و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۶

ضرب و شتم دانشجویان

چند روز پيش بعد از ظهر موقع برگشتن به خوابگاه با برخورد غيرطبيعي و عصبانيت آميز چند نفر از کارگران محوطه خوابگاه مواجه شدم. و کمي جلوتر ديدم که چند نفر از دانشجويان هم با همچين حالتي دور هم جمع شده اند و جلو نگهباني خوابگاه بلند بلند صحبت مي کنند. سر ظهري خسته تر و بي حوصله تر از اون بودم که قضيه رو بيشتر جويا بشم. سر شب تو اتاق در حال ترجمه متني در ارتباط با پروژه تاريخ اروپا بودم که بلندگوهاي راهرو خوابگاه اعلام کردند در واکنش به ضرب و شتم دانشجويان از سوي کارگران محوطه خوابگاه و براي حمايت از "شرف و حرمت دانشجو" براي تصميم گيري درباره اين موضوع شوراي اسلامي خوابگاه از دانشجويان دعوت مي کنه تا در نمازخونه حضور پيدا کنند. هرچند هيچ نمي دونستم قضيه از چه قرار بوده و دوست داشتم بيشتر از موضوع کسب اطلاع کنم ولي الزامي که براي تموم کردن ترجمه اون شبم داشتم به اضافه برخي ملاحظات ديگه باعث شد دعوت شوراي اسلامي رو اون شب اجابت نکنم. مسأله البته تا حضور پيدا کردن معاونت دانشجويي دانشگاه در خوابگاه که البته آدم مسؤوليت پذير و خوش برخورديه ادامه پيدا کرد و من در نهايت هم نفهميدم قضيه چي بود. اما طي چندين بار اعلام بلندگوهاي خوابگاه وقتي عناويني مثل "ضرب و شتم دانشجويان" و "دفاع از شرف و حرمت دانشجو" رو شنيدم ناخودآگاه ياد قضاياي هيجده تير تهران و بيست تير تبريز افتادم که البته تنها دورادور در سالهاي بعد درباره اش شنيده بودم

هرچند در مورد هيجده تير بار سياسي و کلان قضيه البته پررنگتر از موضوع درگيري کارگران با دانشجوهاي خوابگاه ما بوده ولي شايد تا حدودي بشه گفت ظاهر مسأله با لحاظ کردن مقياسهايي کوچکتر و صنفي تر تقريباً در اين دو مورد همانند هم بوده. يه لحظه احساس کردم خودم رو مي تونم جاي دانشجوهاي کوي دانشگاه تهران بذارم؛ يه شب بعد از اين که در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام يه تظاهراتي انجام داده ايم يا جايي جمع شده ايم وقتي به خوابگاه برگشته ايم يه عده ريخته اند و دانشجويان رو مورد ضرب و شتم قرار داده اند و خوابگاه رو به هم ريخته اند. البته که تکان دهنده و تحريک کننده است. مي شه واکنش طبيعي هيجاني و آشوب طلبانه دانشجوها رو حدس زد. تو خوابگاه ما هم اون شب چنين واکنشهايي بروزهايي داشت. درباره اتفاقات هيجدهم و بيستم تير و نيز نمونه هاي نسبتاً مشابه ديگه، به اذعان طرفهاي منتقد و طرفدار يک قسمت قضيه گويا چنين ابراز احساساتي بوده. چنين واکنشهاي احساساتي گرچه يکسره قابل نقد و رد نيست ولي در عيار يک حرکت اجتماعي و سياسي چندان کارکردي ماندگار و سازنده ازش انتظار نمي ره. مورد مستقيم و مشخصي به خاطر نمياورم ولي يادمه گاهي اوقات از هيجدهم تير به عنوان حرکتي در برابر انقلاب اسلامي و در نقد اقتدار و مشروعيت جمهوري اسلامي ياد شده. آيا مي شه مقايسه اي بين اين دو برقرار کرد؟

نمي شه مدعي شد دانشجوها و جواناني که طي انقلاب اسلامي به خيابانها مي ريختند همگي درباره اهداف و درخواستهاي خودشون درکي قابل قبول و روشن داشته اند و بين اونها گرايشات آشوب طلبانه و ماجراجويانه از نوعي که در اتفاقات شبيه هيجدهم تير هم نقش داشته، وجود نداشته ولي لااقل رده هاي متوسط و بالاي انقلابيون درکي لااقل ابتدايي و کلي از الگوي اجتماعي سياسي بديلي که مي خواسته اند به جاي حکومت شاه بگذارند داشته اند. هرچند در روند انقلاب اسلامي هم احساسات و هيجانات نقش مهمي داشته و خواسته انقلابيون به صورت نفي حکومت شاه با شدت ابراز مي شده اما در کنار اين دو جنبه احساسي و سلبي، دو جنبه فکري و ايجابي هم به نحو مشخص و مؤثري وجود داشته. رده هاي نخبه تر و با سابقه تر انقلابي با فراتر رفتن از اون دو بعد ابتدايي به اين دو بعد عاليتر هم نظر داشته اند و به اون پرداخته بودند. اگر اين نحوه ترسيم قضاياي انقلاب رو بپذيريم و اگر بخواهيم هيجدهم تير رو از نظر اجتماعي سياسي در سطح انقلاب اسلامي تلقي کنيم و اون رو به مثابه نشانه اي از پشيماني و بازگشت مردم از آرمانها و شرايط بعد از انقلاب اسلامي بشناسيم بد نيست اين فاکتورهاي احساسي و سلبي از يک طرف و فکري و ايجابي رو از طرف ديگه در مورد اين دو با هم مقايسه کنيم. قبول دارم جنبه احساسي و سلبي در حرکات و نظرات ابراز شده انتقادي نسبت به جمهوري اسلامي و مشي ايدئولوژيکش پرقدرت و چشمگيره اما فکر نمي کنم قبول کنم در جنبه هاي فکري و ايجابي در همين حد گروههاي منتقد سخني براي گفتن داشته باشند

اقتدار و نفوذ و نيز توان ايدئولوژيک و فکري دست اندرکاران اصلي انقلاب همچون آيت الله خميني و دکتر شريعتي نيازي به يادآوري مکرر نداره و تأثير آنان همچنان پس از گذر دهه ها در نوشته هاي نحله هاي مختلف فکري در ايران بروز پيدا مي کنه. در جبهه مقابل (اگر اينطور بشه گفت) که خواستار عدول از آرمانهاي انقلابه و مي خواد خودش سرنوشت خودش رو به دست بگيره و محکوم انتخاب نسل اول انقلاب نباشه چه چهره فکري و مؤلف قابل توجهي وجود داره؟ تا جايي که من جسته گريخته شناختهايي دارم در ميان چهره هاي انديشمند مورد توجه و متنفذ که ترکيبي از انديشه هاي اجتماعي معرفتي جديد و گاه گاه موضعگيريهاي نيمه سياسي ارائه مي کنند بزرگاني همچون سروش و ملکيان قرار دارند. و جالب اينجاست که اين هر دو در نگاهي گذرا به سير سخنان و نوشته هاشون نوعي از ترديد و تزلزل و سرگرداني عقيدتي رو به نمايش مي گذارند. اين بزرگواران در حالي که در ترسيم بنيانهاي اعتقادي و معرفتي خود دچار سردرگمي و شک هستند چگونه مي تونن در يک مرحله جلوتر، حداقل زمينه هاي لازم براي ترسيم دستگاه اجتماعي سياسي بديل براي جمهوري اسلامي رو بوجود آورند. نقد من به سروش و ملکيان نيست بلکه نسبت به دوستانيه که به اشتباه مسؤوليتهايي نامتناسب و افراطي در ترسيم مسير حرکت آينده جامعه ايران بر دوش اينان مي گذارند و از اين انديشمندان علوم پايه انساني کارکردهايي ايدئولوژيک و سياسي انتظار دارند

وقتي هيجان زده مي شيم و از احساس انزجار نسبت به رفتارهاي سياسي و ايدئولوژيک نظام پر مي شيم شايد بهتر باشه قبل از اين که در ميان امواج احساسات و شعله هاي هيجانات، چند روز آشوب طلبي و ماجراجويي رو در برابر حرکت منحصر به فردي مثل انقلاب اسلامي قرار بديم و به اعتبار اولي دومي رو مردود بدونيم کمي به خودمون فرصت بديم به اين موضوع هم بينديشيم که به اتکاي کدامين دستگاه فکري و کدامين روش اجتماعي و سياسي جايگزين، اهداف و پيامدهاي انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي پس از اون رو مي خواهيم مورد تشکيک و نقد قرار بديم. آگاهي واقعي و توجه بايسته به واقعيتهاي تاريخي و اجتماعي موجود درباره انقلاب و حرکات انتقادي سالهاي اخير نسبت به جمهوري اسلامي به ما اين امکان رو خواهد داد اظهارنظرهاي بهتري درباره مقايسه اينها با هم داشته باشيم

هیچ نظری موجود نیست: