکوره آن را تبديل به يک مرکز آموزشي پيشرو کرد. دانشگاه سنکوره شکوفا شد و به خصوص طي دوران حاکميت منسي موسي (1307-1332) و سلسله اسکيا (1493-1591) جايگاه کاملاً مشخصي در آموزش در جهان اسلام پيدا کرد

دانشگاه سنکوره مديريتي مرکزي نداشت بلکه در عوض از چندين آموزشگاه و دانشکده کاملاً مستقل تشکيل يافته بود که هر کدام بوسيله يک رئيس (استاد يا دانشمند) اداره مي شد. جلسات آموزشي در مجموعه محوطه هاي باز مسجد يا محل سکونت شخصي افراد تشکيل مي شدند. دروس ابتدايي و اصلي شامل قرآن، تعاليم اسلامي، قانون و ادبيات مي شدند. ساير موضوعات درسي شامل پزشکي و جراحي، نجوم، رياضيات، فيزيک، شيمي، فلسفه، زبان و مطالعات زباني، جغرافيا، تاريخ و هنر بودند. دانشجويان همچنين براي آموزش سيستمهاي بازرگاني و پيشه وري و اخلاق وقت صرف مي کردند. فروشگاههاي تجاري دانشگاه کلاسهايي در رابطه با بازرگاني، نجاري، زراعت، ماهيگيري، ساختمان سازي، کفاشي، خياطي، سياحي و غيره ارائه مي دادند. دانشگاه به شکوفايي رسيد و جايگاهي رفيع در تعليمات دنياي اسلام پيدا کرد. ادعا مي شود آزادي فکري و آموزشي که دانشگاههاي غربي از آن بهره مند بوده اند از دانشگاههايي مانند سنکوره و کوردوبا (اسپانياي مسلمان) اخذ شده بوده است. حفظ قرآن و تسلط در دستور زبان عربي براي تمامي دانشجويان الزامي بود. عربي علاوه بر اين که زبان آموزشي دانشگاه بود زبان تجارت و بازرگاني تيمبوکتو هم بود. به جز چند دست نوشته اي که به زبان سونگايي و ساير زبانهاي عجمي هستند تمامي ساير هفتاد هزار دست نوشته موجود به زبان عربي نوشته شده اند. (سازمان ميراث الفرقان در لندن ليستي از اين دست نوشته ها را در کتابخانه احمد بابا در 5 جلد منتشر کرده است) اخذ عالي ترين درجه آموزشي دانشگاه (معادل پي اچ دي) حدود ده سال زمان نياز داشت. در طي مراسم فارغ التحصيلي، فارغ التحصيلان بايستي عمامه سنتي منقوش به کلمه الله به سر مي بستند. اين سمبلي از نور الهي، عقل، آگاهي و مکارم اخلاقي بود. فارغ التحصيلان مي بايستي شخصيتي عالي و تعهد به ارزشها و تعاليم اسلامي از خود به نمايش مي گذاشتند

مانند همه ساير دانشگاههاي اسلامي، دانشجويان از سرتاسر جهان مي آمدند. حدود قرن دوازدهم شرکت کنندگان جلسات دانشگاه حدود بيست و پنج هزار دانشجو بودند که در شهري با جمعيت صدهزار نفري زندگي مي کردند. دانشگاه از جهت استانداردهاي بالا و حداقلهاي لازم براي پذيرش شناخته شده بود. اين دانشگاه دانشمنداني مطرح در سطح جهاني پرورش مي داد که بوسيله نوشته ها و دانشجويانشان شناخته شده بودند. نويسنده فرانسوي فليکس دوبيوس در کتاب تيمبوکتوي مرموز چنين مي نويسد: "دانشمندان تيمبوکتو به نسبت بزرگاني که با اقامت موقت در دانشگاههاي فض، تونس و قاهره تحصيل مي کردند هيچ کم نمي آوردند. آنان باتجربه ترين مردان و پرکارترين دانشمندان اسلام را با دانشوري و فضل خود شگفت زده مي کردند. يک دليلي که اثبات مي کرد اين سياهان همپايه دانشمندان عرب هستند اين بود که به عنوان استاد در مراکش و مصر منصوب مي شدند. و برعکس اعرابي را مي بينيم که هميشه قادر نيستند نيازهاي اوليه براي پذيرش در سنکوره را برآورده سازند و در نتيجه پذيرش نمي شوند." مشهورترين دانشمند تيمبوکتو احمد باباي سوداني (1564-1627) بود. او آخرين رئيس دانشگاه سنکوره بود. وي بيش از شصت کتاب در موضوعات مختلف شامل قانون، پزشکي، فلسفه، نجوم، رياضيات و غيره نوشت. او يک حقوقدان، استاد و امام بي همتا در زمان خود بود. در سال 1593 در طي تهاجم مراکش او به فض تبعيد شد و بسياري از آثارش نابود شد

ساير نامهاي بزرگ سنکوره شامل محمد باگايوگو سوداني، الوانگاري التيمبوکتي (در راه سفر حج، طي ديدار از قاهره از سوي دانشگاه الازهر دکتراي افتخاري دريافت کرد)، موديبو محمد الکبوري، ابوالعباس احمد بوريو ابن، آق محمد ابن عثمان و ابو عبدالله و آق محمد بن المختار النواحي است. بسياري از دانشمندان متعلق به مکتب مالکي بودند و پيرو طريقت قديريه بودند. در اوايل تاريخ سنکوره دانشمندان از فض، تونس، قاهره و مکه فارغ التحصيل مي شدند. دانشگاه سنکوره هنوز داير مي باشد اما منابع اندکي در اختيار دارد. جهان اسلام و يونسکو بايستي آنچه را که زماني يک مؤسسه اموزشي بزرگ بوده و در تمدن امروزي ما مشارکت داشته است حفظ و نگهداري کرده و از آن حمايت کنند. مروري بر گسترش تاريخي دانشگاه سنکوره در دوره تاريخي سالهاي 900 تا 1960 در دسترس مي باشد

اين نوسته ترجمه اي از اين متن است
پیشنهاد می کنم به صفحه اصلی مراجعه کنید و تصاویر و نقشه ها را ببینید

معماری مسجد در غرب آفریقا 2

منابع اوليه سبک مسجد سازي سوداني به روشني مشخص نشده اند: ظاهر خارجي باستاني و قلعه مانند اين بناها يادآور معماري دفاعي غرب آفريقا به نام تاتا مي باشد. همچنين ممکن است ارتباطي بين اين مساجد و معماري خانگي وجود داشته باشد. مسجد بزرگ جنه نمونه کاملي از مسجد سبک سوداني است و محتمل است نمونه پيشرو اين نوع مساجد هم باشد. اگر چه اين بنا در سال 1907 با مديريت فرانسوي بازسازي شده است، معماران درگير در کار در کنار فناوري ساختمان سازي بيش از آن که فرانسوي بوده باشند از بوميان بوده اند. اين مسجد وسيع بر روي زمين بلندي قرار گرفته و بر بازار مسلط است. اين مسجد مانند ساير خويشاوندان خود با خصوصياتي از قبيل بناي آجري، ستونهاي نوک تيز و ستونهاي متصل به يکديگر که همگي با شبکه اي از نيزه هاي تورون سوراخ شده اند مشخص مي شود. بر خلاف ساير مساجد سوداني سقف مسجد بزرگ جنه بسيار مرتفع است. جانب غربي مسجد به يک صحن بزرگ باز مي شود که در پشت آن تالار هاي زنانه قرار دارند. اين تالارها در هر طرف ورودي مسجد قرار گرفته اند

اين مسجد تقريباً به تصويري عمومي از معماري مسجد غرب آفريقا تبديل شده است و مساجد متعدد روستايي در مناطق اطراف از آن در مقياسي مينياتوري تبعيت و تقليد کرده اند. هر مسجد خصوصيت افتراقي خاص خود را دارد اما هرکدام شامل برج مناره اي مسلط بر بنا، صحن و سقفي مسطح که از آن اذان خوانده مي شود مي باشد. وابستگان مساجد سوداني در مالي در شمال شرقي سنگال در فوتا تورو يافت مي شوند. در اينجا اغلب خانه ها در سمت جلو ايواني چوبي يا دالاني گلي دارند که در خانه سازي توکولور در اين منطقه پرکاربرد است. در بناهاي مقدس منطقه از قبيل مساجد فوتا اين ساختارها منعکس شده اند. اين مساجد بخش پيش آمده اي با سقف حصيري دارند که براي پوشش دادن سرريز جمعيت نمازگزاران و حفاظت آنان از نور آفتاب ساخته شده است. در مناطق مرکزي و ساحلي سنگال حضور استعماري تأثير خود را در مسجد سازي گذاشته است. مساجد سنت لويي، گوري و داکار (بلانکوت) همگي در بخش جلويي خود راهرويي دارند که طاقهايي با نوک تيز دارند. علاوه بر اين برجهاي مربعي دوتايي که دو پهلوي نماي مثلثي ورودي بنا را فراگرفته اند يادآور معماري کليساست

پديده معاصر مسجد شهري

آفريقاي زير صحرا جايگاه تجمع محدوده وسيعي از تأثيرات گوناگون قومي، مذهبي، سياسي و هنري بوده است. به اين ترتيب عجيب نيست که تنوع وسيعي از معماري مسجد در اين منطقه ببينيم. علاوه بر اين اشتباه خواهد بود که ادعا کنيم معماري مسجد غرب آفريقا تنها از بناهاي گلي تشکيل شده است. از دهه 1960 ساخت و ساز مسجد در بسياري از بخشهاي دنيا متحول شده است. تجربه استعمار اروپايي آنچنان که سيستمهاي جديد سياسي به بار آورده، ادبياتي جديد از روشهاي ساختمان سازي ارائه داده است. معرفي سيمان روشهاي سنتي ساختمان سازي را به نحو قابل ملاحظه اي تغيير داده است. علاوه بر اين انقلاب در سيستمهاي نقل و انتقال در ورود سبک هاي جديد از شمال آفريقا، خاور ميانه و از برزيل نقش داشته است. در واقع پديده بازگشت بردگان از برزيل به بايت بنين در اوايل قرن نوزدهم باعث ظهور معماري آفريقايي برزيلي شد. تأثيرات واکنشي در برابر چنين گلچيني از سبک هاي معماري که بين سبکهاي عجيب مسيحي و ايده هاي اسلامي ترکيب ايجاد مي کرد در نقاط دور از دسترسي همچون سنگال هم يافت مي شود. مواد ساختماني جديد به معني سبکهاي جديد معماري هم هست: استفاده از برج مناره هاي مربعي، گنبدها و ساير ابزارهاي تزئيني از قبيل کنگره ها، طاقها و شيشه هاي رنگي امروزه در غرب آفريقا کاربرد عمومي دارند. استفاده از اين عناصر وارداتي هنوز نمي تواند روندي استعماري تلقي شود بلکه نشاني از همبستگي روحي با مؤسس يک طريقت خاص از سرزمين مادري است. بدين ترتيب اين عناصر نشانگر انتقال معماري بوده و ناشي از تحميل نيستند. يک نمونه متفاوت در اين ميان، مسجد بزرگ داکار است که به عنوان يک هديه از جانب شاه حسن دوم از مراکش بوسيله مواد ساختماني سنتي و معماران مراکشي ساخته شده است. مدرنيزاسيون عمدتاً مناطق ساحلي و مناطق شهري شده تر را تحت تأثير قرار داده است. در واقع در منطقه فوتا تورو در سنگال يا همان پايتخت معنوي مريدها، طوبي پديده مهاجرت اقتصادي را توصيف کرده است. به اين معني که مساجد با بازگشت مهاجران يا ارسال پول به خانه از سوي مهاجران با سيمان بازسازي مي شوند. نتيجه گريزناپذير اين وضع اين است که سبک اصيل مسجد جهت مطابقت يافتن با مناره و گنبد استاندارد که در هر جاي ديگري يافت مي شود تغيير مي يابد و آگاهي بومي درباره ساختمان سازي مساجد رو به فرسايش مي رود

گرايشات بين المللي: شکلي جديد از استعمار؟

مساجد جديد اغلب در طراحيشان بديعتر هستند زيرا ديگر قالبهاي تثبيت شده سنتي معماري ذوب شده اند و انگيزه ها و ايده هاي معماري از حوزه هاي وسيعتر جغرافيايي از مناطقي چون کشورهاي خليج و مدينه در عربستان سعودي خوشه چيني مي شوند. از جايي که اين کشورها از چنان مساجدي استفاده مي کنند عجيب نيست که سبک مسجد سازي آنها بيشتر خاورميانه اي است تا اين که آفريقايي باشد. اين گرايش محدود به آفريقا نبوده بلکه پديده اي جهاني است که نشانگر پيروزي سبک بين المللي مسجدسازي است بر تنوع سنتها و روشهاي بومي که قرنها انعکاسي از تنوع فرهنگ اسلامي بوده است. اين به آن معنا نيست که مساجد سنتي به طور کامل از بين خواهند رفت و با ساختمانهاي بتوني بي اصالتي جايگزين خواهند شد. در بسياري مناطق هنوز متخصصان فن حضور زنده اي دارند: به عنوان مثال در جنه بسياري از ساختمانها در حال حاضر با حمايت سرمايه گذاري اروپايي در حال احيا شدن هستند. شايد زماني برسد که مسلمانان دوباره بياموزند ريشه هاي سنتي معماري خود را به مثابه بخشهاي دروني فرهنگ اسلامي محترم بدارند تا دوباره ارتباط بين شکل ساختماني و محيط که در عمل در معماري غرب آفريقا مشهود است احيا شود
اين نوشته ترجمه اي از اين متن است
پیشنهاد می کنم به مقاله اصلی مراجعه کنید و تصاویر رو ببینید

معماری مسجد در غرب آفریقا 1

آيا چيزي به عنوان کليشه در مسجد سازي وجود دارد؟ آيا تمامي مساجد الزاماً با داشتن مناره، گنبد، طاقها و تزئيناتي از کاشي و گچ شناخته مي شوند؟ از شمال آفريقا تا هند اين عناصر اجزاي توصيفي معماري مسجد به شمار مي روند. با اين حال بايستي توجه کرد که اسلام عمدتاً از طريق فتوحات به اين سرزمينها دسترسي يافت و اين به آن معناست که چگونگي سبک ساخت مسجد در اين مناطق بطور کامل وارد شده بوده است. در مورد آفريقاي زيرصحرا و همچنين چين و جنوب شرقي آسيا ورود اسلام طول کشيده تر بوده و از طريق بازرگانان و تجار صورت گرفته است. اينجا در اين باره بحث خواهم کرد که اين امر تا حدودي توضيح مي دهد چرا معماري مسجد در اين مناطق تطابق ظاهري کمتري با اصول معمول بناي مسجد دارد

صياد معتقد است فتوحات اعراب در خاور ميانه با سه انگيزه که به نوعي با سياستهاي استعماري مطابقت داشته است به انجام رسيده است: مأموريتي غيبي در جهت گسترش دين اسلام، در اختيار گرفتن قدرت سياسي با حکمراني حاکمان عرب و گسترش بازرگاني و در نهايت استفاده از منابع سرزمينهاي تحت حاکميت. با اين حال فتح اعراب هميشه توام با تقابل و منازعه نبوده است. برعکس در مواردي همچون دمشق و سيسيلي سلطنت اعراب بر استعمار بيزانسي ترجيح داده مي شده است: "ضبط کردن و تهي سازي ساختمانها و تشکيلات مذهبي سياسي تمدنهاي پيشين يک رفتار معمول اعراب بوده است. چنين رفتارهايي در تغيير کاربري سازه هاي مدني سابق، سمبلي است که نامي جز استعمار نمي توان بر آن نهاد. در اختيار گرفتن کليساها و تبديل بعدي آنها به مساجد و ساختن قصر حکمراني در مراکز شهرهاي جديد يا قديمي عملاً مطرح کننده استعمار شهري است." بر عکس، نفوذ اسلام در آفريقاي زيرصحرا در حدود قرن نهم از طريق مسيرهاي کاروانهاي صحرايي عملي شده است. دو لايه و مسير جداگانه به اسلام در غرب آفريقا شکل داده است. يکي ارتباطي است که بين سرزمين مغرب و مراکز تجارت طلا در مناطق صحرانشين آفريقا مثل حکومت بت پرست سونينکه در غنا وجود داشت و ديگري مسير شرقي بود که سودان مرکزي شامل حکومتهاي کانيم بورنو و هاوسا را به ليبي تونس و مصر متصل مي کرد. در اسلام آفريقايي عليرغم تنوعات محلي و قومي يک فاکتور متحد کننده غلبه مذهب مالکي است و اين همان مکتب فکري است که در مغرب مورد متابعت قرار مي گيرد. علاوه بر روابط تجاري بين اين دو منطقه نوعي هماهنگي و همبستگي روحي نيز با آفريقاي شمالي وجود دارد. در واقع اکثريت برادري صوفي در غرب آفريقا از مغرب منشأ گرفته است اما گسترش طرق صوفي تا همين اواخر در قرنهاي هجدهم و نوزدهم بروز چنداني نداشت

مسجد همچنان که ريشه عربي کلمه نشان مي دهد و معادلهاي آن در زبانهاي مختلف آفريقايي به آن اشاره دارند بيشتر از جايي براي به خاک افتادن نيست. البته در ادبيات ولوف کلمه معادل مسجد به معناي رو گرداندن به سمت شرق است. مساجد آفريقاي غربي از محوطه هاي ساده بدون سقفي که به عنوان محلي براي نماز جماعت استفاده مي شوند تا ساختمانهاي با شکوه متفاوتند. ناممکن خواهد بود به نحوي منصفانه تنوع وسيع معماري صاحب سبک مسجد در غرب آفريقا را در اين نوشته مرتب کنيم. به همين دليل مناطقي که بطور اوليه در اينجا به آنها مي پردازيم سنگال و مالي خواهند بود. سبک و مواد مورد استفاده در مساجد سنتي با توجه به گروههاي قومي و محيط زندگي متفاوت هستند. سبک مسجد سازي که با عنوان سوداني شناخته مي شود و متعلق به منطقه غرب سودان مي باشد شايد در نوع خود مشهورترين باشد. در مناطق وسيعي از رودخانه سنگال تا خم نيجر و نيز غنا و ساحل عاج اين مساجد با ماده ساختماني عمده منطقه، رس ساخته شده اند. شکل ساختماني مشخص کننده اين مساجد شامل شبکه وسيعي از تيرهاي چوبي به کار رفته در روبناي ساختمان مي باشد. اين شبکه تيرهاي چوبي به عنوان داربست در فرآيند سالانه تجديد روبنا استفاده شده و کاربرد تزئيني هم دارند. به علاوه اين مساجد يک برج محراب، سقف مسطح و يک محوطه نيز دارند. سقف مسطح با ستونها حمايت مي شود و کف بنا با شن پوشانده شده بر روي آن حصير پهن مي شود. روشنايي به شکل جالبي از طريق سوراخهايي که در سقف تعبيه مي شود به دست مي آيد. داخل بنا به جز انبوه ستونها و طاقهاي آنها تزئيناتي ندارد. اين سادگي دلپسند مانع از جلب توجه نمازگزار در حين عبادت خداوند مي شود

مالي از سنتي غني با نام ماندينگ که براساس نام گروه جمعيتي غالب آن نامگذاري شده است برخوردار بود. در بين اين مردم آنها که تحت تأثير اسلام قرار داشتند با عنوان ديولا يا وانگارا شناخته مي شوند. اين گروه همچنين در طي مهاجرت خود منطقه وسيعي شامل بخشهايي از سنگال، شمال نيجريه، خم شمالي نيجر، ساحل گينه و ساحل عاج تا کونگ را پوشش داده اند. سبک ماندينگ با استفاده از اشکال مخروطي مشخص مي شود که به خصوص در بناهاي تاريخي در محل ورودي صحن خانه ها يا مساجد يافت مي شود. اين تشکيلات با ستونهاي مربعي و اجزاي ديگر که بطورت متناوب قرار مي گرفتند تزئين مي شدند. چنين نمايي در معماري دوگون نيز يافت مي شود. اما به جز همبستگي نزديک بين معماري محلي و مذهبي، استفاده از اجزاي ديگري از قبيل تيرهاي باستاني بلند که در باورهاي باستاني ديني اين مناطق آفريقايي کاربرد مي داشته اند شاهدي از همگرايي و ترکيب آداب باستاني با آداب اسلامي مي باشد. بدين ترتيب سبک ماندينگ که مرتبط با سبک سوداني مي باشدبوسيله بازرگاناني که اشکال صوفي اسلامي را مي آموختند در تمامي اين منطقه وسيع منتقل مي شدند. امروزه انتقال سبک جننکه با جابجايي و مهاجرت معماران بزرگي که تواناييهاي ساختمان سازيشان علاقه فراواني برانگيخته به انجام مي رسد

یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۴

صلاح الدین

صلاح الدين (1138-93) فرماندهي مسلمان بود که اورشليم را از صليبيون بازپس گرفت
صلاح الدين در تکريت عراق و در خانواده اي کرد متولد شد. نام کامل او صلاح الدين يوسف است. او در سن چهارده سالگي به ساير اعضاي خانواده خود (ايوبيان) که در خدمت نورالدين حاکم سوريه بودند پيوست. بين سالهاي 1164 و 1169 وي خود را در سه لشکرکشي انجام شده براي کمک به حاکمان رو به انحطاط فاطمي به خوبي نشان داد. اين اردوهاي نظامي به دستور نورالدين و در جهت دفاع از مصر در برابر حملات صليبيون که از پايگاه فلسطين اقدام مي کردند به انجام رسيدند. او در سال 1169 فرمانده بزرگ سپاه سوريه و وزير مصر شد. اگرچه بطور اسمي در خدمت اقتدار خليفه فاطمي قرار داشت اما صلاح الدين با تکيه بر خاندان کرد خود و هوادارانش از مصر به عنوان پايگاه قدرت ايوبي استفاده مي کرد. او با احياي اقتصاد مصر و ساماندهي نيروهاي زميني و دريايي کشور صليبيون را دفع کرد و در برابر آنان موضعي تهاجمي گرفت. صلاح الدين در سپتامبر 1171 رژيم شيعي و معاند فاطمي را منکوب کرد و مصر را دوباره با خلافت راستين عباسي متحد کرد، اما ترديد او در همکاري با نور الدين برعليه صليبيون او را در آستانه جنگ با فرمانده سابقش قرار داد. پس از درگذشت نور الدين در سال 1174 صلاح الدين قدرت خود را در سوريه و شمال بين النهرين توسعه داد و رقيبان مسلمان خود را پس راند. بدنبال انقياد دمشق (1174) حلب (1183) و موصل (1186) سپاهيان متعدد مسلمان تحت فرماندهي صلاح الدين متحد شدند و آماده اقدام بر عليه صليبيون شدند. اين سردار جوان از معدود فرماندهان تاريخ است که به نحو شگرفي از سوي دوست و دشمن به طور يکساني مورد احترام قرار گرفته است. صلاح الدين وقتي در مصر قدرت را به دست گرفت فاطميان در قصرهايشان عزلت نشين شدند. صلاح الدين در صدد انتقامجويي برنيامد و تا درگذشت خليفه فاطمي صبر کرد. او سپس فاطميان را از قصرهايشان بيرون راند و آنان را به تبعيد فرستاد. برخلاف جانشينانش، او اموال فاطميان را در اختيار نگرفت و قصرهايشان را اشغال نکرد. مانند يک حاکم علاقه مند، او دروازه هاي قاهره را گشود و به مردم اجازه داد در داخل ديوارهاي شهر و جايي که قبلاً تنها در اختيار سلطنت فاطمي بود سکونت کنند. بخاطر صداقت و مهربانيش در ميان شهروندان مصري اعم از مسلمان و مسيحي محبوب شد. او حتي يک پزشک شخصي يهودي داشت. و وقتي بعداً با ريچارد شيردل در جنگ بود افسانه ها مي گويند که هنگام بيماري شاه انگليس، به اسب سوارانش دستور داد تا از کوهستان برايش يخ بياورند

صلاح الدين در قاهره نه تنها مساجد و قصرهايي ساخت (او در واقع قصري براي خود نساخت) بلکه دانشگاهها، بيمارستانها و ارگ شهري که تا به امروز به عنوان يکي از نقاط بارز شهر باقي مانده است نيز بنا کرد. متأسفانه اين نکته که او و جانشينانش براي ساخت و ساز فراوان شهري از سنگهاي اهرام استفاده کردند برعليه آنان اظهار مي شود. ارگ شهر در نقطه اي بلند، نزديک تپه هاي مقدم و در نقطه اي استراتژيک بنا شده است که امروز هم مي توان از آن منظره اي زيبا از تمامي شهر داشت. همچنين ديوارهاي شهري جديدي خارج از ديوارهاي فاطميان براي دفاع از قاهره در برابر حملات دشمن بنا شدند

صلاح الدين در سال 1182 به سمت فلسطين و سوريه حرکت کرد و هيچ وقت به قاهره بازنگشت. در ده سال بعد او برعليه صليبيون جنگيد و توانست بطور موقت هم که شده به حضور آنان در منطقه پايان دهد. او در سال 1187 عليه پادشاهي لاتين اورشليم اقدام کرد و مسيحيان را در هتين در گاليلي (چهارم ژوئيه) شکست داد و در اکتبر آينده اورشليم را گرفت. در سال 1189 ملتهاي اروپاي غربي جنبش صليبي سوم را براي گرفتن مجدد شهر مقدس به راه انداختند. عليرغم تلاشهاي قاطعانه نظامي ديپلماتيک صلاح الدين، محاصره زميني دريايي مسيحيان قلعه فلسطيني آکر را در سال 1191 به تسليم واداشت اما صليبيون نتوانستند اين پيروزي را با فتح اورشليم تداوم بخشند. در سال 1192 صلاح الدين و شاه ريچارد اول از انگليس توافقنامه صلحي به امضا رساندند که به صليبيون اجازه مي داد پادشاهي خود را در امتداد ساحل فلسطيني سوري بازسازي کنند اما اورشليم در اختيار مسلمانان باقي مي ماند. در چهارم مارس 1193 صلاح الدين در دمشق پس از دوره کوتاهي از ناخوشي درگذشت. وقتي او در سال 1193 در دمشق درگذشت تقريباً هيچ تعلقات شخصي نداشت اما مکان قابل توجهي در تاريخ به خود اختصاص داده بود. تاريخ نگاران مسلمان صلاح الدين را به عنوان نمونه کاملي از فضيلت و خلق سلطاني جاويدان کرده اند و نويسندگان غربي شامل داستان نويسان امروزي همواره درگير افسون ماناي او بوده اند

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

اسلام در چین 2

عثمان هيئتي نمايندگي به رهبري سعد ابن ابي وقاص (وفات 674) که عموي مادري بسيار دوست داشتني پيامبر بود و يکي از مشهورترين صحابه بود که در سن هفده سالگي ايمان آورده بود به چين فرستاد. او سرباز کهنه کار تمامي جنگها بود و يکي از ده نفري بود که گزارش شده است پيامبر گفته است جايي تضمين شده در بهشت دارند. در مدينه سعد با استفاده از توانايي خود در معماري، ايواني به سبک امپراطوران ايراني به عنوان جايگاهي براي عبادت ساخت. او بعداً در چين چيزي را که بعداً اولين مسجد در چين خواهد بود را پايه ريزي کرد. اين مسجد جايگاهي براي پيوند معماري اوليه اسلامي با معماري چيني شد. گزارشات باستاني تاريخي سلسله تانگ درباره هيئتي نمايندگي از حکومت المدينه به رهبري سعد ابن ابي وقاص و همراهيان او از صحابه که در سال 650 از طريق اقيانوس هند و درياي چين و سپس از طريق بندر مشهور گوانگ زو به چين سفر کردند نوشته اند. اينان سپس از گوانگ زو از طريق راه خشکي از مسيري که بعداً با نام راه ابريشم شناخته مي شد به چانگان (زيان امروزي) سفر کردند. سعد و هيئت همراهش هدايايي دريافت کردند و به گرمي در دربار سلطنتي امپراطوري تانگ، کائو تسونگ (حکومت 650-683) در سال 651 مورد پذيرايي قرار گرفتند. اين برخورد گرم عليرغم درخواست تازه اي که همان سال از سوي پرويز شاه ساساني ايراني به دربار امپراطور رسيده بود و درخواست حمايت از ساسانيان در برابر اعراب را داشت به انجام مي رسيد. خسرو پرويز فرزند يزدگرد بود. او همراه با بيزانسيها حدود يک دهه پيش از اين نمايندگي خود را در چين مستقر کرده بودند. اين دو با هم دو قدرت بزرگ غرب بودند. يک درخواست مشابه نيز به دربار امپراطور تاي تسونگ (حکومت 627-649) ارسال شده بود تا برعليه گسترش بيدرنگ نيروهاي مسلمانان از ايران ساساني دفاع کند که آن درخواست نيز رد شده بود. اولين اخبار درباره اسلام، پيش از اين در طي حکومت امپراطور تاي تسونگ بوسيله سفير شاه ساساني ايران به دربار سلطنتي تانگ ابلاغ شده بود. در اين زمان امپراطور چين از سوي طرف ايراني و بيزانسي از ظهور حاکميت اسلامي اطلاع يافت. هر دوي امپراطوريهاي غرب از قدرت چين براي دفاع درخواست کمک داشتند. با اين حال دومين سال حکومت کائو تسونگ مصادف با اولين ديدار رسمي يک سفير مسلمان بود. امپراطور پس از پرس و جو درباره اسلام، مذهب جديد را به شکلي عمومي تأييد کرد و آن را هماهنگ با تعاليم کنفوسيوس دانست. اما او احساس کرد که پنج نماز اجباري يوميه و يک ماه روزه داري برايش بسيار سنگين است و اسلام نياورد. او به سعد ابن ابي وقاص و هيئت نمايندگي همراهش براي تبليغ مذهب خود آزادي داد و ستايش خود را نسبت به اسلام که بعداً جاي پاي محکمي در کشور پيدا کرد ابراز کرد

سعد بعداً در گوانگ زو ساکن شد و مسجد هواي شنگ را ساخت که اين خود اتفاق مهمي در تاريخ اسلام در چين محسوب مي شود. شهرت بر آن است که اين مسجد قديميترين مسجدي است که در تمامي چين باقي مانده است و بيش از 1300 سال سابقه دارد. اين مسجد از چندين واقعه تاريخي که بطور گريزناپذيري درست در اطراف ديوارهاي آن به وقوع پيوسته است جان سالم بدر برده است. اين مسجد هنوز در شرايطي عالي در شهر امروزي گوانگ زو پس از چندين بار تعمير و احيا پابرجاست. مسجد دا کينگ زن (مسجد بزرگ) در چنگان (گزيان امروزي) بنايي معاصر مسجد هواي شنگ در استان شانگزي در سال 742 بنا شد. اين بزرگترين (12000 مترمربع) و بهترين مسجد اوليه در چين است و در طول قرون به زيبايي حفظ شده و توسعه يافته است. طرح بندي امروز آن بوسيله سلسله مينگ در سال 1392 يک قرن پيش از سقوط گرانادا از سوي زنگ هي (دريادار بزرگ مسلمان چيني) ساخته شد. لوحي سنگي در مسجد در گراميداشت خاطره او از سوي امپراطور براي تشکر از حمايتهاي فراوان او نصب شده است. يک مدل کوچک از مسجد بزرگ با تمامي ديوارهاي اطراف آن و باتمامي زيبايي و شکوه عمارت و صحنهاي آن در کنار مدلي از مسجد هواي شنگ در موزه هنگ کنگ به زيبايي قرار داده شده است. من اين فرصت را داشتم که سال قبل مسجد حقيقي را هنگام نماز عصر ببينم که پس از آن با امام مسجد ملاقات کردم. او به من قرآني دست نوشته نشان داد و عرقچيني سفيدرنگ به من هديه داد. راه رفتن در سالن نماز مسجد مثل راه رفتن رؤياآميز در واحه اي در ميان کوير است که در داخل يک شهر محدود شده است و براي افراد ناپاک تحريم شده است. سمبلي از اژدها بر پله اي در محل ورودي سالن نماز حکاکي شده است که نماينده اي از همگرايي تمدنهاي اسلامي و چيني است. مسجد در مجموع نقطه اي خيره کننده از برخورد معماري شرقي چيني و معماري بومي سبک دوره هارون الرشيد (764-809) در بغداد است. بغداد شهري تازه تأسيس بود که قرار بود پنجاه سال پس از زمان هارون بزرگترين شهر بين کونستانتينوپل و چين باشد. مسجد شنگ يو سي (مسجد دوست مقدس) که همچنين با نام کينگ جينگ سي (مسجد خلوص) و مسجد صحابه نيز شناخته مي شود در سال 1009 با گرانيت خالص توسط سلسله شمالي سونگ (960-1127) ساخته شد. طراحي معماري و سبک آن از مسجد بزرگ دمشق (709-15) در سوريه الگوبرداري شده است. و بدين ترتيب اين مسجد جفتي براي کهنترين مسجدي است که در شکل اوليه خود تا قرن بيست و يکم دوام آورده است

مسجد کينگ جينگ در مدينه الزيتون (کوان زو) در استان فوجيان قرار گرفته است. در سنت عربي اسلامي زيتون نشانه صلح است. در همين مکان مقبره هاي مقدس دو نفر صحابه پيامبر اکرم قرار گرفته است که هيئت همراه سعد ابن ابي وقاص را همراهي مي کردند. آنان از سوي بوميان با نامهاي چيني خود شناخته مي شوند؛ سا که زو، وو کو سو. اعراب از کشورهاي مختلف براي بيعت به اين مکان مي آيند. زن جيائو سي (مسجد مذهب حقيقي) که همچنين با نام فنگ هوانگ سي (مسجد عنقا) شناخته مي شود در هنگزو در استان زجيانگ قرار گرفته و اعتقاد بر اين است که از سابقه اي تا سلسله تانگ برخوردار است. اين مسجد ايواني چند طبقه دارد که به عنوان مناره و جايگاهي براي رصد ماه مورد استفاده قرار مي گيرد. اين مسجد تاريخي طولاني دارد و در طي قرون چندين بار بازسازي شده و احيا شده است. مسجد امروزي بسيار کوچکتر از چيزي است که قبلاً بوده است به خصوص که با تعريض راه کنار آن در سال 1929 کوچکتر شده و در سال 1953 بازسازي شده است. مسجد باستاني ديگر در شهر يانگ زو در استان جيانگ سو قرار دارد که زماني شلوغترين شهر بازرگاني و تجارت در زمان سلسله سونگ (960-1280) بوده است. گزيان هي سي (مسجد ماهيخوار جاويدان) بزرگترين و قديمي ترين مسجد شهر است که در سال 1275 بوسيله پو ها دين يک واعظ مسلمان که از نسل شانزدهم محمد پيامبر بوده است ساخته شده است
براساس تاريخ نگاري مسلمانان چيني سعد ابن ابي وقاص در گوانگ زو جايي که در آن دفن شد در گذشته است. با اين حال تاريخ نگاران عرب به نحوي متفاوت نوشته اند سعد در مدينه درگذشته و در ميان ديگر صحابه مدفون شده است. يک قبر حقيقي وجود دارد و سايرين سمبليک هستند و تنها خدا مي داند اين قبر در چين يا در مدينه قرار دارد. پيام اسلام در چين با صلح و آرامش ريشه دواند. اولين هيئت اعزامي از طريق زو جيانگ (رودخانه مرواريد) و سپس از طريق راه خشکي در شمال غربي خود را به منطقه جنوب شرق رساند. اجتماعات مسلمان امروزه در منطقه جغرافيايي وسيعي در چين پراکنده اند که برخي در نقاط دور از دسترسي مثل تبت قرار دارند. من يک بار مسلمانان تبتي را در حال کوچ ملاقات کردم

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

اسلام در چین 1

مسجد بزرگ گوانگ زو با نام مسجد هواي شنگ که به معناي خاطره حکيم است (مسجدي در گراميداشت پيامبر اکرم) نيز خوانده مي شود. عامه مردم اين مسجد را مسجد گوانگتا که به معناي مسجد چراغ دريايي مي باشد نيز مي خوانند. مسجد هواي شنگ در امتداد راه گوانگتا (راه چراغ پاگودا) که از رنمين زونگلو به سمت شرق مي رود قرار دارد

پيش از سال 500 ميلادي و پيش از استقرار اسلام، دريانوردان عرب ارتباطات تجاري با امپراطوري مياني چيني برقرار ساخته بودند. کشتيهاي عرب دليرانه از بصره در انتهاي خليج فارس و همچنين از شهر ايراني سيراف در اين خليج به راه مي افتادند. آنان با عبور از کنار سري لانکا اقيانوس هند را پشت سر مي گذاشتند و راه خود را از ميان تنگه مالاکا که بين شبه جزاير سوماترا و مالزي قرار داشت مي گشودند تا به درياي جنوب چين برسند. آنان پايگاههاي تجاري در بنادر ساحل جنوب شرقي اين دريا، در کوان زو و گوانگ زو برپا کرده بودند. برخي اعراب در چين ساکن شده بودند و احتمالاً با ورود اولين هيئت نمايندگي مسلمان، آن چنان که خانواده ها و دوستان آنان در عربستان پيشاپيش در طي دوران وحي پيامبر اکرم (610-32) اسلام آورده بودند، اسلام را در آغوش کشيدند. گوانگ زو از سوي اعراب با نام خان فو خوانده مي شود. اعراب بعداً در اين منطقه بخشي مسلمان نشين تأسيس کردند که به مرکزي تجاري تبديل شد. موقعيت جغرافيايي برتر گوانگ زو باعث شده است تا به عنوان قديمي ترين بندر تجاري و بين المللي در چين نقش مهمي بازي کند. چين با گذر از مجموعه اي از رخدادهاي تاريخي به کشوري مهم در تاريخ و يکي از مناطق با حداکثر رشد در جهان تبديل شده است و از رونق و شکوفايي بي نظيري بهره مند است

در حالي که در عربستان يک حکومت مسلمان بوسيله محمد پيامبر گرامي اسلام تأسيس مي شد چين در حال تجربه کردن دوره اي سخت از اتحاد و دفاع بود. تاريخ نگاران اوليه چيني به مسلمانان عرب اشاره کرده و حکومت آنان را مدينه عربستان خوانده اند. اسلام در چيني با نام ييسيلان جيائو به معناي مذهب ناب خوانده مي شود. يک کارگزار چيني زماني مکه را محل تولد بودا ما هيا وو (پيامبر مقدس محمد) توصيف کرده است. روايات گوناگوني درباره ظهور اسلام در چين وجود دارد. برخي گزارشات مدعي شده اند مسلمانان ابتدائاً در دو گروه طي چندين ماه پس از سفر حبشه وارد چين شده اند. اتيوپي جايي بود که برخي از مسلمانان اوليه از ترس تعقيب قبيله قريش در مکه ابتدائاً به آن گريختند. در ميان اين گروه از پناهندگان يکي از دختران پيامبر به نام رقيه، شوهرش عثمان بن عفان، سعد ابن ابي وقاص و بسياري ديگر از صحابه برجسته پيامبر حضور داشتند که با توصيه پيامبر مهاجرت کردند. آنان در کسب پناهندگي سياسي از جانب پادشاه حبشي، آسماها نگوس در شهر آکسوم موفق بودند (615 ميلادي). با اين حال برخي صحابه هيچ وقت به عربستان بازنگشتند. آنان شايد در آرزوي کسب روزي در جايي ديگر سفر کرده باشند و از طريق دريا يا خشکي طي دوران حکومت سلسله سويي (581-618) به چين رسيده باشند. برخي گزارشات نقل مي کنند که سعد بن ابي وقاص و سه صحابه ديگر با حمايت شاه اتيوپي در سال 616 ميلادي از اتيوپي به چين سفر کردند. سعد سپس به عربستان بازگشت و نسخه اي از قرآن مجيد را حدود 21 سال بعد به گوانگ زو آورد. و اين اتفاق با گزارش ليو چي که زندگي پيامبر را در دوازده جلد نوشت همزمان شد. باور بر اين است که يکي از صحابه اي که در چين زندگي مي کرد در سال 635 درگذشت و در بخش شهري غربي هامي دفن شد. مقبره او که با نام مزار قيس شناخته مي شود بوسيله بسياري از مردم مناطق اطراف محترم داشته مي شود. اين مقبره در استان خودمختار شمال غربي زين جيانگ (سين کيانگ) قرار دارد و حدود چهارصد مايل از پايتخت آينده، اوروم کي، فاصله دارد. زين جيانگ چهار برابر از ژاپن بزرگتر است و با هشت ملت گوناگون مرزهايي بين المللي دارد و خانه بزرگترين گروه بومي ترک زبانهاي اوغور است. اين منطقه بزرگترين ناحيه اسلامي چين بوده و از نظر جغرافيايي نيز اهميتي استراتژيک دارد

قرآن با بياني روشن مي گويد که محمد تنها به عنوان لطفي از سوي خداوند براي همه مردم فرستاده شده است (107:21) و در آيه اي ديگر ذکر مي کند که ما تو را نفرستاديم مگر به عنوان پيام آوري براي تمامي مردم (28:34). اين جهاني بودن اسلام پذيرش آن را از سوي تمامي نژادها و ملل آسان کرده است. اين امر به روشني در چين خود را نشان مي دهد جايي که جمعيت بومي چيني از تنوع قوميتهاي مختلف جمعيت مسلماني بيش از بسياري از کشورهاي عربي از جمله عربستان را در خود جاي داده است. تاريخ مسجد هواي شنگ قروني از فرهنگ اسلامي را معرفي مي کند که تا ميانه قرن هفتم، همزمان با پادشاهي تانگ (618-907) عصر طلايي تاريخ چين، سابقه تاريخي دارد.در اين دوره و هيجده سال پس از درگذشت پيامبر اکرم بود که اسلام به عنوان آخرين نمونه از اديان سه گانه بزرگ توحيدي اولين بار بوسيله خليفه سوم، عثمان بن عفان (644-656) به چين معرفي شد. عثمان يکي از اولين گروندگان به اسلام و يکي از اولين حافظان قرآن بود. او شخصيتي نرم و متين داشت و با رقيه و پس از درگذشت او با ام کلثوم دو نفر از دختران پيامبر اکرم ازدواج کرد و از اين جهت با لقب ذوالنورين خوانده مي شد. عثمان از جهت حفظ کردن قرآن از اختلاف نظرات گوناگون بوسيله پياده کردن آن از حافظه صحابه و فرستادن نسخه هاي آن به چهار گوشه امپراطوري اسلام مورد ستايش فراوان قرار گرفته است

جمعه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۴

سرآغاز صنعت کاغذسازی

کاغذ اصالتاً بوسيله مسلمانان از چين آورده شد
پس از نبرد تالاس (751) که بين چينيها و مسلمانان در گرفت، اسيران چيني رموز ساخت کاغذ را براي مسلمانان اقشا کردند. مسلمانان کاغذسازي را از يک هنر تبديل به صنعتي عظيم کردند. مسلمانان به جاي استفاده از ساقه توت که چينيها از آن استفاده مي کردند از کتان استفاده کردند. پاره هاي کتان تکه تکه مي شدند، با آب اشباع شده و تحت تخمير قرار مي گرفتند. سپس ماده جوش آمده از بقاياي قليايي و بسياري آلودگيها پاک شده و پس از آن پاره ها براي تبديل شدن به خمير بوسيله پتک کوبيده مي شدند. اين روش ارتقا يافته به جاي روش خيساندن که بوسيله چينيها انجام مي شد ابداع شد

آسيابهاي کاغذ متعددي در بغداد ساخته شدند و از آنجا صنعت کاغذ به بخشهاي گوناگون دنيا گسترش يافت. آسيابهاي کاغذي که در دمشق ساخته شدند منابع عمده اي براي تأمين نياز اروپا بودند که با افزايش سطح توليد، کاغذ ارزانتر و در دسترستر شده و کيفيت بهتري پيدا کرد. آسيابهاي کاغذ که اولين بار در عراق سوريه و فلسطين بالنده شدند راه خود را به سوي غرب باز کردند. آفريقا ساخت اولين آسياب کاغذ خود را در مصر در حدود سال 850 جشن گرفت. يک آسياب کاغذ در مراکش ساخته شد و البته از آنجا آسيابهاي کاغذ در سال 950 به اسپانيا رسيدند. مرکز ساخت کاغذ زاتيبا بود. از اسپانيا و سيسيلي ساخت کاغذ در اسپانيا و ايتاليا به دنياي مسيحي معرفي شد. اولين منبع نوشتاري درباره کاغذ در غرب مسيحي احتمالاً اثري به نام "هنر نقاش" از تئوفيلوس پرسبيترز در نيمه اول قرن دوازدهم باشد. اولين آسياب کاغذ در 1293 در بولونا ساخته شد. اولين بار در سال 1309 کاغذ در انگليس مورد استفاده قرار گرفت و سپس آلمان در مراحل پاياني قرن چهاردهم به ديگران ملحق شد. تا اواخر قرون ميانه مهمترين مراکز ساخت کاغذ در شمال ايتاليا قرار داشتند

البته کاغذ امروزه کاملاً عادي به نظر مي رسد اما استفاده از آن در تمدن امروزي اهميتي بنيادي داشته است. پدرسن درباره ساختن کاغذ به عنوان يک ماده جديد و توليد آن در مقياسهاي بزرگ و ابداع روشهاي جديد براي ساختن آن از سوي مسلمانان، چنين مي گويد: آنان با به انجام رساندن اين کار، شاهکاري با اهميت اساسي نه تنها در تاريخ کتاب اسلامي بلکه در تمام دنياي کتابها صورت داده اند. تأثير قاطع و سنگين ساختن کاغذ بوسيله مسلمانان مشخصاً و مستقيماً انقلابي بوجود آورد که راه را براي اختراع صنعت چاپ باز کرد
این نوسته ترجمه ای از این متن است

آمدن اسلام به جنوب آسیا 5

همزيستي

هر چند اسلام در مناطق و اجتماعات خاصي تعداد کثيري تازه ايمان آورده بدست آورد اما بطور اوليه تأثير اندکي بر کليت جمعيت هندو داشت. عليرغم تسلط نظامي و تحميل حاکميت سياسي مسلمانان بر مناطق وسيعي از شبه قاره، به خصوص هندوها از طبقات بالاتر همچنان اصرار داشتند مهاجمان را به عنوان تازه به دوران رسيده هايي که حضورشان آلوده کننده دستگاه کاست هندويي است معرفي کنند. بيروني يکي از تاريخ نگاران بزرگ فتوحات مسلمانان به وضوح از گفتمان غالب اهانت آميز هنديها نسبت به تازه واردان شکايت مي کند

هندوها بر اين باورند که کشوري جز کشور خودشان وجود ندارد، ملتي چون ملت خودشان موجود نيست، هيچ شاهي مانند شاهان آنان نيست، و علمي مانند علم آنان وجود ندارد. آنان مغرور، بيهوده انديش، خود فريب و بي عاطفه اند

بسياري از هندوها علاقه زيادي داشتند مناصب مديريتي در دستگاه اداري سلاطين مسلمان داشته باشند يا به عنوان سرباز در سپاه آنان شرکت داشته باشند و با بازرگانان مسلمان تجارت کنند اما از لحاظ اجتماعي هچنان از فاتحان خود به دور ماندند. در شهرها و مناطق روستايي که اجتماعات مسلمان بوجود آمده بود مناطق مسکوني مجزايي ايجاد شده بود. دوستي صميمي بين اعضاي گروههاي طبقه بالا و مسلمانان نادر بود و روابط نامشروع جنسي بين آنان به شدت محدود بود. در طي قرون ابتدايي جريان يافتن مسلمانان به داخل شبه قاره، هندوها متقاعد شده بودند که مانند بسياري از مردمي که طي هزاره هاي گذشته وارد شبه قاره شده بوده اند، مسلمانان نيز به زودي بوسيله مذهب برتر و فرهنگ پيچيده تر و غني تر هند جذب خواهند شد. بسياري علائم به اين نتيجه اشاره داشتند. هندوها در تشکيلات اداري به کار گرفته مي شدند و بخش قابل اعتنايي از ارتشهاي حاکمان مسلمان را تشکيل مي دادند. علاوه بر اين شاهزادگان مسلمان سبکها و رفتارهاي سلطنتي را که برخاسته از هندوييسم بوده و در تناقض با قرآن بود اخذ کرده بودند. برخي هندوها ادعا داشتند که از نژادي الهي و غيبي برخوردارند و برخي سکه هايي ضرب مي کردند که با نقشهاي هندو از قبيل ناندي، گاوي که ارتباط نزديکي با يک خداي بزرگ هندو به نام شيوا داشت تزئين شده بودند. در سطح وسيعتر اجتماعي جوامع مسلمانان از لحاظ اجتماعي در امتداد خطوط کاستها تقسيم شدند. مسلمانان تازه وارد اغلب در رأس سلسله مراتب قرار مي گرفتند و اين تقسيم بندي با توجه به مليت عربي ترکي يا ايراني افراد انشعاب بيشتري پيدا مي کرد. هندوهاي طبقه بالايي که اسلام مي آوردند در درجه بعد قرار مي گرفتند و پس از آنها گروههاي صنعتگران و بازرگانان که پاک در نظر گرفته مي شدند قرار مي گرفتند. نومسلمانان از طبقات پايين و نجس در پايين سلسله مراتب اجتماعي باقي مي ماندند. اين شايد به خوبي توضيح دهد چرا اسلام آوردن اين گروهها آنچنان که با مدنظر قرار دادن تساوي خواهي اسلام مورد انتظار بود، وسيع نبوده است. مسلمانان همچنين غذاها و سبک لباسهاي هندي را مورد استفاده قرار مي دادند و برگهاي گياهان بخصوصي را مي جويدند. ورود سرزده مسلمانان به هند عواقب ناخواستني براي زنان هم در جوامع مسلمانان و هم در جوامع هندو داشت. مهاجمان به طور فزاينده اي زناني از سنين پايينتر مي گرفتند و ممانعت از ازدواج مجدد با زنان بيوه به خصوص در طبقات بالاي اجتماعي مطرح بود. برخي مسلمانان از کاستهاي بالاي اجتماعي حتي مراسم ساتي که عبارت از قرباني کردن بيوگان همراه با جسد شوهران درگذشته شان بود را به اجرا مي گذاشتند

چالش اسلامي و احياي هندوئيسم

عليرغم درجات قابل توجهي از پذيرش روش زندگي و تشکيلات اجتماعي هندو از طرف مسلمانان، مهاجران مسلمان در شبه قاره به نوبه خود باورهاي مذهبي و مراسم عبادي کاملاً متفاوت خود را حفظ کردند. هندوها دريافتند ناممکن است تا اسلام را جذب کنند و به زودي فهميدند آنان با مذهبي فعال که بخشهاي بزرگي از جمعيت هند را تحت تأثير قرار داده بود مواجهند. به عنوان بخشي از پاسخ به اين چالش هندوها تأکيد بيشتري نسبت به آئينهاي مذهبي عبادي خدايان و الهه هاي خود ابراز کردند. چنين سياستي قبلاً در خنثي کردن چالش بودائيسم و ساير مذاهب بومي رقيب مؤثر افتاده بود. عضويت در اين گروههاي آئين مذهبي که با نام باکتيک شناخته مي شوند براي همه از جمله زنان و افراد نجس آزاد بود. در واقع برخي از ستوده ترين نويسندگان اشعار و سرودهاي مذهبي زناني چون ميرا بائي بودند. افراد مقدسي که ريشه اي از طبقات پايين داشتند از سوي جنگاوران و برهماها و همچنين از سوي دهقانان، بازرگانان و افراد خارج از کاست مورد ستايش قرار مي گرفتند. از جايي که بسياري از ترانه ها و اشعار به زبانهاي محلي مثل بنگالي ماراتي و تاميل سروده مي شدند براي مردم عادي بيشتر در دسترس بودند. اين ترانه ها همچنين محتوي اصطلاحات و عبارات شايعتر هر فرهنگ منطقه اي بودند. افراد مقدس باکتيک و گورو بر اهميت پيوند احساسي قوي بين عبد و خدا يا الهه که منبع ستايش آنان بود تأکيد مي کردند. اشعار، رقصها و در برخي موارد داروهايي براي رسيدن به مستي روحاني که کليد رسيدن به رستگاري فردي بود مورد استفاده قرار مي گرفتند. همين که يک نفر به حالت خلسه که از طريق وابستگي عاطفي شديد به يک خدا يا الهه فراهم مي شد دست مي يافت تمامي گناهان گذشته بخشيده شده و تفاوتهاي کاستي بي مفهوم مي شدند. اهداف غيبي اين گروههاي آئيني نه تنها به نسبت منطقه و گروه اجتماعي متفاوت بودند بلکه بر اساس شخص مقدسي که مورد پيروي قرار مي گرفت تغيير مي کرد. با اين حال بيشترين چيزي که مورد عبادت قرار مي گرفت خداهاي شيوا و ويشنو که اختصاصاً در شکل کريشناي بزچران مورد توجه قرار مي گرفتند و الهه کالي در هر کدام از بروزهايش بود. با افزايش فعاليت جمعيتهاي مردمي در عبادت هندو و غنا بخشيدن و توسعه دادن شکلهاي نيايش و مراسم گوناگون، جنبش باکتيک شايد تأثير زيادي در متوقف کردن جريان گرايش به اسلام به خصوص در طبقات پايين اجتماعي داشت. بار ديگر سنت هندو قابليت انعطاف پذيري و مداراي خود را در اشکال گوناگون عبادت الهي به نمايش گذاشته بود

تلاش براي پل زدن بر تفاوتهاي بين هندوئيسم و اسلام

شباهتهايي بين سبک و پيام مذهبي صوفيان که در صدد گسترش اسلام بين عموم هنديها بودند و گوروها که مبلغ عبادت باکتيک براي خدايان و الهه هاي هندو بودند منجر به تلاشهايي براي يافتن زمينه هاي مشترک بين اين دو اجتماع شد. نمونه اي از چنين تلاشهايي را مي توان در تعاليم ثبت شده در اشعار مذهبي يک صوفي قرن پانزدهم به نام کبير يافت. مردي از طبقات پايين که بوسيله بافندگان مسلمان در بنارس يکي از مقدسترين شهرهاي هندو بزرگ شد. او اهميت اندکي براي تفاوتهاي مراسم هندوئيسم و اسلام قائل بود. او چنين مي گويد

اي خدمتکارم کجا به دنبال من مي گردي؟نگاه کن من در کنار تواممن نه در معابد و نه در مساجد هستممن نه در مراسم و شعائر هستم و نه در يوگا و رياضت

اگرچه او هر دو دين را به عنوان راههاي معتبري براي رسيدن به خدا به رسميت مي شناخت اما او چنين مي آموخت که حقايق نهايي در وراي هندوئيسم و اسلام قرار دارند. او مي گويد که نه عبادتهاي بزرگ، نه نمازها يا قربانيها به رحمت الهي ختم نمي شوند

اگر تو عصاره يک عشق را ننوشيده باشي چه اهميتي دارد خود را از تمامي گناهان پاک کني؟قاضي براي کلمات و عبارات قرآن جستجو مي کند و براي ديگران دستور صادر مي کند اما اگر قلب او در اين عشق آغشته نشده باشد چه سودي خواهد داشت که او معلم انسانها باشد؟ مرد يوگا لباسهايش را به رنگ قرمز در مي اورد ولي اگر او درباره رنگ عشق چيزي نداند چه سودي خواهد داشت که لباسهايش را رنگ آميزي کند؟ من چه در معبد باشم يا در ايوان، در چادر به سر برم يا در باغ گلها يک چيز را حقيقتاً به تو مي گويم و آن اين که در هر لحظه خداوند من در درونم اشتياقي مي آفريند

تلاشهاي مرداني چون کبير براي هر چه کوچکتر جلوه دادن تفاوتهاي باورها و عبادات هندو و اسلام تنها بر عده اندکي از باورمندان اين دو مذهب تأثير گذاشت. اين افراد همچنين در هر دوي اين اجتماعات مذهبي به قدرت از سوي نگهبانان دين اصيل رد شدند. برهماها که تهديد طولاني مدت تسلط سياسي مسلمانان و تلاش براي اسلام آوردن مردم از سوي مسلمانان را احساس کرده بودند مسلمانان را به عنوان کافران تخريبگر معابد هندو و آلودگاني که گوشتخوارند معرفي کردند. بعداً برخي مردان مقدس هندو مانند چيتانيا در قرن پانزدهم اشعاري سرود و بر علاقه خود براي رژيم غذايي هندو متمرکز شد و تلاش کرد تا مسلمانان هندي را متقاعد کند تا اسلام را به نفع هندوئيسم سرزنش کنند. علماي مسلمان نيز به نوبه خود به طور فزاينده اي از خطر هندوئيسم براي اسلام آگاهي يافتند. تلاش براي جوش دادن اين دو باور مذهبي آنچنان که از سوي کبير به انجام رسيده بود براين اساس که برخي مناسک و اصول فکري که ممکن است در هندوئيسم اساسي نباشد ولي در اسلام اهميتي بنيادي دارند از سوي علما رد شدند. اگر کسي تعاليم قرآن درباره نماز و حج را ناديده بگيرد ديگر مسلماني واقعي نيست. بدين ترتيب علما و حتي برخي صوفيان بر تعاليمي از اسلام که آن را از هندوئيسم جدا مي کند تأکيد کردند. آنان مي کوشيدند اتحاد بين جامعه مسلمان هندي را تقويت کنند و ارتباطات خود را با مسلمانان همسايه و مراکز ديني خاور ميانه تحکيم کنند

حضور مسلمانان در انتهاي دوران سلطنت

پس از قرنها تهاجم و مهاجرت، اجتماع بزرگي از مسلمانان در شبه قاره هند مستقر شده بود. تعدادي به آئين اسلام در آمده بودند و کنترل سياسي در قسمتهاي بزرگي از منطقه در اختيار مسلمانان قرار گرفته بود و پيوندهاي مستحکمي با مسلمانان ساير سرزمينها مثل ايران و افغانستان بوجود آمده بودند. اما غيرمسلمانان و عمدتاً هندوها اکثريت عمده اي از جمعيت مناطق وسيع و پراکنده جنوب هيمالايا را تشکيل مي دادند. برخلاف زرتشتيان در ايران و مردم همزادگر در مغرب و سودان بيشتر هنديها گرايش اندکي براي مذهب فاتحان مسلمان از خود نشان دادند. برعکس، هنديها عليرغم تحت انقياد قرار داشتن متقاعد شده بودند که خود مذهب و تمدني برتر در اختيار دارند که سرانجام مسلمانان را در امواج گسترده خود جذب خواهد کرد. پذيرفتن اشکال اجتماعي هندو از سوي مسلمانان در اين زمينه قابل توجه است. تعاليم مردان مقدس هندو و مسلمان تهديدي مبني بر مبهم و نامشخص کردن مرزهاي مذهبي اين دو آئين را بوجود آورده بود که بيشتر در راستاي تسلط و تعالي ايمان نامتعين اکثريت هندو بود. بدين ترتيب عليرغم اين که فتوحات و مهاجرتهاي مسلمانان، اسلام را به قلب يکي از قديمي ترين و پرجمعيت ترين مراکز تمدني آورد، پس از قرنها تسلط سياسي و فعاليتهاي مذهبي، هند همچنان يکي از مناطقي باقي ماند که با گسترش پيام محمد، کمترين گرايش به اسلام را نشان داد و در سرزمينهاي اسلامي کمتر جا باز کرد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

آمدن اسلام به جنوب آسیا 4

از غنائم جنگي تا امپراطوری

حملاتي که بوسيله محمود غزنوي و جانشينانش بطور اوليه در جهت تاراج منابع هند شکل گرفته بودند، در دهه هاي پاياني قرن دوازدهم راه را براي برپايي اردوهاي طولاني مدتي که با هدف در اختيار گرفتن کنترل سياسي شمال هند صورت مي گرفتند باز کردند. چهره کليدي در شکل گيري چنين تغييري يک فرمانده نظامي مصمم با اصليتي ايراني به نام محمد غوري بود. تجزيه امپراطوري غزنوي در نتيجه منازعات بي پايان جانشينان محمود، پادشاهي کوچک و کوهستاني غور را در حوالي هرات در غرب افغانستان قادر ساخت به عنوان يک مرکز قدرت محلي قدرتمند ظهور کند. دشمنيهاي خانوادگي براي انتقام گيري مرگ اقوام در جنگهاي طولاني مدت با غزنويان و حمايتهاي برادر بزرگتر، محمد را آماده ساخت تا لشکرکشيهاي نظامي بلندپروازانه خود را در سال 1187 به سوي هند آغاز کند. محمد پس از آن که به سختي از زير بار چندين شکست سنگين از سوي فرمانروايان هندو جان سالم بدر برد، حلقه هاي پي در پي زنجيره پيروزيهاي نظامي خود را در منطقه به يکديگر متصل کرد و بدين ترتيب دره سند و بسياري از هند شمالي مرکزي را زير کنترل خود گرفت. فتوحات محمد در سالهاي بعد بوسيله چندين فرمانده مستعد تحت فرمانش گسترش يافت. پرورش چنين شخصيتهاي نظامي که در واقع بردگاني بودند که براساس مهارتهاي نظاميشان به مناصب قدرت دست مي يافتند، در سلطنتهاي اسلامي کاملاً رايج بود. اين فرماندهان حکومت مسلمانان را در دشت گنگ در مناطقي مشتمل بر بنگال و تمامي راج پوتانا از سمت جنوب و غرب گستراندند. پس از قتل محمد غوري در 1206 قطب الدين ايبک يکي از بردگان نائب او، يک پادشاهي منفک را در مناطق هندي امپراطوري غوري تشکيل داد. پايتخت اين پادشاهي جديد دهلي در امتداد رودخانه جومنا در دشت گنگ قرار داشت. موقعيت دهلي در مرکزيت هند شمالي از لحاظ جغرافيايي اين موضوع را مطرح مي کند که اين سلسله مسلمان ريشه در خود شبه قاره داشته و گسترشي از يک امپراطوري آسياي مرکزي نبوده است. در سيصد سال پس از اين سلسله اي از سلطنتها از دهلي بر بسياري از مناطق شمالي مرکزي هند فرمان راندند. حاکمان اين خاندانهاي سلطنتي که اصليتي ايراني افغاني ترک يا دورگه داشتند يکي پس از ديگري استقرار مي يافتند و خود را سلطان دهلي مي خواندند. اينان براي تحت کنترل نگه داشتن سرزمينهاي مرکزي تمدن سند و گنگ با يکديگر، با مهاجمان مغول و ترک و با شاهزادگان محلي هندو مي جنگيدند. تمامي حاکماني که در دهلي مستقر مي شدند پايگاه قدرت خود را بر تشکيلات عظيم نظامي قرار داده بودند که خود عمدتاً از دسته هاي پرشمار سواره نظام تشکيل مي شد. اينان به طور فزاينده اي با تبعيت از حاکمان محلي که قرنها از فيلهاي جنگي استفاده مي کردند جنگاوران فيل سوار را به کار مي گرفتند. حاکمان دهلي با هدف حمايت از دستگاه نظامي خود و تأمين هزينه هاي فراوان تشکيلات درباري خود در تلاش براي حفظ دستگاه اداري گسترده خود بودند. هرچند برخي حاکمان از طرحهاي عام المنفعه، هنرهاي گوناگون و طرحهاي خيريه حمايت مي کردند ولي اغلب سلاطين بر افزايش درآمدهاي جمع آوري شده از رعايا و مردم شهرهاي مناطق تحت حاکميت خود متمرکز شده بودند. در تمامي دوره تاريخي سلطنت دهلي، نبردهاي ساختگي و بيجاي حاکمان مسلمان و وابستگي آنان به فرماندهان هندو و خانات روستايي براي اداره امپراطوري در سطح منطقه اي تا حدود زيادي کنترل حقيقي اعمال شده را از سوي هر سلطنتي که ظهور مي کرد محدود مي ساخت. کارگزاران رده پايين که حس وفاداري به سلاطين مسلمان نداشتند از طريق تباني و توطئه بسياري از آن چه را که بوسيله دهقانان توليد مي شد در روستاها نگه داشته و در اختيار گروههاي نخبه محلي قرار مي دادند

تغيير مذهب

هرچند در ظاهر مسلمانان راه خود را تا دهلي با جنگ پشت سر گذاشته بودند اما به زودي تعامل آنان با مردم بومي بيشتر شکلي همراهي کننده و تبادل صلح آميز به خود گرفت. در طول قروني که بسياري از شمال بوسيله سلسله هايي که مرکزيتشان در دهلي قرار داشت اداره مي شد اجتماعات قابل توجهي از مسلمانان در مناطق مختلفي از شبه قاره بوجود آمد. اين اجتماعات به خصوص در بنگال در سمت شرق و در استانهاي شمال غربي در دره سند که نقطه ورود بسياري از مهاجران مسلماني بود که به هند وارد مي شدند بروز مشخصتري داشتند. تعداد کمي از اين نومسلمانان تحت فشار ايمان آورده بودند. بازرگانان عمده نيروهايي بودند که ايمان جديد را با خود منتقل مي کردند. اينان نقش فزاينده اي در تجارت ساحلي و زميني بازي مي کردند. نيروي عمده ديگر صوفيان بودند که از نظر سبک زندگي و پيغام فکري شباهت زيادي به مردان مقدس هندي و مرتاضان دوره گرد داشتند. باور به قدرتهاي رازآلود و درمان کننده آنان نقش به سزايي در تقويت مقام و افزايش پيروان صوفيان داشت. مساجد و مدارس آنان اغلب تبديل به مراکزي براي قدرت سياسي محلي مي شد. صوفيان فداييان خود را در دسته هاي نظامي سامان مي دادند تا شر راهزنان و دسته هاي مهاجم و غارتگر شاهزادگان محلي رقيب را دفع کنند. صوفيان همچنين بر پاکسازي جنگلها براي کشاورزي و سکونت نظارت داشته و گروههاي طبقه پايين يا خارج از کاست هندو را به برادري اسلامي مي پذيرفتند. مقبره مردان مقدس صوفي پس از مرگشان جايگاهي براي نيايش و تقديس هندوها، بوداييان و مسلمانان مي شد. مسافراني از اديان متعدد براي زيارت حول آنان جمع مي شدند و بدين ترتيب تعاليم اسلامي بيش از گذشته در شبه قاره پراکنده مي شد. بسياري از نومسلمانان بومي که تبديل به اکثريت مسلمانان ساکن در هند مي شدند متعلق به مناطق و گروههاي اجتماعي خاصي بودند. شگفت آور اين که تعداد نومسلمانان در مراکز قدرت سياسي مسلمانان گنگ و سند محدود است و اين واقعيتي است که مطرح کننده اين است که اسلام آوردن اجباري اهميت بسيار محدودي داشته است. بسياري از مردمي که به اسلام گرويدند بودايي يا هندوهايي از طبقات پاييني بودند. در مناطقي مانند هند غربي و بنگال که بوداييسم به عنوان يک مذهب پرطرفدار تا دوره تهاجم مسلمانان باقي مانده بود، مراسم دروني و اعمال فاسدانه تعاليم بودايي را از اصالت انداخت و روحيه و انضباط معبد را از پاي بست تخريب کرد. اين انحطاط و پسرفت با تهاجم مسلمانان به معابد و کنيسه هاي بوداييان تسريع شد که خود به علت انحطاط دروني در برابر تهاجمات اوليه اهدافي آسيب پذير و پرمنفعت بودند. با از دست رفتن نظارت معابد اجتماعات محلي بيش از پيش اسير عياشيها و تجارب جادويي شدند. در برخي مناطق اعمالي از قبيل قرباني کردن انسان به انجام مي رسيد که بيش از پيش نگرانيهاي اجتماعي بودا و پيامهاي مذهبيش را درگير فساد و تجزيه کرد. با از هم پاشيدگي و گم گشتگي بوداييسم ديگر حريف اعتماد به نفس و اشتياق مذهبي نويني که مهاجمان با خود به شبه جزيره آورده بودند نمي شد. به خصوص وقتي آنان که در صدد گسترش اين ايمان جديد هستند واجد فرهمندي و مهارتهاي سازمان بندي مردان مقدس صوفي باشند. اگر چه نومسلمانان بودايي احتمالاً بخش عمده نومسلمانان هندي را تشکيل مي دادند اما همچنين هندوهاي دور از دسترس و طبقه پايين و مردم قبايل روحگرا نيز بوسيله ترتيبات اجتماعي تساوي خواهانه تري که بوسيله ايمان جديد تبليغ مي شد جذب مي شدند. چه در مورد بوداييها و چه در مورد هندوها افراد اغلب به طور جمعي اسلام مي آوردند زيرا بدين ترتيب کمتر از جانب همکيشان سابق خود آسيب پذير مي بودند. برخي از هندوها و بوداييان نيز براي گريختن از ماليات منفوري که حاکمان مسلمان براي غيرمسلمانان وضع کرده بودند يا براي ازدواج بين مسلمانان و مردم بومي تغيير مذهب مي دادند. جمعيتهاي مهاجر مسلمان معمولاً شامل تعداد بسيار اندکي از زنان نسبت به مردان مي شد و اغلب لازم مي شد مهاجران مسلمان با زناني از مردم بومي ازدواج کنند. مهاجران خود نيز در افزايش جمعيت مسلمان شبه قاره نقش داشتند. اين مورد به خصوص در دوره هاي بحران آسياي مرکزي بروز عمده تري مي يافت. مثلاً در قرنهاي سيزدهم و چهاردهم گروههاي مردمي ترک ايراني و افغان در برابر فتوحات مغولي و تيموري به منطقه مقدس هندوستان پناهنده شدند

آمدن اسلام به جنوب آسیا 3

تأثيرات هند بر تمدن اسلامي

اگرچه تأثير اسلام بر شبه جزيره هند در اين دوره محدود بود اما پايگاه عرب در سند زمينه تماسهايي را فراهم آورد که از طريق آن تعاليم هندي مي توانست به سرزمينهاي مرکزي اسلام در خاورميانه منتقل شود. بدين ترتيب تمدن اسلامي با تواناييها و دستاوردهاي يک تمدن بزرگ ديگر غني شد. آنچه از اهميت خاصي برخوردار بود آموزه هاي علمي هنديان بود که با دستاوردهاي يونانيان به پيشروترين ملت دنياي باستان رقابت مي کرد. رياضيدانان و منجمان هندي پس از به قدرت رسيدن عباسيان در اواسط قرن هشتم به بغداد مسافرت کردند. آثار آنان درباره جبر و هندسه به عربي ترجمه شد و ابزارهاي آنان براي رصد سماوي بوسيله منجمان عرب تقليد شده و تقويت شد. اساسي تر از همه اين که متفکران عرب در تمامي زمينه ها شروع به استفاده از سيستم عددي که دانشمندان هندي قرنها پيش ساخته بودند کردند. از جايي که اين اعداد در اوائل قرون ميانه از طريق تماسهايي که اروپاييان با اعراب داشتند منتقل شد امروز اين اعداد را عربي مي خوانيم اما آنها از هند منشأ گرفته اند. به علت ارتباطاتي که بوسيله گسترش اسلام بين مراکز تمدني برقرار شد اين سيستم ثبت عددي نقطه مرکزي دو انقلاب علمي را تشکيل داد: اول آنچه که در خاورميانه رخ داد و قبلاً درباره اش بحث شد و ديگري تحولي پايدارتر و اساسي تر که ابتدائاً در اروپا و سپس در بسياري از ساير مناطق جهان از قرن شانزدهم به بعد رخ داد. علاوه بر علوم و رياضيات رسائل هندي درباره موضوعاتي متفاوت از پزشکي تا موسيقي بوسيله دانشمندان عرب ترجمه شده و مطالعه مي شد. پزشکان هندي به بغداد آورده مي شدند تا بيمارستانهاي بزرگ و مجهزي که صليبيون مسيحي آن را منبعي از اعجاب و دليلي براي غبطه يافتند اداره کنند. در برخي موارد دکترهاي هندي قادر بودند حاکمان و افراد رده بالاي عرب را که پزشکان يونانيشان اعلام کرده بودند کمکي نمي توانند بکنند درمان کنند. آثار هندي درباره سياستمداري، شيمي و کف بيني هم به عربي ترجمه شدند و باور بر اين است که برخي از داستانهاي شبهاي عربي بر مبناي داستانهاي باستاني هندي ساخته شده اند. ابزارهاي موسيقي و ملوديهاي هندي راه خود را به فهرست اجراي نوازندگان عرب باز کردند و بازي هندي شطرنج بازي مورد علاقه شاهزادگان و مردم شهرها شد. اعرابي که به سند و ساير مناطق تحت حاکميت مسلمانان مهاجرت مي کردند اغلب از سبک پوشاک و مدل موي هندي پيروي مي کردند، غذاهاي هندي مي خوردند و مانند راجه هاي هندو بر فيل سوار مي شدند. در اين دوران جمعيتهاي ديگري از اعراب در مناطق ساحلي مانند مالابار در جنوب و بنگال در شرق استقرار يافتند. اين مناطق جدا افتاده تجاري بعداً به عنوان مناطقي مرحله بندي شده که اسلام از طريق آنها به جزاير و سرزمينهاي اصلي جنوب شرق آسيا منتقل مي شود عمل خواهند کرد. مقبره آگرا که در سال 1626 در آگرا ساخته شده است، مقبره اي بديع و عالي است که از مرمر سفيد ساخته شده و با لايه اي از سنگهاي نيمه گرانبها پوشيده شده است. اين اثر نمونه اي عالي از ترکيب سبکهاي معماري و موضوعات هنري اسلامي و هندو است

تهاجم مسلمانان: موج دوم

پس از فتوحات اوليه سپاه محمد بن قاسم سرزمينهاي اندکي به پايگاه مسلمانان در شبه جزيره اضافه شد. در واقع مجادلات بين اعراب اشغالگر سند و مشاجرات با خلافاي اموي و سپس عباسي بتدريج تسلط مسلمانان را بر منطقه ضعيف کرد و منجر به بازگشايي بخشهاي پاييني دره سند بوسيله حاکمان هندو شد. عقب نشيني آهسته مسلمانان به نحو مؤثري بوسيله مجموعه جديدي از تهاجمات نظامي معکوس شد. اين حملات اين بار بوسيله يک سلسله بردگان ترک که در سال 962 قدرت را در افغانستان به دست گرفته و تا شمال دره سند را در اختيار گرفتند به مورد اجرا گذاشته شد. فرمانده سوم اين سلسله محمود غزنوي مجموعه اي از لشکرکشيها را رهبري کرد که آغازگر حدود دو قرن تهاجم مسلمانان و فتح شمال هند بود. محمود تحت تأثير ثروت افسانه اي شبه قاره و با اشتياق گسترش باور اسلامي، مکرراً شمال غربي هند را در اولين دهه قرن يازدهم مورد حمله قرار داد. او اتحاديه هاي شاهزادگان هندي را يکي پس از ديگري شکست داد و تا اعماق بيشتري از شبه قاره نفوذ کرد تا به معابد هر چه غنيتري را مورد دستبرد و غارت قرار دهد. تهاجمات محمود و جانشينانش منبع پايداري براي دشمني بين هندوها و مسلمانان در جنوب آسيا شد. محمود پس از گرفتن و غارت کردن يک معبد دولتمند هندو در سال 1008 در اين وسوسه افتاد که با استفاده از گنجينه هايي که از طريق مجموعه هاي بزرگ معابد در اختيارش قرار مي گيرد شانس خود را براي حمله اي سنگين بر عليه ايمان کفراميز هندو بيازمايد. اوج نقطه هنرنمايي او در حمله اش به معبد عظيم سومانس در گوجرات در سال 1024 بروز کرد. معبد بوسيله بيش از يک هزار روحاني هندو اداره مي شد و صدها رقاص و خواننده معبد در آن فعاليت داشتند، معبد مورد حمايت قريب ده هزار روستا بوده و از سوي حدود پنجاه هزار جنگاور مورد دفاع قرار گرفته بود. تصرف آن نقطه اوج کار محمود را به عنوان يک فرمانده جنگي و سرباز مشتاق مذهبي علامت گذاري مي کرد. بعد از لخت کردن مقبره تصرف شده از جواهرات افسانه اي و تزئينات طلاييش، محمود به پيروانش دستور داد بتهايش را نابود کنند و مجموعه پيچيده اي از مقابر و راهروهايي را که آنها را به هم وصل مي کرد و اين بتها را در خود جاي داده بود تخريب کنند. بت اصلي معبد به قطعات متعددي شکسته شد و اين قطعات در کف وروديها و راه پله هاي مساجد مسلمانان تعبيه شد تا باورمندان به طور معمول پيش از رفتن براي نماز بر آنها قدم گذاشته باشند. تحت تعقيب قرار گرفتن هندوها و بوداييان بوسيله مهاجماني چون محمود در بين مردم هند از مسلمانان شهرتي از مداراناپذيري و خشونت بوجود آورد که به طور عمده تلاش سلاطين مقتدر مسلمان و اهل مداراي بعدي را براي متقاعد کردن رعاياي هندو با اشکال مواجه مي کرد

آمدن اسلام به جنوب آسیا 2

امپراطوري هارشا

هارشا در سالهاي اوج قدرتش عمده مناطق شرقي و مرکزي دشت گنگ را تحت اختيار داشت اما امپراطوري او به نحو قابل توجهي از سرزمينهاي گوپتا کوچکتر بود. او شاهان بنگالي را شکست داد اما نتوانست با پايگاهي پايدار سرزمينهاي آنان را تحت کنترل نگه دارد و تلاش او براي توسعه به سمت جنوب هند ناموفق بود. هارشا هيچ وقت نتوانست بيشتر دره سند را در شمال غربي پادشاهي اصلي خود و منطقه راج پوتانا در جنوب را که به پادشاهيهاي کوچکي تقسيم شده بود و جنگجويان خبره و با افتخاري در اختيار داشت در اختيار بگيرد. بدين ترتيب اگرچه او يکي از قدرتمندترين حاکمان هند از زمان گوپتاها تا استقرار سلطنت دهلي در قرن سيزدهم بود، اما فتوحاتش بسيار کمتر از آن بود که حتي اتحادي در مناطق شمالي شبه قاره هند بوجود آورد. جنگهايي که عمده مشغوليت او را در سالهاي ابتدايي حکومتش به خود اختصاص داده بودند راه را براي برقراري آرامش طولاني مدت و شکوفايي امپراطوريش باز کرد. او با خشنودي از فتوحات اوليه اش و با وحشت فراواني که از حملات حاکمان رقيب داشت توجه بسياري براي ارتقاي رفاه رعاياي خود مي نمود. او مانند آشوکا راهها و خانه هاي فراواني براي استراحت مسافران خسته ساخت، بيمارستانها را برپاساخت و معابد و کنيسه هاي بودايي وقف نمود. در بسياري موارد او شخصاً در ساختن اين بناهاي عمومي نظارت داشت و مکرراً استانهاي امپراطوري خود را مي گشت تا درباره شرايط و نيازهاي رعاياي خود کسب اطلاع کند. يک زائر چيني به نام کوان زنگ که مقابر بودايي هند را در طي حکومت هارشا مورد بازديد قرار داده است گزارش کرده است که شاه در حين سفرهاي خود در ايالات مختلف براي مردم عامي سخنرانيهايي از يک چادر صحرايي ويژه که در امتداد راههاي اصلي برپا مي شده است ايراد مي کرده است. براساس گزارشات کوان زنگ شکوفايي و رونق عصر گوپتا تا حدود زيادي در طي حکومت هارشا برقرار شده بوده است. اين موضوع مخصوصاً در شهرهاي بزرگي چون پايتخت، کاناوج، ملموس بوده است که ديوارهايي مستحکم، قصرهاي فراوان و باغهاي زيبا با مخازن آب و استخرهاي مصنوعي داشته است. همچنين بخشي از خلاقيت هنري دوران گوپتا در طي حکومت طولاني هارشا احيا شد. شاه خود نويسنده اي مستعد بود و لااقل سه نمايشنامه سانسکريت نوشته است و فيلسوفان شاعران هنرمندان و تاريخنگاران در حلقه دوستي او قرار داشتند و از حمايت سخاوتمندانه او برخوردار بودند. اگر چه او احتمالاً در سالهاي ابتدايي يک بنده مؤمن هندو براي خداوند شيوا بود اما براي تمامي مذاهب و باورها اهل مدارا بود و به طور فزاينده اي به بودائيسم متمايل مي شد. حمايت سخاوتمندانه او از معابد بودايي و رهبانيت بودايي زائراني چون کوان زنگ را جذب مي کرد. اگر گزارشات کوان زنگ مورد اطمينان باشد هارشا در سالهاي انتهايي عمر خود در آستانه ايمان آوردن به باور بودايي بوده است. حمايت مسرفانه او از بوداييان منجر به تلاش براي قتل او با انگيزه هاي برهمايي شد که به نظر مي رسد تنها علاقه او را به مراسم و باورهاي بودايي افزود. عليرغم علاقه او باور بودايي به طور مشخصي رو به ضعف و انحطاط مي رفت. معابد بزرگ و ثروتمند بودند اما انضباط معبد اهمالکارانه دنبال مي شد و بسياري از راهبان با جمعيت خارج ارتباط محدودي داشتند. بودا تا حدود زيادي شبيه خداي هندو در آئيني مذهبي ستايش مي شد و انواعي از اعمال بدعت آميز در عبادات جمعي وارد شده بودند. مشخص شده بود که مراکز بودايي اهداف آسيب پذيري براي مهاجمان مسلمان هستند و در برخي مناطق بخش عمده اي از ساکنان بودايي غيرروحاني به زودي به باور اسلام گرويدند

انشعاب سياسي و اولين تهاجمات مسلمانان

هارشا بدون هيچ جانشيني در سال 646 در گذشت و پادشاهي او به زودي بوسيله وزراي بلندپرواز که در جستجوي سلسله پادشاهي جديدي براي خود بودند پاره پاره شد. با اين حال در قرون پس از درگذشت هارشا فرهنگ هندوئيسم هم در شمال و هم در جنوب هند شکوفا شد. واين را مي توان با معابد بزرگي که ساخته شدند و آثار مجسمه سازي ادبيات و موسيقي که بوجود آمدند ديد. در اين سالها هيچ پادشاهي برتري ظهور نکرد. انشعاب سياسي در مناطق شمالي و غربي مرکزي شبه قاره مشخصتر بود زيرا در اين مناطق فرصت براي سلسله اي از تهاجمات بوسيله مردم مختلف مسلمان بوجود آمد. اولين و زودگذرترين ورود بي اجازه مسلمانان در سال 711 شکل گرفت که نتيجه غيرمستقيمي بود از تماسهاي صلح آميز تجاري که براي اولين بار مسلمانان را در تماس با تمدن هندي قرار داده بود. از دوران باستان دريانوردان و تجار عرب بازيگران مهمي در شبکه تجاري وسيعي بوده اند که از ايتاليا در مديترانه تا درياي جنوب چين گسترده بود. اين بازرگانان پس از مسلمان شدن همچنان به فعاليت در بنادر هند به خصوص آنها که در ساحل غربي قرار داشتند ادامه دادند. حمله اي از سوي دزدان دريايي که از دبول در سند در هند غربي حرکت کرده بودند بر عليه کشتيهاي برخي از اين بازرگانان عرب، حجاج را که حاکم استانهاي شرقي امپراطوري اموي بود را به واکنش واداشت تا لشکرکشي تنبيهي بر عليه شاه سند صورت دهد. محمد بن قاسم يک فرمانده نظامي توانمند عرب که تنها 17 سال سن داشت وقتي اردوي خود را آغاز کرد ده هزار اسب سوار و شتر سوار را براي خونخواهي تهاجم به کشتيهاي اعراب به سمت سند رهبري کرد. محمد بن قاسم پس از پيروزي در چندين نبرد سخت و محاصره موفقيت آميز قلاع سنگي که بخشهاي لم يزرع و کم جمعيت نواحي داخلي سند را نگهباني مي کردند منطقه را تا حد شمال شرقي دره سند به عنوان ايالات اموي اعلام نمود. به زودي پس از ضميمه شدن اين مناطق به امپراطوري اموي خليفه جديدي که دشمني تلخي با حجاج داشت در دمشق به قدرت آمد. او حجاج را خلع کرد و پسر خوانده اش محمد بن قاسم را فراخوانده اعدام کرد. با اين حال اگرچه نخبگان حاکم عرب تغيير کردند اما سياستهاي اساسي که محمد بن قاسم برقرار کرده بود بوسيله جانشينان اموي و عباسيش براي چندين قرن مورد تبعيت قرار گرفت. در اين قرون اوليه آمدن اسلام تغييرات کمي براي بسياري از ساکنان شبه جزيره هند به بار آورد. در واقع در بسياري مناطق رهبران منطقه اي و عموم مردم که با پيشنهاد ماليات سبکتر و تحمل مذهبي بيشتري مواجه مي شدند، شهرها و مناطق را با اراده خود به فاتحان تسليم مي کردند. شاهان عرب تصميم گرفته بودند با هندوها و بوداييان به عنوان مردم تحت حمايت اهل کتاب برخورد کنند هرچند اعتقاد آنان ربطي به انجيل و تورات نداشت. اين به معناي آن بود که اگرچه آنان مجبور بودند ماليات مخصوصي بپردازند اما از آزادي عبادت به شيوه خود برخوردار بودند و مي توانستند معابد و کنيسه هاي خود را نگه دارند. همانند ساير مناطقي که بوسيله اعراب فتح شده بودند بسياري از کارگزارن محلي جايگاه خود را حفظ کردند که اين امر تأثير زيادي در پذيرفتن حکومت اعراب از سوي آنان داشت. جايگاه و امتيازات کاستهاي برهما نيز به رسميت شناخته شدند. در واقع تمامي اعراب که تنها اقليت محدودي از جمعيت را شکل مي دادند در شهرهاي بزرگ يا شهرکهاي خاص پادگاني زندگي مي کردند. از جايي که تلاش اندکي براي اسلام آوردن مردم نواحي جديد انجام شده بود اين مردم اغلب هندو و بودايي ماندند و لااقل به طور اوليه علاقه اندکي براي باورها و فرهنگ حاکمان جديد خود نشان دادند

آمدن اسلام به جنوب آسیا 1

الگوي تجزيه سياسي در خلافت عباسي زماني که دچار پسرفت زيادي شده بود آن را در برابر تهاجمات قبايل بدوي آسيب پذير کرده بود. چنين تهاجماتي در مناطق جنوب آسيا که اسلام طي قرون انحطاط عباسي در آن گسترش يافت وجود داشتند. همانند سرزمينهاي مرکزي اسلامي، رقابتهاي سياسي داخلي نقاط ضعفي براي حمله دسته هاي جنگجوي صحرانشين به شهرها و روستاهاي جبهه هاي بيروني شبه قاره نيز باقي مي گذاشت. وقتي شاهان هندي بومي قادر نبودند تفاوتهاي خود را سامان دهند تا به طور مؤثري چنين تهاجماتي را پس برانند حاکمان قدرتمندتر خارجي با ارتشهايي بزرگتر شبه قاره را در نورديدند. اينان که ابتدائاً با انگيزه تهاجم و غارت مي آمدند به زودي در صدد فتح و اقامت در اين سرزمينها بر مي آمدند. از دوران باستان دره هاي رودخانه اي و دشتهاي پرآب حاصلخيز و پرجمعيت در غرب و مرکز هند اهداف وسوسه کننده اي براي فرماندهان صحرانشيني که در جستجوي غنائم مي بودند يا شاهان تبعيد شده اي که بدنبال پايگاه قدرتمندي به عنوان لنگري براي پادشاهي خود مي گشتند، بوده است. در طول هزاره ها وقتي سلسله اي از تمدنها از هاراپا تا امپراطوري براهمايي گوپتا در شبه قاره گسترش مي يافتند، بيگانگان يا به شکل امواجي از مهاجمان صحرانشين يا در قالب دسته هاي کوچکي از مردم تبعيدي که در جستجوي پناهندگي بودند وارد هند مي شده اند. آنان که تصميم مي گرفتند بمانند هميشه در تمدنهايي که در اين سرزمينها با آنها مواجه مي شدند هضم مي شدند. آنان به باور هندو يا بودايي مي گرويدند و در سلسله مراتب کاستها جاي مي گرفتند، به روش پوشش، تغذيه و سبک زندگي مردم کشاورز يا شهري شبه قاره رفتار مي کردند. اين توانايي جذب مردمي که وارد منطقه مي شدند تا حدود زيادي ناشي از توانايي و انعطاف پذيري تمدنهاي هند بوده و انعکاسي از اين واقعيت بوده است که مردم هند نسبت به مردمي که وارد شبه قاره مي شده اند معمولاً از سطح بالاتري از فرهنگ مادي برخوردار بوده اند. بدين ترتيب ناتواني پابرجاي حاکمان هند در ايجاد وحدت در برابر حملات خارجيها اگرچه باعث آشفتگيها و تخريبهاي منطقه اي مي شده است ولي هيچ چالش اساسي در نظم موجود بوجود نمي آورد. تمامي اينها با ورود مسلمانان در سالهاي پاياني قرن هفتم تغيير کرد

با آمدن مسلمانان، مردم هند براي اولين بار با جرياني از مردمي با تمدني پيچيده و خبره که شايد به اندازه تمدن خودشان باستاني نبود مواجه شدند. آنان همچنين با دستگاهي مذهبي روبرو شدند که از بسياري جنبه ها با مذهب خودشان کاملاً متفاوت بود. هندوئيسم که مذهب هندي غالب آن دوره بود، باز مدارا کننده و مشتمل بر شکلهاي مختلف عبادت مذهبي از عبادت بت تا مراقبه مي شد که همگي در جهت جستجوي وحدت با منبع فوق طبيعي خلقت بودند. اسلام ايده پرداز بود و مذهب جديدي را تبليغ مي کرد و متعهد به عبادت اختصاصي خداي واحد و متعالي بود. برخلاف تساوي طلبي اسلام که مدعي يکسان بودن تمامي باورمندان در برابر خداوند بود، باورهاي هندويي تا حدود زيادي سلسله مراتب کاستي را که مبتني بر پذيرش تفاوت مادرزادي بين افراد و گروهها بود را معتبر مي شمرد. چنين تفاوتهايي اختلاف وسيعي از نظر رفاه مالي، موقعيت اجتماعي و خلوص مذهبي بوجود مي آورد. بدين ترتيب در حالي که ايمان مهاجمان مسلمان از نظر مذهبي نسبت به قابليت پذيرش هندو، انعطاف پذيري کمتري داشت ولي دستگاه اجتماعي مبتني بر کاست که اکثريت بزرگي از مردم بومي را در بر مي گرفت نسبت به اصول اجتماعي مهاجمان مسلمان که بر قابلت تغيير و وحدت باورمندان تأکيد داشتند، بسيار تجزيه گراتر و بسته تر بود. از جايي که تعداد فزاينده اي از جنگجويان، تاجران، مردان مقدس و کشاوزران و رمه داران معمولي مسلمان مي توانستند وارد شبه جزيره شوند و در آنجا سکني گزينند تعاملات گسترده بين مهاجمان و مردم بومي گريزناپذير بود. در قرنهاي ابتدايي شکل گيري جريان ورودي مسلمانان به هند تعارضات، که اغلب شامل برخوردهاي خشن بين اين دو بود تصوير عمده را شکل مي داد. اما با اين وجود رابطه خوبي از تجارت و حتي تعاملات مذهبي بين آنها وجود داشت. با گذشت زمان تعامل صلح اميز و محتاطانه شکل غالب را يافت. حاکمان مسلمان گروههاي بزرگي از هندوها را براي اداره جمعيتهاي عمده غيرمسلمان تحت حاکميت خود به کار مي گرفتند. در بخشهاي مختلف شهرهاي بزرگ هندي مساجد يا معابد به نوبه خود غلبه داشتند. و مردان مقدس هندو و مسلمان که در سطح سرزمين پراکنده شده بودند در جستجوي حوزه هاي مشترک و قابل پذيرش دوجانبه در مذاهب خود بودند. تنشها ادامه داشتند و گاهگاه بصورت شورشهاي همگاني و جنگهاي پايدار بين شاهان هندو و مسلمان بروز مي يافتند. در هر حال پس از قرن يازدهم اسلام نيروي عمده اي در تاريخ هند شد. اسلام لايه هاي بيشتري بر غنا و پيچيدگي تمدن هند افزود و مجاري ارتباطي پايداري براي مردم و فرهنگهاي سرزمينهاي همسايه فراهم آورد

شمال هند قبل از تهاجمات مسلمانان

در سالهاي سقوط امپراطوري گوپتا در اواخر قرن پنجم سران سلسله هاي متعدد منطقه اي آرزوي بازگرداندن اتحاد در شمال هند را داشتند. اما تا زمان پادشاهي هارشا در اوائل قرن هفتم تمامي آرزوهاي سلطنتي با اتحاد به موقع حاکمان رقيب که مانع از شکل گيري قدرت مرکزي يگانه و متحد شد، راه به جايي نبرد. هارشا پسر دوم يکي از اين شاهان رقيب بود که از طريق مجموعه اي از جنگها منطقه نسبتاً کوچکي را در ناحيه پنجاب تا حد جنوب شرقي حوزه رودخانه سند در اختيار داشت. با مرگ پدرش در سال 604، برادر بزرگتر هارشا از تخت بالا رفت. او به زودي به قتل رسيد. برخي گزارشات حاکي از اين است که توطئه اي با همکاري اتحاديه اي از حاکمان رقيب در بنگال مطرح بوده است. شاه جوان با اتحاد با حاکمان ديگري که دشمن اتحاديه بنگالي بودند خود را به عنوان شاهي کاردان به اثبات رساند. او همچنين يک فرمانده نظامي مستعد بود. به زودي پس از تکيه زدن بر تخت او با پيروزي در مجموعه اي از جنگها انتقام قتل برادر خود را گرفت و سرزمينهاي تحت حاکميت خود را به نحو گسترده اي توسعه داد. در طي سالها او قطعاتي از سرزمينها را در چنان امپراطوري بزرگي به يکديگر متصل کرد که هند پس از سقوط امپراطوري گوپتا، در مدتي بيشتر از يک قرن بعد، به خود نديده بود