و ذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنين

پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۶

دو هزار سال تاریخ خاورمیانه 3

خاورميانه يکي از کانونهاي تمدن باستان جهان است که در مقايسه با ساير تمدنهاي قديم هزاره ها مانند هند و چين از دو جهت تفاوت اساسي دارد. خاورميانه گوناگوني و گسستگي نشان مي دهد. به عنوان مثال در تاريخ چين از ادوار نخستين تا همين اواخر عنصري از پيوستگي به چشم مي آيد. در آنجا عناصر قابل شناسايي از زبان، خط، دين و حکمت باستاني در تمامي ادوار موجود بوده است و نوعي خودآگاهي مستمر وجود دارد. همين مشخصات به ميزان کمتر در مورد هند صدق مي کند. هرچند تمدن هند به همگني چين نيست اما باز هم کيش هندو، خط نگري، آثار کهن و متون مقدس سانسکريت عنصر نيرومند و چيره اي بوده است که هوشياري اين شبه قاره را به صورت ممتد از عهد عتيق تا امروز حفظ کرده است. دگرگوني سنتهاي باستاني خاورميانه نتيجه سلسله اي از استحاله هاي پي در پي يوناني، رومي، مسيحي و اسلامي بود که در کنار هم بخش اعظم فرهنگ نوشتاري خاورميانه کهن را از بين بردند. با اين وجود تمدن خاورميانه اين برتري را نسبت به همسايگان کهن شرقي خود نشان داده است که ماهيتي فرارونده از منطقه جغرافيايي خاص و محدوده قومي مشخص داشته است. خاورميانه را با اروپا هم مي توان مقايسه کرد. زماني که بربرها به روم هجوم بردند دين ايشان را اخذ کردند و کوشيدند با اتخاذ روشهاي حکومتي و سنن رومي مشروعيت خود را حفظ کنند اما زماني که اعراب روانه سرزمينهاي باستاني بيزانس و ايران شدند دين جديد، زبان جديد و ارزشهاي اجتماعي جديدي آوردند هرچند در طول زمان لاجرم از فرهنگهاي باستاني منطقه نيز سخت تأثير پذيرفتند. زبان عربي خود از زبانهاي قديم منطقه تأثير پذيرفته است؛ اصطلاحات ديني اغلب از سرياني و عبراني، اصطلاحات علمي و فلسفي از يوناني، اصطلاحات حقوقي و ديواني از لاتين و اصطلاحات فرهنگي و اجتماعي بسيار از ايراني ميانه بخش اعظم اين لغت نامه برجا مانده را تشکيل مي دهد. در استنباط کلاسيک تنها ادبيات جزء هنرهاي متمدن محسوب مي شد و موسيقي اگر با شعر همراه مي شد ارزش مي يافت و در غير اين صورت نوازنده يا آهنگ ساز از طبقه زيردستان اجتماعي بودند. خطي براي نوشتن موسيقي ابداع نشد و مجموعه موسيقي کلاسيک قابل قياسي با سنت موسيقي اروپايي وجود ندارد. در دوره هايي که تصويرگري مردود بود استادکاران محدودي که اغلب از ممالک مفتوحه بودند به اين کار اشتغال داشتند اما در عثمانيان و صفويان نقاشان مقام محترمي يافتند و مکاتبي هم از خود به جا گذاشتند. معمارها که در دوره عثماني ارتشي بودند اقتدار قابل ملاحظه و حقوق گزافي دريافت مي کردند. ايشان کاخ، دژ، مسجد، صومعه، مدرسه، پل، گرمابه، بازار، مسافرخانه و خانه هاي گوناگوني مي ساختند. ميز و صندلي مرسوم در خاورماينه قديم ديگر در قرون وسطي به کار نمي رفت. به جاي آنها فرش و تشک و بالشتک و مخده وجود داشت که همه از پشم و چرم بودند. انواع گوناگون اشيا فلزيف شيشه اي و سفالي کاربرد داشت. فلزکاري حکاکي شده و ظروف سفالين و بلورين منقوش بخش مهمي از صنايع هنري اسلام بود. مهمتر از اينها فراورده هاي گوناگون نساجي بود که با ديواره و حائلهاي بسيار ظريف چوبي حکاکي شده استفاده مي شدند. نقاشيهاي دوران بني اميه ضمن اين که استمرار فرهنگ نيرومند بيزانس و ايران را نشان مي دهد اما نشانگر ادغام تدريجي سنتهاي پيشين و بازآفريني جديد آن بود که ضمن بهره وري از سنن باستاني تحت سلطه آن درنيامد و مطابق با فضاي فرهنگي جديد شکل گرفت. با گذشت زمان هنرهاي تزئيني از قبيل خطاطي و نقوش اسليمي و هندسي منظم جايگزين چهره پردازيها شد. تصويرگري در کتابها ابتدا در ايران صفوي و سپس در ترکيه عثماني رواج يافت. سفير عثماني در فرانسه از شاه خواسته بود به جاي تصوير الماس نشان خود هديه ديگري به او دهد و در بازديدي که از تالار نقاشي داشته است تنها توصيف کوتاهي از نقاشي ها در گزارش خود ذکر مي کند اما در عوض بياني شيوا و هنرمندانه درباره پرده هاي زربفت آنجا به کار مي برد. او طبق آشنايي فرهنگ خود آثار هنري مختلف را ارزيابي مي کرده است. اصالت بسياري از اشعار کهن عربي دوره جاهليت و صدر اسلام مورد شک مي باشد. اولين مجموعه اشعار بي ترديد اصيل عربي، مربوط به قرن هشتم ميلادي و نهضت نوکلاسيک يا رمانتيک دوران اموي است. قصايد اوليه در واقع نوعي رجزخواني و ستايش از قبيله شاعر و چهارپايانش بود. اينها در دوران خلافت به مديحه سرايي ولي نعمت تبديل شد. هنگام کوچ فصلي قبايل قبل از جمع کردن خيمه ها، نوعي همايش شعري برگزار مي شد و اين اشعار خوانده مي شد. شاعر با نگريستن به محل متروک چادرها ياد ايام خوشي را که قبيله او و قبيله دلبرش کنار يکديگر بودند گرامي مي داشت و در ضمن آن به مفاخرت درباره قبيله خود مي پرداخت. ياران شاعر عاشق در برابر اشک حسرتش وي را تسلي مي دهند يا اندوه بيهوده اش را نکوهش مي کنند. شاعر از به درازا کشيدن شب فراق شکايت مي کند و با شبح معشوق سخن مي گويد. شاعر گاه با به خطر انداختن جان خود شبانه و مخفيانه به محل قبيله معشوق مي رود و پشت تلماسه اي با او ديدار مي کند. آنان بايد نگران مردان قبيله معشوق و سخن چيناني باشند که قصد پراکندن شايعات مغرضانه دارند. رقيب هم دشمن سومي است که با سونيت به عشاق مي نگرد ولي گويا هدف او صيانت اخلاق عمومي است. اشعار عاشقانه بهترين نمونه شعر کلاسيک اسلامي هستند. وصل و فراق دلدادگان نمودار شرايط متغير اجتماعي و فرهنگي دوران نيز بود. با سرازير شدن غنائم جنگي به مدينه، در مجلس وارثان عياش مجاهدان دين و در کنار رقاصان و نغمه سرايان نوع بديعي شعر تغزلي پيدا شد. ابهام رمانتيکي که در سالهاي بعد گرد اين اشعار حجاز بوجود آمد سنجش اصالت آنها را مشکل کرده است. اينجا ماجرا در شهر با بانويي از خاندان ديگر اتفاق مي افتد. درباره اين زن شاعر جانب احتياط مي گيرد و چه بسا پاکدامني او را هم مي ستايد اما درباره کنيزان و دختران خراباتي بي پرواتر مي سرايد. از جايي که اسلام عشق نامشروع را نفي مي کرد شاعر به عاشقي تبديل شد که از عشق ناکام ناله مي کند و دستش به دامن دلدار نمي رسد و از شور و شهوت خيالي مي گويد. شاعران اين سبک جديد که عذري ناميده مي شود باز هم به سنت وفادار است منتهي زماني که شبانه به خيمه دلبر مي رود چيزي بيشتر از لبخند و تماس دست و چند کلمه صحبت از او چيزي نمي طلبد و مخلوطي از ستايش و نکوهش نثار پاکدامني بيرحم معشوق مي کند. در دوران عباسيان وضعيت تغيير کرد. زن عرب به حرمسرا عقب نشست و رسوم و شوکت عربي از سکه افتاد. شاعران ايراني سبکهاي نو وارد شعر عرب کردند و خطابشان به کنيزکان بود. عنصر زنانه جامعه شهري معشوقگان فرهيخته بودند و ديدارها به خفا صورت نمي گرفت بلکه ديدار و جدايي پنهاني در محتواي ديگري بود. از جايي که ساخت و خريد و فروش شراب براي اتباع ذمي اسلام آزاد بود و باده در سنت شعري ايرانيان و ترکان و کمتر از آن در شعر عرب اهميت فراواني يافت، صومعه نصراني در شعر عرب و دير مغان در شعر ايراني نماينده ميکده شد. پيوند مي و عشق در شعر فارسي و ترکي معنايي مذهبي داشت. کاربرد عشق براي مقاصد ديني در سنت يهودي مسيحي هم وجود داشت. نوع ديگر شعر صيد و نخجير است که نزد ايرانيان و ترکان اهميت يافت و آکنده از تصويرپردازي درباره جنبه هاي مختلف مراسم شکار بود. تا عصر جديد شکار رايجترين وسيله همراه کردن تفريح و تمرين بدني بود. شکارهاي سلطنتي نوعي مشق و مانور نظامي براي سازماندهي، تجهيز و نظارت بود. فرمانروايان باستان هم عادت به استفاده از قدرت شعري براي مقاصد تبليغاتي خود داشته اند. خود پيامبر هم نسبت به شاعران موافق و مخالف خود ساکت نبود. از اين ميان خلفاي فاطمي هم شعراي عقيدتي داشتند تا عقايدشان را تبليغ کنند. شعر و شاعري براي مصارف اقتصادي در بين مردم عادي هم کاربرد داشت. حماسه ها و داستانهاي منظوم يونان و روم باستان در شعر عربي رقيبي ندارد. اشعار حماسي و روايي فارسي داستان ديگري دارند. مقامه شيوه ادبي عربي ديگري بود که در آن در ميان نوشته اي به نثر ابياتي به نظم ذکر مي شد و دو شخصيت اصلي يکي راوي داستان و ديگري قهرمان داستان در آن وجود داشت. در اينجا گزارش سفر، پند و اندرز و انبوهي بحثهاي اجتماعي همراه با شوخ طبعي به نگارش در مي آمد. مقامات فارسي و عبري اما به درجه مقامات عربي نرسيد. رساله نويسي و قصه نويسي (از کوتاه تا بلند) هم جزو نوشته هاي سرگرم کننده بودند که پيشرفت زيادي داشتند. لطائف و مطايبات هم از عربي به فارسي و ترکي وارد شد. اما از جنبه تفريحيش کاسته شد و بيشتر اخلاقي و تعليمي شد که نشانه جامعه اي جديتر و سختگيرتر بود. نمايش شايد به خاطر ارتباطش با رسوم بت پرستي باستان در قرون وسطي رخ بربست. هنر قصه گويي با حرکات اغراق آميز، دلقک بازي و رقص اما از آن بر جاي ماند. قطعات فکاهي في البداهه هم اجرا مي شد. چنين نمايشهايي گاهي حمايت درباري دريافت کرده و شکلي ظريفتر پيدا مي کرد. اولين نمايش تئاتري که براساس متن قبلي اجراهاي مکرر داشت در مصر و ترکيه و در قرن پانزدهم اجرا شد. عروسکها يا سايه هايي بازي مي کردند و نمايشي فکاهي که اغلب نقد تند و تيزي داشت اجرا مي شد. خيمه شب بازي احتمالاً نخست از شرق و بوسيله ترکان و مغولان آمده بود. تئاتر با بازيگران انساني را يهودياني که از اسپانيا گريخته بودند به عثماني بردند. تعزيه شيعيان با وجود همه اهميتي که به آن داده مي شود از اواخر قرن هيجدهم مرسوم بوده است. قسمت اعظم آثار منثور براي تعليم نوشته مي شدند. انواع تاريخ نويسي در اين ميان اهميت زيادي داشت. دين و تمدن اسلامي تقريباً از آغاز متضمن حس تاريخي شگرفي بوده است. حتي دورافتاده ترين دودمانها نيز از خود وقايعنامه اي به جا گذاشته اند. از نظر سنيان امت خدا مظهر نيت خدا و برخوردار از هدايت الهي است بنابراين تاريخ آنها اهميت زيادي داشت. تاريخ نگاري عباسي اديبانه و ديوانسالارانه بود اما پس از مغول و با چيرگي اسلام سني بر حريفان شيعي، صليبي و مغولي تاريخ در دست علماي ديني مدرسه ديده قرار گرفت. در عصر عثماني و صفوي تاريخ نگاري زير پوشش رسمي دربار قرار گرفت. با اين وجود به خصوص در مورد عثمانيان تاريخ نگاران نقائصي را که به نظرشان مي رسيد مي نگاشتند. رشد قابل ملاحظه اي در بررسيهاي دستوري و زباني پديد آمد تا زبان عربي را به مسلمانان بهتر بشناسانند. اين جريان به ساير السنه اسلامي و لااقل عبري هم دامن کشيد. فرهنگ نامه هاي بزرگ عربي فراهم آمد که دستاوردي شگرف و پايه اي براي تحقيقات بعدي بود. کتب مرجع ديگري به همين سبک تأليف شد مانند فهرستهاي جغرافيايي که درباره هر شهر و کشور و موضوع جغرافيايي مقالات بزرگ و متعدد داشت. مسيحيان قرون وسطي حتي در زمينه الهيات مصرف کننده افکار مسلمانان بودند. نهضت ترجمه قرن نهم و بعد از آن از متون يوناني هم اهميت زيادي داشت. رياضيات، ستاره شناسي، فيزيک، شيمي، پزشکي، داروسازي، جغرافي، کشاورزي، فلسفه و موضوعات ديگر ترجمه مي شدند. اما تاريخ نگاريها و اشعار يوناني ترجمه نمي شد و واجد اهميت تلقي نمي شد. بيشتر مترجمان غيرمسلمان و از افراد قوم مرموز صابئين بودند. يک کتاب تاريخ از لاتين ترجمه شد که مسلمانان را در جريان سابقه تاريخي اسپانيا قرار مي داد. از آن پس تنها دوباره در قرون جديد (قرن شانزدهم) بود که غرب علاقه مسلمانان را براي ترجمه کردن نوشته هاي خود برانگيخت. علم و دانش يوناني بيشتر نظري بود ولي معرفت خاورميانه در قرون وسطي بيشتر جنبه عملي داشت. مسلمانان در رياضيات و طب و شيمي و نجوم و کاشت و بهره برداري خاک تجربيات خود را بر ميراث پيشينيان افزودند. مسلمانان علم حساب جديدي آغاز کردند. هندسه که در اصل از يونان آمده بود و از هندي هم چيزي به آن اضافه شده بود در دستان مسلمانان بس چيزهاي بديع و اصيل بر آن افزوده گشت. ابو علي سينا متولد بخارا بود. کتاب او در قرن سيزدهم ميلادي به لاتين ترجمه شد. زني اروپايي در بالکان در سال 1717 روش عملي مايه کوبي آبله را که به سادگي در ميان ترکان اجرا مي شد اما همزمان در اروپا سخت کشتار مي کرد در گزارش خود شرح مي دهد. او سال بعد پسر خود را براي مايه کوبي باز مي آورد. اين روش در نهايت به انگليس و سپس بقيه اروپا رسيد. کاغذ از شرق رسيد و در تمدن اسلامي مورد استقبال قرار گرفت اما چاپ که باز هم از چين مي آمد مورد توجه قرار نگرفت و در نهايت از طريق اروپا به خاورميانه آمد. اين صنعت را هم فراريان يهودي از اسپانيا با خود به عثماني آوردند ولي تا دو قرن حق نداشتند براي نگارش زبانهاي مقدس مذهبي از آن استفاده کنند. اما از همان اوئل قرن شانزدهم کتابهايي با خط عربي در اروپا چاپ مي شد. نفوذ جهان اسلام در زمينه نقاشي و ادبيات و هنر بر اروپا در قرون وسطي محدود نماند. ترجمه هزار و يک شب در اوائل قرن هيجدهم موجي از تقليد در تمامي زبانهاي اروپايي برانگيخت. موسيقي مسلمانان در اسپانيا و بالکان تأثير مشخصي بر موسيقي محلي و کلاسيک سالهاي بعد در سرزمينهاي اروپايي همجوار باقي گذارد. ديدار گاه و بيگاه سفيري از عثماني از پايتختهاي اروپايي مد ترکي تازه اي در زمينه معماري و تزئينات داخلي و لباسها در اروپا معرفي مي کرد. زنان اروپايي حتي بعد از انقلاب فرانسه در بازديدهاي خود از سرزمينهاي اسلامي متوجه برتري جايگاه زن مسلمان از نظر داشتن حقوقي مثل حق مالکيت نسبت به زنان اروپايي مي شدند. تمدن اسلامي خاورميانه در اوج شکوفاييش منظري غرور آفرين عرضه مي کرد و از بسياري جهات قله موفقيت بشر تا آن زمان بود. تمدنهاي ديگر آن زمان در چين و هند و اروپا وجود داشتند که پيشرفته و فرهيخته بودند و شايد در بعضي موارد خاص جلوتر بودند اما همگي محلي و منطقه اي باقي مانده بودند. مسلمانان نخستين جمعي بودند که به تمدني مذهبي فراسوي محدوده يک نژاد، منطقه يا فرهنگ تحقق بخشيدند. با اين همه اين فرهنگ فقير، کوته نظر و تک رنگ اروپاي مسيحي بود که قدرت گرفت و تمدن اسلامي خاورميانه از جنب و جوش و توان افتاد

آغاز عصر جديد در خاورميانه از زمان نفوذ غرب تعيين مي شود. از نظر مسلمانان جهان متمدن دارالاسلام از هر طرف به دارالحرب محدود مي شد. در ماوراي مرز شرقي و جنوبي اسلام برخي مردم متمدن وجود داشتند که مي شد از ايشان چيزي آموخت و بقيه در توحش بودند. ولي در هر حال رقيبي جدي براي قدرت خلافت اسلامي نبودند. اينها همگي تعليم پذير و بالقوه گرونده به اسلام بودند. غرب اما با وجود مسيحيتي که داعيه گسترش جهاني داشت و پادشاهيهاي مقتدري که در آن مستقر بود مصداق اعلي دارالحرب بود. بيزانسيها به خاطر وراثت يونان باستان و روم مسيحي نسبتاً مورد بزرگداشت بود هرچند از آن هراسي نداشتند. اما کافران شمال و غرب اروپا به خصوص در قرون اوليه بدويان بي فرهنگي بودند که خطر يا جاذبه اي نداشتند و تنها به کار بردگي مي آمدند. اما با اتفاقات هزار سال بعد تغييراتي در اين ديدگاه بوجود آمد هر چند هنوز روي هم رفته برتري با مسلمانان بود. اروپاي قرون وسطي طي مناسبات اجتماعي و فرهنگي خود از تمدن بسي پيشرفته تر و فرهيخته تر جهان اسلامي مديترانه آموخت. دستاوردهاي سودمند اروپا براي جهان اسلام در اوائل مکانيکي بود و مشتمل بر ساعت ديواري، ساعت جيبي، عينک و تلسکوپ بود. عده اي ميوه و سبزيجات هم به خصوص از دنياي نو به جهان اسلام مي رسيد. مهمتر از اين دو تسليحاتي بود که از اروپا مي رسيد. باروت در اصل از چين رسيده بود اما مسلمانان استفاده از آن را ناجوانمردانه دانسته و تنها بعد از معرفي مجدد از غرب آن را مورد استفاده قرار دادند. عثمانيان بر ايرانيان و مصريان در اين زمينه پيش قدم شدند و به برتري رسيدند. نقطه عطف در چرخش روابط اسلام و اروپا مربوط به شکست محاصره دوم وين (کليد فتح اروپاي مرکزي) و پيمان صلح کارلوويتز در واپسين سالهاي قرن هفدهم بود. ترکان اولين بار در پيمان صلح سيتواتوروک در سال 1606 در مذاکرات صلح به جايگاهي برابر با حريف اروپايي رضايت داده بودند. اما در کارلوويتز بايد پيماني را امضا مي کردند که شرايطش را حريف پيروز تنظيم کرده بود. آنان از هلند و انگليس خواستند در اين صلحنامه مداخله کرده شرايط آن را تخفيف دهند. گفتگو درباره علل اين شکست تعيين کننده تقريباً بلافاصله شروع شد ولي براي مدتي طولاني تنها در حلقه محدود سلطنتي در جريان بود. آگاهي يافتن مسلمانان به غلبه پيشرونده اروپاي مسيحي بر اسلام از دو طريق تسهيل شد؛ اول پيشرفت مداوم جنگ افزارهاي غربي و تسلط اروپائيان بر بسياري از سرزمينهاي اسلامي و ديگري موازنه منفي قابل توجه و بيسابقه در داد و ستدهاي تجاري با اروپا. ديگر حتي اقلامي مثل قهوه و شکر و پنبه که از خاورميانه صادر مي شد، در مستعمرات توليد شده و از طريق اروپا به بازارهاي منطقه سرازير مي شد. در اين دوران ايران شاهد شماري تحولات بود؛ استقرار تشيع، گسترش تجارت با اروپا و شکل گيري رقابتهاي ايشان در ايران، کشمکشهاي دامنه دار با عثماني، رشد شيوه جديد مناسبات با کشورهاي اسلامي آسياي ميانه و هند و شماري دستاوردها در زمينه هاي معماري و نقاشي و صنعت. رقابتهاي اين کشورهاي اسلامي تحت تأثير دو قدرت مسيحي بزرگ شمالي شامل روسيه و اتريش قرار گرفت. اتريش پيشرفت ارضي چنداني نداشت اما حق کشتيراني در دانوب و در لنگرگاه استانبول را پيدا کرد. عليرغم نوسانهايي که در توفيقات جنگي بين روسيه و اين دو کشور اتفاق افتاد تا اواخر قرن هيجدهم بر هر دو طرف روشن شده بود که موازنه قوا به طرزي مهارنشدني در حال تغيير است. در 1768 روسها تهاجم جديدي عليه عثماني آغاز کردند و اين بار برتري کاملي به دست آوردند. يگانهاي دريايي روس اروپا را دور زدند و سر از مديترانه درآوردند تا سواحل آناتولي و سوريه را تهديد کنند. پيمان کوچک قينارجه در سال 1774 امضا شد که تحقير کاملي براي عثماني محسوب مي شد. به موجب اين پيمان عثماني سرزمينهايي استراتژيک در حاشيه درياي سياه از دست مي داد که قرنها سرزمين مسلمانان بود. هرچند عثمانيها قبلاً سرزمينهاي تازه مفتوحه و اکثراً مسيحي نشيني را از دست داده بود ولي اين اولين بار بود که چنين سرزمينهايي که قرنها متعلق به جهان اسلام بودند از بدنه آن جدا مي شد. ماده مهم ديگر پيمان حق دريانوردي روسيه در درياي سياه و رفت و آمد و تجارت با بنادر آسيايي و اروپايي عثماني بود. ساير قدرتهاي اروپايي نيز در قرن نوزدهم از همين روال پيروي کردند. ماده مهم سوم پيمان اعمال نفوذ روسيه در داخل قلمرو عثماني بود. سرزمينهايي در حاشيه دانوب خودمختاري نسبي کسب کردند و در عمل زير نفوذ روسيه رفتند. روسيه براي اولين بار توانست امتياز تأسيس کنسولگري در عثماني به دست آورد. همچنين روسيه با کليسايي که در استانبول احداث مي کرد عملاً با زيرکي بر تمامي اتباع ارتودوکس عثماني اقتدار مذهبي پيدا کرد. پس از اين پيمان صلح، در سالهاي پاياني قرن هيجدهم و سالهاي ابتدايي قرن نوزدهم روسيه به پيشروي خود به سمت جنوب و به داخل سرزمينهاي عثماني ادامه داد تا آن که خانات تاتار به طور کامل از دست رفت، ارتباط مسلمانان با درياي سياه کاملاً قطع شد و روسيه به مرزهاي قفقاز رسيد. در آخرين سالهاي قرن هيجدهم قاجاريه در ايران بر سر کار آمدند. در سالهاي نخست قرن نوزدهم طي جنگهايي گرجستان و داغستان از حاکميت ايران آزاد شد و در نهايت کل منطقه به دست روسيه افتاد. دو جنگ ايران و روس در نيمه ابتدايي قرن نوزدهم باعث شد تا سرزمنيهايي که امروزه ارمنستان و آذربايجان ناميده مي شوند از خاک اصلي ايران جدا شوند. يک سال بعد روسيه دوباره به حمايت از جنگهاي استقلال يونان دوباره به عثماني حمله کرد و به فاصله کوتاهي از پايتخت رسيد. در قرارداد صلح، امتيازات قابل ملاحظه ارضي به دست آوردند، نفوذ خود را در ايالات دانوب تشديد کردند و امتيازات تجاري خود را محرز ساختند. اروپا از اواخر قرن پانزدهم در هر سو در حال توسعه بود و اين توسعه در اصل تلاشي براي بازپس گيري سرزمينهاي مسيحي بود. در شرق روسها در خشکي پيش رفتند و مي خواستند خود را از اسارت تاتارها آزاد کنند. در غرب دول غرب اروپا در دريا پيش رفتند و در اصل قصد داشتند شبه جزيره ايبري را آزاد کنند. سفرهاي اکتشافي براي بسياري از اروپائيان ادامه همان جنگهاي صليبي و جنگهاي بازپس گيري بود. مخالف اصلي اروپائيان در آبهاي شرق آسيا همان فرمانروايان مسلمان ترکيه، مصر، ايران و هند بودند که ناکام ماندند. سلطه سياسي اروپايي تنها در هند، جنوب شرق آسيا و شرق آفريقا مستقر شد و براي منافع تجاري اروپا در خاورميانه فعاليت شرکتها کفايت مي کرد. همدستي هلند و انگليس توانست به طور مؤثري تجارت ادويه را از دست مسلمانان خارج کند. پرتغاليها که پيش از اين، راه را گشوده بودند براي رسيدن به اين انحصار ناکام مانده بودند. بتدريج و به خصوص با توجه به کيفيت جهاني جنگهاي ناپوليون راههاي دريايي استراتژيک خاورميانه بيشتر مورد توجه قدرتهاي اروپايي قرار گرفت. رقابتهاي فرانسه و انگليس با يکديگر و هر دو با روسيه ايشان را براي دخالت بيشتر در خاورميانه تحريک مي نمود. اولين اروپائياني که در اين دوره وارد قلب سرزمينهاي خاورميانه شدند سپاهيان ناپلئون بودند که در سالهاي پاياني قرن هيجدهم وارد خاک مصر شدند. آنها هرچند مدتي بعد بيرون رفتند اما اين تنها به خاطر درگيريهاي بين خود نيروهاي اروپايي و نه اعمال قدرت حاکمان مسلمان منطقه بود. اين معنا براي مسلمانان روشن بود. سرزمينهاي آنان به سادگي به اشغال در مي آمد و بدون دخالت خودشان هم ترک گفته مي شد. تجارت و ديپلماسي و رقابت در نيمه اول قرن نوزدهم ادامه يافت ولي مستقيماً مناطق مرکزي را اشغال نمي کردند. الجزاير در سال 1830 بوسيله فرانسه اشغال شد. انگليسيها به عنوان پايگاه سوخت گيري يمن را در سال 1839 اشغال کردند و براي تحت تسلط داشتن خليج فارس با شيوخ عربي محلي در سال 1853 قرارداد بستند. در نيمه قرن نوزدهم روسيه در جنگ کريمه به ايالتهاي حوزه دانوب تهاجم برد ولي فرانسه و انگليس به عثماني پيوستند. در پيمان پاريس روسيه تعدادي امتياز ارضي و متفرقه واگذار کرد و مقرر شد استقلال و تماميت ارضي مورد توافق قدرتهاي بزرگ اروپايي قرار گيرد. پس از اين روسيه به سرعت در سمت شرق و در آسياي ميانه پيش رفت و اميرنشين بخارا و خانات خيوه و خجند را به انقياد کشيد. در نيمه دوم قرن نوزدهم روسيه با غنيمت شمردن درگيري اروپاي غربي در جنگهاي فرانسه و پروس، دوباره به عثماني هجوم برد و به چند کيلومتري پايتخت رسيدند. عثمانيان در اين زمان درگير شورش داخلي و بحران قانون اساسي بودند. قرارداد شاقي پيشنهاد کردند که دخالت انگليس ترکيه را از فاجعه نهايي نجات داد. روسها دوباره در سال 1881 به شرق رو نهادند و مناطق ماوراي خزر را رسماً به خاک خود الحاق کردند. روسها همچنين مرو را گرفتند و تا مرزهاي ايران و افغانستان جلو رفتند. در موج توسعه طلبي جديد غرب تونس در 1881 بوسيله فرانسه و مصر در سال 1882 بوسيله انگليس اشغال شد. همچون حاکميت روسها در آسياي مرکزي، حضور اين دو نيز بيشتر نظامي بود و حاکمان محلي برجاي بودند. انگيس عثماني را سپر هند مي دانست اما فرانسه، روسيه و از دهه 1880 آلمان بيش از پيش به مداخله دست مي زدند. عليرغم نگراني انگليس دولت عثماني با آلمان نورسيده هماهنگي و همکاري پردامنه اي داشت. احداث راه آهن بغداد بوسيله آلمان آغاز شد. حضور آلمان در عثماني، حضور انگليس در مصر را تداوم بخشيد. براي ممانعت از پيشرفت آلمان به سمت شرق ايران در قرارداد 1907 بين انگليس و روسيه تقسيم شد. در سال 1911 روسيه تهاجم به ايالات شمالي ايران را آغاز کرد و تا آغاز جنگ جهاني اول در اين کار همت گماشت. با وجود مقاومتها ايران عملاً تحت سلطه روسيه بود. فرانسه مراکش را در سال 1912 تحت الحمايه قرارداد. ايتالياييها که از دست اندازيهاي فرانسه خشمگين شده بودند در سال 1911 به عثماني اعلام جنگ کردند و دو ايالتي را که مجموعاً ليبي ناميده شد جدا کردند

خاورميانه در قرن نوزدهم در مقايسه با اروپاي شرقي و غربي به مراتب ضعيفتر از روزهاي شکوفايي خود در قرن شانزدهم شده بود. جنگ و تسليحات بسيار پيچيده تر و گرانقيمت تر شده بود. تورم بزرگ قرن شانزدهم و هفدهم که پس از آن نيز ادامه پيدا کرد در اقتصاد داخلي منطقه تأثير نامطلوب گذارد. راههاي بازرگاني جديد آبي از اهميت تجاري منطقه خاورميانه کاست. عثماني در داد و ستد با ممالک شرقي ايران و هند نيز توازني منفي داشت. ابريشم ايران بازار ثابت و مهمي در امپراطوري عثماني و اروپا داشت. کالاهاي صادراتي عثماني براي اروپا اجناس کم اهميتي مثل غلات و منسوجات بود. بازار اصلي منسوجات در دست اروپائياني بود که با استفاده از مواد خام ايراني و کارخانجات هند آن را وارد بازار خاورميانه مي کردند. عدم پيشرفت فني در کشاورزي، صنعت و حمل و نقل در کشورهاي خاورميانه اين تحولات را شتاب بخشيد. امرا براي جبران هزينه هاي گزاف جنگ به جاي دستمزد، زمينها را به اقطاع به کارگزاران خود واگذار مي کردند. بنابر شواهد جمعيت ترکيه سوريه و مصر در قرن نوزدهم نسبت به قرن هفدهم کاهش يافت. انقلاب کشاورزي و صنعتي اروپا در خاورميانه همانندي نيافت. صنايع دستي خاورميانه تا اواخر قرن هيجدهم رونق داشت ولي پيشرفتي نکرد و جايي در بازار بين المللي نداشت. کشتي سازي و اسلحه سازي عقب مانده بود و عثماني حتي در قرن هيجدهم از اروپا مهندس دريايي و کشتي مي آورد. حتي در قرن نوزدهم هم حمل و نقل بيشتر بدون کاربرد کالسکه و گاري با احشام انجام مي شد. ترکيه تجارت درياي سياه را هم به نفع يونان از دست داده بود. سهم عثماني در تجارت اروپا طي قرنهاي هفدهم و هيجدهم به سرعت کاهش يافت در عوض واردات از فرانسه و اتريش به شدت افزايش يافت. حمايت دول اروپايي از اقليتهاي مسيحي عثماني و رشد ايشان در زمينه کشاورزي باعث شد اين اقليتها به تدريج ثروتمند و متنفذ شوند و در تجارت و کشتيراني تبحر يابند. يهوديها هم وضعيت برجسته اي يافتند. ايالتهاي عربي عثماني نيز از اين وضع بد اقتصادي گريزي نداشتند. در دولتهاي خاورميانه اقتدار مرکزي تضعيف شده بود و حاکمان محلي هم اهميتي به رشد اقتصادي نمي دادند. رقابت اروپايي هر تلاش نيمه جاني را بي اثر مي گذاشت. کمبود هميشگي چوب، مواد معدني و آب هم مهم بود. زمامداران عثماني معضل را به خوبي مي دانستند راه حلهايي هم داشتند اما نمي توانستند بر موانع عظيم فکري و بنيادي بازدارنده پذيرش روشها و انديشه هاي نو فايق آيند. مورخي ترک نوشت موج علم در برابر سد ادبيات و فقه شکست. امپراطوري خود را با شرايط جديد وفق نداد و در برابر آن از هم پاشيد. در عثماني ضوابط و موازين مربوط به اصناف و حرفه هاي روستايي وجود نداشت و دولت در بسيج قدرت اقتصادي خود هم توانايي نداشت. عثماني ديگر جامعه اي بسيار مصرفي شده بود. رشد روحيه تجاري در اروپا، شرکتهاي بازرگاني و دول حامي آنان را به سطحي از سازماندهي بازرگاني رساند که پيش از آن ناشناخته بود. اروپا در نهايت حتي کارخانه هاي توليدي خاورميانه را به دست گرفت. قهوه در اواخر قرن هفدهم يکي از اقلام مهم صادراتي خاورميانه بود اما در ثلث مياني قرن هيجدهم قهوه وارداتي فرانسه که در هند غربي کشت مي شد به اقصا نقاط آناتولي هم رسيده بود و قهوه اروپا را مزارع هلند در جاوه تأمين مي کرد. شکر هم که اصليتي شرقي داشت و از هند و ايران و مصر صادر مي شد بوسيله فرانسويان در هند غربي کشت شد و بازارهاي خاورميانه را تصرف کرد. تعرفه هاي حمايتي اروپايي از ورود محصولات خاورميانه به اروپا جلوگيري کرده و در عوض در سايه کاپيتولاسيون به سهولت فراورده هاي اروپايي در بازارهاي خاورميانه به فروش مي رفت. با زوال تدريجي قدرت دولتهاي اسلامي در سالهاي بعد امتياز کاپيتولاسيون خيلي بيشتر زا آن که ابتدا گمان مي رفت از سوي دول اروپايي مورد بهره برداري قرار گرفت. کنسولگريهاي ايشان با اعطاي تحت الحمايگي به افراد و شرکتهاي مختلف تسلط دولت محلي را بر ايشان نقض مي کرد. تفوق خارجيها و افراد اقليتها در ابتداي قرن بيستم بر امور مالي عثماني حيرت انگيز بود به نحوي که در ميان بانکداران و دلالان سهام به زحمت يک نفر ترک را مي توان سراغ گرفت. اقليتهاي مذهبي عربي در لوانت، برخلاف اقليتهاي مذهبي ترکيه با زبان مشترکي با همسايگان مسلمان خود در ارتباط بودند و همين موضوع باعث شد تا ايشان که طبقه متوسط مرفهي را تشکيل مي دادند در سالهاي بعد نقش مهمي در احياي دوباره فرهنگ عربي منطقه بازي کنند. اقليتهاي مذهبي عثماني که از سوي دول اروپايي مورد تحت الحمايگي مذهبي هم قرار داشتند به نوعي نقش موضع نفوذ اروپائيان را نيز بازي مي کردند. مدارس و بعدها دانشگاههايي که به طور اوليه براي اين اقليتها از سوي دول اروپايي در منطقه تأسيس مي شد و البته دانش آموزان مسلمان را هم مورد پذيرش قرار مي داد نقش مهمي براي کشور تأسيس کننده به عنوان حربه مهم فرهنگي و در نتيجه اقتصادي و سياسي بازي مي کرد. تحت الحمايگي مذهبي همچنين به اختلافات درباره نحوه برخورد با سرزمينهاي مقدس فلسطين کشيده شد و در جنگ کريمه بي نقش نبود. سلاطين عثماني از اواخر قرن هيجدهم و در تمامي قرن نوزدهم به طور پيوسته از بلادهاي اروپايي درخواست هيئتهاي نظامي و دريايي مي کردند و چنين کمکهايي سالها تداوم داشت. پاشاي محلي مصر هم به طور مستقل رفتار مشابهي داشت. در ايران هم تحرکاتي از نظر نظامي انجام شد اما در عمل نوسازي ارتش در ايران در قرن بيستم اتفاق افتاد. در قرن نوزدهم با دخالت اقتصادي اروپا، خاورميانه بيشتر درگير شبکه تجاري بين المللي شد؛ تقويت امنيت، احيا اراضي، احداث شبکه هاي پهناور آبياري و کشت محصولات نقدآور به جاي محصولات معيشتي که به طور کلي با سرمايه گذاري خارجي و به ابتکار حکومتهاي محلي يا طبقه نوپاي زمينداران آزاد انجام مي شد. خطوط تلگراف، بنادر عمده خاورميانه شرقي، راه آهن، تسهيلات رفاه عمومي مانند آب، گاز، حمل و نقل و بعداً برق و تلفن و کشتيهاي بخار مسافربر از راه رسيدند. در حمل و نقل دريايي ابتکارات عمده مربوط به بريتانيا بود. افتتاح کانال سوئز در سال 1869 دوباره به مصر اهميتي استراتژيک در مسيرهاي ارتباطي بين آسياي جنوبي و اروپا داد. تا پيش از آن از راه حمل و نقل زميني حدواسط مسيرهاي دريايي اقيانوس هند و درياي مديترانه به هم مي پيوستند. طي جنگ کريمه که قدرتهاي اروپايي در کنار عثماني عليه روسيه جنگيده بودند تحولاتي نيز در عرصه اقتصادي رخ داد و اين براي اولين بار راهگشاي تأمين اعتبار مالي از منابع خارجي و اروپايي شد. از اين پس بانکداري اروپايي هم حضور پررنگي در بنادر محلي خاورميانه پيدا کرد. عثماني تا سال 1881 دچار سقوط مالي قابل توجهي شده بود و قادر نبود وامها را بازپرداخت کند. شوراي اروپايي که در اين زمينه تشکيل شد برخي از درآمدهاي دولتي عثماني را به طور مطلق و برگشت ناپذير تا تسويه کامل قرض در اختيار گرفت. مصر نيز گرفتار اوامر شوراي مشابهي شد. در خلال اين تغييرات هرچند جمعيت افزايش قابل توجهي پيدا کرده بود اما وضع عمومي مردم بدتر هم شده بود. غربزدگي طبقات اجتماعي بالاتر و چالش در شبکه پيچيده وفاداريها و تکاليف و ارزشهاي مشترک اجتماعي، نويدبخش کشمکشها و زمامداران جديد در سالهاي آينده بود. سيستم شبه اشرافي که در عثماني در قرن شانزدهم و تا قرن نوزدهم برجاي بود، گروهي به نام سپاهي بودند که عطاياي ارضي موسوم به تيمار از سلطان دريافت کرده و در عوض عشريه به دولت مي پرداختند. بعداً اين تشکيلات به سيستم اقطاع تبديل شد و طبقه سپاهي با از دست دادن اهميت نظامي خود کنار نهاده شد. ضعف حکومت مرکزي در قرن نوزدهم در عمل اقطاع کاران را تبديل به اعيان صاحب اختيار کرد که از طريق سران خود بر دولت اعمال نفوذ مي کردند. اعيان از اواخر قرن هيجدهم فرمانروايان موروثي نواحي و شهرها بودند که در آناتولي نواحي بزرگي در اختيار داشته و دره بگ خوانده مي شدند. در ايالات اروپايي و عربي نيز همين حد از استقلال عمل در حد ضرب سکه به نام پاشاي محلي، رابطه مستقل سياسي با اروپا و مشروعيت قضايي مستقل وجود داشت. علماي دين نيز با استفاده از مقررات مربوط به اوقاف درصدد موروثي کردن نفوذ و درآمدهاي خود بودند. غلام بچگان بالکاني الاصل و بعداً قفقازي که در مدارس ويژه آموزش مي ديدند نقش مهمي در دستگاه ديواني داشتند که در اختيار مسلمانان آزاده نبود. که در کنار وزير اعظم که باب عالي خوانده مي شد و در قله هرم سلسله مراتب ديواني قرار داشت تشکيلات دربار سلطنتي بازيگر مهم ديگري بود که خواجه اي سياه در رأس آن نفوذ هنگفتي داشت. ديوانيان تاريخ نگار دوره هاي تسلط دربار را حکومت خواجگان و کنيزان ناميده اند. امراي دور از پايتخت، اقليتهاي متنفذ مذهبي و يونانيان در درگيريهاي اين دو جناح دخالت کرده و بازيگران خود را فعال مي کردند

هیچ نظری موجود نیست: