و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۴

پرواز در ابدیت

مي زند پس لب او کاسه شير
مي کند چشم اشارت به اسير

چه اسيري که همان قاتل اوست
تو خدايي مگر اي دشمن دوست
...
...
يادش به خير، دبير ديني دبيرستانمون حاج آقا محقق اين تيکه رو بي مقدمه و گاه و بيگاه زياد تکرار مي کرد. لحن و صداشو تا حدود زيادي يادمه. معني شعرو اوايل چندان نمي فهميدم ولي از اون حسي که موقع خوندنش داشت خوشم ميومد. حاج آقا کلاً يه جور تيپ عارف دلسوخته داشت و چندان نوگرا نبود. از عبارات ديگه اي که زياد تکرار مي کرد آيه اي از قرآن بود که خدا به پيامبرش مي گه اگر گناهکاران رو مي ديدي که چطور در آستانه آتش سرهاشونو پايين اندختند
هر جا هست سالم و سرخوش باشه

هیچ نظری موجود نیست: