و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۶

درباره مستي

به يمن حضور اخيرم در خوابگاه چند روزيه که در ميان بقيه موضوعات يه کليپ جديدتر از شيلا به دستم رسيده. اگه پاي کامپيوتر نشسته باشم ممکنه ساعتها با هدفون يکسره همين کليپ رو ببينم و گوش کنم. اجراي پرانرژي و سرزنده و خوش اداي شيلا رو از کليپهاي قديميترش مي شناخته ام. طبق عادت چندين ساله معمولاً موقع گوش دادن طولاني مدت موسيقي يواش يواش و ناخودآگاه ذهنم روي امواج صدا شروع به سير و سياحت مي کنه و خيلي از ايده ها براي نوشتن در چنين وضعي تداعي مي شوند. موسيقي در واقع هنگام فکر کردن و نوشتن به نوبه خودش به افکارم انرژي و زندگي مي بخشه. گاهي که تو اتاق حس مي گيرم و طول موج ذهنم با طول موج موسيقي هماهنگ مي شه پديده حيرت انگيزي شبيه رزونانس ايجاد مي شه و حالتي رخ مي ده که من اينجا اجمالاً مستي ناميده ام. هر چي که باشه طبق چيزي که من تجربه کرده ام يک پديده دوجانبه است يعني حاصل اندرکنش ذهن و پديده چندرسانه ايه و تنها محصول عمل يکطرفه کليپ روي ذهن نيست. يک خصوصيت فرارونده داره و مسلط بر ذهنه. فکر مي کنم وجدآفرين بودن اين حالت به طور عمده ناشي از متصل کردن قدرتمند ذهن با چيزي خارج و فراتر از ذهنه. مواجهه من با اين حالت معمولاً منفعلانه نبوده و اغلب نوعي بار معنايي بهش نسبت داده ام. و در واقع گاهي اوقات حالتي معکوس رخ مي ده. وقتي معني تازه و جالبي به ذهنم مي رسه، اون حالت وجد ذهني به موسيقي سرايت مي کنه و موسيقي رو زيباتر مي کنه

فارغ از نوع معاني همراهي کننده، باور من اينه که اين احساس خود به تنهايي محتوي حدي از حقيقت بوده و ارزشمنده و حتي اگر ما در نسبت دادن معاني به اين احساس به اشتباه عمل کنيم اما لااقل در حد يک اشاره مي تونيم به اين حالت اعتماد کنيم. در واقع اين طور بايد گفت که اين چنين احساساتي اصيلترين و انساني ترين پديده ايه که يک انسان مي تونه در دسترس داشته باشه. همين معجزه حيرت انگيز درون منبع و منشأ تمامي رفتارها و دانشهاي انسانيه و شايد ارزشمندترين کار آدم تو اين دنيا چيزي شبيه فهم يا کشف رمز از اين احساسه. بقيه امور از جمله انواع و اقسام فلسفه ها و استدلالات و نوشته ها و اظهارنظرات زيرمجموعه و در حاشيه اين موجوديت محوري قرار دارند. در واقع اين احساس سرنخيه که در دسترس هر فرد انساني قرار داره و به هر فرد اين امکان رو مي ده تا خودش راه خودش رو در هستي باز کنه و اونو لااقل در حد فردي و در مسائل اساسي از اظهارنظرات ديگران بي نياز مي کنه. اگه کسي درک و رابطه روشني با اين احساس خودش داشته باشه اعتماد به نفس و اطمينان قلبي بيشتري در مواجهه با معماهاي گوناگون زندگي و اظهارنظرات مختلف ديگران خواهد داشت. و کسي که رابطه زنده و صريحي با اين احساس دروني خودش نداشته باشه با هيچ چيز ديگه اي از دنياي بيرون نمي تونه بر شکاکيت و نارضايتي ذهني خودش غلبه کنه و چاره اي نداره جز اين که در ترکيب عناوين موقتي و الفاظ عاريه اي ساخته خودش و ديگران سعي کنه احساس فقدان خودش رو به فراموشي بسپره

اين احساس رو در هر جايي مي شه سراغ گرفت. موسيقي و کليپ شيلا در اينجا نمونه و بهانه اي دم دستي از اين قبيل بود. مهم اينه که اين احساس رو بيشتر بشناسيم و در هر موقعيتي بتونيم حتي بارقه هاي ضعيفش رو هم تشخيص بديم و در نهايت در يک بستر بزرگتر و فراگير درکش کنيم. و زماني برسه که ديگه نياز به موسيقي و ابزارهاي تصنعي و القايي ديگه نداشته باشيم تا حضور و اشاره اشو درک کنيم. زماني برسه که خطوط ظريف جبهه موج موسيقي و معناي جاري در هستي رو در موقعيتهاي واقعي و عادي روزمره مون تشخيص بديم و اونها رو قطع نکنيم بلکه شايد حتي بتونيم اونها رو تقويت و بازسازي کنيم. آقاي ميردامادي در نوشته اخير خودش به اين احساس ارجاع داده و گفته به اندازه کافي شکاک هست که نتونه معنايي هستي شناختي ازش استنتاج کنه. نوعي ناکامي و نارضايتي و حتي شايد بيگانگي از خويشتن در اون نوشته استشمام مي شه و به نظرم چنين وضعي براي کسي که بخواد يک فيلسوف واقعي و متعهد و در عين حال صادق و روراست باشه در هر حال گريزناپذيره. توسل و تقيد به ظواهر الفاظ و ابزارهاي بين الاذهاني حتي در ابتدايي ترين معاني و شناختها، جز اين شکاکيت و بي اعتمادي به خويش ثمر بيشتري نمي تونه داشته باشه

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سراب خصوصی سازی: خصوصی سازی به معنا و مفهوم و مدل ایرانی
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/post-250.aspx