و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

چهارشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۶

زنان بزرگ مسلمان ایرانی 3

تعدادي از زنان شاعر به خاطر مطايباتشان با ديگر شاعران و هجو سروده هايشان ردي در تاريخ ادبيات فارسي به جاي گذارده اند چون بيجه منجمه خواهر مولانا علاءالدين کرماني و معاصر جامي که به علت نماز نگزاردن جامي در مسجد ساخته شده توسط او، وي را هجو کرده است. بعضي نيز در جواب شاعران زمان خود قصايدي غرا سروده اند چون سيده بنت ناصر که در پاسخ به رشيدالدين وطواط قصيده اي سروده است. [ص196

زنان شاعر در تمام انواع ادبي طبع آزمايي کرده اند. مي نويسند رابعه اولين شاعر فارسي زبان است که قالب ملمع به دست هنرمند وي ساخته شده است. درباره او آمده است: عجب آنکه در هنگام انعقاد نطفه شعر و شاعري فارسي که علي الاصول شعر گفته شده در آن دوران بايستي سست و غيرمستحکم باشد و خالي از تنافر و تعقيد نباشد رابعه آنچنان پخته و روان شعر مي گفته که از يازده قرن پيش تاکنون سلاست و دلربايي خود را از دست نداده و اين نيست جز آن که قبول کنيم رابعه وقوف کامل و احاطه نامحدود در زبان پارسي و ريشه هاي تشکيل دهنده آن داشته است. عوفي در کتب خود درباره او مي نويسد: دختر کعب اگرچه زن بود اما به فضل بر مردمان جهان بخنديدي و فارس هر دو ميدان و والي هر دو بيان. بر نظم تازي قادر و در شعر پارسي به غايت ماهر و با غايت ذکاء خاطر و حدت طبع، پيوسته عشق باختي و شاهدبازي کردي. شمس قيس رازي در کتاب المعجم في المعايير اشعار العجم در توضيح بحر مسدس مخنق به شعري از رابعه توسل جسته و مي رساند که او چنين بحري را بر بحور فارسي افزوده است. درباره رابعه سخن بسيار است و به شهادت ابيات سخن او در لطافت و اشتمال برمعاني دل انگيز و فصاحت و حسن تأثير معروف است. جامي که نام او را در شمار زنان زاهد و صوفي آورده از قول ابوسعيد ابوالخير گفته است که دختر کعب عاشق بود بر غلامي اما عشق او از قبيل عشقهاي مجازي نبود. هدايت در مجمع الفصحا نوشته است که او از ملک زادگانست، پدرش کعب نام در اصل از اعراب بود و در بلخ و قزدار و بست در حوالي قندهار و سيستان و حوالي بلخ کامرانيها نمود. کعب پسري حارث نام داشته و دختري رابعه نام. رابعه مذکوره در حسن و جمال و فضل و کمال و معرفت و حال وحيده روزگار و فريده دهر و ادوار، صاحب عشق حقيقي و مجازي و فارس ميدان فارسي و تازي بود. او را ميلي به بکتاش نام غلامي از غلامان برادر خود به هم رسيده و انجامش به عشق حقيقي کشيده. [صص 197-199

از ديگر مشاهير زنان شاعر، مهستي گنجوي (منيژه) معاصر سلطان سنجر است. مي نويسند در ده سالگي به گنجينه سرشاري از دانش و ادب دست يافت. مهستي تخلص شعري او بود. مهستي در نوزده سالگي استاد بيمانندي در موسيقي شد و چنگ و عود را استادانه مي نواخت. او شعر فارسي به ويژه رباعي را آن هم در بديهه گويي با روش تازه و بس نغز مي سرود. روزگار خوش و جواني مهستي به چهار بخش درآمده و نيز هر بخشي را مهستي با شيريني و زيبايي و گيرندگي بسيار به رشته نظم کشيده و اين ترانه ها به چهارگاه مهستي نامبردار است و بر روي هم دويست رباعي است. اين شعر از شهرآشوبهاي اوست

قصاب چنان که عادت اوست مرا
بفکند و بکشت و گفت کين خوست مرا
سر لابه کنان نهاد اندر پايم
دم مي دهدم تا بکند پوست مرا

همانطور که از برخي از تذکره ها و نيز اشعار خود مهستي برمي آيد وي در جواني همسر يا عاشقي به نام اميراحمد فرزند خطيب معروف گنجه داشته و از اين رو جوهري زرگر قصيده سراي قرن ششم داستان عشق اميراحمد به مهستي را به نظم در آورده است. بسياري از سخن سنجان و تذکره نويسان قوت کلام و سلاست بيان او را ستوده و وي را استاد زنان شاعر فارسي زبان دانسته اند. [صص200-201

از کتاب به زير مقنعه
تأليف بنفشه حجازي
نشر علم تهران 1376

زيرنويس: مدتي پيش در بجثي در گزاره که با دوستي اسلام ستيز (و شايد وطن ستيز) داشتم در واکنش به نظر او که معتقد بود زنان در ايران مانند زنان در ساير ممالک اسلامي اسير زنجيرهايي چون کنيزداري و حرمسراداري بوده اند و گويا تنها در ازمنه متأخره بوده است که ايشان به راهبري غرب از حقوق انساني خود بهره مند شده اند و حضوري انساني و اجتماعي پيدا کرده اند، درصدد برآمدم به مدارک تاريخي در اين زمينه مراجعه کنم. کتاب به زير مقنعه کارآمدترين دستاورد من در اين جستجو بود. ارجاعات و استنادات و منابع تاريخي در انتهاي کتاب، مذکور افتاده است و ممکن است مورد رجوع علاقه مندان واقع شود. توصيف وضعيت زنان بزرگ مسلمان ايراني را نمونه و نماينده اي از کليت وضع زنان در سرزمينهاي اسلامي تلقي کرده ام. سلسله نقل احوال زنان در تاريخ ايران مسلمان ادامه خواهد داشت

هیچ نظری موجود نیست: