و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

دوشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۶

سفرهای اکتشافی اروپائیان؛ تجارت شکر و برده

توسعه طلبي اروپايي در آن سوي درياها در قرنهاي پانزدهم و شانزدهم به طور اوليه در دو جهت رشد کرد. راستاي اول اين رشد در امتداد سواحل غربي آفريقا روي داد که در آن پرتغاليها در لشکرکشيهاي تهاجمي يا تجاري در جستجوي محصولاتي مانند برده، عاج، فلفل و طلا بودند. دومين جهت اوليه توسعه به سوي جزاير اقيانوس اطلس بود. در اين جزاير اروپائيان سرزمينهايي قابل بهره برداري و نه الزاماً مسکوني يافتند که از طريق آن محصولاتي طبيعي از قبيل عسل و الوار جمع آوري مي کردند. در نتيجه کمبود سرزمينهاي قابل کشت در ايبري، استعمارگران در نهايت براي سکونت در اين سرزمينها مصمم شدند و در صدد پرورش محصولاتي مانند گندم و در نهايت شکر برآمدند. توليد شکر به نحو ممتازي سودآور بود اما براي توليد به زمينهاي وسيع و نيروي کار فراوان نياز داشت. به اين دو علت تجارت شکر و برده در بهره برداري اروپائيان از جزاير اقيانوس اطلس به نحو نزديکي در يکديگر ممزوج شدند. اين روش استخراج منابع در نهايت به سمت قاره آمريکا توسعه يافت

کشت و صنعت شکر

تشکيلات سرمايه دارانه کشت و صنعت به نحوي سامان يافته بود تا محصولات کشاورزي با ارزش تجاري بالا را با استفاده از يک شکل اجتماعي باستاني _ برده داري _ که نيروي کار آن را تأمين مي کرد توليد کند. سود ناشي از توليد شکر در حکم انگيزه اي بود که در جهت توسعه تشکيلات کشت و صنعت کار مي کرد. اين روش در منطقه مديترانه به بلوغ رسيد و در نهايت در امتداد اقيانوس اطلس به آمريکا توسعه يافت. ساير محصولات تجاري نيز از قبيل پنبه، نيل و تنباکو با روش هماهنگ با اين تشکيلات توليد شدند اما شکر اولين نمونه اين محصولات بود

کشت نيشکر در اصل متعلق به جنوب غربي آسيا بود. از آنجا اين روش توسط فاتحان عرب در قرنهاي دوازدهم و سيزدهم به ايران و سپس به مديترانه شرقي برده شد. مدت کوتاهي پس از معرفي نيشکر به منطقه مديترانه اي، اين محصول در کشتزارهايي مشابه مجتمعهاي کشت و صنعت بعدي که در آمريکا راه اندازي شدند پرورش يافت. تا قرن چهاردهم قبرس با استفاده از نيروي کار بردگان سوري و عربي به يک توليد کننده بزرگ تبديل شد. در نهايت شکر راه خود را به سوي سيسيلي باز کرد و در آنجا کشت و تجارت آن با الگوي مشابهي از نيروي کار برده يا بيگاري، بر روي زمينهاي کشاورزي نسبتاً بزرگ و در همراهي با يک تجارت راه دور به خوبي توسعه يافته ريشه دوانيد. پرتغاليها و اسپانياييها هر دو به سيسيلي به عنوان الگويي که بايستي در مستعمرات خود در اقيانوس اطلس مورد تقليد قرار مي دادند نگاه مي کردند. در سال 1420 شاهزاده هنري براي جويا شدن از چگونگي کشت نيشکر و تربيت کارآموختگاني در اين زمينه تعدادي افراد را به سيسيلي فرستاد

آسيابهاي غلتکي که يک ابتکار در توليد شکر بودند (احتمالاً توسط سيسيليها) در قرن پانزدهم به منطقه مديترانه و جزاير اقيانوس اطلس معرفي شدند. آسياب غلتکي زمان و نيروي کار لازم براي آماده کردن نيشکر را کاهش داد و در نتيجه ظرفيت آسياب افزايش يافت. اين فناوري در ترکيب با تشکيلات توليدي که در منطقه مديترانه توسعه يافته بود به جزاير اقيانوس اطلس منتقل شد و در آنجا گسترش يافت. آخرين عنصر مورد نياز براي رشد اين صنعت تأمين نيازمنديهاي آن به يک نيروي کار بزرگ بود. راه حل آن استفاده از مشارکت بردگان آفريقايي بود

برده داري در ايبري از زمان امپراطوري روم جنبه اي از زندگي روزانه بود. جنگ مداوم بين مسلمانان و مسيحيان در ايبري منبعي ثابت براي تأمين بردگان فراهم کرده بود که البته مقياس آن بسيار کوچک بود. در تاريخ برده داري ايبري تغيير قابل توجهي بوجود نيامد تا اين که با فتح سيوتا بوسيله پرتغاليها در سال 1415 امکان تردد بردگان شمال آفريقا فراهم آمد. تا دهه 1440 برده داري با يک تجديد حيات عمده مواجه شد و اين در نتيجه توسعه تهاجم و تجارت پرتغاليها در امتداد سواحل غربي آفريقا بود. در سال 1448 بيش از يک هزار آفريقايي وارد پرتغال شده بودند و اين رقم در هر سال به تعداد 800 تا 900 نفر افزايش يافت. تا پايان قرن اين افزايش در تجارت برده با شروع به رشد کردن مزارع نيشکر در جزاير آلگاروه و ماديرا همزماني يافت. اين نياز به نيروي کار در مزارع نيشکر، ماهيت برده داري پرتغالي را براي هميشه از حالت بندگي خانگي به بردگي در مزارع تغيير داد. در قرنهاي پانزدهم و شانزدهم تقريباً تمامي جزاير اقيانوس اطلس؛ آزورها، قناريها، جزاير دماغه ورده، سائو تومه و ماديرا جهش کشت نيشکر را تجربه کردند. در سال 1452 ماديرا تحت نظارت شاهزاده هنري مورد سکونت قرار گرفت و تا دهه 1460 به تنهايي تبديل به بزرگترين واحد توليد شکر در جهان غرب شد

کريستوفر کلومبوس به عنوان يک مرد جوان در تجارت شکر ماديرا آموزش ديده بود. او اين تجربه را در دومين سفر خود در سال 1493 با خود به دنياي جديد آورد و در آن زمان کشت و کار نيشکر را به منطقه کارائيب معرفي نمود. اما تا قبل از اوائل قرن شانزدهم صنعت شکر در آنجا شروع به شکوفايي نکرد. اين اتفاق ابتدا در سانتو دومينگو، سپس کوبا و کمي بعد از آن در پورتو ريکو رخ داد. متأسفانه در نتيجه خروج مداوم مردم و منابع از کارائيب به سوي سرزمينهاي اصلي آمريکا که به طمع طلا و نقره به سوي آن کشيده مي شدند، رشد صنعت نيشکر در کارائيب کند شده بود

پرتغاليها در سال 1500 برزيل را کشف کردند. به زودي در روند مسکوني کردن آن اداره استعماري محلي براي جذب افراد آموزش ديده در کشت نيشکر درخواست داد. تا سال 1518 اولين مجتمع کشت و صنعت راه اندازي شد اما تنها در دهه 1530 بود که کشاورزي شکر به خوبي در برزيل استقرار يافت. در سال 1591 صنعت شکر به سرعت در حال توسعه بود تا به نيازهاي فزاينده بازارهاي اروپا پاسخ دهد. تا پايان قرن شانزدهم تجارت برده اقيانوس اطلس تنظيم و تدوين شد و آن را به منبعي قابل اعتماد براي نيروي کار تبديل کرد. تا اين زمان استعمارگران اروپايي از مردم بومي که اروپاييها به غلط آنها را "هندي" مي ناميدند به عنوان برده استفاده مي کردند. نياز به برده ماهر در صورتي که قرار باشد صنعت شکر توسعه يابد اهميت اساسي دارد. بهترين سرمايه گذاري بر روي بردگان مربوط به مردم غرب آفريقا بود که در مجتمعهاي کشت و صنعت اقيانوس اطلس و کارائيب به عنوان سرکارگران نيشکرکار، دروکنندگان، آهنگران، گاورانان و بسته بندي کنندگان شکر تجربه آموخته بودند. تا اوائل قرن هفدهم تغيير رويه از برده داري محلي به برده داري آفريقايي تا حدود زيادي پيشرفت کرده بود

بردگان آفريقايي

برده داري عبارتست از نگه داري نوع بشر به عنوان بخشي از دارايي و اين رفتاري بوده است که از اولين گزارشات تاريخي تا اوائل قرن بيستم شکوفا بوده است. در مورد برده داري در غرب، اين سنتي طولاني بوده است که ريشه هايش به طرز عميقي در سنتهاي يوناني و رومي جا گرفته بوده است. به عنوان مثال ارسطو يک برده دار بود که سياستش در اختيار گرفتن بردگاني بود که زبان مشترکي با يکديگر نداشتند و به اين ترتيب اميدوار بود مانع از شکل گيري هرگونه تباني بين آنان شود

برده داري همچنين در قاره آفريقا تاريخي طولاني داشته است. براي تحليل اين که چرا برده داري اين چنين در آفريقا اهميت داشت درک تفاوتهاي بين تشکيلات قانوني آفريقا و اروپا اهميت اساسي دارد. در ساختارهاي قانوني اروپا، زمين شکلي اوليه از دارايي خصوصي و مولد درآمد محسوب مي شد بنابراين تملک زمين اصل قانوني بنيادي در اين ساختار بود. ساختار قانوني آفريقا به نحوي تکامل يافت که تملک شخصي زمين يا تملک تعاوني آن مطرح نبود. بلکه قانون آفريقا بردگان را به عنوان تنها شکل از دارايي خصوصي و مولد درآمد مي شناخت. موضوع اصلي توليد ثروت در هر دو سيستم يکسان بود ولي اين دو، از جهت تأکيد بر اين که ثروت از کجا توليد مي شود با يکديگر متفاوت بودند؛ محصول ناشي از زمين يا محصول ناشي از نيروي کار. هر دوي اينها اهميت داشتند زيرا هر دو شکلي از دارايي شخصي بازتوليدکننده بودند که به وسيله نسل بعد قابل ارثبري بودند و مي توانستند به کار توليد ثروت ادامه دهند. در آفريقا ماليات به جاي اين که بر زمينها بسته شود بر اساس افراد بسته مي شد و در نتيجه برده داري و تجارت برده شايع بود و براي توليد يک ثروت مطمئن در نظر نخبگان سياسي و اقتصادي آفريقايي اهميتي اساسي داشت. به اين ترتيب يک ساختار پيچيده بومي برده داري مدتها پيش از ورود اروپائيان در حال فعاليت بود. در اوائل قرن پانزدهم بازرگانان اروپايي تهاجمات پراکنده اي براي به دست آوردن برده در امتداد ساحل انجام دادند اما اکثريت تاجران در نهايت دريافتند پيش از اين زمان يک ساختار به خوبي توسعه يافته برده داري در منطقه وجود داشته است و آنان مي توانند به طور مسالمت آميز همانند يک تاجر آفريقايي در اين دستگاه وارد شوند

اشراف پادشاهي کونگو از نظر سرمايه پولي ثروتمند نبودند اما از نظر تعداد برده توانمند محسوب مي شدند. بردگان به عنوان شکل اصلي ثروت در آفريقاي مرکزي نقش اجتماعي بسيار پيچيده تر از آنچه که ممکن بوده است در جامعه اروپايي بازي کنند داشته اند. بردگان به عنوان يک گروه وابسته و وفادار تلقي مي شدند که نخبگان آفريقايي نه تنها از آنها مي توانستند در جهت توليد ثروت استفاده کنند بلکه از آنها در جهت اعمال وظايف مديريتي و نظامي خود سود مي جستند. حاکمان آفريقايي ارزش بردگان خود را به عنوان دارايي خصوصي خود و به عنوان کارگران، سربازان و مستخدمان کاملاً وفادار خود به رسميت مي شناختند. اين ساختار آفريقا بردگاني بسيار ثروتمند و قدرتمند بوجود آورد. امپراطوريهايي مانند امپراطوريهاي قدرتمند سوداني به طور عمده بر ارتشهاي بردگان و مديران برده خود تکيه مي کرد تا از وفاداري و انضباط اشراف محلي اطمينان حاصل کند. اين پويايي داخلي ساختارهاي سياسي و تشکيلاتي آفريقايي در تجارت برده اهميت بسيار بيشتري نسبت به هرگونه فشاري که ممکن بود اروپاييها در اين رابطه اعمال کنند داشت. اکثريت آفريقاييهاي خارج از آفريقا برده بودند و در دنياي اقيانوس اطلس آنان تأثيري عميق از نظر اقتصادي و فرهنگي برجاي گذاشتند. تأثيري که ناشي از نيروي کار آنان و ميراث فرهنگي بود که آنان با خود از آفريقا اورده بودند

شاهراه مياني

از جايي که قسمت بسيار زيادي از تجارت برده به صورت غيرقانوني انجام مي شد تخمين تعداد واقعي آفريقاييهايي که به عنوان برده بر روي کشتيهاي اروپايي حمل و نقل مي شده اند مشکل است. تا پايان قرن شانزدهم ميزان تخميني صادرات بردگان از آفريقا 9500 نفر در سال بود. نتيجه اين بود که در واقع ميليونها آفريقايي بين سالهاي 1450 و 1600 به سمت جزاير اقيانوس اطلس و کارائيب و قاره امريکا عبور داده شدند. براي بسياري از آفريقاييها نقطه شروع براي اين عبور شاهراه مياني بود. شاهراه مياني در بهترين حالت سفري بسيار ناراحت کننده و ضدبشري بود. و در بدترين حالت امتحاني سخت بود که منجر به مرگي آرام و دردناک مي شد

کشتيهاي اروپايي با گروههاي شش نفره اي از افراد که از ناحيه گردن و پاها به زنجير کشيده شده بودند بارگيري مي شدند. بر روي کشتي آنها در زير عرشه نگه داشته مي شدند و در وضعيت سرنگون و در حالي که در رديفهاي دراز به زنجير کشيده شده بودند قرار داده مي شدند. برخي تاريخ نويسان تخمين زده اند به ازاي هر تن بار کشتي چهار برده جابجا مي شده است. شرايط در زير عرشه دهشتناک بود: اين محموله پرجمعيت جايي نگهداري مي شد که جريان هوا بسيار ضعيف و بد بود، گرما غيرقابل تحمل بود و کمبود طول کشنده منابع کافي غذا و آب وجود داشت. بسياري از آفريقاييها از درياگرفتگي رنج مي بردند و به طور مداوم استفراغ مي کردند. غذاي ناکافي منجر به شيوع اسهال مي شد و اين شرايط منجر به شيوع بيماريهايي مانند تب تيفوئيد، سرخک، تب زرد و آبله مي شد

اين شرايط غيرسالم با اين رفتار شايع که براي افزايش سود کشتي را بيش از اندازه از برده بارگيري مي کردند بدتر مي شد. هرچه کشتي بيشتر در دريا مي بود نرخ مرگ و مير بردگان بالاتر مي رفت. سؤال هيچ وقت اين نبود که آيا آفريقايي ها در طي سفر مي ميرند بلکه سؤال اين بود که چقدر از ايشان در يک سفر مرده است. در سفرهاي کوتاه مانند حرکت به سوي سائو تومه از بنين انتظار 5 تا 10 درصد نرخ مرگ و مير وجود داشت. در سفرهاي درازتر مانند حرکت به سوي ليسبون از سائو تومه شايد انتظار 30 درصد يا بيشتر وجود داشت. آنان که از سفر جان سالم به در مي بردند معمولاً به اسکلتهايي تبديل مي شدند که بسياري از ايشان در نتيجه بي توجهي در طي عمليات گمرکي و تا هنگامي که به فروش برسند مي مردند

اين تحميل خفت انساني بي اندازه که مشخصه شاهراه مياني بود باعث مي شد بسياري از آفريقاييها از تکانهاي رواني شديد رنج ببرند. اين موضوع با اين ترس عمومي آفريقاييها ترکيب مي شد مبني بر اين که آفريقاييها براي اين که بوسيله پرتغاليها خورده شوند يا اين که از ايشان روغن يا باروت توليد شود يا از خون آنها براي رنگ کردن پرچمهاي سرخ کشتيهاي اسپانيا استفاده شود به اسارت گرفته شده اند. در واقع اين مهارت آنان در کار کشاورزي و تطابق آنان با آب و هواي حاره اي بود که به شدت در اقتصاد کشاورزي مستعمره هاي اروپايي مورد نياز بود. و اين اقتصادي بود که مبتني بر تشکيلات کشت و صنعت بود

اين نوشته ترجمه اي از اين متن است

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بسم الله الرحمان الرحیم. قائم پناه گرامی. سلام علیکم

فرمایش شما:
«نگفتم حقانيت شرعي روحانيون (علماي سنتي دين) يا مرجعيت شيعه يا دخالت اهل دين در قانونگذاري و حکومت ابتکار آيت الله خميني بوده. بلکه صحبت در حوزه سياسي بود و گفتم اين اولين بار بوده که به ابتکار آيت الله اهل دين در ايران روزگار مدرن توانسته اند از رأس هرم قدرت اجتماعي سياسي جامعه، درباره نحوه مديريت جامعه اظهارنظر و اعمال اقتدار کنند و مثل روزگار پيشين دخالتشون مشروط و محدود به خواست ساير منابع اقتدار و چه بسا مقطعي و تشريفاتي نيست.»

به ابتکار آیت الله خمینی، آیت الله خمینی در رأس قدرت قرار گرفت. علمای دین، در هزار سال گذشته، در اجتماع نقش داشته اند. «مدرن» یعنی چی؟ به قول بشریه، ایران از رضا شاه تا الان، در دوران «مدرن مطلقه» است. اتفاقاً جایگاهی که مراجع تقلید در زمان محمدرضا پهلوی داشتند، الان ندارند. زمان محمدرضا، نخست وزیر و سناتور با افتخار می گفت من مقلد آقای فلانی ام. الان، مرجع تقلید، فقط باید مدح مقام معظم رهبری را بگوید. .گرنه مانند آذری ی قمی بیتش را به آتش می کشند. مانند تعدادی از علمای شهر شما، مشهد، قبل از شروع درس «ولایت فقیه»، به آن علما تلفن می کنند که از درس منصرف شوید و تمارض کنید. شما تحت تبلیغات شدید موجود در ایران، و به دلیل کوتاهی ی خودت در شناخت تاریخ معاصر ایران و تاریخ دین و اهل دین در این سرزمین، محو شده ای در مرحوم خمینی و پی در پی به او ابتکار، و حق، و جواز امور مختلف نسبت می دهی. مرجعیت مرحوم خمینی در 1342، به تلاش منتظری و تأیید و حمایت شریعتمداری و دیگران بود. وگرنه حکومت می خواست مرحوم خمینی را اعدام کند. البته مرحوم خمینی، با تخصص خود در «انقلاب»، و زیرکی و هوش و همت و تقوا، و همکاری ی دیگر علما، حکومت وقت را وعده ی حکومتی برتر و بهتر سرنگون کرد

فرمایش شما:
«تحول انقلابي که در نسبت روحانيون و قدرت بعد از انقلاب اسلامي به وقوع پيوسته مثل روز بر عقلاي قوم روشنه و عجيبه که شما منکرش هستيد.»

برایم مفهوم نیست. «تحول انقلابی در نسبت روحانیون و قدرت» یعنی چی؟

فرمایش شما:
«چيزي که محقق شده اينه که شما زير سايه ابتکار سياسي خميني مي توني با نظرات ديني در برابر رفتار سياسي اجتماعي حکومت اظهارنظر کني و بازخواست کني. قبل از اين هيچ کس براي اين طور نظرات امثال شما تره خرد نمي کرد. و اين يعني آغاز راه براي بروز بيشتر مفاهيم و انديشه هاي سنتي و ديني ما در ارکان اجتماعي و سياسي امروز جامعه ايراني. اميدوارم انتظار نداشته ايد که با انقلاب اسلامي يه هويي مدينه فاضله از آسمون رو زمين بيفته و همه چي مثل بهشت برين بشه که با تعجب مي پرسي چي چي محقق شده! دوست داشتيد چي محقق مي شد؟ »

خوشبختم که شخص فاضل و محقق و تاریخ دان و قانون دان جناب عالی، برای بنده تره خرد می کنید. خب. گمان کنم شما خودت هم نمی دانی چه می گوئی. آیا مرحوم خمینی «در زیر سایه ی شاه» با شاه مخالفت می کرد؟ آیا مرحوم خمینی در زیر سایه ی «ابتکار شاه» با شاه مخالفت می کرد؟ پس ظاهراً آنچه که محقق شده (حالا یا از آسمان افتاده یا با روابط علت و معلولی محقق شده) این است که امروزه برای این طور نظرات امثال بنده تره خرد می کنند. شکراً لله رب العالمین

مرحوم خمینی، طبق تمایلات و نظرهای فقهی ی خودش، و طبق شرایط داخلی و خارجی در زمان خود، موفق شد حکومتی به شکل خاص را پی ریزی کند. من منکر نیستم. مخالفت مرحوم خمینی با «جمهوری ی دموکراتیک اسلامی»، چه بسا دلیل ساده ای داشته:

آن مرحوم هم مانند من و شما vocabulary داشته. ایشان احتمالاً با کلمه ی «دموکراسی» و مفهوم آن نه مأنوس بوده و نه آشنا. ایضاً با کلمه و مفهوم «امپریالیسم». و کلمات و مفاهیم دیگر. هم آشنا و مأنوس نبودن ایشان با بعضی مفاهیم، و هم تمایل شخصی اش بر بعضی چیزها. مثلاً از 1358 تا 1368، طبق نص قانون اساسی، آنچه در ایران وجود داشت «مجلس شورای ملی» بود. مرحوم خمینی در آغاز به کار مجلس گفت «... مجلس شورای اسلامی ...». چون چنین فرمود، دیگر نص قانون اساسی (که خود مرحوم خمینی هم به آن رأی داده بود، و احتمالاً رأیش مثبت بوده) ارزشی نداشت. تمام مملکت ایران هم گفتند و نوشتند «مجلس شورای اسلامی»

تا آن جا که از ضمیر خود آگاهم، دشمنی ای با مرحوم خمینی ندارم. گاه به گاه برایش فاتحه هم می خوانم

فرمایش شما:
«به يک سؤال و ابهام مهم ذهني من اشاره نکرديد. شما که هوادار حکومت اسلامي هستيد چطور مي شه که علاقه مند مي شيد نشون بديد بنيان اقتدار نظام پوشاليه؟»

من، در حد مناسب (مناسب از لحاظ نسبت بین انتقاد و تمجید، و نسبتهای دیگر)، به حکومتی که در جامعه ای واقعاً اسلامی وجود داشته باشد، علاقه دارم. واقعی بودن یا نبودن اقتدار سیاسی و علمی و فرهنگی و اخلاقی امام علی و امام حسین و شما و من و مرحوم خمینی و دیگران، در عمل، و گفت و گوی آزادانه معلوم می شود، و روشها و راههای دیگر

فرمایش شما:
«انقلاب و امام و شهدا احتمالاً نيازي به دلسوزي و نظرات شما ندارند تا بخواهيد از دستاويز شدنشون خبر بديد يا اظهار نگراني کنيد»

بسیار خوب

فرمایش شما:
«نظريه پردازي شما درباره تبليغاتي بودن پايه اقتدار نظام دو سه تا اشکال اصولي و اساسي داره. يکيش همون بود که قبلاً اشاره کردم و شما بهش نپرداختيد و اون توهين به درک و فهم مردم ايران بود. و اين سخن بسيار تکان دهنده ايه اگر شما واقعاً بهش اعتقاد داشته باشي. اين که مردم ايران با اين همه تاريخ و سنت و فرهنگ درخشان به اين سادگي فريفته تبليغات بي اساس حکومتيان شده اند. »

همین مردم ایران، که فرمودی، در زمان شاه، در خانه هاشان عکس شاه و ملکه بود. ابتدای کتابهای درسی ی فرزندانشان عکس شاه و ولی عهد و ملکه بود. در پارلمانشان تصویب می کردند که «اعلا حضرت فقید لقب رضا شاه است». حکومت، رسانه ها در دستش است. در ایران، اوائل که دستگاه فکس آمده بود، حکومت اجازه نمی داد هر کسی فکس داشته باشد. گویا اوائل که تلفن آمده بود، رضا شاه یا محمدرضا شاه فقط برای دربار اجازه می دادند استفاده شود

فرمایش شما:
«يعني سيدمحمدي با چندغاز سواد نم کشيده اش متوجه تبليغاتي بودن و بي اساس بودن پايه اين حکومت شده و برآشفته اما ميليونها نفر ايراني ميراثبر ابن سينا و ابوريحان و رازي و شيخ طوسي و کليني و ديگران با همه پيچيدگي انديشه و فرهنگ امروزيشون متوجه چنين چيزي نشده اند و فريب تبليغات رو خورده اند.»

با تشکر از لطف شما. حیف که من میراثبر گرامیان نامبرده از کار درنیامدم


بی بی سی و مانند آنها را ایران فیلتر می کند. به یک اشاره. میلیون میلیون وبسایت و وبلاگ را ایران می بندد. ماهواره را ممنوع می کند. نظام ایران، تا می تواند، راههای نفوذ تبلیغات بی بی سی و مانند آنها را می بندد. برای نظام ایران، هر مسجد و مدرسه و دانشگاه و استادیوم فوتبال و باشگاه کاراته و باشگاه ازدواج و کتاب درسی ی مدرسه و ... محل تبلیغات است. مهم نیست از نظر بودجه و تکنولوژیک و علم روبط عمومی و علم ارتباطات رسانه ای و مانند انها، ایران از همتایان غربی اش کمتر باشد. ایران کمتر بودن خود از نظر بودجه و علم و تکنولوژی را از راههای دیگر جبران می کند

نظر بنده را پرسیدید. عرض می کنم. انقلاب 1357 معلول علتهای مختلف بود. سرطان شاه. سفاک نبودن شاه، آن طور که صدام بود و استالین بود و هیتلر بود. توافق قدرتهای وقت جهان برای رفتن شاه. اراده ی مرحوم خمینی از حدود 1356 برای سرنگون کردن شاه. (مرحوم خمینی در حدود 1342 به شاه می گفت «اعلاحضرت همایونی». می گفت شاه باید طبق قانون عمل کند.) هماهنگی علما با مرحوم خمینی. رفاه نسبی ی اقتصادی در ایران. فضای نسبتاً باز سیاسی در ایران که کارتر باعثش شد. لبیک گفتن مردم ایران به رهبر نهضت. پیوستن گروههای انقلابی ی غیر دینی به نهضت، به رهبری ی مرحوم خمینی. و دلایل و مسائل دیگر

فرمایش شما:
«يکي بيشتر به مذاق شما خوش مياد اگر هم نظر متفاوت ديگري داشتيد بفرماييد. آيا سرنگوني رژيم پهلوي به دست اسلامگرايان اتفاقي بحق و مناسب بود؟ يا مردم و جوانان ايران تحت تأثير احساسات، اسلامگرايان بي تجربه و ناتوان در امر مملکت داري رو بر سر کار آوردند؟ آيا درست بود که اسلامگرايان در يک اقدام انقلابي رژيم قبلي رو سرنگون کنند و به يکباره تمامي قدرت رو در دست بگيرند؟ يا بهتر بود آرام آرام سطح مشارکت سياسي و اجتماعيشون به نسبت پختگي که پيدا مي کردند افزايش مي يافت؟ و اصولاً شرايط و اقتضائات عملي و سياسي جامعه اجازه عملي شدن کدوم يکي از اين گزينه ها رو مي داد؟ و حالا که حکومت اسلامي به اين شکل خاص و در اين شرايط تاريخي خاص محقق شده چه گزينه هايي براي اداره جامعه متصوره؟ روي اين سؤال آخري هم تأکيد مي کنم که اگر دوست داشتيد با توجه بيشتري بهش بپردازيد.»

سرنگونی ی رژیم شاهنشاهی ی پهلوی، ارتباط به خلقیات شاه و خلقیات مرحوم خمینی، و مسائل دیگر داشت. مرحوم خمینی، خُلقش خُلق انقلاب بود. شریعتمداری خُلقش، سازگاری با شاه بود
در بعد از پیروزی ی انقلاب، دولت موقت از تعدادی افراد نسبتاً تحصیلکرده و نسبتاً سیاست شناس استفاده کرد. شاید استفاده از دولت موقت، هوشمندانه بوده. از دولت موقت چیزهائی یاد بگیرند، و سپس آن را یک لگد بزنند بیندازند کنار
بعد از دولت موقت، تقریباً با آغاز ریاست جمهوری ی آقای خامنه ای، اوضاع تثبیت شد. توجه کنید
دکتر ولایتی گفته بود
بعد از انقلاب ماها، بدون توجه به تحصیلات و تجربه و آگاهی ی مان، رفیتیم به وزارتخانه ها و جاهای مختلف. من رفتم وزارت خارجه. فلانی رفت فلان جا
در درس «انقلاب»، گویا می گویند که انقلابها بعد از پیروزی، دوره هائی را سپری می کنند. ظاهراً انقلاب ایران هم بعد از پیروزی، آن مراحل را طی کرده. ترور شدن رهبران فکری. روی کار امدن میانه روها و سپس طرد میانه روها. تثبیت قدرت توسط تندورها
این که بهتر بود فلان موضوعات آرام آرام باشد یا تندتند باشد، طبق نظر من نیست. طبق یکی از افراد، مناسب بود افکار مرحوم خمینی و بازرگان و بهشتی و طالقانی (افکار خوب از هر کدام ایشان) عرضه شود و عمل شود. عملاً جز مرحوم خمینی کسی اقتدار نداشت دستور دهد حجاب یک شبه واجب شود یا چندساله
فعلاً هم گویا هیچ گزینه ای جز ولایت فقیه عملاً مادام العمر و عملاً غیر پاسخگو و غیر انتخابی قابل تصور نیست. اگر از دید شما قابل تصور است، لطفاً تصورتان را اعلام کنید. گزینه ی بنده که ظاهراً طبق لطف دوستان، از نظرهائی است که «برایش تا قبل از ابتکار مرحوم خمینی، تره هم خرد نمی کردند»

التماس دعا
اگر زیارت امام رضا رفتی، از جانب این روسیاه هم زیارت کن