و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

سیری در اندیشه سیاسی عرب 1

آنچه از پي مي آيد خلاصه اي گزينشي از کتاب آقاي حميد عنايت با عنوان سيري در انديشه سياسي عرب، انتشارات اميرکبير، چاپ دوم 1358 است. چاپ اول کتاب مربوط به سال 1356 بوده و چاپهای مجدد همین کتاب رو که مربوط به سالهای اخیر بوده در نمایشگاههای کتاب دیده ام. نثر زیبا و اصیل و در عین حال ساده و روان نویسنده به علاوه احاطه خوب و پوشش فراگیر موضوع و نیز درک اجتماعی و تاریخی پخته و اندیشمندانه نویسنده، خوندن کتاب رو از خوندن هر متن ادیبانه و عالمانه دیگه ای که در سالهای اخیر در این حوزه جسته و گریخته از اهل قلم خونده ام متمایز کرده است.

بني اميه در تاريخ قوميت عرب مقامي برجسته دارد و سرآغاز شعور و احساس قومي عرب ناميده مي شود. نويسندگان قومي مسلک عرب هرچند به نتايج درخشان همکاري و برابري مسلمانان در زمان خلفاي عباسي در زمينه فرهنگ و فلسفه اسلامي معترفند روي هم رفته آن دوره را سرآغاز ناتواني و سرشکستگي عرب مي دانند. از اين زمان تا برچيده شدن امپراطوري عثماني پس از جنگ جهاني اول فترتي به مدت هفت قرن در تاريخ شعور قومي پديد آمد. برخي از نويسندگان عرب به ويژه آنان که اسلام را دين عرب مي دانند ميان ناتواني عرب و زبوني فزاينده مسلمانان در قرنهاي بعد در برابر غرب نوعي رابطه علت و معلولي قائل شده اند. نويسندگان امروزي عرب سرگذشت دو جنبش ديني را که در همان دوره بيخبري و ناتواني عرب به وقوع پيوست داراي اثر و اهميت فراوان قلمداد مي کنند؛ جنبش وهابيه در جزيره العرب و جنبش سنوسي در شمال آفريقا. محمد بن عبدالوهاب که در قرن دوازدهم قمري ظهور کرد هدفش بازگرداندن اسلام به خلوص اوليه و پيکار با بدعت بود. او پس از اتمام تحصيلات در مدينه، سفري طولاني به سرزمينهاي اسلامي حوزه ايران را آغاز کرد و پس از بازگشت به نجد مذهب خود را که در واقع اعلام جنگي بر عليه تمامي مذاهب اسلامي (به جز حنبلي) بود آشکار کرد. اين مخالفت لاجرم شکلي سياسي گرفت و محمد علي پاشا، خديو مصر از جانب عثمانيان جنبش هواداران سعودي وهابيه را در هم شکست. آل سعود در دهه سوم قرن بيستم در شرايط جديد بوجود آمده، دوباره قدرت خود را در نجد و عربستان گسترش دادند. مسلک وهابيه که در صدد بازگرداندن اسلام به شيوه سلف صالح بود در عمل با واپس گرايي تبديل به يکي از موانع پيشرفت انديشه مسلمانان شد و کشتار و ويراني آن بر آتش کشاکشهاي فرقه اي اسلام افزود. محمد بن علي سنوسي ادريسي در قرن سيزدهم در الجزاير ظهور کرد. او از نوادگان ادريسيان از فرمانروايان مغرب اقصي بود و نسب خود را به علي بن ابيطالب مي رساند. او نيز پس از پاره اي مسافرتها در آفريقا و حجاز در صدد اصلاح انحراف مسلمانان از اصول اوليه اسلامي برآمد. مهدي پسر او ادعاي مهدويت کرد و در ليبي الجزاير و سودان پيروان فراواني يافت. زماني که ليبي توسط ايتاليا در اوائل قرن بيستم اشغال شد اين جنبش هم در هم شکست. مشکلاتي که در سرزمين عثماني رخ نموده بود اولين بار باعث شد تا سه سلطان عثماني در طي قرن نوزدهم دست به اصلاحات و صدور فرمانهايي بزنند. مهمترين مرحله اين اصلاحات با عنوان تنظيمات شناخته مي شود. فرماني به نام خط شريف گلخانه در سال 1839 همه اتباع را در برابر قانون برابر مي شمرد. فرمان خط همايون در سال 1856 صادر شد. عبدالحميد در سال 1876 قانون اساسي عثماني را اعلام کرد. آزادي مذهبي، آزادي مطبوعات و تشکيل پارلمان از جمله مضامين آن بود. سلطان اما پس از چندي قانون اساسي را مطابق طبع خود نيافت و آن را زير پا نهاد. مفاهيم آزادي، قانون و حرمت شخصيت انساني که از ديرباز در فرهنگ اسلامي وجود داشت اما به همت خودسري فرمانرويان و خودفروشي فقيهان از ياد رفته بود به موجب چنين اصلاحاتي دوباره در ميان مردم مطرح شدند. مصر اولين کشوري بود که ناتواني و انحطاط عثماني را غنيمت شمرد. محمدعلي پاشاي آلبانيايي تبار که براي دفع فرانسه از مصر از سوي عثماني فرستاده شده بود پس از خروج آنان، عملاً روال امور را در آنجا به دست گرفت و تنها به طور اسمي نسبت به سلطان وفادار بود. او به تقليد از اصلاحات عثمانيان و نيز براساس چيزي که به طور غيرمستقيم از فرانسويان آموخته بود اقدام به اصلاحات بزرگ اداري و اجتماعي نمود. او افکار بلندپروازانه اي داشت و به عبارتي در صدد بود تمامي اعراب را در حکومت واحدي گرد هم آورد و در زمينه تسليحات هزينه هاي گزافي مي پرداخت. رسم اجاره ماليات را لغو کرد، سازمانهاي آبياري بنياد نهاد، دولت خود محصولات کشاورزي را مي خريد و به سوداگران مي فروخت، اولين صنايع و کارخانه هاي عرب به مصر آمدند. منسوجات پنبه اي، پشمي، ابريشمي و قند، شيشه، چرم و فرآورده هاي شيميايي در مصر توليد مي شد و کارخانه گداخت آهن براي رفع نياز قشون وجود داشت. سيصد دانشجو به اروپا رفتند و آموزش ابتدايي و عالي در خود مصر گسترش يافت و هيئتهاي علمي و مذهبي اروپايي در مصر اجازه فعاليت يافتند. اقدامات او از طرف ديگر باعث اعمال نفوذ مالي اروپائيان شد و فشار زيادي به برزگران وارد کرد. زندگي شهري اما پيشرفت کرد و مجالي براي گسترش افکار جديد پيدا شد. جانشينان او در ميانه هاي قرن نوزدهم راه آهن احداث کردند. شاخه هاي نيل در تمام سال قابل کشتيراني بودند. کانال سوئز و بانکهايي که واسطه مالي انگليس و فرانسه بودند نيز احداث شدند. کم کم اثر فساد اداري و سياستهاي غلط اقتصادي آشکار شد و امتياز کاپيتولاسيوني که عثماني با دولتهاي اروپايي امضا کرده بود نيز سبب شد سوداگران بيگانه در مقايسه با مصريان به موقعيت بسيار مناسبتري داشته باشند. تناقضها و کشاکشهاي اين دوره درس خواندگان و فرنگ رفتگان را به حرکت واداشت و قاهره به مرکز جنبش فکري عرب تبديل شد. منطقه مهم ديگر در بلادهاي عربي شام بود که شامل سوريه و لبنان و فلسطين و اردن مي شد. در اين منطقه به طور تاريخي زندگي شهري رونق داشته و بر زندگي روستايي غلبه داشت. ارتباط تجاري اروپا از دير باز با اين منطقه و نيز حضور اقليتهاي مذهبي که پايگاهي براي نفوذ و حضور تجاري و فرهنگي فرنگيان در منطقه بودند از عوامل تکاپوي زودرس اجتماعي و فکري مردم اين منطقه بود. جنگ داخلي لبنان در سال 1860 حتي منجر به لشکرکشي مستقيم فرانسويان به منطقه شد تا از مسيحيان در برابر مسلمانان حمايت کنند. رقابت بين هيئتهاي مذهبي کاتوليک و پروتستان از فرانسه و آمريکا خود بر شدت فعاليتهاي فرهنگي اروپائيان مي افزود. مدارس اين گروههاي تبليغي بعداً به دانشگاههايي تبديل شدند که اساتيد اروپايي و آمريکايي در آن تدريس مي کردند و دانشجويان خود را براي تکميل تحصيلات به اروپا مي فرستادند. به اين ترتيب در مجموع بيروت همچون قاهره به مرکزي براي فعاليت نويسندگان و متفکران عرب منطقه تبديل شد. مسأله پيش روي متفکران مصري به خصوص پس از اشغال مصر توسط بريتانيا در سال 1882 عمدتاً تلاش براي رهايي سرزمينشان از سلطه اقتصادي وسياسي اروپائيان بود ولي روشنفکران شام که عمدتاً مسيحي بودند در انديشه مقاومت در برابر فشار مسلمانان و به خصوص عثمانيان بودند. مسيحيان عرب در اين منطقه براي اين مشکل سه راه در پيش گرفتند؛ ياري جستن از دولتهاي غربي چندان دورانديشانه نبود و باعث شدت گرفتن بدبيني مسلمانان در حق ايشان مي شد، راه ديگر اين بود که بکوشند بر يگانگي و همکاري مسلمانان و مسيحيان تأکيد کنند، راه سوم هم ترک اين منطقه بود. بسياري از ايشان به مصر و جمع بيشتري به آمريکاي شمالي و جنوبي رفتند. در شام تأکيد بر روي سياست و دين مايه پراکندگي بود و تأکيد بر فرهنگ و ادب عرب مايه نزديکي مسيحيان و مسلمانان عرب مي شد. به اين ترتيب اولين بار اين اعراب مسيحي بودند که براي بيدار کردن وجدان قومي عرب کوشيدند و به پيشرفت علوم و فنون در ميان مردم عرب همت گماشتند. انديشه استقلال و يگانگي سياسي عرب در سالهاي بعد بر انديشه چنين پيشتازاني بنا شد. جنبش وحدت طلبي عربي که در دهه هاي اخير نماينده اصلي بيداري عرب بوده است محصول به هم پيوستن سه جريان بود؛ پيروي از تمدن غرب، تجددخواهي ديني، ميهن پرستي مصري. ناکامي نظامي ترکان در برابر غرب اولين بار موج اصلاح طلبي را در امور نظامي و سپس ساير زمينه هاي اجتماعي گستراند. ايمان طبقات بالا و متوسط نسبت به نهادها و سنتهاي ديرين اجتماعي متزلزل شد و راه براي تجدد ديني هموار شد.

حمله ناپلئون به مصر در سال 1798 بيگمان نشانه آغاز غربگرايي مصريان بود. پيروي مصر از تمدن غرب تا اندازه اي از کوشش فرانسويان در گسترش فرهنگ خويش و تا اندازه اي از کوشش مصريان در فراگرفتن فرهنگ غربي برخاست. همراه با سپاه ناپلئون مظاهري از صنعت غرب به مصر راه يافت که از ديگاه فرهنگي شايد مهمترين آن صنعت چاپ بود. تأسيس بنياد مصر به دست ناپلئون که به ظاهر انجمني علمي براي پژوهش در تاريخ و فرهنگ مصر باستان بود به تقويت سياست فرهنگي فرانسه در مصر ياري فراوان کرد زيرا تبديل واسطه اي براي ورود و فعاليت متفکران پرشور فرانسوي در مصر شد. گرايش به فرانسه در مصر را به دو طريق مي توان توجيه کرد؛ يکي اين که احساس فروتري فرمانروايان مصر در برابر فرانسوياني که ايشان را به زانو در آورده بودند به طور متناقضي ايشان را به تقليد کورکورانه از فاتحان واداشت. اين وضعيت در مورد رهبران و نخبگان بسياري از کشورهاي آسيايي و آفريقايي نسبت به آن کشورهاي استعمارگر اروپايي که سابق بر اين مورد استعمارشان بوده اند صدق مي کند. دوم اين که فرانسه برخلاف انگليس که سوداگري آزمند و افزون طلب بود، سياست فعال فرهنگي در پيش گرفته بود. محمدعلي پاشا مردي اهل رواداري بود و در زمان او هيئتهاي مبلغ مذهبي از فرانسه، آمريکا، ايتاليا، يونان و آلمان هفتاد و هشت مدرسه در مصر تأسيس کردند. بيش از نيمي از محصلان اين مدارس مصري بودند. در سال 1872 دانشگاهي به سبک اروپايي به نام دارالعلوم افتتاح شد و انحصار آموزش عالي را از دست الازهر خارج کرد.

رفاعه رافع طهطاوي (1801-1872) از مردان ادب و فرهنگ در دوره محمدعلي بود. وقتي نظام اجاره ماليات برچيده شد خانواده او در مصر سفلي از ثروت خود محروم شد. او نيز راهي قاهره شد و همچون اجداد خود براي تحصيل به الازهر رفت. الازهر به جز علوم کهن چيزي نمي آموخت اما حسن العطار از علماي نامدار آنجا بود که در بنياد مصر درس خوانده بود و با معارف تازه اروپايي آشنا بود. طهطاوي در قالب قاضي ارتش يکي از اولين دانشجوياني بود که بوسيله محمدعلي به اروپا فرستاده شد. او پنج سال در پاريس ماند و مترجمي آموخت. انديشه هاي متفکريني چون ولتر، روسو و مونتسکيو اثري ژرف بر او نهاد. او درباره مفاهيم ملت، وطن و ميهن پرستي به خصوص تحت تأثير مونتسکيو بود. مطالعه نوشته هاي شرق شناسانه فرانسويان و آگاهي او از تمدن درخشان مصر باستان او را در ميهن پرستي دلگرم نمود. در مصر مدرسه مترجمي راه انداخت و در آن تاريخ اروپا و فقه اسلامي هم درس مي داد. او مدتي سردبير روزنامه رسمي مصر بود. ظاهر کلام طهطاوي صبغه اسلامي دارد. او آموختن علوم دوران را به نفع کشور مي دانست و تشويق مي کرد. از پاکيزگي و درستکاري و خردمندي کشورداران فرانسوي سخن مي گفت. او معتقد بود که علت پيش افتادن مسيحيان در علوم اين بود که ايشان به علوم معقول روي آوردند و در عوض جامع الازهر، جامع اموي و جامع زيتونه همگي با علوم منقول سروکار داشته اند. او در طرح ريزي برنامه هاي آموزشي و فرهنگي حکومتي مصر فعاليت داشت و بر سياستهاي چاپخانه دولتي اثر مي نهاد. از جمله تأليفات او کتاب چند جلدي تاريخ مفصل مصر بود. او غرض از پديد آوردن جامعه را دو چيز مي دانست؛ يکي به جاي آوردن فرمان خدا و ديگري فراهم آوردن ساز و برگ سعادت آدمي. مقصود او از سعادت تنها فضائل معنوي نبود و به وسائل مادي زيست آسوده نيز نظر داشت. بسياري از متفکران بعدي عرب چه مسيحي و چه مسلمان به مذهب عقل و علم غربي دل بستند و در صدد برآمدند تا سازگاري آن را با اسلام ثابت کنند. طهطاوي اما بيشتر در انديشه ناسازگاري اين دو بود. او در ضمن گفتگو از ضرورت پيشرفت اقتصادي به بحث از ماهيت حکومت مي پردازد. او از يک طرف حاکم را نماينده خدا مي داند و تنها داور او را وجدان خودش مي شمرد و از طرف ديگر به حقوق و وظايف متقابل حاکم و محکوم اشاره مي کند. آموزش سياسي افراد و اطلاع آنان را از حقوق و تکاليف خود موضوع مهمي در جامعه و زندگي امروزي مي شمرد. او به طور بي سابقه اي در نوشته هاي خود پي در پي از واژگان وطن و حب الوطن استفاده مي کند تا حس وابستگي به جامعه اي بزرگتر و وظايف افراد را در برابر آن يادآور شود. در برابر اين وظايف، افراد در ميهن خود حق دارند آزاد باشند زيرا تنها آزادي مي تواند جامعه اي راستين پديد آورد. انديشه وطنخواهي اما مي توانست با اصول ديني مثل اسلام که فارغ از ضوابط قومي و نژادي و سرزميني به برابري همه پيروان خود نظر دارد مطابق نباشد. طهطاوي برادري ديني و برادري ميهني را با يکديگر جمع مي کرد و براي توصيف و تشريح همبستگي ميهني از مفهوم اخوت ديني سود مي جست. آميختگي عقيده اسلامي با غرور مصري که ريشه در تمدن باستان مصر داشت از خصوصيات عمومي نوشته هاي اوست. او ظهور اسلام را بزرگترين رويداد تاريخ و حدفاصل دوران باستان و نو مي شمرد. او تقصير انحطاط مصر باستان را به گردن بيگانگان مي اندازد و مماليک را محکوم مي کند اما در اين رابطه چيزي درباره تهاجم اعراب نومسلمان نمي گويد. اين تلقي از علل انحطاط مصر سرمشق نويسندگان مصري پس از او شد. مثلاً پس از کودتاي افسران آزاد در سال 1952 خود محمدعلي و جانشينانش که طهطاوي به ايشان دلبستگي داشت بيگانه تلقي شده و موجب عقب ماندگي مصر محسوب شدند. دلبستگي او به غرب چگونه با تبري جستن او از بيگانگان جور در مي آمد؟ او شايد تقليد فرهنگي از غرب را چيزي جدا از تسلط سياسي بعدي آن مي شمرده است و قادر نبوده است نتايج نامطلوب سياسي گريزناپذير نفوذ فرهنگي غرب را براي جامعه ضعيفي مثل مصر پيش بيني کند. قرن نوزدهم هرچند آغاز دوره کنار نهادن افسانه هاي بدخواهانه ديرين از سوي اروپائيان درباره مسلمانان و شروع شناخت حقيقت اسلام از سوي مسيحيان بود اما از نظر سياسي براساس وقايعي که در الجزاير، هند، ايران و مصر در جريان بود مطامع استعماري غرب درباره مسلمانان پوشيده نبود.

پس از طهطاوي نويسندگان نوانديشي که به تازگي با انديشه و فنون غربي آشنا شده و شيفته آن شده بودند، از سوي ديگر با وجود فشار استعمارگران انگليسي و فرانسوي که از نيمه قرن نوزدهم فزوني گرفته و در نهايت به اشغال مصر توسط انگليس منجر شده بود دچار تناقض شده بودند. در زمان حمله ناپلئون چنين گروه کثيري از روشنفکران وجود نداشتند تا با نوشته هاي خود چنين تناقضي را در همان سالهاي اول آشنايي مصر با غرب آشکار سازند. در نوشته هاي مصري و سوري اين دوره آميخته اي از مهر و کين نسبت به غرب ارائه مي شود. يک روش براي حل اين تناقض اين بود که بين دول گوناگون غربي فرق بگذارند؛ انگليس دشمن اصلي به شمار مي آمد و فرانسه هم به خاطر تأثير فرهنگي و هم به خاطر سياست دغل کارانه اش در حمايت از مبارزه مردم مصر با انگليس حامي آنان شمرده مي شد. اين تمايل عمومي روشنفکران به فرانسه دوستي تا جنگ اول دوام آورد هرچند گاهي جاي خود را به دلسردي و رنجش مي داد. در اين دوره روزنامه نگاري مورد حمايت دولت بود و نيز از سوي مسيحياني که از برابر عثمانيان از شام مي گريختند مطبوعات در مصر رونق فراوان يافتند.

يعقوب بن رفائيل صنوع از مريدان سيدجمال و از محبوبترين روزنامه نگاران اين دوره بود که دلبستگي به فرهنگ غربي را با ميهن پرستي توأم مي کرد. پدرش يهودي و مادرش ايتاليايي بود و در تربيت از سنن يهودي و اسلامي بهره برد. او بنيانگذار روزنامه نويسي فکاهي و از مروجان نمايشنامه نويسي بود که نفوذي عميق در ميان باسوادان مصري داشت. او عليرغم وابستگي نزديک به فرهنگ يهودي و اروپايي به سنن اسلامي احترام مي گذاشت و نمودي از همکاري گروههاي گوناگون مردم مصر بر عليه استعمار انگليس بود. دو انجمن مخفي به نام دوستان دانش و حلقه ترقيخواهان در مصر برپا کرد تا انديشه هاي سياسي نو را در بين ارتش، روحانيون و دانشجويان اشاعه دهد. اعتراضات او بر عليه دستگاه فاسد دولت و دخالت انگليس (در سال 1878) منجر به تبعيد او شد. او به پاريس رفت و تا پايان عمر آنجا ماند. دلخوشي او به حمايت فرانسه از مبارزات ضدانگليسي مصر باعث شده است تا تبليغات او درباره اتحاد فرانسه و ملل شرق در دوران اوج مبارزه با استعمار انگليس، در دوران بعد خنده آور به نظر برسد. صنوع در اين دوره يکي از پيشتازان معدود يگانگي عرب در ميان نويسندگان مصري بود. بدهکاري مالي قابل توجه مصر به دولتهاي اروپايي زمينه ساز دخالت سياسي آنان شد. از سوي ديگر ناتواني سلطان عثماني در برابر اعمال فشار قدرتهاي اروپايي زمينه ديگري براي اعمال نفوذ سياسي اروپاييان در احوال مصر بود. از سوي ديگر آشوب و کشاکشهاي گوناگون ديگر در کشور باعث شد تا دولتهاي فرانسه و انگليس در سال 1879 رسماً نظارتي دوگانه بر مصر اعمال کنند. عرابي پاشا يک افسر مصري بود که به عنوان رهبر جنبش ضداستبدادي و ضداستعماري مصر تحت فشار افکار عمومي وزارت جنگ و سپس عملاً اداره دولت را به دست گرفت اما ناخرسندي شرکتهاي مالي اروپايي در نهايت منجر به مداخله نظامي و اشغال مصر بوسيله انگليس شد. به اين ترتيب از نظر ميهن پرستان، انگليس نماد همه موانعي شد که در سر راه سعادت و آزادي مصر وجود داشت. اين اشغال اما اثر ديگري نيز داشت و آن دلير شدن خواستاران تقليد از غرب در بيان نظراتشان بود.

شبلي شميل (1850-1917) اهل شام و فارغ التحصيل دانشگاه آمريکايي بيروت بود. در پاريس پزشکي خواند و سپس تا پايان عمر در مصر ماند. او معروفترين نويسنده اي بود که با مغتنم شمردن حضور ارتش انگليس در مصر آشکارا سنن و عادات کهنه فکري و اجتماعي را مورد حمله قرار داد. مقالات او در مجله المقتطف که به هدف آشنايي عرب زبانان با علوم نو منتشر مي شد شهرت يافت. اما ميهن پرستان به خاطر ستايشي که در اين مجله از برخي اصلاحات کرومر، فرماندار انگليسي مصر انجام مي شد براي آن اعتباري قائل نبودند. مقالات اين مجله تأثير انکارناپذيري بر بيداري اعراب و حتي روشنفکران ايراني مانند طالبوف داشته است. شميل از نخستين نويسندگان عربي بود که در تطبيق علوم دقيقه (مانند نظريه تکامل داروين در علوم زيستي) با مسائل اجتماعي کوشيد هرچند نظام واحد و يکدستي در مجموعه افکار او استنباط نمي شود. او تحت تأثير روشنفکران اروپايي قرن نوزدهم ايماني بي پايان نثار علم مي کرد و آن را مؤثرترين چاره مشکلات اجتماعي قلمداد مي نمود. معارف ادبي و علوم نظري مسلمانان را سرزنش کرده و ايشان را به علوم دقيقتر فرا مي خواند. او حتي از ستايش سردار انگليسي که در سودان هواداران مهدي را شکست داده بود براي تبيين نظريه خود درباره اهميت اصل تنازع انواع در درگيريهاي جوامع بشري چشم پوشي نکرد. مخالفت با قانون داروين حتي در دانشگاه امريکايي بيروت باعث شده بود تا نويسندگان مقتطف با بياني احتياط آميز و شاره به سابقه چنين اعتقاداتي در ميان دانشمندان هندو و مسلمان و با استناد به نظريات اجتماعي ابن خلدون يا نظريه ابن سينا درباره تأثير آب و هوا بر ساختمان تن آدمي نوشته هاي خود را مستند سازند. فلسفه اسپنسر نيز بر شميل تأثير نهاده بود. طبق اين نظر همه چيز در عالم حتي صور و امور معنوي از تطور ماده پديد آمده اند و پيدايي انسان برترين مرحله سراسر جريان تطور است. نيرو و انگيزه اين تحول از جايي در درون خود ماده حاصل شده است. عليرغم اين اعتقادات شميل نه تنها از مسيحيت دفاع مي کرد بلکه از حقيقت آموزشهاي اسلام نيز ستايش مي نمود. شميل خواهان جدا کردن دين از سياست بود. او همبستگي و همکاري اجتماعي را براي مصلحت عامه لازم مي دانست و حکومت استبدادي را مخالف همکاري، اراده عامه و آزادي انديشه مي دانست. از اين جهت سلطان عثماني را مورد حمله قرار مي داد و از حرکت ترکان جوان حمايت مي کرد. او معتقد بود به جاي حکومت روحانيون مسلک قوميت جايگزين مناسبي است زيرا زمينه ساز همکاري و يگانگي اجتماعي خواهد بود. او از تعصب ملي همچون خرافه هاي مذهبي پرهيز مي داد و با خوش بيني نهايت عملي آرمان ملي را جهانشهري و مکتب بين المللي مي دانست. او بهترين آييني را که مايه هماهنگي و همکاري اجتماعي مي شود سوسياليسم مي دانست. سوسياليسم از نظر او نه يک مرحله تکاملي تاريخي که يک خواسته کهنه بشر است که با عمت و همکاري نخبگان و توانگران جامعه امکان عملي شدن مي يابد. تعديل اختلاف طبقاتي و تأمين اجتماعي بدون الغاي مالکيت خصوصي مورد نظر او بود. فضيلت شميل بر بسياري از متفکران پس از خودش اين بود که عليرغم آشنايي عميق با غرب دلبستگي خود را از فرهنگ بومي خود نگسست.

طه حسين بزرگترين متفکر عرب معاصر در خانواده اي تهيدست در سال 1889 در مصر عليا زاده شد. تحصيل چند ساله دروس سنتي الازهر را خوش نداشت اما در آنجا درک محضر بزرگان نوانديشي از قبيل عبده را نيز غنيمت شمرد. از آنجا به دانشگاه مصر که اساتيدي اروپايي داشت رفت و در آنجا از رساله دکتراي خود دفاع کرد. در اين مدت آثار و مطبوعات نوانديشان مصري را با علاقه مي خواند. سپس از طرف دانشگاه چند سالي را در مونت پليه و پاريس گذرانيد و دروسي در زمينه تاريخ و ادب و جامعه شناسي و فلسفه خواند. در سال 1919 به مصر بازگشت و تدريس در دانشگاه و نوشتن در مطبوعات را آغاز کرد. في الشعر الجاهلي اولين کتاب او بود که مناقشه اي عظيم برانگيخت. او در آنجا گفته بود که اشعار عربي که به اسطوره هاي ادبي عرب در دوره پيش از اسلام نسبت داده شده است در حقيقت جعلياتي هستند که نويسندگان مسلمان با انگيزه هاي قومي و سياسي ساخته و به دوران پيش از اسلام نسبت داده اند. در واقع بخشي از مخالفتها از جهت اين نگراني بود که با تداوم اين روش استناد بسياري از منابع ديني و مذهبي که سالها مورد وثوق بوده اند نيز به زير سؤال خواهد رفت. طه حسين در عوض چنين از خود دفاع مي کرد که طبق روش دکارت محقق بايستي تعصبات و علائق قومي و مذهبي خود را کنار نهد و تنها به دنبال کشف حقيقت باشد. او کنار نهادن ملاحظات احساسي را براي تداوم فعاليت عقلاني و رسيدن به پيشرفت علمي و فرهنگي ضروري مي دانست. تشکيک طه حسين در اصالت اشعار کهن عرب البته بي سابقه نبود و خود اشاره کرده بود که نويسندگان مسلمان قرون وسطي و نيز مستشرقان قرون جديد درباره آن نوشته اند. کتاب مهم بعدي مستقبل الثقافه في مصر بود که بيش از هر چيز نشانگر دلبستگي او به تمدن غرب است. در فاصله بين دو جنگ، رهبران جنبشهاي ملي مصر همچون سعد زغلول رهبر حزب ميهني وفد بيش از پيش به روش سياسي اروپايي علاقه مند شده بودند و در واقع استقلال را براي پيشرفت در اروپايي مآبي مي خواستند. با فروپاشي عثماني و ظهور جمهوري ترکيه علاقه به جدايي دين از سياست در ميان نويسندگان مسلمان شدت بيشتري گرفت. در همين دوران و با خارج شدن انگليس از مصر در سال 1922 صنايع ملي مصر و فعاليتهاي مالي توسعه يافتند. بورژوازي مصري به اندازه کافي نيرومند شده بود که اميدوار باشد خود مستقلاً در سالهاي بعد امور کشور را به دست گيرد. احمد امين، عباس محمود العقاد، محمد حسين هيکل، توفيق الحکيم و شاخصتر از همه طه حسين نويسندگاني بودند که گذشته از استادي در ادب عربي و تاريخ اسلام از فرهنگ اروپايي بهره فراوان داشتند و به ترسيم چشم اندازهاي آينده مي پرداختند. در مقدمه کتاب نويسنده چنين بحث مي کند که مصر به طور تاريخي پيوند فرهنگي عميقتري با حوزه مديترانه و غرب داشته است و پيوند آن با شرق از حدود بين النهرين پيشتر نرفته است. گناه جدا افتادن از اروپا هم بر شانه ترکان عثماني بوده است ولي دوران تاريکي مصر برخلاف اروپا کوتاه بود. اين موضوع که اروپا مسيحي و مصر مسلمان است بر لزوم و امکان پيروي مصر از تمدن غرب تأثيري ندارد چون اولاً اين دو دين برادر بوده اند و ثانياً طبق مباني تمدن امروزي دين بايستي از سياست جدا باشد. اسلام همچنان که تمدن يوناني و ايراني را در خود هضم کرده است قادر است تمدن اروپايي را نيز در خود هضم کند و مسلمان شدن مصر هم باعث جدا افتادن آن از اروپا نشده است. از فحواي کلام او برمي آيد که شيفته فرهنگ فرانسوي است. او براي چاره سازي براي آينده مصر به اصلاح نظام آموزشي و فرهنگي مصر اشاره مي کند و نوک تيز حملات خود را متوجه الازهر مي کند. او معتقد است دولت بايستي زعامت امور آموزشي را به دست گيرد و آموزش ديني و مدني را ادغام و همگن سازد. او پرورش شخصيت قومي و ايجاد توانايي براي حفظ دموکراسي و استقلال ملي را از شروط اساسي که بايستي در آموزش ابتدايي مدنظر باشد مي دانست. زبان عربي را نه به عنوان زبان دين و ادبيات کهن بلکه به عنوان زبان نسلهاي آينده بايستي تدريس کرد و آن را بايد از انحصار الازهر خارج کرد. دانشگاهها بايستي از حداکثر استقلال مالي و برنامه هاي آموزشي برخوردار باشند. او گويا در راه تجدد تنها به اصلاح نظام آموزشي مي انديشد و به ريشه هاي اجتماعي و اقتصادي پسگرايي فکري توجهي ندارد. عليرغم اين نظريات مناصب دولتي و فرهنگي او تغييرات انقلابي گسترده اي به دنبال نياورد. از زمان نگارش کتاب تحولاتي چون کودتاي افسران آزاد در سال 1952، بحران سوئز 1956 و جنگ شش روزه 1967 تحولاتي بوده اند که مصريان را برخلاف نظر طه حسين نسبت به تمدن غرب سخت بدگمان کرده است. بخش عمده کوشش علمي طه حسين به تحقيق و تأمل در تاريخ اسلام سپري شد. روش روشن بينانه او درباره وقايع زمان پيامبر و خلفاي راشدين در کتاب دو جلدي الفتنه الکبري که به وقايع دوران عثمان و علي مي پردازد در خور توجه است. او حوادث آن دوران را نتيجه اوضاع و احوال نامساعد و نه بدخواهي و کج انديشي اين دو نفر دانسته است. او از بررسي حوادث اين دوران علل انحطاط جامعه اسلامي را پيجويي مي کند. مايه قوت ابتدايي نظام اسلامي وجدان ديني و شايسته سالاري بود که براساس نزديکي به پيامبر شکل گرفته بود. ضعف در اين هر دو مورد به انحطاط بعدي اين نظام انجاميد. يک وجه ممتاز نوشته هاي طه حسين انصاف و وارستگي او از تعصب مذهبي درباره گزارش وقايع روزگار خلافت علي است که او را حتي از تجددخواهاني چون عبده، کواکبي و عبدالرزاق متمايز مي سازد. انصاف در حکومت و اصرار در نگاهداشت اصول دين از جمله خصوصيات علي است که مورد توجه طه حسين قرار مي گيرد. با اين همه قهرمانان اصلي داستان او از صدر اسلام عمر و ابوبکر هستند که در کتاب الشيخان به آنها پرداخته است. رويکرد طه حسين به دين نوعي دوگانگي نشان مي دهد؛ او از يک طرف از جدايي دين از سياست مي گويد و از سوي ديگر اهميت فردي و اجتماعي دين را مورد اقرار قرار داده و سرسختي دينداران يکدل را الگويي ضروري براي تربيت اخلاقي افراد دانسته است. او اسلام را به عنوان بخشي از عناصر قوميت مصري در همان کتاب مستقبل الثقافه مورد اشاره قرار داده بود. در هر حال در تاريخ معاصر بيشتر کشورهاي اسلامي، روشنفکراني که از روي صميميت و ژرف نگري کافي درباره مسائل سياسي و اجتماعي ملتهاي خود انديشيده اند با گذشت عمر بيش از پيش درباره دين مي انديشيده و از پيروي تمدن غرب به سوي گرايش به دين متمايل مي شده اند. در نظر ايشان آگاهي از زمينه ديني زندگي ملتهايشان براي شناخت درست قضاياي اجتماعي سياسي اين جوامع لازم مي آمده است.

هیچ نظری موجود نیست: