و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۴

آشیانه عقاب؛ دژی نفود ناپذیر

در آن سوي بيابانهاي سوزان و در اعماق تپه هاي رنگارنگ، قهوه اي خاکستري زرد بنفش قرمز و نارنجي، بر فراز يک دره خشک آبي رنگ، جمع مسافران جلگه اي سرسبز يافتند. قلعه اي نظامي به سبک مسلمانان(الف)، که يک باغ مخفي را در بر گرفته بود
ايشان که ميهمانان مرد کهنسال کوهستان(ب)، حسن صباح بودند بر پلکاني صخره اي به قلعه وارد شدند. اينجا روز رستاخيز فرا رسيده و گذشته بود(ج)-- آنان که در داخل بودند خارج از زمانه کفر مي زيستند و ابزارشان در دور داشتن کفر، خنجر و زهر بود

در پشت کنگره ها و شکافهاي نگهباني برجهاي دژ، و در اتاقکهاي تنگ سنگيش، دانش آموختگان و فداييان در رفت و آمد بودند. در تاريکي اتاقها، نقشه هاي ستارگان، اسطرلابها، انبيقها و ظروف عجيب کيمياگري، تلي از کتابهاي گشوده در ستوني از نور آفتاب که از دريچه اي به داخل سر کشيده است به چشم مي آيند-- و يک شمشير عربي آخته

هر يک از آنان که در حلقه امامت خود درآيد، سلطان فاش گويي باژگونه خواهد شد، و فرماندهي براي ارتداد و قانون شکني. در يک تالار اصلي که با انحناي نورها و نقوش قاليچه هاي آويخته به ديوارها زينت يافته، مردم بر بالشها نشسته اند و ستونهاي کهربايي دود با رايحه حشيش و ترياک(د) در هوا تاب مي خورند

براي ايشان سلسله مراتب وجود در حفره بدون ابعادِ واقعيت خلاصه شده است-- و حلقه هاي زنجير قانون برايشان شکسته است-- آنان روزه شان را با شراب افطار مي کنند. براي آنان خارج هر چيزي نمايانگر درون آن است و چهره حقيقي اشيا در نظر ايشان مستقيماً مي درخشد. اما دروازه هاي اين باغ با وحشت افکني، آينه ها، زمزمه هاي قتل، آوارگي و افسانه ها استتار شده است

انار، توت، خرمالو، سروهاي ماليخوليايي و شهوت آلود، گلهاي سرخ شيرازي، آتشدانهاي عود حجازي و عنبر، لاله هاي درشت عثماني، فرشهاي گسترده همچون باغي که بر چمن ساخته شده است --مجموعه عمارتي با الواح خطاطي شده-- يک بيد و نهر آب با رديفي از ترتيزکها --آب نمايي بلورين با شکل هندسي چندضلعي-- محبوبگاني که به رسوايي آب بازي مي کنند، ساقيان تيره پوستي که در شاخ و برگ باغ گاه پنهان و گاه آشکار مي شوند-- آب، سرسبزي، زيبا رويان

شب هنگام حسن صباح در حالي که عمامه اي بر سر دارد و بر فراز ايواني بر بالاي باغستان ايستاده است به آسمان خيره مي شود و در خنکاي هواي بي روح بيابان در انديشه طالع بدعت غرق مي شود. درست است که در اين اسطوره برخي مريدان علاقه مند، شايد خود را از فراز باروها در اعماق تاريکي پرتاب کنند(ه) اما اين هم درست است که برخي از آنان هم خواهند آموخت چگونه همچون جادوگران پرواز کنند

الموت رمزي است که در خاطر باقي مي ماند، هر چند جام جهان نما يا حلقه جادويي است مفقود شده در تاريخ اما در شناخت و آگاهي ما حک شده و تعبيه گشته است(و). مرد کهنسال با مردان فراموش شده اش همچون روحي سرگردان در خيمه شاهان و اتاق خواب روحانيان پرواز مي کند(ز)، از همه قفلها و محافظان مي گذرد و در پشت سر رؤياهاي خوفناک، دشنه هايي(ح) که در بالشها فرو شده اند و رشوه هايي مقتدر(ط) برجاي مي گذارد

از صندوقچه عطار تبليغاتش رؤياهاي مجرمانه آنارشيسم فلسفه وجود مي تراود، و وسواس نجابت فاميليمان بيرقهاي درخشان تمرد اسماعيليان را نمايش مي دهد(ی)... ايشان همگي مدعيان تاج و تخت مصر افسانه اي اند، امتدادي پنهان از فضا و نور، در خدمت آزاديهايي که هنوز هم غيرقابل تصورند
متن بالا ترجمه اي است که از اين نوشته ساخته ام
اصطلاحي که صليبيون با آن مسلمانان يا کافران را مي خواندند saracen( الف
ب )شيخ الجبل؛ درواقع اصطلاحي است که سرداران صليبي براي رشيدالدين سنان، داعي بزرگ اسماعيليان شام وضع کرده بودند
ج )يکي از خداوندان الموت اواسط ماه رمضان در يک تجمع عمومي اعلام کرد قيامت فرا رسيده است و عيد گرفت
د )براساس تحقيقات دهه هاي اخير، انتساب حشيش به اين فرقه را بيش از آنکه ناشي از واقعيت باشد حاکي از افسانه سازيهاي اروپاييان قرون وسطا دانسته اند
ه )طي بازديدي که کونراد منفراتي پادشاه فرنگي اورشليم از مصياف داشت دو تن از نگهبانان قلعه به اشاره پيرمرد کوهستان خود را از فراز قلعه فرو انداختند
"The Thousand and One Nights is not something which has died…it is a part of our memory -
and also, now, a part of tonight"
- Borges, lecturing on The Thousand and One Nights
ز )از جايي که به حکم فقيهان حکومتي علاوه بر داعيان، فقها و مردمي که گرايشات اسماعيلي داشتند آزار مي ديدند و کشته مي شدند، فداييان علاوه بر مقامات کشوري و لشکري روحانيون شناخته شده را نيز به قتل مي رساندند
ح )يک روز صبح سلطان سنجر در کنار بالينش با خنجري مواجه شد که در سنگفرش فرو شده بود حسن صباح چنين پيغام فرستاده بود که براي فداييان زحمتي نداشت به جاي اين که خنجر را در سنگ سخت فرو کنند در سينه نرم سلطان فرو برند
ط )فداييان به راهنمايي امامان اسماعيلي در بسياري از اوقات براي تحت فشار گذاشتن يا کسب منافع سياسي اقتصادي دست به تهديد و قتل مي زدند
ی ) اسماعيليان فرقه اي شيعه مذهب بودند که در ايران تا زمان حسن بيشتر به صورت مخفي و با تبليغ داعيان ادامه حيات داده بودند. با تسخير الموت وي ايشان را به چنان قدرتي رسانيد که عليرغم حملات و محاصره هاي متعدد نظامي بخصوص در زمان ترکان سلجوقي در البرز و خراسان 160 سال ادامه حيات دادند و نقشي مؤثر ايفا کردند. در ستيهندگي و تعصب ترکان سلجوقی(دشمنان سرسخت اسماعیلیان) همين بس که جولان و پيشروي خيره کننده ايشان در آسياي صغير و برانداختن دست نشاندگان فرنگي آن سامان، اروپاي مسيحي را به آغاز جنگهاي صليبي برانگيخت. اسماعيليان شاخه خراسان و البرز پس از سقوط خوارزمشاهيان و بغداد در حمله اقوام مغول، به دست هلاکو متفرق شدند. ربع قرن بعد مماليک شام که بعداً مغولان را تار و مار کردند و هلاکو را به قتل رساندند، مصياف قلعه مرکزي اسماعيليان شام و ديگر قلاع را در آن منطقه اشغال کردند

هیچ نظری موجود نیست: