و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

یکشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۵

جنگ صلیبی سوم 3

نتايج محاصره

صلاح الدين شايد نمي توانست با مفاد مصالحه موافقت کند اما پادگان شهر اين مصالحه را به نام او به انجام رسانده بود و او بنا به اقتضاي شرافت سلطنتي خود را بدان متعهد مي دانست. سربازان پادگان، آکر را در دوازدهم ژوئيه 1191 ترک کردند و صليبيون بلافاصله وارد شهر شدند. پس از اين که آنها وارد شهر شدند منازعات درگرفت از جمله در اين باره که چه کسي بر تخت خواهد نشست. حال دوک لئوپولد از اتريش فرمانده بخش آلماني سپاه صليبي بود. او بيرق خود را هم سطح با دو شاه ديگر در اهتزاز در آورده بود زيرا او نماينده شاه جديد آلمان هنري ششم بود. طرف انگليسي از اين اقدام رنجيده خاطر شد و پرچم آلماني را در گودالي انداخت. دوک لئوپولد زماني در آينده اين بي حرمتي را به خاطر خواهد آورد. پس از ايمن شدن شهر فرماندهان تشکيل جلسه دادند و رسماً چنين تصميم گرفتند که گوي شاه حقيقي اورشليم است و پس از مرگ او کونراد و ايزابلا به جاي او خواهند نشست و فرزندان آنان اين امتياز را به ارث خواهند برد. حال شاه فيليپ اعلام کرد که قصد دارد به خانه بازگردد. او بطور مزمني بيمار بود و وضعيت سلامتي مساعدي نداشت. او در سي و يکم ژوئيه همراه با کونراد به تاير بازگشت و دوم اوت به قصد فرانسه بر کشتي نشست. البته وي بخش بزرگي از سپاه خود را باقي گذاشت. حال ريچارد تنها فرمانده صليبي سوم بود. يکي از اولين اقدامات او چيزي بود که موجب ايراد اتهام از سوي تاريخ نگاران جديد نسبت به وي شده است. او هنوز تعداد زيادي از اسيران مسلمان را به عنوان گروگان براي تضمين ايفاي کامل مواد مصالحه از سوي صلاح الدين در اختيار داشت. وقتي صلاح الدين اولين قسط را پرداخت او عليرغم چيزي که براي آن به توافق رسيده بودند تمامي اسيران را آزاد نکرد

يک هفته بعد ريچارد با اعلام اين که صلاح الدين مواد مصالحه را زير پا گذاشته است دستور اعدام اسيران مسلمان خود را صادر کرد. 2700 اسير به قتل رسيدند، مرد زن و کودک. آنان بيرون از ديوارهاي شهر اعدام مي شدند. سربازان صلاح الدين مي توانستند قصابي را که يک روز کامل طول کشيد ببينند. آنان کوشيدند اسيران را نجات دهند. حتي طي قتل عام اسيران، جنگي درگرفت اما مسلمانان پس رانده شدند و تمامي اسيران کشته شدند. روز بعد در بيست و دوم اوت ريچارد سپاه خود را از آکر خارج کرد. او عمدتاً به اين دليل اسيران را به قتل رساند که احتمالاً قادر نبود تعداد زيادي اسير را با خود جابجا کند و آنان ديگر در مذاکرات با صلاح الدين کارساز و مفيد نبودند. او مي توانست آنها را آزاد کند اما ريچارد به ندرت چنين سخاوتي از خود نشان داده بود. قابل ذکر است که تاريخ نگاران مسيحي اين داستان را با رضايت خاطر ذکر مي کنند و آن را به عنوان انتقامي در برابر تلفات محاصره آکر در نظر مي گيرند. علاوه بر اين خود صلاح الدين رفتار صميمي خود را با ريچارد ادامه داد. تاريخ نگاران مسلمان آن دوران درباره کشته شدگان به عنوان شهيدان راه دين سخن گفته اند

ريچارد به سمت جنوب مي رود

هدف ريچارد اين بود که دوباره اورشليم را بدست آورد و صلاح الدين به طور طبيعي اين را مي فهميد. و بدين ترتيب هدف اصلي سلطان اين بود که ريچارد را از شهر دور نگه دارد. با اين حال صلاح الدين نيز مشکلات خود را داشت. ارتش او متشکل از تعداد زيادي امير بود که با درجات وفاداري مختلفي به او متعهد بودند. برخي از آنان اکنون براي چهار سال بود که در اردوي نظامي به سر مي بردند. آنان با پيروزي اشباع شده بودند و خسته بودند. آنان پيش از اين نشان داده بودند چنان انگيزه اي ندارند که خود را براي نجات آکر در خطر بيندازند و بدين ترتيب صلاح الدين قادر نبود در برابر ريچارد موضع تند تهاجمي بگيرد. در کنار اينها شهرت شاه انگليس به عنوان يک جنگاور ممتاز براي صلاح الدين شناخته شده بود. يک اشتباه احمقانه در ميدان مي توانست منجر به اشغال مجدد تمامي سرزميني که لاتينها از دست داده بودند شود. بدين ترتيب استراتژي صلاح الدين اين بود که به طور نزديکي ريچارد را تعقيب کند و در هر فرصت ممکن او را به ستوه آورد و به اين اميد باشد که شاه شايد در يکي از اين موقعيتها دست به اقدام اشتباهي بزند. ريچارد نيز به نوبه خود مانند صلاح الدين موقعيت را مي فهميد. اولين رديف برنامه کاري او اين بود که از تله هايي که صلاح الدين براي او کار گذاشته دوري کند. به اين ترتيب صليبيون با انضباط بسيار سختگيرانه اي به سمت جنوب لشکرکشي کردند. ريچارد در طول راه سپاه را دقيقاً در کنار دريا نگه مي داشت. پياده نظام و منابع غذايي در امتداد سواحل حرکت مي کردند و سواره نظام در جناح سپاه از آنان محافظت مي کردند. ناوگان دريايي سرعت حرکت خود را با نيروهاي زميني هماهنگ کرده بود و آن را از جانب دريا محافظت مي کرد و در تأمين منابع سپاه سهيم بود. عليرغم درگيريهاي پراکنده، صليبيون از درگير شدن در جنگي تمام عيار پرهيز مي کردند و از بدنه اصلي سپاه جدا نمي شدند. و با چنين ترتيبي بود که سپاه به سمت جنوب حرکت کرد. اين موقعيت که طي آن سپاه به فرماندهي ريچارد در گرماي اوت، تحت شرايط بسيار آزار دهنده اي حرکت خود را به انجام رساند يکي از حساسترين برهه هاي تحرکات ريچارد در نظر گرفته مي شود. قدرت قابل توجه شخصيتي او و تواناييهاي تاکتيکي او حفظ چنين انضباطي را ممکن ساخته بود. طي چند روز پاياني حرکت سپاه، صلاح الدين هر روز با صليبيون درگير مي شد اما هنوز قادر نبود انضباط سپاه را در هم بشکند. درنهايت صلاح الدين مجبور شد درگير يک جنگ کامل شود. در هفتم سپتامبر 1191 صلاح الدين در نزديکي آرسوف تهاجم کرد. او کوشيد از تاکتيک سنتي ترکي با استفاده از تهاجم يک سواره نظام سبک سود جويد تا سواره نظام فرنگي را به وسوسه يک حمله عجولانه بيندازد. اما ريچارد نپذيرفت تا چنين طعمه اي در اختيار او قرار دهد. عاقبت عليرغم دستورات ريچارد دو شواليه معبد عليه دشمن تاختند. دوستانشان آنان را تعقيب کردند و در طي لحظاتي تمامي ستون شواليه ها براي حمله حرکت کردند. ريچارد به دنبال آنان تاخت و فرماندهي را به دست گرفت. غضب تاخت مسيحيان براي اميران بسيار سنگين بود. آنان يکي پس از ديگري در هم شکستند و گريختند. صلاح الدين خود شخصاً وارد جنگ شد و توانست اردوي خود را حفظ کند و حداقل عقب نشيني سپاه را از تبديل شدن به يک نابودي کامل باز دارد. اما مسيحيان توانستند ميدان جنگ را ببرند و روز بعد به حرکت خود به سمت جنوب ادامه دادند. روشن بود صلاح الدين قادر نيست آنان را متوقف کند

ريچارد به سوي اورشليم لشکرکشي مي کند

سپاه خسته بود و به استراحت نياز داشت و ريچارد به نوعي پايگاه نياز داشت تا حمله خود را به اورشليم از آن عملي کند و بدين ترتيب چند ماه بعد صرف استحکام مواضع دفاعي جافا شد. در طي اين ماهها بود که ريچارد جزيره قبرس را به شواليه هاي معبد فروخت. نمايندگان او در قبرس با شورشهاي محلي به ستوه آمده بودند. او جزيره را از منابع مالي خالي کرده بود و ديگر قبرس برايش جذابيتي نداشت. با اين حال طلاي شواليه هاي معبد علاقه و نياز فوري او را تأمين مي کرد. در ماه نوامبر صلاح الدين حدود نيمي از سپاه خود را منحل کرد و در نواحي زمستانه به استراحت پرداخت. ريچارد کوشيد از اين فرصت استفاده کند و سپاه خود را حرکت داد. با اين حال اوضاع آب و هوا وحشتناک بود. او در اوائل ژانويه 1192 حتي به دوازده مايلي شهر رسيد اما سپس عقب نشست. نه تنها صلاح الدين بر عليه او در منطقه حضور يافته بود بلکه سپاه دومي از مصر به حرکت در آمده بود و استحکامات دفاعي شهر نيز کامل بودند. ريچارد سپس به سمت آسکالون پايين رفت. صلاح الدين قلاع و استحکامات آنجا را تخريب کرده بود به همين دليل انگليسيها در جهت بازسازي آنها اقدام کردند و ريچارد چهار ماه بعد را در آنجا گذراند. در طي اين زمان منازعاتي که روابط صليبيون را خراب مي کرد علني شدند. بسياري از شواليه هاي فرانسوي ريچارد را ترک کردند و عمدتاً به دليل اين که فيليپ پول کمي براي آنان بر جاي گذاشته بود و ريچارد ديگر قادر نبود مخارج آنان را متحمل شود به آکر يا فرانسه بازگشتند. کونراد هنوز به روشني نسبت به ريچارد بدبين بود و از اين جهت مورد حمايت تعداد زيادي از بارونهاي فلسطيني بود که گوي را به عنوان شاه خود قبول نداشتند. پيزانها و ژنويها در آکر درگير چنان منازعه اي شدند که ريچارد شخصاً براي عادي سازي روابط مجبور شد به آکر برود. حتي بدتر از اين، شاه اخبار بدي از خانه دريافت مي کرد. برادرش جان به نحو بي شرمانه اي قدرت را غصب کرده بود. و به نظر مي رسيد فيليپ عليرغم تعهدش مبني بر عدم تهاجم به سرزمينهاي ريچارد در زمان حضور او در جنگهاي صليبي در آستانه شکستن سوگند خود قرار دارد. شاه متقاعد شد تا با صلاح الدين درباره نوعي آتش بس به توافق برسد و هر چه زودتر به خانه بازگردد

اين نوشته ترجمه اي از اين 3 متن است: يک و دو و سه

دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

مطلب ویژه نوروزی_مشارکت مسلمانان در پیشرفت موسیقی

تأثير مسلمانان بر احياي موسيقي در اروپا در دوره هاي ابتدايي چون دوره امپراطوري کارولينيان قابل تشخيص است. شارلمان کوشيد با بغداد و کوردوبا هم چشمي کرده و با آنها رقابت کند. او نيز دانشمندان را از اطراف و خارج مرزهايش به دربارش فراخواند و مدارسي برپاساخت. اين احياي فکري عمدتاً با مديريت سه دانشمند تأثيرگذار پيش رفت: تئودولفوس (وفات 821) کلوديوس (وفات 839) و آگوباردوس (وفات 840) همگي از جايي که از گاتها بودند و در اسپانيا يا جنوب فرانسه متولد شده يا آموزش ديده بودند با تعاليم مسلمانان ارتباط داشتند. شخص مشهوري چون شانسون دژسته فاش کرده است شارلمان علاوه بر رفاقتي که با خليفه عباسي، هارون الرشيد داشت، هفت سال در اسپانيا گذرانده است

بنا بر برخي منابع پپين و شارلمان (قرن نهم) تا حدي استفاده از موسيقي کليسا را با معرفي برخي آلات موسيقي عربي گسترش دادند. شلزينگر اطمينان مي دهد که اين ابزارها از اسپانيا يا سيسيلي آمده اند. اين بانو اشاره مي کند که آلات موسيقي که در اوانجلاريوم در کليساي سنت مدارد (قرن هشتم) و لوتير، اوريوم و لابيو نوتکر سالترز (قرنهاي نهم و دهم) نقاشي شده اند همگي ابزارهايي شرقي هستند و محصولي از تمدن مصر يا ساير تمدنهاي قديمي آسيايي مي باشند که عمدتاً از طريق مسلمانان در اروپا پراکنده شده اند. با اين حال تا قرن يازدهم بود که جريان دانش مسلمانان که شامل موسيقي نيز مي شد به اوج خود رسيد

مراوده اجتماعي اقتصادي بين مسيحيان و مسلمانان اسپانيايي و ساير مسيحيان اروپايي منجر به پراکندگي و گسترش تعاليم و هنر اسلامي در سراسر اروپا شد. تأثير موسيقي مسلمانان بر موسيقي و آداب و رسوم اسپانيايي و پرتغالي به خودي خود روشن است و نيازي به مستندي ندارد. منابع و ادبيات گسترده اي درباره نفوذ عميقي که تحت تأثير هشتصد سال حاکميت مسلمانان، زندگي فرهنگي و هنري اين دو ملت را شکل داده است موجود است. شايد اولين نمونه از اين تأثير در مجموعه کانتيگاي سانتا ماريا يافت شود. اين مجموعه حدود سال 1252 و با دستور آلفونسوي دهم، ال سابيو، شاه کاستيل و لئون سروده شد و مرکب از 415 ترانه مذهبي است. اين ترانه ها اولين آثار ادبي هستند که با ريتم موسيقيايي اصلي خود و به زبان گاليسيان حفظ شده اند. مطالعات دقيق درباره ساختار و شکل آنها به اين نتيجه رسيده است که آنها مستقيماً الهام گرفته از موسيقي عربي هستند. سيصد و سي و پنج مورد آنها غزل هستند. چيس دريافته است که الگوي ملوديک در کانتيگاها به طرز نزديکي از اشکال سبکهاي فرانسوي ويرلايي و روندو تبعيت مي کند. آپل سبک ويرلايي را به منبعي اسپانيايي (آندلسي) مرتبط مي داند و پلنکرز اثبات کرده است که اين سبک ملهم از ترانه هايي که با نام المواشهات شناخته مي شوند مي باشد. گوتات دريافته است که شکل شعري مواشهات و غزل در تعداد زيادي از آثار سبکهاي بالاد و رودو از قرن سيزدهم در مناطق شمالي فرانسه يافت مي شود. يک نمونه ترانه آليز زيبا در نمايشنامه رابين و ماريون از آدام لبوسو (قرن سيزدهم) است

نتايج مشابهي را در بررسي کانتيگاهاي آميگو، کانسيونرو دپالاسيو و شانسونيه آرسنال (سنت جرامين دپرس) بدست آورد. در واقع به باور عمومي دانشگاههاي غربي براي توضيح درباره ظهور غزل در غرب آن را تنها مي توان به مواشهه آندلسي نسبت داد که در نظر برخي متخصصان فن خود از شعر رم باستان با ساختاري مشابه سرچشمه گرفته است. اين ادعاي اخير هيچ وقت اثبات نشده است زيرا اعراب خود هميشه از بابت استعدادهاي شعري و ابداعات ادبي شهره بوده اند

از اولين حوزه هاي ديگري که تأثيرگذاري مسلمانان احساس مي شود در ترانه هاي محبوب و پرطرفدار تروبادورها بروز يافت. اين شاعران آهنگين قرون ميانه نوازندگان و خوانندگاني بودند که عمدتاً در منطقه لانگ دوک در جنوب فرانسه و نيز شمال اسپانيا و ايتاليا پراکنده بودند. شواهد رو به تزايدي وجود دارد که تروبادورها تحت تأثير شعر و موسيقي آندلوسي بودند. در اين باره مستندي از شعرسرايي گيلوم نهم از پواتيه (1071-1127) که يک تروبادور مشهور ايالتي بود، کاملاً روشن است. لوي پروونکال در مطالعه خود گفته است چهار بيت عربي اسپانيايي که بطور نسبي يا کامل در دست نوشته گيلوم کپي شده است يافته است. در اين باره ارتباط با مسيحيان از طريق چندين هزار اسير مسلمان که شامل زنان و دختران جوان مي شدند و بخصوص پس از سقوط بالباسترو به نورماندي، بورگونيه، پروونس آکيتين و ايتاليا برده شدند به انجام رسيد. برمبناي منابع تاريخي گيلوم هشتم پدر تروبادور گيلوم نهم صدها زنداني مسلمان را به پواتيه آورد. احتمال دارد گيلوم نهم بسيار از برخي از اين زندانيان که پدرش به عنوان خدمتکار نگه مي داشت آموخته باشد. پاپ الکساندر دوم نيز از اين جهت که بيش از يکهزار زن مسلمان را به ايتاليا آورد مشهور است. ترند مي پذيرد که تروبادورها شکل احساس و حتي موضوع شعرسرايي خود را از مسلمانان آندلسي گرفته اند

تروبادورها تمهاي آندلسي را مانند پاکدامني، عشق آسماني و تعالي زن در اشعار اروپايي وارد کردند. چنين تمهاي گرانقدري قبل از سبک آندلسي در اشعار غربي يافت نمي شوند. نلي مي پذيرد که مردم اروپاي قرن دهم از جمله پروونس گونه هاي جديدي از لذت و عشق عطوفت آميز و مشفقانه را از اعراب آموختند. و اين برخلاف آداب مرسوم دزدي، تجاوز جنسي و کشتار بود که بقيه اروپا را در آن دوران در مي نورديد. او تمام ذهنيت خود را با اين عبارت خلاصه مي کند: ما تمام آنچه را که در آداب خود افتخاراميز مي يابيم بدهکار شرق و مسلمانان اسپانيا هستيم

در واقع تأثيرگذاري تمها و اشعار آندلسي حتي تأثيري اساسيتر و مشخصتر از اين داشته اند. آنها راه را براي تغيير رويکردها و اخلاقيات که بذرهاي اساسي رنسانس بوده اند باز کرده اند. اسلام پدر يگانه محوري که خود در مسيحيت هم غالب است برعليه چندمحوري که از پيش موجود بود جنگيد و در برابر بنيان در حال تغيير مسيحيت که خداوند يگانه را با سطوح حدواسطي از درجات سنتها و روحانيون جانشين کرده بود موضعي روشن اتخاذ کرد. اين يگانه محوري روح بنيادي تزکيه نفس و بعدها روح آزاد بود که در سرزمينهاي جنوبي اروپا در همسايگي خلافت مسلمان گسترش يافت. اغلب تروبادورها به تبعيت از نوازندگان ايبرياني اعتقاد به تزکيه نفس داشتند. مريم (سلام بر او باد) موضوع حقيقي ترانه ها و اشعار تروبادورهاي اسپانيايي و فرانسوي و نيز تروواتوري ايتاليايي شد. ترانه هاي کانتيگا نمونه اي عالي از موسيقي تهذيب شده دربار ارائه مي دهند که کملاً منفک از مناجات نامه ها هستند. بعداً اين اشعار پيغامي معنوي براي احيا با خود داشتند که در دوره منازعات سياسي خشونت آميز و عدم اعتماد به دستگاه فاسد روحانيت مستقيماً مردم را خطاب قرار مي دادند. اين دوره اي است که لودها به عنوان مجموعه اي از اشعار در ستايش خداوند در قرن سيزدهم به اوج خود رسيدند. از اين زمان به بعد است شواهد تأثير مواشهات و غزليات يافت مي شوند. از اين ميان از لودهاي فرانسيسکن جاکوپون داتودي (قرن سيزدهم) و ترانه هاي متعددي از فروتولا و ساير ترانه ها ايتاليايي قرن چهاردهم تا شانزدهم مي توان نام برد. گوتات و اخيرتر از او پاکول چيک تأثير دستگاه موسيقيايي نوبه مراکش را بر موسيقي تروبادورها و تروورها نشان داده اند. تا همين اواخر ريتمهاي نوبه با پنج ضرب و نيم گامهايشان بر موسيقيدانان اروپايي تأثيرگذار بوده است. يک نمونه کاميل سنت سائن (1835-1921) موسيقيدان فرانسوي و از مؤسسان جامعه ملي موسيقي (1874) است. او صحنه ها و تمهاي شمال آفريقايي و آندلسي را در بسياري از آثار خود به عنوان مثال در اپراي سامسون و دليله (1868) و در سوييت الجزايري (1879) استفاده کرده است

ارتباط اسپانيايي نقش ديگري نيز در گسترش تأثير مسلمانان به دنياي جديد که با آمريکاي لاتين شروع شد بازي کرد. مهاجرت اعراب اسپانيايي به آمريکاي لاتين دانش و هنر اندلسي آنان را از جمله موسيقي به اين قاره جديد منتقل ساخت. موسيقي و ملوديهاي ضرياب در ترکيب با سنتها و ريتمهاي بومي موجب ظهور تعدادي سبکهاي موسيقي و ريتمهاي رقص مشخص آمريکاي لاتين شد. مثالهايي از اين موارد شامل اين موارد مي شود جارابه از مکزيک، لا کويه کا و لا تونادا از شيلي، ال گاتو، ال اسکونديدو، ال پريکون، لا ميلونگا و لا چاکاره را که در آرژانتين و اوروگوئه گسترش يافتند، لا سامبا و لا بايائو در برزيل، لا گواجيرا و لا دانزون از کوبا. بسياري از اين سبکهاي موسيقيايي بنياني فلامنکو داشتند. فلامنکو خود به خاطر ارتباط عربي که دارد مشهور است. طبق نظر بلاس اينفانته، فلامنکو از لغت عربي فله منگو که لغتي ترکيبي است که براي توصيف عده اي از گردشگران روستايي مورد استفاده قرار مي گيرد سرچشمه گرفته است. فرضيه چنين است: وقتي مسلمانان اسپانيايي که اغلب آنها کشاورز بودند براي نجات جان خود، يا گريز از تعقيب و تبعيد ناخواسته از خانه هايشان بيرون رانده شده بودند در بين ژيپسيها پناهنده شدند، فله منگو را بوجود آوردند. آنها که اکنون به شکل ژيپسيها در آمده بودند مي توانستند به فعاليتهاي فرهنگي و مراسم خود که شامل خوانندگي هم مي شد بازگردند. طبق نظر اينفانته چنين بود که فلامنکو شروع به رشد کرد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۵

مطلب ویژه نوروزی_مطالعات اعراب درباره مصر باستان

تصور عمومی بیشتر مردم چنین است که مصر باستان تنها بوسیله اروپاییان مورد مطالعه قرار گرفته است و جین فرانسوا شامپلیون (1790-1832) کسی بوده است که با کشفیات خارق العاده خود بنیانهای این مطالعات را برپا کرده است. معنای ضمنی این مطلب چنین است که اعراب و مسلمانان در مصر تمامی شواهدی که آنها را احاطه کرده بوده است در اختیار داشته اند اما از کنارشان با بی توجهی گذشته اند یا در فهم معانی آنها ناتوان بوده اند. تحقیقات دکتر اکاشا ال دالی نوری تازه بر این بخش مبهم از تاریخ انداخته و برخی از مطالعات حیاتی را که بوسیله دانشمندان عرب در طی قرون به انجام رسیده اند در معرض قرار داده است. کتاب او با عنوان "مصر شناسی - هزاره گمشده - مصر باستان در نوشته های عربی قرون میانه" بوسیله انتشاراتی یو سی ال در اوایل سال 2005 منتشر خواهد شد

دکتر اوکاشا ال دالی در مصر در منطقه ممفیس اولین پایتخت مصر متولد شد و در جوانی فریفته آثار باستانی که در شهر محل زندگی خود دید شد. او جهت تحصیلات در زمینه مصر شناسی در دانشگاه قاهره عازم شد و سپس تبدیل به یک کاوشگر عتیقه و راهنمای مهمانان آثار باستانی مصر شد. او با یک بانوی اسکاتلندی ازدواج کرد و به انگلیس رفت. آنجا یک دوره پی اچ دی را در دانشگاه یو سی ال لندن کامل کرد. وی که از سال 1992 در یو سی ال تدریس می کند برای پل زدن بر فاصله بین مصرشناسان و عربی دانان متمرکز شده است. علاقه مندی کاری وی را بر آن داشت تا در بسیاری مناطق شامل ایرلند ترکیه فرانسه و هند در صدد جستجوی دست نوشته ها برآید. همچنین همکارانش او را در سایر کشورها کمک کرده اند. یکی از اولین آثار الهام بخش برای او کتابی از عبد اللطیف البغدادی که در قرن سیزدهم توصیف زیبایی از آثار باستانی مصر نوشته است بود. عبداللطیف نشان داده است که نگران تخریبی که در زمان حیات او بر آثار باستانی وارد می شده، بوده است. عبداللطیف یک دانشمند شناخته شده و محترم، یک پزشک و مدرس در دانشگاه مشهور الازهر بود. بدین ترتیب دکتر اوکاشا ذکر می کند که مطالعه مصر باستان چنان که گاه تدریس می شود حوزه فراموش شده ای برای دانشمندان عرب نبوده است. دکتر اوکاشا در طی مطالعاتش توصیفات متعددی از آثار باستانی مصر بوسیله دانشمندان عرب پیدا کرد و نظر خود را متوجه این موضوع کرد که دانشمندان عرب عموماً درباره مصر باستان چگونه می اندیشیده اند. به خصوص علاقه فراوانی در بین آنان نسبت به نقش دین و به خصوص نقش جادو و جادوگری وجود داشت

دانشمندان عرب علاقه فراوانی به دانش مصریان باستان داشتند و این دانش را از دو راه حفظ کردند: اول مستقیماً از طریق مطالعات تاریخی خود درباره مصریان باستان و دوم بطور غیرمستقیم از طریق فراگیری دانشی که از مصر باستان به دانش یونان و کوپتیک و از آنجا دوباره به علوم عربی منتقل شد. کیمیاگران اولیه عرب مواد باستانی مصری را برای یافتن دانشی که بتوانند در درک خصوصیات مواد مورد استفاده قرار دهند، مورد مطالعه قرار دادند. برخی از این دانشمندان عرب بر زبان کوپتیک مسلط بودند و شواهد روشنی وجود دارد که آنها قادر بوده اند آن هیروگلیفهای مصری را که می یافته اند بخوانند و درک کنند

کوپتیک زبانی است که برای هزاران سال در مصر مورد استفاده بوده است. در واقع این زبان اساساً همان زبان مصریان باستان است با این تفاوت که روش نوشتن آن تغییر پیدا کرده است. الفبای کوپتیک جانشین حروف مصری باستان شد و به جای آنها مورد استفاده قرار گرفت. این حروف جدید مورد استفاده، حروف یونانی به اضافه هفت حرف دیگر بودند که حرف معادل یونانی برای آنان وجود نداشت. این ارتباط بین هیروگلیفها و ادبیات کوپتیک که به عنوان کشفی از سوی کریشر و شامپلیون تلقی می شود به خوبی برای داشنمندان عرب شناخته شده بوده است. تعدادی دست نوشته وجود دارند که همبستگی بین ادبیات کوپتیک و هیروگلیفهای مصر باستان را نشان می دهد وجود دارند. شامپلیون برای مطالعه ادبیات کوپتیک به فراوانی از کتاب کریشر درباره دستور زبان کوپتیک استفاده کرد. این کتاب خود به نوبه خود براساس چندین دست نوشته عربی نوشته شده بود. به عنوان مثال برخی از این دست نوشته ها لیستی از کلمات هستند که در یک سمت به عربی نوشته شده و در سمت مقابل به زبان کوپتیک نوشته شده اند. شامپلیون بی شک اشتیاق تندی برای دسترسی به اصل دست نوشته های عربی در این زمینه داشته است

در واقع شامپلیون با عربی بیگانه نبوده است و در این زمینه چندان پرکار بوده است که درباره این که با چه سختی باید صدایش را برای تلفظ صداهای غیرطبیعی عربی هماهنگ کند شکایت می کند. منطقی خواهد بود این آگاهی را به عنوان ابزاری برای دستیابی به بسیاری دست نوشته های ارزشمند تلقی کنیم و شاید این موضوع مزیت عمده او بر همکار کمتر شناخته شده انگلیسیش، توماس یانگ باشد

درک این موضوع که اهمیت اساسی هیروگلیفها در این است که به عنوان صداهایی که وقتی درکنار یکدیگر قرار می گیرند مانند هر الفبای دیگری کلمات را می سازند یک یافته کلیدی بود که دوباره به شامپلیون انتساب داده می شود. با این حال این مطلب باز هم بوسیله دانشمندان عرب به خوبی درک شده بود. به عنوان مثال ذوالنون المیرسی (وفات 861 میلادی) یک صوفی و کیمیاگر مشهور است که کتابی که در آن بیش از سیصد نوشته شامل هیروگلیفهای باستانی مصر مورد رمزگشایی قرار گرفته است به وی انتساب داده شده است. نسخه ای از این کتاب بوسیله دکتر اوکاشا از ترکیه به دست آمد. دست نوشته موجود در ترکیه نسخه ای متعلق به اوایل قرن هیجدهم است که علاقه ترکها را به چنین موضوعاتی نشان می دهد. و این برخلاف تصویرسازیهای نادرستی است که اغلب بوسیله بسیاری از تاریخ نگاران غربی ارائه می شود، بخشی از علاقه عمومی و سالم ترکها را در حوزه های وسیع دانش به نمایش می گذارد. در کتاب مورد بحث ترتیب صحیح و صدای الفبای کوپتیک و شکل حروف آن آمده است. یک دست نوشته شناخته شده تر عربی درباره رمزگشایی نوشته های باستانی، نوشته ای از ابن وحشیه (قرنهای نهم و دهم میلادی) که شوق المستهم خوانده می شود می باشد. او در این نوشته حروف هیروگلیف را آورده که آنها را مطابق با صداهای صحیح آنها ارائه کرده است. دست نوشته کامل در پاریس در دسترس بوده و به زیبایی رنگ آمیزی شده است. ترجمه ای از این دست نوشته از همر فن پورگستال در سال 1806 در لندن چاپ شد. و این چهارده سال قبل از نوشته مشهور شامپلیون بود. تصور این که شامپلیون با این اثر آشنایی نداشته است مشکل است

داستان مصرشناسی موضوعی پیچیده است و چنان ساده که برخی کتابها آن را ارائه می کنند نیست. شیئ مشهوری مثل سنگ رزتا تنها قطعه ای از شواهدی بوده است که برای درک هیروگلیفها مورد استفاده قرار گرفته است. در هر حال صدها شیئ وجود دارند که ترجمه ای را به دو یا سه زبان از متن یکسان هیروگلیف شامل می شوند و می توانند در مطالعات مورد استفاده قرار گیرند. سنگ رزتا عمدتاً از این جهت مشهور شد که قطعه کلیدی بود که انگلیسیها به عنوان غنیمت جنگی هنگام شکست فرانسویها در اسکندریه از آنها ضبط کردند. فرانسویها خودشان صدها دست نوشته عربی قرون میانه را وقتی چند سال زودتر مصر را مورد تهاجم قرار دادند غارت کرده بودند که در نهایت راه به موزه لندن باز کردند

مقدمه عمومی و استانداردی که برای مصرشناسی ارائه می شود بخشی از یک تلاش وسیعتر برای اختصاص فرهنگی علمی است که حقایق را مطابق با دسیسه های سیاسی رنگ آمیزی می کند. بخشی از این فرآیند پایمال کردن دستاوردهای تاریخی مردم تحت استعمار بوده است. با این حال امیدواریم با گذشت زمان صورت کامل داستان دانسته شود
این نوشته ترجمه ای از این متن است
پیشنهاد می کنم به صفحه اصلی بروید و تصاویر دست نوشته ها را ببینید

چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۴

مشارکت مسلمانان در شیمی 2

تاريخ نگاران منصف شيمي

دانشمندي که از اولين نقطه، دين شيمي اسلامي را به خوبي ادا کرد و به زحمت در اين کار دچار اشکال شد هولميارد بود. هولميارد در واقع به خوبي خصوصيات مورد نياز براي بحث درباره شيمي اسلامي را داشت و به استثناي روسکا و لوي بيش از هر دانشمند ديگر در اين زمينه متناسب عمل کرد. هولميارد هم يک شيمي دان شناخته شده بود و هم يک مدرس عربي دان بود و بدين ترتيب به خوبي تواناييهاي لازم را براي نگاه کردن حرفه اي به موضوع در اختيار داشت. اين برخلاف ديگران بود که يا عربي دانهايي هستند که درباره شيمي کم مي دانند يا شيمي دانهاي حرفه اي هستند که هيچ از عربي نمي دانند. هولميارد مي گويد درباره ظهور و پيشرفت شيمي اسلامي بسيار کم کار شده است و هر اطلاعاتي که در اين زمينه موجود است خطا آميز و گمراه کننده است. و اين وضعيتي است که تا حدودي در نتيجه نظر نامساعد کوپ درباره شيمي اسلامي و نتايج عجولانه برتلوت براساس مطالعات سطحيش درباره منابع اسلامي بوجود آمده است. نه کوپ و نه برتلوت، چنان که هولميارد توجه مي دهد عربي دان نبوده اند و اين باعث شده است نتايج کارهاي آنان درباره شيمي مسلمانان، با در دسترس قرار گرفتن اطلاعات بيشتر در برابر انتقادات موجود دوام نياورد. البته همين امروز هم دانشمندان هميشه مي توانند شواهدي را که از زمان کوپ و برتلوت تا زمان ما هويدا شده اند ناديده گرفته و خود را درگير اطلاعات غلط، خطاها يا عبارات دستکاري شده و نادرست کنند و گناه را به گردن يکي از اين دو بيندازند. اين روش در واقع در بين دانشمنداني که وقتي در هر حوزه تاريخي مي نويسند وقايع را مطابق خواست خود توليد و بازتوليد مي کنند و در پايان منابع و ارجاعات کافي براي توجيه نوشته هاي خود دارند کاملاً معمول و پرکاربرد است. برخي از چنين اصطلاحاً دانشمنداني قدم پيشتر نهاده و مواد مطالعاتي در دسترس در کتابخانه هاي دانشگاههاي خود را متهم مي کنند. آنها ديباچه يا نتايج نوشته خود را چنين آغاز مي کنند که هر گونه قصوري در کارشان ناشي از دسترسي آنان به منابع محدود بوده است

به هولميارد باز گرديم. در اثرش با عنوان سازندگان شيمي، او تحول اين علم را از دورانهاي بسيار اوليه تا قرن حاضر ردگيري مي کند و با وجود اين که اطلاعات گسترده امروزي را که در اختيار بسياري از دانشمندان است شايد در اختيار نداشته است يک اثر کامل، عالي و دربرگيرنده به دست داده است. اين اثر هيچ کدام از حفرات تاريخي چند قرني معمول را که در آثار ساير تاريخ نگاران يافت مي شود ندارد و هيچ اتفاقي را که ناشي از پيشرفت و گشايشي حادثه اي، روشنگرانه يا معجزه آسا باشد شامل نمي شود

انتقال شيمي به اروپا

روشن است که شيمي مسلمانان مانند ساير علوم به سنگيني به لاتين و ساير زبانهاي منطقه اي ترجمه مي شد که گسترش آن را به اروپا توضيح مي دهد. در اين باره بيشتر در بخش انتقال علم مسلمانان به اروپا آورده شده است. بسياري از دست نوشته هايي که ترجمه مي شدند نويسندگاني ناشناس داشتند. از آنها که شناخته شده هستند رابرت از چستر يک دانشمند قرن دوازدهم قابل ذکر است. تقريباً در همين زمان هوگ از سانتالا يکي از اولين ترجمه هاي لاتين را از لوح الزبرجد ارائه داد. آلفرد از سارشل بخشي از کتاب الشفا ابن سينا را که در ارتباط با شيمي بود ترجمه کرد. يک ايتاليايي، جرارد از سرمونا ترجمه اي با ارزش از مطالعات و تقسيم بندي رازي درباره نمکها و آلومها (سولفاتها) و فرآيندهاي مرتبط که متن اصلي عربي آن حفظ شده است ارائه داد. ويرايشهاي متعدد اين اثر تأثير قاطعي بر فرآيندهاي شيميايي بعدي در غرب داشت. اين اثر در زمينه کاني شناسي عمومي تر بود. اين مطلب را ديگران در زمينه شکل گيري بنيانهاي اين دانش ذکر کرده اند. در دوران اخير، هولميارد کراوس و بالاتر از همه روسکا تمرکز قابل توجهي به شيمي مسلمانان اختصاص داده اند که متأسفانه بيشتر اين تلاشها براي غير آلماني زبانها در دسترس نيستند. چنين افرادي در نتيجه از شکل گيري تصويري هر چه صحيحتر از شيمي اسلامي محروم خواهند بود

نتيجه

پس از چنين نگاهي که هر چند کوتاه بود آيا هنوز بايد شيمي مسلمانان را به عنوان اعمالي راز آميز که کيميا گري خوانده مي شود محسوب کرد؟ آيا بسياري از جنبه هاي اين علم دقيقاً همان چيزي که ما در شيمي مدرن داريم نيست؟ و اگر اين کافي نيست بايد اشاره اي به تفکر مسلمانان درباره کيمياگري راز آلود داشته باشيم. هم ابن سينا و هم ابن خلدون تجربه کاراني را که در صدد بودند فلزات معمول را به فلزات ارزشمند از جمله طلا تبديل کنند مورد انتقاد و حمله قرار داده اند. ابن سينا به عنوان مثال در کتاب کانيها صنعتگراني را که فلزات را براي شبيه کردن به طلا و نقره رنگ مي زدند طرد کرده است. او اعتقاد داشت توليد طلا و نقره از فلزات ديگر عملاً و از ديدگاهي علمي و فلسفي ناممکن و ناپايدار است. ابن خلدون به نوبه خود شياداني که بر روي جواهرآلات نقره اي لايه اي نازک از طلا مي کشند و ساير فلزات را دستکاري مي کنند رد کرده است. ابن خلدون بر اين باور بود که حکمت الهي بر اين بوده است که طلا و نقره فلزاتي نادر باشند تا منفعت و ثروت تضمين شده باشد. رشد و توسعه نامتناسب آنها معاملات را نامعتبر خواهد کرد و برخلاف چنان حکمتي خواهد بود

بدين ترتيب وقتش است که جايگاه در خور شيمي مسلمانان به آن اعطا شود. براي اين که اين اتفاق بيفتد تلاشهاي متمرکز عربي زبانها و دانشمندان توانايي که با صداقت مي نويسند لازم است تا کار نوشتن صحيحترين گزارشات را از شيمي اسلامي در تاريخ آغاز کنند. همان کاري که راشد، جبار و يوسکويچ درباره رياضيات اسلامي انجام دادند يا آنچه که الحسن و هيل براي مهندسي اسلامي انجام دادند و آنچه که کينگ، کندي و سامسو مي خواهند براي نجوم اسلامي انجام دهند. بدين ترتيب خواهد بود که شيمي اسلامي از چاهي که برايش کنده اند بيرون خواهد آمد

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

مشارکت مسلمانان در شیمی 1

پيش از پرداختن به موضوع شيمي مسلمانان بايستي يک موضوع حياتي مطرح شود. موضوع مربوط به استفاده از لغت کيمياگري (الکمي) به جاي شيمي است. اين نمونه اي ديگر از دستکاري تاريخي است که بسياري را که درکي از عمق کاري که برخي متخصصان فن براي بوجود آوردن تصاوير بدشکل و نادرست از جنبه هاي تاريخي انجام مي دهند، آنچنان که علوم مسلمانان را نيز درگير کرده است ندارند دست انداخته است. الکمي در واقع يک ترجمه نادرست از لغت عربي کيميا (شيمي) است که با شناسه "ال" شروع شده است و اعراب هميشه آن را ابتداي نهاد استفاده مي کنند آنچنان که در فرانسوي و ديگر زبانها از چنين شناسه هايي استفاده مي شود. مثلاً اعراب از لغات الطب (پزشکي) الرياضيات (رياضيات) استفاده مي کنند. اگر چنين ترجمه نادرستي درباره ساير موضوعات استفاده شود لغاتي مانند الپزشکي درست مي شود. تنها بارون کارا دوو چنان حضور ذهني داشته است که هر چند به طور خلاصه، به اين موضوع اشاره کند. در هر حال الکمي از لحاظ لغوي بايستي به شيمي ترجمه شود. اين حقيقت که تنها غربيها با اين موضوع سر و کار داشته و آن را ترجمه کرده اند و مسلمانان دانشمندي که از جهت احترام و خجالت فراوان به همين روش نادرست ادامه داده اند باعث شده است لغت نادرست الکمي باقي بماند و بطور طبيعي مورد استفاده قرار گيرد

دليل اين که چرا به جاي استفاده از لغت شيمي از لغت الکمي در تاريخ علم مسلمانان استفاده مي شود شايد دليل ديگري نيز پشت خود مخفي داشته باشد. شيمي به معني يک علم مدرن است. در عوض الکمي به معني کاري غيرحرفه اي، اسرار اميز و درجه دو و سه است. الکمي متعلق به مسلمانان است، شيمي البته اين طور نيست و حوزه کار درست است. برخي دانشمندان غربي اين نکته را ذکر کرده اند که الکمي با مسلمانان به پايان رسيده است و شيمي با غربيها آغاز شده است. اين مطلب هيچ زمينه تاريخي ندارد. دليلش ساده است: در پايه هاي اساسي خود، همه علوم در مرحله اول در بخشي از جهان که اغلب چين، خاورميانه باستاني يا هند بوده است آغاز شده اند. اين علوم سپس در طي قرون به مراحل بعدي دو و سه و چهار و بالاتر ارتقا يافته اند تا اين که در مرحله اي که در آن هستند به ما رسيده اند و در آينده نيز در نقاط گوناگوني تکامل و تحول خواهند يافت. اين داستان هر علمي و هر نشاني از دنياي مدرن ماست. بدين ترتيب ما در يک نقطه الکمي نداشته ايم تا بعد از آن با اروپاييان شيمي بوجود آمده باشد. اين سخن نادرست و درشتي است که مانند بسياري زمينه هاي ديگر از سوي کارشناساني که چنين نظرياتي دارند ابراز مي شود. شيمي در يک شکل شروع شد که مرتبط با اعمالي اسرارآميز و مشابه بود و سپس تکامل يافت و بتدريج در طي قرون بيشتر تصفيه شد تا اين که اشکال و قوانين مدرن ما را پيدا کرد. بسياري عناصر در حمايت از اين نکته همصدا هستند

مسلمانان شيمي را متحول کردند

اول و مهمتر از همه اين که بسياري از توليدات و کشفياتي که بوسيله مسلمانان به انجام رسيده و بخشي از دنياي شيمايي مدرن ما شده است در واقع انقلابي در پيشرفت اين علم بوده اند. ماته ميراث شيميدانان مسلمان را که مشتمل بر کشف الکل، اسيد نيتريک و اسيد سولفوريک، نيترات نقره و پتاسيم، تعيين وزن بسياري از اجسام، تسلط بر روشهاي تصعيد بلورسازي و تقطير اغست خلاصه و ارائه کرده است. شيمي مسلمانان همچنين استفاده هاي صنعتي متعددي يافتند: تنتورها و استفاده آنها در دباغي و منسوجات، تقطير گياهان و گلها براي ساختن عطرها و مواد دارويي. برخي از چنين پيشرفتهايي که دنياي ما را متحول کرده اند به نحوي حرفه اي و به صورت اختصاصي از سوي مولتهوف مطرح شده اند. به عنوان نمونه از آلوميني بوس که در اسپانياي مسلمان نوشته شده است اما مالتوف نويسنده آن را شناسايي نکرده است و احتمالاً المجريتي باشد مي توان ياد کرد. در اين اثر تجربياتي توصيف شده است که طي آن کلريد نقره که يک تصفيه کننده خورنده است بدست مي آيد. اين خود آغاز شيمي صناعي را اعلام مي کند. مولتهوف ذکر مي کند در واقع به دست آوردن کلريد نقره تنها به عنوان يک ماده توليد شده مورد توجه نبوده بلکه خود مسبب کشف ساير مواد صناعي بوده است. اين تصفيه کننده خورنده مي تواند ساير مواد را کلرينه کند و از اين بابت مولتهوف دوبار تذکر مي دهد که اين خود آغاز اسيدهاي معدني بوده است. در زمينه شيمي صنعتي و مواد شيميايي سنگين مولتهوف دوباره ذکر مي کند که يکي از بزرگترين پيشرفتهاي دوران عصر ميانه ساخت آلوم از صخره هاي آلوميني بوده است که چنان که توضيح مي دهد از طريق فرسايش مصنوعي آلونيت با هوا به انجام مي رسيده است. در همين زمينه مسلمانان توانستند سولفات آمونيوم آلومينيوم را متبلور کنند و از آن بلور بسازند. با اين حال مولتهوف در همان تله اي مي افتد که بسياري از همکارانش در آن گرفتار شده اند و در پايان اظهار مي کند که در هر حال رنسانس اروپايي بوده است که به شيمي مکاني مطمئن و مشخص در دنياي علوم داده است و آنچه مسلمانان به آن پرداختند همان الکمي بوده است. مولتهوف اين سخن را در تناقض کامل با آن چه که خود کمي پيشتر توضيح داده بود و به شکلي حرفه اي اين دستاوردها را زير عنوان شيمي مدرن طبقه بندي کرده بود بيان مي کند