و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۶

گزارشي از تبريز 2

چند روز پيش حوالي ظهر داشتم تو خيابون مي رفتم. صداي خراش ممتد يک سطح فلزي رو از وسط خيابون شنيدم. نگاه که کردم ديدم يک پيکان دولوکس سفيدرنگ صدمتر اونطرفتر در خط مياني بلوار در حالي که لرزشهاي نامعمولي داره و لاستيکهاش به کناره جدول مياني بلوار کشيده مي شه با سرعت حدود سي کيلومتر در ساعت به مسير خودش ادامه مي ده. از يک سرعت گير که رد شد تکانهاي ماشين بيشتر شد و در نهايت بعد از حدود سي چهل متر که من شاهد کشيده شدن ماشين به کناره بلوار بودم، يکي از لاستيکهاي ماشين از جدول بلوار که حدود سي سانتيمتر ارتفاع داشت بالا رفت و ماشين متوقف شد. در همين حين لاستيک جلو سمت بلوار جدا شد و حدود سه متر به هوا پرتاب شد و چهار پنج متر اونطرفتر غلت زنان به زمين افتاد. تو چند ثانيه اي که ماشين به اين حالت و با سرعت کمي در حال حرکت بود متعجب بودم که چرا راننده ترمز نمي گيره. شايد مي ترسيد با ترمز کردن ماشين انحراف بيشتري پيدا کنه. يک احتمال ديگه هم اين بود که براي راننده مشکلي پيش اومده باشه و نتونسته باشه ماشين رو کنترل کنه. بعد از اين که ماشين متوقف شد راننده از ماشين پياده شد و به نظر نمي رسيد مشکلي قبل يا حين تصادف براش پيش اومده باشه. ولي لاستيک ماشينش از بخت بدش درست به سمتي پرتاب شده بود که خيابون شيبداري در اون سمت قرار داشت و لاستيکش احتمالاً صدمتري دور شده بود. جمعيت به سرعت دور ماشين و راننده اش جمع شد ولي من در مسيرم تغييري ندادم. پيش خودم فکر کردم مشکلي که براي لاستيک ماشين پيش آمده بود يا ترکيدگي يا شل بودن پيچ و مهره ها بوده. من قبلاً ديده بودم ماشين عقبي به ماشين جلويي بکوبه ولي تا به حال همچنين صحنه تصادف عجيبي نديده بودم. چند صدمتر جلوتر، اونطرف بلوار نمي دونم تصادف شده بود يا مي خواسته بشه که دو راننده جوون پياده شده بودند و با هم درگير شده بودند و صداي بوق ماشينهاي اطراف هم بلند بود. از اين طور صحنه ها و درگيريهاي فيزيکي يا لفظي راننده ها در تبريز بيشتر از مشهد ديده مي شه

گربه هاي تبريز خيلي نترستر از گربه هاي مشهد هستند. تو مشهد امکان نداره تو پياده رو از فاصله دو متري به يک گربه نزديکتر بشيد مگر گربه هايي که کم و بيش با صاحب يک قصابي آمد و شدي داشته باشند و اهليتر شده باشند. تو تبريز گربه هايي که به طور اتفاقي باهاشون برخورد مي کنيد معمولاً با مشاهده شما هيچ تغييري در رفتارشون ديده نمي شه و تنها با ترسوندن اونها مي شه چند متر فرار کردنشون رو تماشا کرد. گربه هايي که ظهرهنگام تو پياده رو يا تو چمن دراز کشيده اند و در حال استراحت کردن هستند طرز درازکشيدنشون عين اجداد هيکلمندترشون تو بيشه هاي آفريقاست. همونطور که تو تلويزيون نشون مي ده. آدم اينا رو که مي بينه نسبت به آسودگي و بيخياليشون حسوديش مي شه. گربه هاي اينجا غير از رفت و آمدي که با قصابيها دارند با مغازه هاي ديگه هم گويا سر و سري دارند. يادمه يکبار که از جلو يک مغازه گل فروشي رد مي شدم صاحب مغازه يک گربه رو از در مغازه اش بيرون انداخت. و مغازه دار همسايه با خنده خطاب به گربه مي گفت باز با صاحبت دعوات شده؟

اولين بخش آموزشي من تو تبريز بيهوشيه. صبحها زودتر به بيمارستان مي رم تا قبل از ساعت هشت صبحانه رو تو بيمارستان بخورم و بعد يکراست وارد اتاقهاي عمل مي شيم. بيمارستان نيکوکاري بيمارستان فوق تخصصي چشم پزشکي تبريزه و خلوت تر بودن اتاق عملش باعث شده آرامش و آموزش بهتري نسبت به بيمارستانهايي مثل امام و شهدا داشته باشه. در کارهاي عملي کادر بيهوشي اتاق عمل شرکت مي کنيم و اقداماتي مثل رگ گيري و انتوباسيون تراشه رو با همراهي اساتيد و آسيستانهاي بيهوشي تمرين مي کنيم. يادمه اولين بار بيهوش شدن بيمار رو تو بخش سنگ شکني بيمارستان امام خميني تبريز ديده بودم. زماني که ديده بودم مريضي که در حال حرف زدن بود بعد از چند ثانيه اندامهاش شل مي شه و رو تخت مي افته و بعد با ماسک بهش اکسيژن مي رسونند ناخودآگاه يک احساس خاص بهم دست داد. با خودم فکر کرده بودم آيا تو اين نظام خلقت عادلانه است تنها با وارد کردن يک دارو و ماده شيميايي به بدن، هوشياري يک آدم رو ازش گرفت؟ چرا بايد مواد شيميايي چنين تسلط کاملي بر بدن انسان داشته باشند؟ بگذريم. بخش بيهوشي بخش بسيار شيرينيه. فشار کاري خاصي نداره و اساتيد و آسيستانها خيلي خوش برخورد و خنده رو هستند و در آموزش دادن کارهاي عملي خيلي با حوصله و با مشارکت پذيري کار مي کنند. اعتماد به نفسي که کارهاي عملي به آدم مي دهند در هيچ کار نظري و ذهني يافت نمي شه. ظهر هم که مي شه تو خود تشکيلات اتاق عمل نهار مي دهند. نسبت به غذاهاي بقيه بيمارستانها و دانشگاه خيلي بهتره

من تقريباً هيچ سابقه خوبي از ارتباط با هم اتاقيهاي خودم تو خوابگاهها نداشته ام. البته تو دوره دانشجوييم مدت زيادي هم شانس اتاق يک نفره يا زندگي در يا نزديک به محيط خانواده رو داشته ام. هم اتاقي اين دفعه ام در کنار خوبيهايي که داره برخلاف خودم آدم حواس پرت و بيخياليه. اول که اتاق جديد گرفته بوديم وسايل زيادي داشت که بدون اين که من بخوام خودش تو اتاق به اشتراک گذاشته بود و من هم ازشون استفاده مي کردم. ولي چون باز هم برخلاف من به اتاقهاي زيادي تو خوابگاه رفت و آمد داره و دوستان قديميش در اتاق يا اتاقهاي ديگه اي هستند کم کم بدون اين که از قبل من رو آگاه کنه وسايلش از اتاق ناپديد مي شوند و چندين بار شده که درست زماني که به نحو فوري به وسيله اي نياز دارم متوجه مي شم اونها رو از اتاق خودمون به اتاق دوستانش برده. در مواردي هم وسايل خودم رو از اتاق خارج مي کنه و احساس نيازي براي برگردوندنشون نداره. خودم هم ترجيح مي دم براي اين که پاي افرادي که دوست ندارم، به اتاق بيشتر باز نشه شخصاً با مراجعه به اتاق دوستانش موضوع رو پيگيري نمي کنم و از خير چند تکه وسيله گم شده ام مي گذرم و سعي مي کنم وسايلي که امکان بردن و برنگشتنشون زياد باشه رو از دم دست خارج کنم. سيگاري قهاري هم هست و چون گويا چند ماهي به خودش استراحت داده و بخش نمي ره معمولاً وقتي از بيمارستان به خوابگاه برمي گردم بايد چند ساعتي تا قبل از تهويه مناسب اتاق، بوي تند سيگارش رو که در مدت غيبت من در اتاق کشيده بوده تحمل کنم. به خاطر همين بخش نرفتن هم فرصت آزاد بيشتري داره و بدون اين که من رو در جريان بذاره بعضي شبها با چند نفر از دوستانش تو بالکن اتاق تقريباً تا صبح به کارت بازي کردن مي پردازند. عليرغم اينها بازم مي گم بچه خوبيه و خوبيهاش بيشتر از مشکلاتيه که با هم داشته ايم

بي گمان شهرداري تبريز نسبت به شهرداري مشهد ضعيفتر و فقيرتره. هرچند خوابگاه ما در حاشيه شهر و جاي نه چندان مناسبي از شهر قرار داره و بيشتر مشکلات اين منطقه براي ما به چشم مياد اما به نظر مي رسه به طور کلي وضعيت تعريض خيابونهاي اصلي، بهسازي پياده رو ها، انضباط در ساختمان سازي و کوچه بندي و مسأله نظافت معابر همگي در تبريز وضعيت ناخوشايند و نامناسبي دارند. شما اصولاً اماکن عمومي زيادي در تبريز سراغ نداريد که وقتي در اونجا حضور پيدا کنيد احساس کنيد در يک شهر بزرگ و برازنده و ميليوني زندگي مي کنيد. ماشينهاي شيک و گرانقيمت يا ساختمانهاي بزرگ و با ابهت در تبريز زياد هستند ولي وضعيت نظم و زيبايي شهري و معابر به طرز نامتناسبي ضعيفه

هیچ نظری موجود نیست: